غزل خون وعشق
کربلا صحرایی از خون بود وعشق
صحنه ی دیدار مجنون بود وعشق
یک طرف فریاد می زد عاشقی
یک طرف شام شبیخون بود وعشق
خیمه ها می سوخت از هرم عطش
کودکی یک گوشه دلخون بود وعشق
یک طرف زینب دلش در خیمه گاه
یک طرف دنبال مجنون بود وعشق
خاک صحرا بوی عطر یاس داشت
گوشه ای دستی پر از خون بود وعشق
ناله های بی کسی ،دلواپسی
آخرین فریاد گلگون بود وعشق
قامت سبز الفبای عطش
پیش روی علقمه نون بود وعشق
عشق تنها مانده بود وعاشقی
داغ تنهایی وهامون بود وعشق
حلق خشک غنچه ای در خواب خون
پاسخی بر عشق بی چون بود وعشق
هرکه عاشق بود آن شب مانده بود
مدعی زین حلقه بیرون بود وعشق
کربلا خود را به پایان می کشید
غرق خون لیلی ومجنون بود وعشق
#حسین_کیوانی
#عاشورای حسینی
آن تندباد تیر ، بگو با تنت چه کرد ؟
با قلب مثل آینه ی روشنت ، چه کرد ؟
وقتی که عرش را به تلاطم کشیده است
با ما ، ببین که روضه ی افتادنت چه کرد؟
می گفت روضه خوان : که تنت غرق تیر بود
هر تیر ، واژگون که شدی ، با تنت چه کرد ؟
افتادی و سه ساله خبر دارد و خدا
بر خاک ، سنگ ، با رخِ بی جوشنت چه کرد؟
انداخت این سه شعبه تو را ، باغبان ! ببین
با حلق نازکِ گل در گلشنت ، چه کرد ؟
جان داد خواهرت ، به خدا ! تا که دید ، شمر
با چکمه ، در کشاکشِ جان دادنت ، چه کرد؟
ای بوسه گاه مادر دریا ، گلوی تو !
آن تیغ کُند ، با رگ و با گردنت چه کرد؟
از حال رفت و بی رمق افتاد ، روضه خوان
دیگر نگفت از این که پس از کشتنت ، چه کرد؟
یا ایها العزیز ! پس انگشترت کجاست ؟
آن گله گرگ ، با تن و پیراهنت چه کرد ؟
لرزید آسمان ، چو دویدند اسب ها
بر سینه زد رسول ، مگر دشمنت چه کرد ؟
#قاسم_صرافان
ما ملت عشقیم و غزلخوان حسینیم
در هردو جهان دست به دامان حسینیم
هیهات که ذلت بپذیریم به عالم
جمهوری اسلامی ایران حسینیم
#حسین_کیوانی
رسید قصه به سر،هر سری که بود افتاد
دوباره ماه به چشمان ِشب ،کبود افتاد
دوباره سیلی نامردها به صورتِ گل
شمیم ِعطر ِحسینی به روی عود افتاد
چقدر سر که به تیزی نیزه ها تن داد
چقدر دل که به سر نیزه ی حسود افتاد
چه آتشی که بر اندوه مادران رقصید
چه خار ها که به پاهای غنچه زود افتاد
نه ابر بود و نه باران نه جرعه ی آبی
هزار خون ِگلو در دهانِ رود افتاد
هزار مرثیه گویای یک محرم نیست
هزار مرثیه از آه ِدل فرود افتاد
همیشه آتشِ عشقِ حسین(ع) سوزان است
کلاف قافیه ام ناگهان به دود افتاد
#صفیه_قومنجانی
"خندهی حرام: عاشورا در شعر کهن فارسی"
عاشورا و روایتهای مربوط به آن، به صورت پراکنده از سدهی پنجم هجری در شعر فارسی انعکاس یافته است. شاعران فارسی معمولا از این روز با نامهای عاشورا، عاشور، عشور و عاشر یا دهم محرم یاد کردهاند.
