این دقیقهها، این نگرانیها، این ابهام درباره آینده، این تلاشهای همه جوره آدمهایی با نگاههای متفاوت، این رای پایینتر آقای جلیلی در دور اول، این رای خیلی پایینتر آقای قالیباف در دور اول، این ستادهای مردمی، این تماسهای بیستکالی، این سفرهای خودجوش تبلیغی، این تکاپوی رجال سیاسی، این بیانیههای پر تعداد شخصی، این استوریهای پر ماجرا، این رقیبهراسیها، این آمارهای بالا از تماشای مناظرهها، این عکسهای پشت شیشه ماشینها، این میتینگها، این سفرهای استانی همه کاندیداها، این پیامکهای نامزدها، این حضور سیاسی مداحها، این سخنرانیهای انتخاباتی سخنرانان معروف، این پول خرج کردنهای زیاد ستاد نامزدها، این اعلام رایها، این دعوتهای مردمی به مشارکت بیشتر، همه و همه یک معنای روشن دارند: «فرایند انتخابات در ایران سالم و واقعی است»، «رای مردم است که انتخاب میکند نه هیچ چیز دیگر» و «نظام امانتدار رای مردم است».
من از دل شلوغی استوریها و غبار انتخابات، این را میبینم. این وجهه روشن این انتخابات برای ماست، فارغ از اینکه چه کسی رییسجمهور میشود.
«اینها» را یادمان نرود.
.
«جوان آراسته»
zil.ink/mrarasteh
ما به دنبال خودمان میگشتیم تا اگر خدا یاری کند و دست تقدیر الهی در انقلاب اسلامی به کمکمان بیاید، بلکه بتوانیم راهی بیابیم و بگوییم که تقسیم ما به توسعهیافتگی و توسعهنیافتگی از جنس ما نیست و به دنیایی ازپس این واژههای غربزده میدان ندهیم.
ما میخواستیم راهی بسازیم که پیروزی خون بر شمشیر حسین در کربلا و پوچ شدن دنیای زور و زر کافران بار دیگر در ساحت انقلاب اسلامی برایمان طلوع کند.
فیلسوف که از تقدیر زمان چیزی دیگری مییابد و میگوید، میآید کاسه و کوزهمان را میشکند
و ما را از تب و تاب رفتن و حتی شوق رسیدن کمی میاندازد. پایمان را لنگ میکند و شاید امیدمان را میآزماید ....
او عبور از تقدیر زمان را میخواهد. او اکنون را میبیند و آینده را به انتظار مینشیند که پیش روی خود گذاشته است.
چه میشود گفت! او سخنی میگوید که تاریخ یافته و به پیش چشم کشیده و زبان باز کرده تا بلکه چیزی را به ما بگوید و انگشت نشانده تا افقی را که میبیند، اشارت دهد ...
او شنونده میخواهد؛ گوشی که میتواند بشنود و کمی از مفاهیم و فاهمه و تنگی نظر و گرانی گوش خود دست بکشد و جام شنیدن به کام بکشد، هرچند که تلخیاش گلو را بیازارد ...
او روزگار را آزموده ....
#انتخابات
#داوری_اردکانی
✍#رئیسی
@gharare_andishe
جدای از اینکه چه کسی رأی میآورد، این میزان مشارکت، معنای دیگری از انقلاب اسلامی را آشکار کرد، در جایی که فضا به سمت یأس و بیرونقیِ مهمترین صحنهی جمهوریت یعنی انتخابات میرفت، گویا حضور مردم باز هم لحظهای را ساخت تا به امتداد جمهوری اسلامی و انقلاب فکر کنیم و بیاندیشیم چگونه است که در زمانهای که طلبی جز توسعه وجود ندارد و عقل خود بنیاد خود را همه کاره میداند، مردم ایران لحظات درخشان جمهوریت را رقم میزنند و شاید بیآنکه خود متوجه باشند، ادامهی انقلاب اسلامی را طلب میکنند.
