از وقتی تو را شناختم، مبهوت زیبایی بیکرانه ات بودم. قصههایت هم زیبا بود و هم درک نکردنی، میدانی چرا؟ چون دنبال ربط بودم با خودم و ایامی که در آن میزیستم، ربطش را نمیفهمیدم. حال اندکی که میاندیشم به خویش میخندم، آخر مگر تو چقدر با خویشتنِ خویش آشنایی که در دل اقیانوس بیکران قرآن در جستجوی قطره جان خویشی؟ آری تو قصه حیات منی و قصه مماتم نیز؛ تو قصه ی آن به آنِ انسانی، با هزار لایه ی ناشناخته؛ تو قصه ی عالمی و جهان که او خود ماست در وسعت ظاهری. امروز در هیاهوی دوران شیدایی مردمان شوریده ی اباعبدالله الحسین علیه السلام و بر سر خان نعمت امام راحل و شهدا این را یافتم که قصه ی ما در هزار توی زیبای بیکرانت نهان است. هزار جان عاشق سوخت تا امروز در گوشهای از دهکده جهانی، عقل بشر بیدار شود به کلام روشنگرت؛ و قصه تاریخ خویش را در سنتهای حکیمانه ات بیابد، آری سنتهایی که ادبهایی در مسیر شدن، خلق میکند، برای شکوفایی انسان در بستر زمانهای که بشر خویشتن خویش را در بزرگراههای قدرت و در زیر چرخهای سلطه گم کرده است. قرآن عزیز! تو کلام مادری هستی که برای ایجاد بستری برای شدن فرزندان خویش با هر طبع و هر رنگ و هر ظرفیتی و در هر زمانه و هر شرایطی مهرورزانه و آزاد از هر زورگویی و فشاری، قصه ی او را با او میگویی تا نور شوی و راهی برای پیدا کردن خویش. آری تو کلام مادری هستی که احیاکننده ی زمین است، زمینی که از وجه طبعی هم مادر بشریت است و هم فرزندان آینده ی بشریت. تو برایم از تفاوتها میگویی ولی چنان برایم مینمایانی که تفاوتها برایم هنر آفرین میشود و به جای ترس، آنها را به عنوان راهی برای شناخت و شدن و زیبا شدن تابلوی هستی پیش رویم میآوری. آری! تو مرا که همچون کودکان سرگرم بازی ام، متوجه باطن مقدس عالم و آدم میکنی و من در آنی میبینم و در خیال خام خویش باز هم سرگرمم که راحت است و یا ترسانم که مگر شدنی است!؟ ... اما تو دست به دامان پاکترین و عاقلترین بهانه خلقت میشوی و او به رسم پدری، رخی مینمایاند و از آن شوریدگان شیدا باغستانی به صحنه میآورد تا شاید باورم احیا شود و عمیقتر بیندیشم و جدی تر شوم و عزمی کنم که برای انسان شدن از خویش گذری کنم در عین اندیشه و نیست شوم در هست او و هست شوم به اذن او... ای قرآنِ جان! تو باز بخوان... هر آن بخوان و با آن شیدایانِ حاضرِ آن یارِ غایب از نظرهای خاک آلود، دست در دست هم بخوانید و رونمایی کنید... ایمان دارم به جاری شدن شما در جان عالم و آدم؛ و امید دارم به شکوفایی انسانی که در محضر شما با وسعت عالم و آدم مواجه میشود تا جهانی تجلی کند در بین دو جهان، جهانی ماورای سنت و تجدد... جهانی آباد
🖊#در_انتظار_خورشید
@gharare_andishe
این آیههای سورۀ حشر است، هان! به گوش!
در صور میدمند، هلا خفتگان، به هوش!
بالابلندِ مأذنهها با اذان خوش است
زیباتر آنکه مسجدالاقصی زند خروش
#قدس
@gharare_andishe
کسی کوچه دوستی را میداند کجاست؟
سالهای سال است گم شده.. نشانش را نمیدانم، فقط میدانم بنبست نیست..