قدیمترین اشاره، بیتی است از اسدی توسی(ف ۴۶۵) مربوط به شعری در مناظرهی شب و روز که رضاقلیخان هدایت بر اساس منابع پیشین، آن را در مجمعالفصحا نقل کرده است. او عاشورا را یکی از چهار روز ارجمند نامیده است:
عید و آدینهی فرخ، عرفه، عاشورا
همه روز است چو بینی به ام از عقل و فهم
شاعران بیدیوان، مدبری
معزی از دیگر شاعرانی است که در دیوانش چندبار به عاشورا اشاره کرده است. در یکی از این اشارات او مرگ ممدوح در عاشورا را نشانهی سعادت و شهادت او دانسته است:
روز عاشورا به زاری کشته گشتی چون حسین(ع)
زآن سعادت با حسین اندر شهادت همسری
دیوان معزی
او همچنین به گردآمدن شیعیان در عزاداری روز عاشورا در دشت کربلا اشاره کرده است:
تاشیعه به دشت کربلا در
جمهور شوند روز عاشور...
همان
در شعر سدهی ششم و هفتم، بارها در دیوانها به بزرگی و فضلیت عاشورا و پیوند آن با عزاداری و غم اشاره شده است. این دست یادها را در اشعار شاعرانی چون: اثیرالدین اخسیکتی و خاقانی و انوری و عطار و کمالالدین اسماعیل میتوان دید. البته نخستین سوگیانهی عاشورا که این روز را از منظر وصف اندوه شهادت امامحسین(ع) معرفی کرده، قصیدهای مستقل از قوامی رازی به مطلع زیر است؛ شعر قوامی اولین مرثیهی عاشورایی است که با وزن مشهور "مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن" سروده شده و پس از او الگوی شاعران عاشورایی شده است:
روز دهم ز ماه محرم به کربلا
ظلمی صریح رفت بر اولاد مصطفی
هرگز مباد روز چو عاشور در جهان
کآن روز بود قتل شهیدان به کربلا...
دیوان قوامی
از شاعران سدهی ششم، مجیرالدین بیلقانی در شعری مدحی که به سال ۵۷۸ سروده (سوم مهر) از همزمانی عاشورا و جمعه (چون امروز) در یکی از جنگهای ممدوح خود یاد کرده است:
به سال پانصد و هفتاد و هشتم روز عاشورا
سحرگه روز آدینه قمر در ثالث میزان...
دیوان مجیرالدین
خاقانی هم اندوه روزگارش را به عاشورا همانند کرده است:
من حسین وقت و نااهلان یزید و شمرِ من
روزگارم جمله عاشورا و شروان کربلا
دیوان خاقانی
در دیوان عطار و در خلال قصیدهای، او به ده روز محرم قسم خورده؛ نکتهای که نشاندهندهی تقدس این دهه در نگاه خراسانیان و ایرانیان آن دوران است:
به ده مبشّره و ده مقوّی عالم
به ده حس و به ده ایام روز عاشورا
دیوان عطار
کمالالدین اسماعیل (مقتول به ۶۳۵) هم خنده را در عاشورا حرام میداند:
چون محرم رسید و عاشورا
خنده بر لب حرام باید کرد...
دیوان کمالالدین
#شعر_عاشورایی
#عاشورا
https://eitaa.com/mmparvizan
عصر عاشورا
ماجرای کربلا شرح بلای زینب است
عصر عاشورا شروع کربلای زینب است
باغبان گلشن سرخ ولایت اشک اوست
حافظ خون شهیدان گریه های زینب است
نی همین در شام و کوفه بلکه اندر کوی عشق
هر کجا پا می گذاری جای پای زینب است
#سید رضا موید
«داستان کربلا»
کربلا
شهر قصههای دور نیست
کربلا
اتفاق روزگار قبل
یا صدای سنج و طبل
یا فقط حکایت تنور نیست
کربلا
داستان روز و روزمرّههای ماست
هر نظر به آب و آفتاب
هر نظر به کوچه و گذر
به در
هر نظر به پیرهن
به خویشتن
هرکجا که چشم وا کنیم، کربلاست
✍🏻 #علی_داودی
🏷 #شعر_عاشورایی
اشعارمحمدعلی ساکی:
محرم ماه سوگ آل طاهاست
نوای یاحسینم در تکایاست
سرِهرکوچه ی ماتم گرفته
به یاد کربلا یک خیمه بر پاست
من از روز نخستین با حسینم
مرید مکتب مولا حسینم
جهان گر پر شود از شمر و خولی
نگردد قطع ذکر یا حسینم