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
@gharare_andishe
May 11
.
سلام بر روضههای ساده کوچهها و خانهها؛
سلام بر استکانهای چای در دست پیرزنها و پیرمردها که بعد روضه عجیب میچسبد؛
سلام بر علم و کتلهایی که لباس شدهاند بر تن دیوارها و محلهها
و رد و نشانی شدهاند بر راه حسین علیهالسلام، راه کربلا...
راهی که هر قدر پیش میرویم، جای آن بیشتر آشکار میشود!
گویی کربلا نسبتی با دینداری و اسلام را آشکار میکند. نسبتی که هر بار در آن میتوان وضع خود را مشاهده کرد. گویی محرم هر سال ما را دعوت میکند به نظاره بنشینیم که در کربلا چه نحوه نسبتی با حقیقت پیش آمد؟ با رجوع به آن توحید و آن سرآغاز است که میتوان ضعف وجودیای که ما را دربرگرفته را درک کرد. شاید در نظاره کردن آن نحوه نسبت است که میتوان اکنون فهمید چه پوچیای ما را فراگرفته است. در مواجهه با کربلاست که به نحوه نسبت خود با حقیقت میتوان نظر کرد و دلخوش به دینداری خود نبود!
سلام بر کربلای تو
سلام بر گلوی بریده
سلام بر خیمههای به آتش کشیده
سلام بر غم حسین
سلام بر بیقراری جانهای محبین تو
...
سلام بر محرم
#به_وقت_محرم
#فرّوا_الی_الحسین
@gharare_andishe
اخلاق در زندگی کنونی.mp3
25.51M
🎙#مسئله_اخلاق
🔹کتاب "اخلاق در زندگی کنونی و شرایط اخلاقی پیشرفت و اعتلای علوم انسانی" دکتر داوری
🔸گفتگو پیرامون انتخابات
🔹 ۱۹ تیر ۱۴۰۳
#اخلاق_در_زندگی_کنونی
#انتخابات
@gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
«خون پیکرهی حق در طول تاریخ از قلب عاشوراست که سرچشمه میگیرد و اگر واقعیت را بخواهید، هنوز روز عاشورا به شب نرسیده است...»
#غزه
@gharare_andishe
امشب، شب قاسم(ع) بود، وقتی میگوییم شب قاسم، یعنی شبی که تماما با بودن او معنی میشود و روضهی او یعنی سخن از هستی قاسم...
نوجوانی که راه آینده را در شهادت میبیند و آن را احلی من العسل مییابد...
شاید در روضهی قاسم باید منتظر راهی برای نوجوان امروز بود، راهی که او را به سوی کربلای وجودش رهنماست، نوجوان امروز که در دنیای پر مخاطرهی فضای مجازی غرق شده و همهی معنای خود را در آن مییابد و همهی شئونات زندگیاش با تکنیک عجین شده _و چه باک که امروز تکنیک تا بندندان وجود همهی ما را فراگرفته_ نیازمند سخنی از وجود قاسم است، تا او نیز همنوا با قاسم بن حسن طلب شهادت در راهی کند و آن را احلی من العسل بیابد و مسئولیتی بر دوش خود ببیند تا مانند آن رزمندهی نوجوان که با اصرار به جبهه میرفت و نقش خود را در آنجا میدید، عازم راهی بشود.
داستان کربلای قاسم شاید بتواند، چنان توان اوج به نوجوان بدهد، که برای طی راه از انجام هیچکاری فروگذار نکند و بدانجا برسد که امام خمینی میگویند: رهبر من آن طفل سیزده ساله است...
گویا گشودهشدن این راه برای ما با اشک بر قاسم و دیدن عجز خود در برابر فروبستگیست تا شاید سخنی به میان آید و گره از کار ما بگشاید...
✍#ز_رجائی
@gharare_andishe
🔰یک خط روضه
عَزَّ وَاللّهِ عَلى عَمِّكَ أن تَدعُوَهُ فَلا يُجيبَكَ،
.
