«به نام خالق کودکی که امام میشود»
دوره آخرالزمان دورانی ست که انسانش به تمامیت رسیده و هیچ دورهای از زندگیاش دوران لهو و لعب نیست، حتی کودکیاش. در این عصر است که ظرفیتها و ظرافتهای انسانی به تمامه آشکار گشته و عرصهای برای ظهور انسانهایی بیکران فراهم آمدهاست. انسانهایی که نه در محدودیتهای عقل حسابگر محصور میشوند و نه در رهاییهای دروغین رمانتیک، انسانهایی که در حضوری ناب خود را مییابند و در آن حضور سکنی میگزینند.
عهد و عالم کودکی و عقل و ادراک آن لازمه تحقق چنین حضوری ست به شرط اینکه به جای تمرکز بر نقصهای آن ظرافتها و لطافتهایش دیده شود. به قول سهراب «چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید».
«سلام فرمانده» طنینی ست که بر این ظرافتها نظر دارد و با آن زبان به گفت آمده و از آن عالم میگوید. این ندا که زلالی و بیغرضی انسانها را مخاطب قرار داده، تا زمانی که با چنین گوشی شنیده شود میتواند حیاتبخش باشد؛ اما اگر دستمایه عقلهای خاک گرفته و زمینگیر شده قرار بگیرد و به گوش هوش شنیده نشود جز سکوتی از آن باقی نمیماند
🦋خود را به عهد کودکیام بردن آرزوست..
#کودکی
#سلام_فرمانده
@Kooodaki
@gharare_andishe
🔹قصهی فرش قرمز
کن،جشنواره ای برآمده از جامعه ی غربی ،مدعی آزادی بیان.
مشکل از جایی شروع شد که ایرانی زاده های بزرگ شده دنیای غرب،کارگردانانی شدند برای نمایش تمام کینه های خود از وطنی که اعتقاداتش یک اصل اساسی برای مردمانش محسوب می شود.
بازیگری به هردلیل مورد بی مهری و هجمه قرار می گیرد راه گریز را فرار از وطن می یابد وسالها بعد در فیلمی بازی می کند که مهری در آن نیست.به خاطر آن جایزه دریافت میکند و سرمست از تشویق حضار می شود ،گویی لبخند تلخش ،پوزخندی است به کسانی که زمانی اورا متهم ساختند.
اما به راستی سرمنشأ این دشمنی ها با فطرت انسانی از کجاست؟کارگردان خودباخته،نویسنده ای با ذهن مشوش یا بازیگری با قلبی پراز کینه؟؟
من مخاطب چه مسئولیتی دارم؟
🖊#زهرا_شکری_پور
@gharare_andishe
در کوی ما شکستهدلی میخرند و بس
بازار خودفروشی از آنسوی دیگر است...
@gharare_andishe
دختر، در تلقی رایج و مرسوم موجودی لطیف و حساس است که باید از او مراقبت نمود. عموما او موجودی دیده میشود که نیاز به حامی دارد و در جامعه نمیتواند حضور موثری داشتهباشد مگر در ید کنترل دیگری.
در برابر این فهم، گویا دختران که میخواهند در زمانهی خود زیست کنند و در برابر این نگاه حمایتگرانه ایستادهگی به خرج دهند و خود، راه خویش را بیابند، مستمسک نحوهای از زندهگی شدهاند که بعضا از اصالت دخترانه جدا میشوند و دیگر نسبتی میان خانه و خانواده نمیبینند و از آنرو که ماوایی برای خود نمییابد؛ چه بسا حیات و شور و نشاط و در نهایت امکان مادرانهگی خود را برای وسعتبخشی به چنین بودنی، ذبح میکنند.
اما اگر بتوان وجود دختر را در نظر آورد، تا مجال پرورش و بروز و ظهور او فراهم شود، او خود مشتاقتر است تا از روال سخت و خشن جهان امروز آزاد شود و جایی برای خود بیابد. جایی که او را همانگونه که هست ببیند و فرصتِ شدن به او بدهد. شاید در این نگاه دخترانی پرورش یابند که واجد توان ساختن جهان میشوند و میتوانند برای اهالی بیجای جهان امروز، ملجا و پناه باشند.
#روز_دختر
#ریحانهی_هستی
✍#مصیر
@gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از ضريح تو یاس می ریزد
مثل چادر نماز مادرتان...
#فاطمه_معصومه
@gharare_andishe
#عنکبوت_مقدس جانداریست که در لحظهی صفر تقویم هجری قمری بر دهانهی غار ثور تار تنید تا جانپناه پیامبر آخرالزمان شود. وقتی دوام اسلام به تاری بند بود، حشرهای سُستمنزل محاسبات دنیای کفر را بهم ریخت. حالا که شیعه زیر سایهی امامی قُدسمنزل قوام گرفته، کجا شبپرهای با نیشتر هنر هفتم میتواند بر چهرهی آفتاب هشتم پنجه بکشد؟ پردهی نقرهای را کجا آن یارا باشد که گنبد طلایی را بپوشاند؟ رسانههای زنجیرهای اهل باطل کی میتوانند سلسلهالذهب و عروة الوثقای حق را از هم بگسلانند؟ گنبد طلای مشهد همان درخت طوباست که خدا با دست خود در جان دنیا کاشته و نخل طلای کن همان شجرهی زقوم است که سران ابلیس لای زرورق پیچیدهاند تا رئوس الشیاطین از آن بیرون نزند.