اگر سبزیم مرهون حسینیم
ویا سرویم مدیون حسینیم
اگردنیا سراسر کوفه گردد
مطیع امر وقانون حسینیم
تبارم به فدایت یا اباالفضل
فدای یا اخایت یا اباالفضل
امان نامه برایت دشمن آورد
به قربان وفایت یا ابالفضل
بخوان ای روضه خوان از مشک بی آب
بخوان از کودکان درتب و تاب
بخوان از جان نثاریِ های عباس
و زینب را میان روضه دریاب
همیشه با تو می مانم حسین جان
به عشقت نوحه می خوانم حسین جان
صدای نوحه ام پیچیده در شهر
حسین جانم حسین جانم حسین جا
سپاه کوفه بی رحم است مولا
ندارد احترام آل طاها
لب تشنه در آغوش تو کشتند
علیِ اصغرِ شش ماهه ات را
امان از سینهی غمبار زینب
امان از طاقت بسیار زینب
قیامت شد به پا ازاین مصیبت
صبوری در بلا معیار زینب
ای ماه ترین عموی دنیا عباس
سقای سپاه اندک ما عباس
از فرط عطش ناله ی طفلان به هواست
خود را برسان به علقمه یا عباس
عطش ،سیلی،اسیری و بلا دید
بلا تا شام بعداز کربلا دید
چه حالی داشت وقتی که رقیه
سرت بر نیزه و تشت طلا دید
امام عشق وعطشان شهیدم
تویی عنوان اشعار سپیدم
نبودم کربلا اما ز زینب
پیام انقلابت را شنیدم
دلم خون شد ازاین اندوه عظما
از این ظلمی که شد بر آل طاها
نکردم پاک اشک گونه ام را
که تا پاکم کند با عشق مولا
بخوان ای روضه خوان
تا خون بگریم
به عشق کربلا مجنون بگریم
کم است از داغ
سرهای به نیزه
فراتُ دجله و مجنون بگریم
همیشه با تو می مانم حسین جان
به عشقت نوحه می خوانم حسین جان
طنین نوحه ام پیچیده در شهر
حسین جانم حسین جانم حسین جان
ای کاش همیشه مجتبایی باشم
باچشم و دل وزبان ولایی باشم
گرراه مدینه رابه رویم بستند
باپای پیاده کربلایی باشم
امان از سینهی غمبار زینب
امان از طاقت بسیار زینب
قیامت شد به پا ازاین مصیبت
صبوری در بلا معیار زینب
محمد علی ساکی
کاروان
کاروان ره می سپرد اما دل و جان سوخته
دشت دریا می نمود اما بیابان سوخته
باد از باغ شفق- پرپر چه زخمی می گذشت
دامنش اما ز گلداغ شهیدان سوخته
آه از شام غریبانی که بر عالم گذشت
دشت و دریا غرق خون، پیدا و پنهان سوخته
آسمان تا آسمان بال ملائک ریخته
حوریان را کاکل زلف پریشان سوخته
دیدم آن شب بر زمین خاکستر پروانه را
شمع را دیدم، بلی سر در گریبان سوخته
وای از آن ظلم سنگین، آن ستمکاری به دین
آه از آن قوم عصیان پیشه، ایمان سوخته
خاک را باران تیر و نیزه ها سیراب کرد
گلشنِ زهرا ولی در زیر باران سوخته
کاروان می رفت و بیرق از سرِ خورشید داشت
بود بر بالای نی، برگی ز قرآن
سوخته
کاروان می برد زینب را به سوی سرنوشت
داشت در صحرا ولی جامانده ای آن سوخته
لاله اند آن زخم بر دوشانِ خونین پیرهن
یا زمین از آتش داغ عزیزان سوخته
کیست تا در پاره ای از بوریا پنهان کند
جسم صدچاکی که بر ریگ بیابان سوخته
غلامرضا کافی
کربلای غزه
...کربلا شهری کنار رود نیست
کربلا در مرزها محدود نیست
خاک او تلفیق عشق و رنج بود
کربلا در کربلای پنج بود
از یمن پیچیده بوی کربلا
تا گرفت آیینه سوی کربلا
صبح را تا مرز شب آوردهایم
کربلا را تا حلب آوردهایم
میکشاند تا فراتش نیل را
غرق خواهد کرد اسرائیل را
کربلا شهری کنار رود نیست
کربلا در مرزها محدود نیست
کربلا گاهی میان غزه است
سرگذشت کودکان غزه است
کربلا در قلبهای مردم است
غزه آه! این کربلای چندم است
سیلی طوفان بر این کابوس باش
در میان شعلهها ققنوس باش
سنگ این آوار را سجیل کن
نقطهٔ پایان اسراییل کن...
