eitaa logo
قرار اندیشه
256 دنبال‌کننده
464 عکس
188 ویدیو
3 فایل
✦؛﷽✦ 🍀چیزهای زیادی برای دیدن هست، ولی چه وقت می‌توان دید؟ قرار اندیشه، محفلی است برای دیدن‌های ساده و گفتن‌های بی‌پیرایه تا لابلای قلم‌زدن‌ها خود را بیابیم و تحقق خود را رقم زنیم... راه ارتباط: @ta_ghaf @mmasir
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹ما را تو می شناسی! شده است در خیابان، پارک یا مغازه ای، غریبه ای به نظرت آشنا آید یا کسی بشناسدت؟ و متعجب بگویی چگونه مرا شناخت؟! شده است به ملاقات خودت بروی؟ شده خودت را نشناخته باشی؟ این پهنه نامتناهی آسمان، این سیاره کوچک در میان میلیاردها ستاره و ساکنان آن در میان این همه شهر، گاه چقدر کوچک می‌شود! و گاه هرقدر میگردی، خود را نمیابی! و مگر نه این است که بزرگترین درد ما این است که خود را گم کرده ایم؟ گرچه حتی خودمان نیز خود را نمی‌شناسیم اما گویی شما ما را میشناسی! اصلا شمایی که ما را میشناسی! شما را که به یاد می آوریم، گویی خودمان را ملاقات می کنیم، یاد کربلای تان که می افتیم، دلمان را می‌بینیم؛ گواهش اشکی است که جاری می شود... ما خود را از یاد برده ایم و راه خانه مان را گم کرده ایم! خانه ای آشنا که دل در آن داریم و آن را دیدار کرده ایم و در پی آن روانیم تا به آن برسیم... گویی روزها معلقند تا ما را به خانه مان برسانند.. ... به کربلا "ما به فطرت خویش بازگشته ایم و در آن حسین بن علی علیه السلام را یافته ایم و این چنین است اگر حسین ندیده، حسین حسین می کنیم." سید مرتضی آوینی ✍ @gharare_andishe
قصه، توجه دادن و معنا دادن به چیزهاست. در واقع قصه هر پدیده را از گزاره‌هایی معلق و پراکنده و بی‌معنا بیرون می‌آورد و همچون عالمی منسجم روبروی آدمی می‌نهد. به عبارت دیگر قصه به هر پدیده زبانی می‌دهد تا بتواند خود را بگوید و از حقیقت خود پرده بردارد و بتواند روال پدید آمدنش را بازگو کند و این‌گونه جای خود را نشان دهد. با قصه هر پدیده و رخداد، به جای آنکه در نسبتی تصنعی و انتزاعی با انسان قرار گیرد، عرض احوال خود می‌دارد و راه طی شده و سخن اصلی خود را بی‌پیرایه بر زبان می‌راند و این‌گونه است که قصه‌ها می‌توانند زندگی بیافرینند و از امکان‌هایی که هنوز به فعلیت نرسیده‌اند، پرده بردارند. قصه، لب و گوهر هر چیزی را نمایان می‌کند، از پروا و خواست و طلب اصلی هر چیز و هر کس می‌گوید و آنها را از غبارِ مشهورات و اضافاتِ غیر اصیل آزاد می‌کند و به تعلق اصلی او توجه می‌دهد و زبانی به آن پدیده می‌دهد تا بگوید من کیستم؟ و حقیقتا چه چیز را طلب می‌کنم؟ قصه فضایی را بنیان می‌گذارد تا هر چیز، وجود خود را ببیند و از این جهت گویی قصه خانه‌ی وجود است و مامن و محل بروز بودن هر چیز است، جایی‌ست که اشاره به حقیقتی بزرگ‌تر و شگرف‌تر می‌کند و انسان را از پدیده‌ها به افقی متعالی‌تر رهنمون می‌سازد. از این رو شاید بتوان گفت قصه بستر تمهید ملاقات با خداوند نیز هست. @gharare_andishe
🎥معجزه «دوربین» در آینده سینمای ما ⁉️با عرض سلام خدمت استاد گرامی ، در جستجوی مبحث حق الیقین دوربین هستیم. لطفا راهنمایی بفرمائید. فرم مجلای حقیقت است و صداقت در فرم، زمانی رخ می دهد که با ادب و حضور به حقیقت تقرّب بجوئیم، تا فرم و تکنیک را در تجلی خود حقیقت بیابیم. زیرا میخواهیم با حقیقت و جنبه های پایدار هر چیز به سر ببریم. به همین خاطر حقیقت، از نحوه ی فیلمنامه نویسی و کارگردانی جدا نیست. اگر وجود در فیلمنامه و کارگردانی باشد حتما ظهور دارد. حتما تجلی دارد. تجلی مال وجود است. تجلی یعنی تعین و اگر حضور تاریخی و وجودی در فیلمنامه و کارگردانی نباشد تجلی ندارد. پس در فیلمنامه نویسی و کارگردانی باید تلاش بر این باشد که وجودی حرکت کنیم. وجودی حرکت کردن یعنی عین ربط به حق حرکت کردن. این عین ربط بودن در فیلمنامه و کارگردانی چگونه منعکس می شود؟ زیرا امکانِ دوربین به او اختیار میدهد. اما هر چقدر دوربین به حقیقت نزدیک شود بی اختیارتر می شود. زیرا حقیقت است که مختار است و دوربین در تکوینش از حقیقت حکم میگیرد. دوربین در داستان با خودش یک روح می برد. اگر فقط تماشاگر باشد به نتیجه نمی رسد. باید اهل عمل باشد تا بیابد. این راه تدبر دوربین را می خواهد. دوربین باید اهل ریاضت و تقوی باشد. و تقوی دوربین یعنی آزاد شدن از دنیا و نه گیرافتادن در دام اعتباریات که منجر به گوشه نشینی دوربین و عدم حضور می شود. تقوی یعنی نزدیک ها را نزدیک دیدن و حقیقت نزدیکترین است و وجود به اعتبار حق بودن از همه چیز به همه چیز نزدیک تر است. و دورها را دور دیدن زیرا که مشغول شدن به جزئیات، دوربین را از حقیقت غافل میکند. فیلمنامه نویسیِ دوربینی، ترکیب حقیقی تری را از نیّت انتخاب صحنه ها ارائه می دهد. از آنجایی که رسیدن به حق الیقین اولین شرطش نفی خود است. و در تاریخ حق الیقین انقلاب هر جا طرف خودش را نفی کرد، بیشتر اراده ی الهی را در خودش حس میکند. آیا یگانگی دوربین با شخصیت اصلی میتواند با حذف شخصیت اصلی از تصویر حق الیقین را به تصویر بکشد؟ و دوربین به جای شخصیت ببیند، بشنود، تیر بیاندازد. با این نگاه هویت قاب بندی و حرکت دوربین در هر مرحله از علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین شخصیت اصلی میتواند متمایز ظاهر شود. یگانگی دوربین با شخصیت و یا عناصر مختلف، ارزشی از جنس حضور به آنها می دهد. در نگاهِ دوربین ماهیت نباید غلبه کند. در ساحت رجوع به وجود با وجهی که در قلب هست و برعکس حس، سریع از کثرت به وحدت منتقل میشویم. دوربین بر مبنای ملکوت داستان حرکت میکند و تحت تأثیر ملکوت داستان به انکشاف میرسد. نه بر اساس اتفاق ها و حادثه ها. دوربین میخواهد از طریق شریعتِ فیلمنامه وارد عالم تکوین شود و میخواهد ملکوت را بالفعل کند. دوربین باید با رفتارش وارد یک عالم بشود و عالم یعنی آنچه حضرت حق را با آن ببینیم. با رؤیت تجلی اسمائی در هر صحنه، دوربین تلاش میکند حس وجودی مربوط به آن را تداعی کند. حقیقت نسبت به دوربین در اسمائش تجلی میکند. اسم ها اشاره به هم دارند و حجابی هستند که نورَند و میخواهند ما را به جایی ببرند نه اینکه بیرون نگه دارند. اسماء، نیروها و ملائکه و کارگزاران هستی هستند. در رجوع اسماء به اعتبار جامعیت، عناصر داستانی و شخصیت ها در مظهریت تعریف می شوند. حق می خواهد حضوری را به دوربین بدهد، دوربین باید دریابد و عقب نکشد و اگر با معرفت دوربین حس عبودیت از فرم گرفته شد، آن وجه با انسان کامل شناسایی شود. ✅باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! آنچه چشم‌های گرفتار عقل مدرن دیگر نمی‌توانند ببینند، این دوربین‌ها هستند که توان اشاره به آن‌ها را می‌توانند به عهده بگیرند و بحمدلله این اتفاقی است که با حضور در تاریخ انقلاب اسلامی در حال رخ‌دادن است تا از آن به بعد، سینما خانه به خودآمدنِ انسان‌ها باشد و نه خانه بی‌خودشدن و غفلت انسان‌ها. جنابعالی در نوشته خودتان به خوبی می‌فرمایید دوربین باید کجاها را نشان دهد تا آنچه مدّ نظر قرار می‌گیرد حقیقت باشد در آینه تصویر. و این غیر از آن است که با حجاب‌شدنِ تصاویر، حقیقت گم شود. امروزه با سیطره کمّیت باز باید هنر درست‌دیدن به یاری بشر آید و صحنه‌هایی آفریده شود که انسان در دل تصاویر، چیزهایی را بنگرد که بنده آن را معجزه دوربین در این دوران می‌دانم همان‌طور که پیامبران نگاه‌ها را از ظاهر به باطن بردند و ظاهر را آینه باطن قرار دادند. کاری که شهید آوینی عزیز نیز از آن غافل نبود. توصیه بنده آن است که کاربران محترم متن جنابعالی را چندین مرتبه بخوانند تا به جای فرار از سینما، به سینمایی که در بستر انقلاب اسلامی در حال تولد است فکر کنند و اگر حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» فرمود: «درِ میخانه گشایید به رویم شب و روز» آن میخانه در این زمانه می‌تواند سینما باشد. موفق باشید ❓ 💠