یکی دیوارش صبحها پر است از پرتو خورشید،
میدانم بچهها آنجا چه ساده پرشور و خندانند؛
رهگذران میآیند در سکوت میروند در سکوت اهل کوچه تحلیلگرش نیستند
میدانم آنجا دوستان آشنای خوبی هایند و یکدیگر را نمیشناسند، نه،
نمیشناسند آنها محو ذرهای خوبی اند که در وجود هرکس هست ...
اینگونه وصفش میکنم شاید چون
من متنفرم از کوچههایی که دوستان
میگویند من فلانی را میشناسم
مردم آنجا بوی باران را
روشنایی برف را، پشت پنجره شب
دو فاخته ی روی دیوار را
و هزاران چیز دیگر را که در سرعت عبور از یاد بردهایم، دوست دارند...
کِی و راستی از کِی ما چنین دیوارهایی کشیدیم میان خودمان؟ ...
میان خودمان و آسمان
دیوارهایی به گستردگی نیستی..
چه عجیب است و ترسناک
براستی ترسناک است وصف حال این روزگار
اینجا هیچچیز سر جایش نیست
شاید هم نه چیزی هست، نه جایی..
روزگاری که ترس و حیرت و شوق، دیگر جایی ندارد.
اینجا مردم در نیستی زندگی میسازند، برج میسازند، ماشین لوکس سوار میشوند، جایی را که جهنم هم نیست، بهشتش مینامند.
آن را که از این دردها ناله میکند، مسکن میدهند و افسرده مینامند یا هزار برچسب دیگر...
اینجا نه مرگ را ارج مینهند، نه تولد را؛ هرکدام زیر خروارها سود و ضرر گم شده
بیا، بیا باهم کنج این دیوار در پی پرتو نوری که دمیده، امیدوار باشیم ...
این نور بوی خدا میدهد
بوی حیات
بوی چشمه ای مخفی در دل بیابان!
آب این چشمه همان شراب مردافکن است..
🖊#هیچ
@gharare_andishe
.
🔹غالبا برای دفع فساد در جامعه به افزایش قدرت نظارتی یا پرورش افراد مهذب و تلاش برای خوب شدن تک تک افراد جامعه تلاش میشود. در صورتی که مسئله در خوب شدن افراد یا در نظارت قوی تر نیست و با وجود تأکید بر اینها نهایتا ناامید بازمیگردیم. این ناشی از عدم درک مناسباتی است که در جامعه وجود دارد.
گویی راهی دیگر وجود دارد و آن مسئله تفکر است. این راه چه افقی از حضور در جامعه را برای خود مدنظر دارد و چه راهی را پیش میگیرد و چه مسیری را طی میکند؟ چه تمنا و طلبی در اوست؟
🔹وقتی پیوندها سست است و نظام ارتباطات مناسب در جامعه نیست، مسئله در بد بودن افراد نیست بلکه مسئله این است که فساد شروع میشود و اینجا کسی تاب ایستادن در برابر این فساد را ندارد. گمان میکنیم میتوان افراد مهذبی تربیت کرد که مقابل این فساد بایستند؛ در صورتی که مسئله این است که باید به این مناسبات اندیشید و راهی وجود دارد.
🔹پیامبر چگونه جامعه ای که پر از فساد است را متحول میکند؟ آیا تک تک افراد را درست میکنند یا راه جدیدی برای حضور انسانها باز میکنند؟ اگر به این بیاندیشیم، میتوان به اساسی ترین نحوه حضور پی برد.
#اخلاق_در_زندگی_کنونی
@gharare_andishe
جای روایتی در زیر این تصویر خالیست!
شاید باید هیچ نگفت و تماما به تماشای آن نشست؛ چشم دوخت و تنها در آن نفس کشید تا تو را در قصهاش همراه کند و تو را نیز در جایی که باید باشی، مستقر کند.
جایی که تنها حضورِ حقیقیِ تو بر این کره خاکی است تا بار الهی را بر دوش کشی و سهم خود را در این جهان ادا کنی.
فلسطین، تجسمِ اربعین، نور، روشنایی، دریا، گلی رز همراه با خار در دستانی که پرچم هویتش را بر فراز آسمانی آبی در آورده.... بالای سرها... و راهی که از سر گرفته شد...
همه چیزش شاعرانه است... شعری حقیقی.