شهر عنکبوتی واقعی همانی است که چند سال آینده را نخواهد دید، آنگاه که مرد عنکبوتی هم دیگر نمیتواند به دادش برسد. قاتل زنجیرهای، غرب وحشی است که زنجیر پاره کرده و شیک و مجلسی نسلکشی میکند و از خون کودکان یمنی و سوری و عراقی در ونیز و برلین و کن فرش قرمز پهن میکند تا تعدادی ناهنرمند از وطن گریخته روی آن اسکی بروند. در قاموس هنر سکولار، حکما سامری چهره ماندگار و هنرمندی مردمی است که گوسالهای را از طلا تراشید و به شعبده جای خدا جا زد و مُشتی گوسفند برای او کف زدند و با او عکس یادگاری گرفتند. تندیس طلایی گوسالهی سامری هم باشد برای آنها که برای فستیوالهای موهن غربی غش و ضعف میروند.
#همه_خادم_الرضاییم
✍ #زهرا_محسنی_فر
@gharare_andishe
🔹واقعیت و آرمانِ خمینی
انسانِ اسیر قیل و قالهای بیهوده و نافرجامِ امروز، همواره محتاج ذکر است. نیازمند یادِ کسانیست که آرام و استوار راهی در میان راهها گشودهاند و سخنی تازه بر زبان راندهاند و چشمها را منظری دیگر بخشیدهاند؛ تا شاید روحِ از نفسافتاده و بی رمقش جانی تازه بیاید و یادِ ایام، عزمش را جزمتر و امکان گشودگیها را محتملتر کند.
...واقعیت کجاست؟ آرمان چیست؟ سرزمین تحقق آرمانها و رویاها کجاست؟ چگونه باید فاصلهی بین این دو را پیمود؟ ستیز میان آرمان و واقعیت تا کِی؟!
با شروع حوادث بزرگ و نوید تاریخِ دیگر، قلب و دل انسانها به اهتزاز در میآید و چه بسا شوق و شور و سرمستی، آنها را در سرزمین آرمانها یکجا نشین کند و در وضعیت آسمانی و ملکوتی مستقر کند؛ چنان که گمان کنند با انقلابِ رخداده میتوان طومار ظلم و ستم و هرآنچه انسان را گرفتار نفسانیت کرده پیچید و تمدن مدرن را به مرز فروپاشی رساند.
در این میان خمینی اما استثنا بود. او که خود سرچشمهی مستی و فناء بود، استوار راه میگشود و رهبری انقلاب را میکرد، در وضعیت آسمانی قرار نگرفت. میان ملک و ملکوت غیریتی ندید؛ همین بود که توانست راه ملکوت را از میان مسائل و مشکلات و فقدانهای واقعی بگشاید و چون ستیزی بین آرمان و واقعیت نمیدید، توانست بر ضرورتهای تاریخی واقف گردد و حرکت انقلاب را نه در نزاع میان ثمرات تجدد که در تقابل با عقل آن ببیند و بنابراین مردم را دعوت به طلب و تمنایی کرد تا گشودگیهای راه را با انتظار ممکن ببینند و به دنبال تحقق جهانی میان دو جهان باشند.
شاید بیش و پیش از هر چیزی دعوت خمینی، دعوت به فکر باشد تا بدون هیچ ضرورت بارشدهای، خود را در امروزمان بیابیم.
#آرمان
#واقعیت
#فکر
✍#مصیر
@gharare_andishe
دلمان میخواهد از شما بگوییم... گرچه در خود توانِ آن را نمیبینیم، همانگونه که توانِ از امام گفتن را؛ شمایید که کلام امام را برایمان می گویید و ما هربار در دلتنگیِ شما برای امام بزرگوار، دلتنگ ایشان و دلتنگ خودمان میشویم...
گاه روزهایی برای یک ملت هست آنچنان با عظمت و سخت که گویی حکم محکمات را دارند که از راه آشنایی با آن می توان به درک متشابهات آن ملت رسید. وجود چنین روزهایی در تاریخ یک ملت، گویا حکایت از اتصال و عهدی دارد که آنها را گرد هم جمع کرده و روحِ فکری آن ملت را نمایان میکند.
چهارده خرداد از آن محکمات است، بدرقه ای با شکوه، مصیبتی با عظمت که نشان از پیوندی عمیق با مردی است که یک ملت را به خودشان نشان داد.
چگونه است که فردی میتواند امتی باشد؟ و امتی میتوانند همه یک فرد باشند؟ شاید اگر بتوانیم به درک سوالات بنیادین چنین رخداد بزرگی برسیم، توان ادراک متشابهات و ادامه چنین مسیری را بیابیم...