📑تعهدی در مَشربِ فلیمنامه نویسی ⁉️با عرض سلام خدمت استاد گرانقدر، برای رسیدن به شهود جمعی در فیلمنامه نویسی لطفا راهنمایی بفرمایید. فیلمنامه نویسی گزارشی است که مخاطب در روحانیتش قرار می گیرد. فیلمنامه نویس باید صفات بشری (کثرتی که اصیل نیست) را دفع کند تا حقیقت را تصدیق کند و روح تزکیه بر کل فیلم حاکم باشد زیرا هر کثرتی که به وحدت نرود سایه و دروغ است. ما به جای اینکه صُوَر ذهنی خودمان را به قصه تحمیل کنیم، می خواهیم با فیلمنامه و کارگردانی صُوَری که از ذات صحنه یا رفتار و یا قصه برمی خیزد را مشاهده کنیم . و از آنجایی که وزن از خود حقیقت است، صفتی که ذاتی هر صحنه است، میزانی برای فیلمنامه و کارگردانی محسوب میشود. در سه گام طراحی صحنه؛ انتظار تجلی، رویت تجلی و رجوع به تجلی می تواند، حس وجودی صحنه را روشن تر کند. و خروجی تقوی پیشه ایی را برای ورود به صحنه ی بعد محقق کند؛ خروجی از ظلمت به نور در تقوی پرهیز، تقوی گریز و تقوی ستیز. همچنین شروع و پایان با حقیقت است. هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن. و اگر قرار باشد باطنی تجلی کند، در صورت ظاهر میشود و عبودیت صحنه جایگاه تجلی و یا به عبارتی مجلای حقیقت میشود. اینکه روح حاکم بر صحنه به چه اشاره می کند، چقدر عبودیت دارد و چگونه با فیلمنامه نویسی می شود بندگی کرد اهمیت دارد. و به فیلمنامه نویس در زمان انتخاب عناصر کمک می کند که از نفس اماره عبور کند و با نفس مطمئنه پیش برود. در گام های اولیه ی فیلمنامه نویسی باید روحانیتی از داستان برای جمع ایجاد شود تا جهان کثرت فیلمنامه نویسان در آن به وحدت برسد و آن فراتر از طرح کلی سفر شخصیت است. و نگاه به احوالات حاکم بر داستان است که می تواند حتی اگر حلقه های زنجیر تقدیر در داستان هنوز شکل نگرفته است زیباییِ نگاه شهود آمیزی را به تصویر بکشد. عبودیتی که در ترکیب هر صحنه، توسط شبکه ی عناصر داستانی ایجاد میشود، پیوندی اصیل با ربوبیت عالم داستان دارد. به همین خاطر گزارش فیلمنامه نویس از شهود حقیقت در تطبیق با نسبت حضرت محمد (ص) با حقیقت که اصل است، می تواند در نظر گرفته شود. کشف در فیلمنامه نویسی رجوع به حقیقت است و اگر در خارج واقع نباشد شیطانی است. زیرا وقتی یک سایه سنگین از افکار و افق بر روی داستان می اندازیم احساسات سنگین می شود و نمی تواند با حقیقت بالا برود. وقتی فکر می سازیم و بر اساس دستگاه فکرمی کنیم، توقف و حدود پیش می آید. در فیلمنامه، یک حقیقت وجودی است که ظرفیت های مختلف آن، در عناصر داستان به ظهور میرسد. و فیلمنامه نویسی و "حسِ وجودیِ نوشیدن" از حقیقت به نحوه ی رجوع به حقیقت مرتبط میشود. و تنها با نگاه جامع محمدی میتواند جمعیتی از نویسندگان را وحدت ببخشد. زیرا در برزخیت کبری که صفتی بر صفتی غلبه نکند و در تعادل باشد، چنین جامعیتی وجود دارد. ترجمه ی وجودی تک تک عناصر صحنه، رجوع وجودی فیلمنامه به حقیقت را مشخص می کند و توافق گروه را میسّر می کند. و عقل تکنیکی آهسته آهسته به ظهور می آید و شاعرانگی فرم از وجود برمی خیزد. در فیلمنامه نویسی گروهی نباید متن طرف دیگر را در متن خود ترجمه کرد. بلکه باید وجهی از قضیه که متن می خواهد به آن اشاره کند را یافت. و آن وجه را با وجوه اشاره شده توسط متنی دیگر، در صحنه به جامعیت رسانید. اشاره ی متن که ترکیب صحنه آن را ایجاد میکند، مهم است و ملاک ارزیابی قرار می گیرد. در هر صورت باید در نظر گرفت ذهنِ دیگری، محدوده ی ناشناخته است که از خود چیزی در آن نمی شناسیم. و با کوچکترین بحث و جدل عالم شهود از میان بر می خیزد. همین که فیلمنامه نویس و کارگردان خود دارد، نسبتش با صور خیالیه نسبت محروم شدن از حقیقت است. همین که در نفس خودش و و نسبت با نفس خودش ببیند، فیلمنامه از حقیقتش می افتد. حق و اتصال به