✍🏻 #محمد_رسولی
🏷 #کربلا | #فلسطین | #غزه
شعر آیینی در ادب فارسی
▪️ دکتر مهدیه قیصری
🔹شعر و ادب آیینی به لحاظ محتوایی ، گستره دامنه داری دارد. شعرا و نویسندگان در اشعار آیینی که -یک رویکرد مذهبی دارد - سعی کردند با نهایت احساس ،همه شگردهای هنری و نازک خیالی ها را در کلام پیاده کنند و شعرشان را به مدح ،منقبت و مرثیه برای اهل بیت آل الله علیهم السلام مزین کنند
🔹 اما در ادبیات ما دو سه واقعه هست که بسیار پررنگ تر از سایر وقایع مذهبی در آثار ادب پارسی خود را نشان میدهند یکی واقعه معراج حضرت رسول اکرم (ص) است که نظامی گنجهای در کلامش بسیار زیبا به آن پرداخته ، دیگری واقعه غدیر خم و آغاز امامت حضرت مولا علی علیه السلام و سوم واقعه عظیم عاشورا است.
🔹اولین شاعری که اشعار مذهبی و آیینی را به صورت گسترده در کلامش گنجانده کسایی مَروزی است که ما وی را به عنوان پرچمدار ادبیات شیعه می شناسیم؛ بعد از کسایی شاعر نامدار دیگری که به مقام با عظمت اهل بیت پرداخته فردوسی است؛ علیرغم اینکه ما او را به عنوان شاعری حماسه سرا می شناسیم و اسطوره پردازی در کلامش کاملا هویداست اما ردپای مدح و منقبت اهل بیت در اشعار ناب این شاعر برحسته کاملاً آشکار است.
فردوسی راه رهایی از تیرگی ها و بدی ها را پیامبرخدا (ص) میداند :
به گفتار پیغمبرت راه جوی
دل از تیرگی ها بدین آب شوی
ونیز به اعتبار حدیث "انا مدینه العلم و علی بابها " در ادامه ی این ابیات این گونه میسراید:
که من شهر علمم علی اَم در است
درست این سخن قول پیغمبر است
🔹همان طور که اشاره شد واقعه عاشورا نیز در کلام شعرا بسیار زیبا تبلور یافته است، نهضتی که یکی از رویدادهای زنده و پویای اسلام به شمار میرود و مبنایی است برای دو نگرش حق و باطل که به تبیین خوبی ها و بدی ها میپردازد؛ امام حسین(ع) به عنوان شاهراه هدایت بشری و معلم آزادی و آزادگی تجلیگاه شرافت انسانی و کرامت اخلاقی است .
حسین آمد که انسان از قیامش
از اول درس تا آخر بگیرد
🔹به هرروی نهضت ماندگار عاشورا نشانگر تفکر والای حسین (ع) است که تمام انسانیت، ظلم ستیزی، حق پرستی و عدالت خواهی در آن موج میزند و این مهم بارها و بارها در آثار ادب پارسی خود را به وضوح نشان داده است.