تمثیلها شاعرانه در هم تنیدهاند و یگانگیاش در یک قاب ثبت شده است.
#طوفان_الاقصی
🖊#رز_سرخ
@gharare_andishe
هدایت شده از جیم
امشب یاد یک قصهی جنایی افتادم.
دختر و پسری عاجز از ازدواج و برقراری ارتباط در شرایط معمولی و هرروزی هستند.که ناگهان خود را در یک داستان جنایی یافتند
داستان مرد همسایه که همسرش را کشته ...
یعنی هنوز نمیدانیم
ولی ای کاش کشته باشد!
چرا که فقط در اینصورت دختر و پسر زیبای ما میتوانند باهم ازدواج کنند.
پس اگر آن مرد زنش را کشته باشد
و حدس آن دختر و پسر در اینباره درست از آب در بیاید
میتوانند باهم ازدواج کنند و ما
از وصل این زوج زیبا (ولو بقیمت ریخته شدن خون بیگناهی)کامروا خواهیم شد
.....
میدانید چرا یاد این ماجرا افتادم؟
پاسخ ساده است.
راستش من چیزی را فهمیدهام
اینکه فلسطین خط مقدم اسلام است
و با نابودیاش
خدا نکند !
اجازه دهید ماجرا را برعکس کنم
اسرائیل جایی بیرون از ما و تمنایمان وجود ندارد.
اسرائیل خود ماییم که از مرگ میترسیم و سخت بهاین دنیا دلبستهایم.
ما همهچیز را حق خود میدانیم و میخواهیم دیگران از زمینمان( درواقع حقشان) محروم شوند تا ما برای خودمان دنیا و رفاه و امکانات دست و پا کنیم.
راستی ما دلمان نمیخواهد لب ساحل دریای مدیترانه دراز بکشیم و در دلمان آب تکان نخورد و بعد آیفون چهارده پرو رجیستری شدهمان را در دست بگیریم و ..... این ماجرا ته ندارد.
اگر این دایره وسیعتر بشود میشود یک غده بنام رژیم صهیونیستی که ادبیاتش حقخواهی است و در این راه هیچچیزی را در درونش مانع نمیبیند.
راستی دختر درون فیلم وقتی کمی از رسیدن به آرزوی خود یعنی قاتل بودن مرد همسایه ناامید میشود و از این بابت نه او و نه پسر خوشحال نیستند در درنگی میگوید:
چرا آرزو کنیم زن همسایه مرده باشد و از بابت زنده بودنش خوشحال نباشیم؟
........
دنیایی که (آدمهایی که) اراده سراسر وجودش را گرفته ناچار به کینتوزی مبتلاست.
چرا که اگر بخواهد و بدست نیاورد (و یا برعکس) نخواهد و خلاص نشود، آرزو را مقدم بر همه چیز میداند.
و در این راه هیچ حد و مرزی نمیشناسد.
خود را محق میداند و دیگران را گرگصفت و درنده خو که آمدهاند تا کام زندگی را بر او تلخ کنند.
........
میگویند قرار است دست اسرائیل بزودی رو شود و من هم از این رویارویی معاف نخواهم بود.
قرار است خدا دست اسرائیلی بودنمان را برایمان رو کند.
........
راستی اگر اسرائیل غاصب فردا با موشک محو شود ....
راستی اگر مردمان این روزگار هرکس بهحدی همگام و همصدا با اسرائیل نبودند، اسرائیلی هم روی کره خاکی وجود نداشت و اگر مردمان ندانند و چهره اسرائیل برایشان رو نشود فتحی هم رقم نمیخورد چرا که اسرائیل نیست ولی غاصبان وجود دارند و ویروسش درون ما پخش و پخشتر میشود.
و اینبار یکجور دیگر با قتل و تجاوز و ریختن خون حاجقاسمها رخ مینماید.
و افسوس اگر ما بدون اینکه به ریختن خون حاجقاسم راضی باشیم، خواستار دنیایی باشیم که خون حاجقاسم میریزد و دنیا میشود عروسیِ دختر و پسری به بها و آرزوی ریختن خونِ مانع ( که اولیای خدا باشند )
.........