.
.
والله برای عمویت سخت و جانکاه است
که اجابت آسمانها و زمین در دستانش باشد
اما نتواند پاسخ تو را بدهد
#به_وقت_ششم_محرم
@gharare_andishe
395452160_-551635355.mp3
20.13M
🎙زندگی یعنی نفس، یعنی هوا، یعنی حسین...
زندگی در اصل یعنی کربلا، یعنی حسین...
#به_وقت_محرم
@gharare_andishe
نمیدانم از سر بازی در آوردن برای هجای کلمهی فکر است که امشب دیگر امشب نیست یا چیز دیگر. چیزی شبیه گیر کردن در غروبی که تماشاگرش تازه از خواب بیدار شده و نمیداند ساعت چند است. گوشیاش هم از کار افتاده و نمیتواند ساعت را راحت نگاه کند. باتری ساعت هم تمام شده. حتی نمیداند چند ساعت خوابیده و پریشان به این سو و آن سو نگاه میکند و کم کم دارد گریه اش میگیرد. خوب که اطرافش را نگاه میکند میبیند در جایی شبیه بیابان است. نه ابری پیداست و نه ستارهای و گویا ماهی میدرخشد و البته در بیابان ساعت و گوشی هم پیدا نمیشود. اینجا خبری از چراغها نیست و همین حالش را بدتر میکند. هنوز با خودش کنار نیامده که میبیند کسی از دور دارد می آید. احتمالا مردی چهل یا پنجاه ساله که به افق خیره شده و مطمئن میآید. من قصه ما دیگر نمیتواند به این وضع ادامه دهد و بلند میشود و میایستد تا کمی از این پریشان چحالی که ناشی از آمدن آن مرد است را کم کند. اما این خیالی باطل بیش نیست. او واقعا دارد میآید. باز هم جلو میآید. شب خیلی تاریک نیست اما چهره مرد به هیچوجه مشخص نیست. دستش را میگیرد و لب باز میکند:
اگر میخواهی بروی برو! من هر آنچه از گذشته تا حال بین من و تو بوده را کنار میگذارم.
اشک من قصه ما جاری میشود. بدطور هم جاری میشود. او حتی نمیداند چطور و کی و با کی آمده و حالا باید انتخاب کند که بماند یا برود. این حتما عجیبترین انتخابی است که در زندگیاش داشته و قطعا چیزی نیست که بتواند در موردش فکر کند. ناچار زانو میزند و باز بلند بلند گریه میکند.در میان گریههایش صدایی بلند میشود. صدایی از پشت سر: ما نمیرویم. میمانیم. صداهای دیگری هم با همین مضمون بلند میشود. همه میمانند اما کدام همه؟ اصلا کو نفری که بخواهد بماند؟
سرش را برمیگرداند و با دیدن جمعیت تقریبا صد نفری که پشت سرش نشستهاند، ماتش میبرد. مشعلها حالا دیگر برافروختهاند و همهچیز پیداست. صورتها، روزها و شبها. تازه به یاد میآورد امشب شب نهم و است و فردا دهم. امشب هم لابد شب دهم است. شب عاشورا و لابد او هم کسی که میان خیمهها روبروی امام(ع) و جلوی بقیه نشسته است. حالا او باید انتخاب کند. بماند یا برود. شب را صبح کند و به ظهر برسد یا آنکه بخوابد و باز در برزخی بیدار شود که نداند طلوع است یا غروب...
پیوست:
بعد از سخنان امام حسین (ع) برادران، فرزندان، برادرزادگان آن حضرت و فرزندان عبدالله بن جعفر گفتند: برای چه این کار را بکنیم؟ تا پس از تو زنده باشیم؟ خداوند هرگز آن روز را برای ما پیش نیاورد.
#به_وقت_دهم_محرم
✍#خط_تیره
@gharare_andishe