🔹پرداختن به مرثیه در ادبیات آیینی در عصر صفویان با رسمی شدن مذهب تشیّع پررنگ تر جلوه میکند و یکی از شهرهایی که مهد تفکرات شیعی به شمار میرود "کاشان" است. شهری که شاعران برجسته و صاحب نامی را در دامن خود پرورش داده از جمله صباحی بیدگلی،فیض کاشانی و مهمتر از همه محتشم ، که پدر مرثیه سرایی عاشورایی است و ترکیب بند عاشورایی این شاعر بارها مورد استقبال سرایندگان بعد از وی قرار گرفته است و آنچه که با خواندن این شعر آیینیِ محتشم برای ما مشخص خواهد شد این است که او برای سرودن این ترکیب بند مطالعه عمیقی در دیوان شعرای قبل از خود داشته است و یقینا این ترکیب بند باعث نام و آوازه او در ادب فارسی شده است. البته جایگاه ادبیات شیعی و شعر مذهبی در دوران بازگشت ادبی و معاصر نیز پررنگتر میشود و درکلام شاعران این دو دوره تجلی عمیق تری می یابد و در بسیاری موارد شعرا ادبیات آیینی را با شعر و ادب پایداری پیوند میزنند
به ژولیده نیشابوری گفتند یک شعر در وصف حضرت عباس (علیه السلام) بگو که پنج بار کلمه "چشم" داشته باشد
او شعری گفت که ده تا کلمه «چشم» داشت:
چشم ها از هیبت چشمم، به پیچ و تاب بود
محو چشمم چشم ها و چشم من بر آب بود
چشم گفتم چشم دادم چشم پوشیدم ز آب
من سراپا چشم و چشمم جانب ارباب بود
_-
جاری است خون تو به بلندای قرنها
ای خونِ زنده! ای غم عظمای قرنها!
آه ای قتیل اشک! ای اندوهِ بی زمان!
دردا و حسرتا و دریغای قرن ها
جان دادهای به پیکر بی جانِ یک جهان
یحیای سر بریده مسیحای قرنها!
مایی که خستهایم و شکسته حسین جان
سمت تو آمدیم ز غوغای قرنها
یک روز میرسد کسی از راهِ رفتهات
آری امید هست به فردای قرنها🤍
#محدثه_نبی_حسینی
-ایهام🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعری از نزار فرنسیس، شاعر مشهور مسیحی اهل لبنان که در مدح امام حسین(ع) سروده است
┏━━ °•🖌•°━━┓
@jahad_tabein
┗━━ °•🖌•°━━┛
ای مطلع خونین جدا مانده ز پیکر
ای آیهی مشتق شده از سورهی کوثر
رسم الخط دلدادگیت، مشق شب ماست
شاگرد دبستان تو شد، منبر و دفتر
ای مکتب تو کشتی امنی که ز طوفان
انداخته در وادی ایمن شده، لنگر
بر مرکب نی، ای سر چون لاله پر از خون
جاری شده از لعل لبت، مصحف داور
هر چند نشد فلسفهی حج تو کامل
قربان شده از روی ادب، حضرت اکبر
باید به ره دوست شبیه تو فدا کرد
عباس وفادار و علی اکبر و اصغر
شب، شال سیاهیست که در این غم عظمی
پوشیده به سر، دور فلک، جمله سراسر
#مهتاب_بهشتی
#غزل_آیینی
#سری_به_نیزه_بلند_است_در_برابر_زینب
#خدا_کند_که_نباشد_سر_برادر_زینب
تماشا
🔸بعضی واژهها به ظاهرشان نمیخورد که عربی باشند. حتی اگر با زبان عربی آشنا باشیم، آنقدر این واژهها در زبان فارسی حل و هضم شدهاند و معانی تازه پیدا کردهاند که ذهن متوجه تبارشان نمیشود، مگر اینکه پیشتر آنها را در جایی شنیده یا خوانده باشد.
🔸تماشا یکی از آن واژههاست. «مَشی» به معنای «راه رفتن و قدم زدن» است. «حکمت مشّائی» نیز از همین ریشه گرفته شده. «مَشّاء» یعنی «بسیار راهرونده». میگویند ارسطو هنگام تدریس معمولاً قدم میزده و به همین دلیل پیروان ارسطو و حکمت او را مشائی مینامند.
🔸«مشی» اگر به باب تفاعل برود، میشود «تماشیٰ/تماشا». مهمترین معنای باب تفاعل «مشارکت» است. تماشا یعنی قدم زدن با هم، راه رفتن و گردش کردن. حافظ در بیت زیر تماشا را به همین معنا به کار برده است:
خلوتگزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
سعدی نیز در بیت زیر تماشا را در دو معنا به کار برده، در مصرع اول به معنای قدم زدن و گردش و در مصرع دوم به معنای دیدن و نگاه کردن:
یعلم الله که گر آیی به تماشا روزی
مردمان از در و بامت به تماشا آیند
#واژگان #معنیشناسی #عربی_در_فارسی
✍سجاد سرگلی