حق همه چیز است و نگاهی که در آن فقر ذاتی هر صحنه از فیلمنامه و اتصال به غنی مطلق اصالت داشته باشد، به صحنه ها وجود می بخشد و تجلی رخ می دهد. فیلمنامه نویسی صاف کردن دل است، نباید رجوع به خلق باشد. اصلا رجوع به خلق نداریم. رجوع به خلق باید از رجوع به خالق شروع شود و در دل رجوع به حق، رجوع به خلق نهفته است. جنس نشانه ها در فیلمنامه، آدرس حقیقتی است که به آن رهنمون می شویم و معرفت در این راستا بسیار اهمیت دارد. برای فیلمنامه نویسی از درون به بیرون باید اول به محضر حقیقت داستان برویم، نه اینکه با خودمان در داستان او قدم بزنیم. باید بی خود باشیم، تا آنجا باشیم. آن وقت است که داستان حقیقت درونش را نشان میدهد. در فیلمنامه نویسی و حرکت دوربین نسبتی را می جوییم که خدا در میان آن نسبت حضور داشته باشد و هر آن او را شهود کنیم. به همین دلیل فیلمنامه و کارگردانی با خودش درگیر میشود تا از مرتبه ی مادون به مافوق برود، زیرا اگر بازاری شود دیگر نمی تواند حقیقت را تصدیق
کند. فیلمنامه نویس اگر در فیلمنامه خودش را بخواهد نشان بدهد، غیر پیدا می شود، تا همه ی خودش را نفی نکند رجوعش حقیقی نیست. به اندازه ایی که الله را می شناسد خودش را نفی میکند. او جویی که به دریای حقیقت میرسد، را کشف می کند و خودش را در آن می اندازد. قدرتِ فیلمنامه به احقاق حق است. زیرا در هر صحنه حقی باید رعایت شود و ترکیب بندی بر اساس آن صورت می پذیرد تا به تعادل برسد. و رعایت حقوق در همه ی مناسباتِ صحنه در نظر گرفته میشود. اینجا سیاست به میدان می آید. سیاست یعنی رعایت حقوق (حق خدا، حق خلق و حق نفس). سیاست نحوه ی ارتباطات است. اینکه در فیلمنامه با چه سیاستی صحنه ها چیده میشود، بسیار مهم است. سیاست خودش رجوع الی الله و حرکت حق مدارانه است، موضع گیری به جا، شایسته و مناسب. سیاستِ دوربینِ فیلمنامه نویس، جاذبه و دافعه ایجاد می کند. زیبایی سیاست، زیبایی وجودی است. و عبارت "سیاست ما عین دیانت ماست" جمعیت فیلمنامه نویسان را برای تدبیر به تفکر می برد ✅باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده متن جنابعالی تذکری است برای فیلمنامه نویسانِ امروزینی که بنا دارند خود را  دوباره در فیلمنامه‌های‌شان پیدا کنند و بسط دهند. آری! ما به فلیم‌نامه‌هایی نیاز داریم که می‌فرمایید. فلیم‌نامه‌هایی که ناگفتنی‌ها را در قالب فلیمنامه به زبان آورد و ابعاد متعالی انسان بدون واژه‌های به ظاهر اخلاقی مدّ نظر آورده شود، ابعادی که وجه فطرت توحیدگرایِ انسان را با او در میان می‌گذارد. در فلیمنامه، صحنه، صحنه جاری‌بودن روحی است در تن بی‌جانِ بازیگران تا تن‌هایِ بی‌جانِ مخاطبان را جانِ دوباره بخشند. این‌جا است که بازیگران می‌توانند متوجه نقش عظیم انسانی خود باشند و در نقش خود رسالتی را احساس کنند که انبیای الهی در خود احساس کردند. دائماً باید در هر صحنه‌ای از فیلم به رسالت خود نظر داشته باشند و کار فلیم‌نامه‌نویس در این فضا، کارِ خلقِ انسانیتی است که گم شده است.  بنده در کار خوب شما تحت عنوان «صدایی از اعماق اقیانوس» چنین رسالتی را احساس کردم به طوری که نوعی آدرس‌دادن به حقیقت بود. چه خوب می‌فرمایید که سیاست یعنی رعایت حقوق «خدا» و «خلق» و «نفس»، و این وظیفه فلیمنامه‌نویس است که با اشاره به این حقوق در قالب تصاویر، متوجه زیبایی چنین سیاستی شود که عین دیانت است. امید است رفقایی که بنا دارند از «دوربین» و «تصویر» در این تاریخ بهره‌های انسانی و ایمانی بگیرند، از متن جنابعالی غفلت ننمایند. موفق باشید 🌐http://lobolmizan.ir/quest/32432 🔻کانال لب المیزان 📱 @lobolmizan 💠