و شاید دلتنگی شما رازِ ادامه مسیر باشد!
#چهارده_خرداد
✍#صهبا
@gharare_andishe
🔹به بهانهی زادروز دکتر داوری:
▫️شان فیلسوف پرسش از شئون مختلف چیزهاست چرا که باید جایگاه و مقام هر چیز را در بیان و کلامش معین کند. چه بسا پرسشی که مطرح میکند بسیار ساده بنماید و تعجب افراد را برانگیزد. چرا که همگان آن پرسش را بدیهی میپندارند و با جوابهای آماده نزد خود، طرح چنین پرسشی را بیهوده میدانند.
اما فیلسوف همچنان کار اصلی خود را طرح پرسشهایی میداند تا آنگونه بودن و وضعیت انسانها را به چشمشان بیاورد تا بودن خود را بار دیگر ببینند. چه بسا که بسیار مشکلات و نابسامانیهای بشر امروز در گرو ندیدن و عدم فهم وضعیت خود است.
در جهان توسعهنیافته، مسالهی عدم خودآگاهی مضاعف است و نابسامانیهایش که عموما در یک دور باطل گرفتار است، قبل از هر راهحل، تحلیل، طرح و ایدهای نیازمند فیلسوفیست که جان افراد را مخاطب چنین پرسشهایی قرار دهد، تا شاید راهی را که جوامع توسعهنیافته با سرعت طی میکنند و تصور میکنند با بهرهگیری مفرط از سازوکار غربی عقبماندگی خود را جبران مینمایند، روایت کند.
شاید بتوان گفت دکتر داوری از معدود کسانیست که امروز چنین عهدی را بر دوش خود میبیند، تا بتواند مشکلات و مسائل را از غبار مشهورات بزداید و روایت کند به نحوی که فرد به دور از قیل و قالهای معمول، فهمی نسبت به وضعیت خود به دست آورد. پرسشی که او مطرح میکند و توجهی که میدهد باعث میشود عموما افراد دغدغهمند شوند و درمان دردهای خود را جایی غیر از وجود خود ندانند و شاید اغراق نباشد که داوری را "راوی وجود" و مذکِّر آن بدانیم. زیرا که درصدد بیان و آموزش اقوال و آراء فلاسفه نیست بلکه او قصهی فلسفه و مقام واقعی آن را متذکر میشود و به اقتضائات زمان و امکانات فلسفه توجه میدهد و آنگاه پرسش میکند و مسائل و مشکلات را روایت میکند تا بگوید " ما چه هستیم و چه نیستیم؟" و اینگونه جان مخاطب خود را دعوت به فکر میکند از این جهت متن دکتر داوری "پناه" است. پناه کسانیست که میخواهند بر سر مساله بایستند، فکر کنند و راه بگشایند.
@gharare_andishe
زمان تجدید عهد است.
مگر زمان ها متفاوت می شود که دائم باید به یاد تجدید آن بود؟ بله زمان ها انگار در همین متفاوت بودن معنا پیدا می کنند.
متفاوت بودن در تفکر، اندیشه، سبک زندگی، در واقع همه اش در نوع نگاه تو خلاصه می شود، در بودنی که می خواهی تفصیل دهی...
حقیقت زمان در متفاوت بودن معنا می شود و این متفاوت بودن را تو باید پیدا کنی یا کشفش کنی، آری !
کل یوم هو فی شأن...
تاریخ بودنت را جستجو کن!
اما یک اصل را هیچ گاه نباید فراموش کنی، چون انسان نسیان دارد و دائم باید عهد خود را به یاد بیاورد و آن چیزی نیست جز اینکه ببین خدا برایت چه می خواهد!
در این دیدن و یافتن رخی که می نمایاند، با تو سخن می گوید. تو در پی یافتن سخن او گوش بسپار. به عبارتی آنچه که خدا از آن استفاده می کند تا خودش را نمایان کند..
آری در زمان هزار و سیصد شصت و هفت، خداوند زبان توحیدی که با او به میدان آمده بود را از ما گرفت و به پاس همت ها و خون هایی که ریخته شده، نعمتی دیگر بر ما عطا کرد.
زبان توحیدی دیگر به میدان آمده، خوب گوش هایت را بنواز تا بشنود ندای حق را از زبان توحیدی او..
و او ماندن را به بودن ترجیح داد، چون برای ماندن نگاه نو می خواهد و می داند که زمان متفاوت است...
او می فرماید:
انقلابی ماندن مهم تر از انقلابی بودن است.
برای انقلابی ماندن جهانی را می طلبد که نه غرب آن را تفسیر می کند نه شرق...
و برای پیدا کردن آن نگاه توصیه هایی دارد:
۱.انقلابی ماندن
۲.فراموش نکردن و زنده نگه داشتن شخصی که تا به آخر انقلابی ماند
و...
✍#میقات
@gharare_andishe