اگر یهود و خوی یهودیگری خون پاکان میریزد چیز عجیبی نیست ولی مبادا خواست و اهوای ما به او مجال و فرصت چنین کاری داده باشد
من که هرچه با خودم فکر میکنم میبینم از تکنولوژی موشکهایی که قرار است بر سر اهالی فلسطین خراب شود چندان بدم نمیآید
و آنها که میگویند کار اهالی فلسطین وحشیگری است نشان از خوی یهودیگریشان (ولو چندان با آن آشنا نیستند و قرار است بعد از رو شدن دستشان برای خودشان پشیمان شوند و داد بزنند که : ما که از کشتن و غصب و خونریزی دفاع نمیکردیم) دارد
.........
میدانیم که اسرائیل یک ملت و یا یک استحقاق و اندیشه نیست.
اسرائیل افسار گسیختگی این عالم است که درون وجود کسانی بروز یافته و به تمامیت رسیده است. و جز پادشاهی و یا خداوندی خواست و تمنایی نمیشناسد.
اسرائیل خود این تمناست و هرکس چنین چیزی در وجودش احساس میکند باید از خودش بترسد و کسانی که این احساس را ندارند اکثرا غافلند و از خود بیخبرانند.
تا این تمنا هست اسرائیل هم هست و اگر کردار این رژیم برای ما آینه نشود ممکن است فرصت از دست برود و گوش و چشم از دیدن و شنیدن عاجز شوند و سرمایهی عبرتی برایمان وجود نداشته باشد.
من فکر میکنم در فلسطین کربلا بپاست و این مظلومیت قرار است سرمایهی قدرت اسلام شود و تماشای بدنهای خونین بهخاک افتاده واکسن کشندهی این ویروس شود هرچند کمی جانمان را ضعیف و ناتوان کند.
خدا عاقبت همهی ما را بخیر کند و بجای خواستن دنیای حریص و کینتوز منتظر جهانی سازد که قدمهای مهدی عج بهار جانهای عاجز ولی بسیار توبه کننده آن است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای سرو خوابیده در فضای سبز بیمارستان المعمدانی!
کی باز میرویی و قد میکشی؟
همه آزادگان تاریخ منتظر رویش تو هستند...
ای آنکه انتخاب کردی تا جان فدای مقاومت کنی، تا چشم بشریت را متوجه گمشده اش کنی!
کی باز جان میگیری و زنده میشوی؟
همه ی انسانهای این عصر در انتظار جان گرفتن تو هستند...
ای جانی که تن بر خاک مقدس قدس شریف سپردی!
مزارت کجاست؟ کدام زمین تربت پاک تو میشود؟
تا همه ی عاشقان و عارفان و دلسوختگان و آزادگان جهان بر سر مزارت، جان را صفا و شفا دهند...
تو نگهبان و پاسدار انسانیتی! تو بر قله عظیم عشق و ایثار ایستادی تا پرچم مقاومت و استقامت را برافراشته نگه داری!
سلام و تحیت بر تو...
و انتظار و باز انتظار سهم من...
#المعمدانی
🖊#در_انتظار_خورشید
@gharare_andishe
من یک مادرم
مادر کودکی که چند روز است آب نخورده، کودکی که از ترس بمباران خواب به چشمانش نیامده..
مرا محکم چسبیده و اشک می ریزد، پناهی جز آغوش من ندارد..
چند روز است که همدیگر را محکم بغل کرده ایم و باصدای هر بمب، به چشمان یکدیگر نگاه می کنیم شاید،آخرین باری باشد که صورتش را می بینیم..
ضربان قلبش را حس میکنم، بعداز هر صدا تند می شود..
خیلی وقت است گریه نکرده، دیگر تشنه نیست، نمی ترسد و مرا محکم بغل نمی کند، آرام گرفته..
برایش لالایی می خوانم و او آرام چشمانش را بسته...
#المعمدانی
#غزه
✍#زهرا_شکریپور
@gharare_andishe
🏴 «ما مظلومین همیشه تاریخ، محرومان و پابرهنگانیم. ما غیر از خدا کسی را نداریم و اگر هزار بار قطعه قطعه شویم، دست از مبارزه با ظالم بر نمیداریم.»
امام خمینی، ۲۹ تیر ۱۳۶۷
#المعمدانی
@gharare_andishe
.