آدمی در زندگی اش که زندگی با دیگران است دو وجود دارد؛ وجود مفرد و ممتاز که در عین تنهایی با دیگران است و دراین با دیگران بودن تنهاست. "اخلاق در زندگی کنونی و شرایط اخلاقی پیشرفت و اعتلای علوم‌ انسانی/ص۱۲۴" به چه زیبایی بیان واقعیت از حقیقت پرده بر می افکند؛ در تنهایی چه تقدسی نهفته است که در بطن با دیگران بودن هم تنهایی موج می زند و چه زیبا تنهاییت را با دیگران سهیم می شوی. آری این تنهایی به گونه ای که تو را با تنهاترین سردار، نزدیک می کند و این سنخیت بوی الفت می دهد و انس است که رخ می نمایاند. به راستی این چه جرعه ای از شراب طهور است که برای نوشیدنش محرمیت لازم است. خدایا چقدر کلمات در عین آشنا بودن نا آشنایند و در عین نزدیکی، دور. انگار اولین بار است که مرا به خود فرا می خواند و طلب دیدن می کند بهتر بگویم گوشی می خواهد که به هر چیزی دل نداده باشد. تو را به تنهاییت قسم در این جلوگاه حقیقت جرعه ای از محرمیت روزیمان کن. ✍ @gharare_andishe
سنت، فهم آن زمان از حقیقتی هست که بر تو جاری شده یا به عبارتی امکانی که بر تو محقق شده، درک و فهم آن امکان از یافتی که برای تو محقق می شود، اجازه ظهور وحضور آن امکان را به تو می دهد و (تاریخ جز یافتن نسبت ها نیست و زمان امکان هایی هست که برای یافتن این نسبت ها برای تو جاری می شود. تاریخ همان زمان حضور امکان های توست، یافتن آن زمان همان آینده ای هست که برای بودن تو می آید) و شریعه ی برای ورود به آن امکان جاری می شود. سنت همان یافت امکان هایی است که لحظه به لحظه برای تو ظهور می کند تا تو به حقیقت آغاز آغاز خود نزدیک شوی ، خودآگاهی که در اکنون خود درمیابی. با این نگاه هرمنوتیکی به معنی مواجهه انسان ها با (اعتباریات ) که با یسئله من فی السموات و الأرض، سوال مخلوق برای یافتن امکان ها شروع می شود تا یومٍ کل هو فی شأن (ظهور حقیقت یا سنت) در مواجهه با آن ها بیابد. یافتن این امکان ها در حال، حضور بودنی هست که می تواند همان آینده ای را محقق کند که بودن خودت را در آن یافت می‌کنی و هیچ بودنی، بودنی تر از آمدن غیب به صحنه نیست که با نبودن خودیت یا منیت طلب ظهور می کند. نگاه هرمنوتیکی همان معنابخشی به نسبت ها می تواند باشد. ✍ @gharare_andishe
. "کلمه وقتی دچار شیئیت می شود، به انجماد می رسد و ساکن و راکد بر جای می ماند. هنگامی که این بیماری شیئیت همه گیر می شود، بیش از همه، کلماتی که بر معانی مجرد دلالت دارند آسیب می بینند، نه کلماتی همچون میز و تخته. چنین است که زبان گرفتار بحران می شود و چه کسی است که بتواند بحران زبان را در این روزگار انکار کند؟" •شهید سید مرتضی آوینی• 🔹 روضه آوینی 🔹 نمایش مستند روایت فتح و گفتگو پیرامون مسئله جهاد تبیین 🔹 چهارشنبه ١٨ اسفند ١٤٠٠ 🔹ساعت ١٣:٣٠ 🔹محفل اندیشه ای بانوان
. شعر، امروز برای ما حکم تفنن را پیدا کرده است و از این جهت جایگاه آن را در زندگی هر روزه و هر لحظه گم کرده‌ایم. شعر عالمی دارد و فهم شعر در راهی ممکن است که عالم شاعری میخواهد و زبان شاعرانه. ولی در نظر ما کسی که با شعر مانوس است انسانی اهل احساسات است و از واقعیات زندگی دور. حال آنکه اهل‌بیت(ع) فرموده‌اند؛ ...و اِنَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِكمَة... و بی جهت نیست که بنیان گذار سیاست دینی در تاریخ ما خود نیز شوریدگی و جنون شعر دارد و به قول شهید آوینی "چنین کسی چون به شعر پردازد، شعر است که شرف و آبرو می‌یابد." استاد طاهرزاده نیز در کتاب "آنگاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود" میگویند؛ (شما در فعالیت های فرهنگی خود، به چه چیزهایی می‌خواهید برسید؟ مثلا شما می‌خواهید قرآن را خوب بفهمید، و افراد تحت نظر خود را نماز خوان بار بیاورید، یا در عرفان نظری بتوانید فصوص الحکم محی الدین بن عربی را بفهمید و یا اسفار ملاصدرا رحمه الله عليه» را خوب بخوانید؟ فرض بگیرید همه اینها را به دست آوردید، از خودتان نمی‌پرسید که چی؟ افرادی بودند که همه این کارها را کردند ولی بعد متوجه شدند باید با دقت و دغدغه دیگری کار را شروع می کردند. اشعار آخر عمر امام خمینی(ره) خیلی به ما کمک می‌کند تا از تجربه این مرد بزرگ در مسیر کار فرهنگی استفاده کنیم. ایشان می فرمایند: دوستان مِیزده و مست و زِهوش افتاده بی نصیب آن که در این جمع چومن عاقل بود عاشق از شوق به دریای فنا غوطه ور است بی خبر آن که به ظلمتکده ساحل بود) و این نشانگر این واقعیت است که اغلب کار‌هایی که خود را مشغول به آن کرده‌ایم بر خلاف ظاهر فریبنده آن ماندن در ظلمتکده ساحل عافیت است و نه غوطه‌ور شدن در دریای فنا. زمانی است که چیزی از پیمانه شوریدگی دل لبریز نمی‌شود و بجوشش در نمی‌آید که هیچ، آنچه گرفتارش می‌شویم روزمرگی‌ است و گذران عمر؛ مثل همه و دلمان خوش است که سرگرم واقعیات دنیا هستیم و شما بخوانید مشهورات زمانه... تفکر شاعرانه آنجایی که نتیجه گرفتن و ثمر دادن، از پی نشانه‌ها رفتن است و مقصد، مسیر. @skybook @gharare_andishe
▫️رهبر انقلاب، قدرت ملی را امری مرکب و مجموعه‌ای به هم پیوسته خواندند و در بیان ارکان آن افزودند: «علم و فناوری» و «تفکر و اندیشه ورزی و آزاد فکری» جزو ارکان قوت ملی است و اگر آزاد فکری و پیشرفت فکری نباشد، علم و فناوری، راهگشا نیست. 🗓بيانات ١٩اسفند١٤٠٠ @gharare_andishe
. 🔰ربّ أدخلني مدخل صدقٍ 🔰و اخرجني مخرج صدق 🔹متن خوانی گزیده‌ای از کتاب "تنها گریه کن"، روایت زندگی اشرف سادات منتظری، مادر شهید محمد معماریان 📆 یک‌شنبه ٢٢ اسفند ماه ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۳۰
✦؛﷽✦ در نظر بسیاری، می‌توان هر کلام و هر جمله را بر زبان راند. شاید جاری کردن هر جمله‌ بر زبان، کاری سهل باشد اما هم‌نوایی با کلمات مساله‌ای دیگر است که به آسانی یا به عبارت بهتر در هر شرایطی به دست نمی‌آید. زبان قیل، زبانی‌ست که انسان طی عادات و تکرارهای بی‌شمار، کلمات را از جای خود بیرون آورده و بدون آنکه توجهی به آنها داشته باشد، آنها را به صورت مکانیکی و تصنعی به زبان می‌آورد. اما گویا انسان می‌تواند در جایی قرار گیرد و در فضایی خود را بیابد که از درون و با تمام وجود، حرف‌ها و سخن‌ها خود به گفت آیند. به بیانی دیگر انسان در نسبتی قرار می‌گیرد که وجود او در قالب کلمات ظاهر می‌شوند و البته که این حالت اصیل‌تر و ماندگارتر است. در دعای ماه شعبان جمله‌ی "الهی هب لی کمال الانقطاع الیک" چه وقت بر زبان جاری می‌شود؟ گویا انسان اگر بخواهد در بی عالَمی خود این جمله را بگوید، چیزی جز یک جمله‌ی انشائی که بیان یک خواهش می‌کند، نیست. جمله‌ای که اگر در بی‌نسبتی با حق باشد، حتی می‌تواند یک آرزوی نفسانی نیز باشد و یا در غیر این صورت جمله‌ای بی‌روح است که با تکرار زیاد از معنا نیز تهی شده‌است. گویا برای درکِ این جمله، انسان باید به سرآغاز خود بازگردد.شاید در آن‌جاست که بتواند نظرگاهی بنیادین بیابد. شاید انسان در نقطه‌ی سرآغاز خود، آنجا که خود را بدون هیچ قید و بندی و بدون هیچ پیشوند و پسوندی و بدون هیچ نسبی و بدون هیچ تعلقی، همچون کودکی آزاد در آغوش هستی بیابد، متوجه نوعی تنهائی می‌شود. گویا انسان با فهم تنهایی وجودی خود، بی‌اعتباری همه‌ی آنچه که وجودِ خود می‌پنداشته، را درمی‌یابد و اگر تلخی کنده شدن آن‌ تعلقات را به جان بخرد، گویا در آن موقع تمام وجود‌ِ او طلبِ انقطاع از غیر خداوند را می‌کند و انسان در مقام تمنای از حق قرار می‌گیرد و با کلام هم‌نوا میشود. @gharare_andishe
💠"جوان" کیست؟ جوانی گویا مقطعی از زندگی است که از همه جهت توانایی مقاطع دیگر است! فصل خطر کردن و شاید دشوارترین مقطع هاست؛ جوان، توانِ پدر و مادر است و جان و قلب تپنده جامعه؛ گویی نقطه ای است که از کودکی تا پیری، از همه جهت، بیشترین فاصله را با ناتواني دارد. حال این سوال را بر مبنای چه سطحی از توانایی می توان جواب داد؟ چقدر تاب و توان دارد؟ چقدر می تواند راه برود؟ اصلا تحت چه شرایطی می‌تواند برود؟ و چه عرض جغرافیایی را می‌تواند بپیماید؟ روایت است که یاران مهدی سلام خدا بر او، جوانانند! توان پیمودن و همراهی عظیمی را دارند! پیمودن از شرق تا غرب عالم... دل که جوان باشد و در این نقطه از زندگی قرار یابد، می تواند از یمن تا لبنان و سوریه گرفته تا قلب اروپا را طی کند، موقعیت انسانی را در برابر هرآنچه ناانسانی است، مقاومت کند و این قلمرو خاکی را برای ظهور امام خویش مهیا سازد... @gharare_andishe