راز این دست مهربان چیست؟ و این دست اینهمه مهربانی و عطوفت را از کجا آورده است؟
در نظر اول شاید این پرسش بیوجه باشد اما اگر قدری به دستان خود نگاه کنیم، شاید دیگر از کنار این پرسش به آسانی عبور نکنیم.
این پرسش زمانی سهمگینتر و دشوارتر میشود که این مهربانی را در وسعت مردم ببینیم.
و دشوارتر میشود وقتی که این دست در جهانی مهربانی بورزد که دستها برای سلطه و کینه پرورش مییابند.
در جهان ما کم نبودهاند کسانی که در اندیشه مهربانی و خدمت به خلق بودهاند اما چه بسیار از اینان که به رضاخانها بدل شدهاند.
براستی چگونه میشود راهی را طی کرد که در عاقبت از ما یک دست مهربان بماند؟
از قضا این مهربان ترین دست کوبنده ترین دست تاریخ معاصر ماست. دستی که خود را برای شکستن دست سفاک ترین رژیم این تاریخ یعنی اسرائیل آماده کرده بود.
و عجیب است این مهربانترین، غضبناک ترین بر این جرثومه فساد است.
درود بر خمینی کبیر(ره) که راه پرورش حاج قاسم ها را در جهان ما گشود و الا سیاست غرب با ژست صلح و دوستی و رفاه ملتها دنیای ما را از رضاخانها پر میکرد.
قدس همچون فدک در صدر اسلام نشانی است بر سیاست دینی و هرکس این نشانه را درنیابد اسیر اسلام اموی میشود و منافقانه دست ناپاکی میشود در تجاوز به حقوق خلق.
همانگونه که غصب فدک با غصب ولایت یگانه بود، غصب قدس با حاکمیت اسلام که حاکمیت کسانی است که اشدا علی الکفار رحما بینهم است یگانه است. و اگرچه مسأله قدس در عداد مسائل سیاست خارجی جمهوری اسلامی است اما دست حاج قاسم به ما نشان داد؛ آنکس که قدس را در نیابد به سیاست حقیقی اسلام که خدمت به خلق است راهی ندارد.
.
غزه کجاست؟
قصه ساده است، سرزمینی را محاصره کردهاند برای مرگ تا در محاصره او را تمام کنند. او را بشکنند با هزاران تجهیز، حتی کنار مردمان مبارز او جاسوسانه قرار میگیرند تا مقاومت را از مردمان بگیرند تا در سردی و بیرمقی کمکم قصه او تمام شود. سادهتر اینکه مقابل چشمان جهانی که لحظه لحظه همه چیز رصد میشود، چنان چنبره ای زدهاند که جرأت حمایت از آن سرزمین نماند.
قصه به همین سادگی، سنگین است و ناباورانه. یک طرف غولهای رسانه ای و جاسوسی و نظامی، یک طرف مردمی در محاصره که با مرگ زندگی میکنند، با مرگ به دنیا میآیند و گویی زمان برای آنان ایستاده است.
حال در میانه جایی که میخواهد آن را در بن بست نگه دارد و او را به فرسودگی و مرگ بکشاند، گویی این سرزمین راهی برای خود گشوده است؛ راهی که مرگ را به زندگی و حیات مبدل کرده و حضور در آینده را برای او رقم زده است. آنچنان که دیگر نام این سرزمین در میانه آتش و خون به قدس رسیده و مقدس شده است. این سرزمین راه شهادت را برای خود میگشاید. راهی که در طلبی برای او گشوده گشته و مرگ و فرسودگی و کشته شدن را به حیات مبدل میکند.
غزه راه کربلا در پیش گرفته و به کربلا نزدیک گشته است. اینجاست که کشته میشود ولی زنده است و تمام نمیشود. آنجاست که غم میتواند قلب او را از سینه بیرون بکِشد ولی نمیتواند او را بکُشد. آنجاست که بمبها هزاران برابر توان او بر سرش آوار میشود، زانوانش را خم میکند اما سرش را نه؛
و این است راز اینکه فلسطین پیروز خواهد شد....
#قدس
#المعمدانی
#فلسطین
@gharare_andishe