✦؛﷽✦ شاید بتوان قرآن را سخن نابهنگام دانست. در جایی که قرآن از چیزی پرسش می‌کند، فکرها را متوجه وضعیت انسان کرده و سپس او را با خودش و نوع بودنش مواجه می‌کند و شاید از این باب خواندن قرآن سنگین و سخت بنماید، زیرا که روال روزمره و عادات ما را بر هم می‌زند؛چه بسا که غربت قرآن از همین‌رو باشد. شاید بتوان سوره‌ی نبا را هنری‌ترین و تمثیلی‌ترین سوره‌ی قرآن خواند. سور‌ه‌ای که با آهنگی سنگین شرح وضعیت خداوند و آدمی را بیان می‌دارد. سوره‌ با تعلیق شروع می‌شود و بی‌مقدمه پرسشی در ظاهر ساده اما با کلماتی سهمگین را بیان می‌کند: "عمّ یتسائلون؛ از چه می‌پرسند؟" و بلافاصله در پاسخ سوال، آیه‌ی بعد می‌فرماید:"عن نبا العظیم"، شاید اگر سوره در همین‌جا پایان می‌پذیرفت کافی بود، تا انسان از حرکت و جوش و خروش بازایستد و عظمت نبا عظیم را جویا شود. شاید سوره فراخوانی‌ست برای انسان تا خود را همان‌جا که هست بازیابد و در رویارویی با سوره از خود بپرسد خبری عظیم در راه هست و در پس اتفاقات و مشغله‌های معمول، خبرها هست که انسان تو از آن بی‌خبری! و حال در میان همهمه و شلوغی زندگی، این سوره بی هیچ مقدمه پرسشی کوبنده را به میدان می‌آورد و گستره‌ای عظیم را پیش‌روی انسان می‌نهد، تا آنچه را که فراموش کرده دوباره به یاد آورد و در گوش او خبری عظیم را طنین افکند. از جهتی شاید بتوان گفت کار متفکر نیز با فضای قرآن شباهت دارد از این جهت که در وقت ضرورت، از راه و مسیر متعارف مردمان پرسش کرده و خبرعظیمی را که مغفول مانده، تبیین می‌کند و به آن‌ها نشان می‌دهد. و اگر مردمان گوش خود را به او بسپارند مصداق توصیف متقین در سوره می‌شوند، که هیچ سخن لغو و بیهوده‌ای را نمی‌شنوند و این‌گونه خبر عظیم بر جان‌ انسان‌ها نقش می‌بندد. @gharare_andishe
. 🔹 روضه آوینی 🔹 نمایش مستند روایت فتح و گفتگو پیرامون مسئله جهاد تبیین 🔹 چهارشنبه ٢٥ اسفند ١٤٠٠ 🔹ساعت ١٤ 🔹محفل اندیشه ای بانوان
✦؛﷽✦ 💠جهانِ بی‌قصه ماهیت فهمِ جدید، به گونه‌ایست که امور را مطالعه‌ می‌کند و همه چیز را به صرف علم مبدل می‌کند؛ به عبارت بهتر آن را به ابژه‌ی پژوهشی تبدیل و قابل شناخت میکند‌. مانند اینکه اگر می‌توانیم عناصر طبیعی این جهان را از طریق ابزارهایی همچون میکروسکوپ یا امثال آن مشاهده و پژوهش کنیم؛ امور انسانی و تاریخ را نیز می‌توانیم بشناسیم و ویژگی‌های آن را بدانیم و برشماریم. گویا این ویژگی این عالم است که گذشته‌ی سرزمین‌ها را از متن زمان و تاریخ جدا کرده و آن را تبدیل به داده‌ و اطلاعات می‌کند، به گونه‌ای که مسیر و قصه‌ی زندگی انسان‌ها در طول تاریخ به اوصاف و آداب و عادات پراکنده تقلیل داده می‌شود. در این حالت می‌توان دریافت که تاریخ از جای خود خارج می‌شود و انسان‌ها توان برقراری ارتباط با گذشته و سنت خود را از دست می‌دهند و این‌گونه تعلق جای خود را به سردی و گسست می‌دهد. گویا تاریخِ یک جامعه اگر گم شود، مردم آن جامعه دیگر حس تعلق و دل‌بستگی به آن ندارند و باید در گنگی و گیجی زندگی خود را به پایان ببرند. شاید بتوان گفت این فهم، انسان را از متن قصه‌ی خود خارج می‌کند و زندگی و دیدن و چشیدن طعم بودن را از وی سلب می‌کند و توان فکر و ساختن آینده و داشتن امید و عزم گشودن راهِ حیات را از او می‌گیرد. شاید سرنوشت جهانِ مردمان بی‌روایت و بی‌قصه این‌گونه است.... @gharare_andishe
✦؛﷽✦ انتظار، واژه‌ایست که همیشه در معرض معانی و برداشت‌های مختلف بوده‌است. منتظر بودن یا به نوعی چشم‌داشتن بر چیزی، تداعی‌کننده‌ی حالتی‌ست که آدمی، مضطرب و نگران و مایوس از وضع موجود، چشم بر رسیدن ناجی دارد تا به دست او مسائل حل شود و انسان در راحتی و آسودگی زندگی‌اش را سپری کند. در این نحوه نگاه، انسان، کار و مسئولیت خود را دعا و تضرع به درگاه الهی می‌بیند تا امر فرج حاصل شود و گشودگی‌های لازم صورت گیرد. در این مواجهه، نوعی بی توجهی به امور و مسائل جهان حاصل می‌آید و انسان صرفا در کناره‌ی میدان ایستاده؛ در انزوا و با فهمی راکد از زمان خود درخواست آمدن منجی را از پروردگار دارد. گویا او منجی را در خدمت ادامه‌ی زندگی بی‌دردسر همراه با رفاه و نوعی توسعه‌طلبی، بدون خطر کردن و عزمِ گشودن راه‌ آینده‌، می‌خواهد. اما گویا انتظار نیز همچون بی‌شمار مفاهیم دیگر باید در عالمِ خود معنا شود تا به درک و دریافت اصلی آن‌ بتوان رسید. شاید در یک تبیین اجمالی بتوان گفت انتظار کشیدن به نوعی مراقب بودن و یا درنگ کردن است. مراقبت از نوعی از بودن است که اصالت خود را طلب می‌کند و همواره می‌خواهد در سرخط وجود سکنی گزیند و فطرت‌بینی ذاتی خود را حفظ کند، تا در یک نوع فهم اسیر نشود و به بطن مسائل و مشکلات بنگرد تا بتواند نقطه‌ی عزیمت خویش را بیابد. در این حالت گویا انسان درخواست تشرف منجی را در میدان عمل و در نسبتی ثمرساز که از پوچی به دور است، در شئون مختلف زندگی خود، لحاظ می‌کند و این‌گونه مهیای رخداد عظیم ظهور می‌شود. به عبارت دیگر در این نگاه انسان در طی مسیر انتظار، خود را به اقیانوس مواج بحران‌ها می‌سپارد و در فراز و نشیب بنای عالمی قرار می‌گیرد، که سختی‌ها و چالش‌های آن آمادگی پذیرش انسان کامل را ایجاد می‌کند و در نهایت ظهور امامِ خود را در پس فهم خلا ایشان، به طور حقیقی تمنا می‌کند. 💠شاید بتوان گفت عالمی که در آن انتظار معنا دارد، انقلاب اسلامی به عنوان جهانی بین دو جهان است، که به دور از انزوا و انفعال، رجوع به خردِ جهان امروز را مهم می‌پندارد و در نسبتی صحیح، راه آینده‌ی خود که همان حکومت حضرت بقیه الله"علیه السلام" است را می‌گشاید. @gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹حتی بلندگوی مسجد حس داشت بر لب بیا بیا گل نرگس داشت 🔹آن‌روزها نفس به نفس شهر آهنگ انتظار داشت حمیدرضا برقعی @gharare_andishe
💠دلنوشته ای به حضور حضرت دوست سلام به آقایی که از اول حضور در حوزه ما را سربازت نامیدند اما نمی دانم تا چه اندازه سربازی‌ات را کردم . شرمنده‌ام آقا وظایفی که سپرده بودی را گاهی از یاد بردم و گاه فراموش کردم که... ، گاهی خطا کردم، برای آمدنت نه دعا کردم نه کاری که ظهورت را نزدیک کند، انجام دادم. روزها را گذراندم وعصرهای جمعه برای رهایی از دلتنگی خودم را مشغول دنیا کردم . این روزها بیشتر دلمان گرفته از عصر جمعه هم بیشتر امانه برای اینکه نیستی شاید برای ظهورت دعا میکنم تا از غم و غصه رها شوم تمام شود همه ی گرفتاری های زمین وشما که امام زمان هستید برای پایان بدی های زمین می آیید فقط همین است؟ امشب میخواهم تورا فقط برای خودت بخواهم برای ظهورت وحضورت دعا کنم اما چه کنم به بچه های مظلوم فلسطین،به گریه های مادرهای یمنی به گرسنگی هزاران کودک فکر می کنم وحضور شما را برای پایان همه ی بدی‌ها می خواهم شرمنده ام که عاشقی نمی دانم ومعشوق را برای کاهش آلام خود طلب می کنم ... ✍ @gharare_andishe
باید چون دختر قیصر از مشهورات زمانه بگریزی و نرگس شوی تا در وجودت مهدی بارور شود و عالم را از بوی گل نرگس سرشار کنی ... باید به عهدت باز گردی تا موعود را بیابی، باید به سرآغاز رجعت کنی و صفا و صداقت کودکی را تجدید کنی تا عالمی دیگر برایت محقق شود و عقل انتظار در وجودت شکوفا گردد؛ عقلی که عزم تو در خلاف عادت را جزم می کند. آری این گونه است که مهیای بقیه الله می شوی و زمان و صاحبش را می یابی. 🦋خود را به عهد کودکی ام بردن آرزوست... @kooodaki @gharare_andishe