🌺🌺🌺🌺✤════════════
🔹حاجی
توی سرمای دی پارسال، تمام سلولهای بدنم یخ زده بود، با کلی نصیحت و بعضا حرفهای اپوزیسیونی، خودم را جا کردم در لیست مسافران تک اتوبوس دانشگاه که برای تشییع حاجی، راهی تهران میشد؛ آيينه باید بگوید، این عشق و عطش عجیب، این حال طلب و تکرار نشدنی از کجا در فضای روحم انبساط یافت و تا خیابان #قدس تهران کشیده شد.... پا گذاشتن در بین مردمانی که با بغض و نفرتی عمیق، با عشق و محبتی سوزان فریاد میزدند و انتقام طلب میکردند. توی فریادهای جمعیت، در پس صدای نوحه های گوش کر کُن، در قلل امواج صدای پرواز هلی کوپتر و جمعیتی که راه نفسم را بسته بود، لرزیدم.... توی دلم میگفتم این، همان حس قصاصی است که خانواده ی مقتول برای جگرگوشه مظلومشان طلب میکنند و حیات می یابند، صدایم لرزید، دستهای مشت کرده ام لرزید، پاهایم لرزید: واژگان از حلقوم زمین نیستند، اینها، آدمهای هر روز نیستند، انگار آسمان بود که در بگشاده بود و فرا می خواند، "کیست این پنهان مرا در جان و تن، کز زبان من همی گوید سخن"
من در پی تشییع خودم میرفتم و با انتقام سخت به استقبال آینده ای که از لای انوار سروده میشد... من در آن روز سرد، بیزار از خدای کهنه مادربزرگها، دنبال خدایم از در دانشگاه تهران رد شدم و آن روز تمام خیابان منتهی به آزادی را خدای یگانه دیدم.
" بیزارم از کهنه خدایی که تو داری، هر روز مرا تازه خدای دگری هست.."
رفتم تا در چشمه اشک یک ملت، خدای درونم را ببینم، رفتم تا خدا را نه در پس فلسفه حکما و کلام متکلمین که با شریانهای روحم درک کنم، رفتم تا جلوات حق را لابلای مردم زیر تابوت بیابم، رفتم بودنم را در ارتباط با خدای آن روز حس کنم؛ الباقی تا امروز جریان دارد...
حاجی! فقط همین که حیف خون رنگینت که مرا بیدار نکند، حق داری، تو خدا بودی و بر من تجلی کردی و حق داری فردا از من بپرسی پی خدایی که روز تشییع ظهور کرد و بعد غیب شد، در روزمرگیهای زندگی چطور رفتی؟ چه کردی! و آن برگ تاریخ که در نور حقیقت بر درخت جمهوری اسلامی رویید را چگونه مراقب بودی؟
و خیلی حرفهای دیگر که تنها در پس حضور در آن جمع گفتنی است...
#زیارت_حاج_قاسم
🖊#ر_خ
@gharare_andishe
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
دو هفته ای بود از زمین و زمان پرس و جو می کردم تا راهی به سویش بیابم.
در حسینیه آماده نماز بودیم که به گوشم خورد "اتوبوس هم هماهنگ شدا". فهمیدم که فقط من نیستم که بدنبال رفتن و رسیدنم. غر و لند به این و آن که دارند می روند کرمان و خانم ها را نمی برند. ما چگونه برویم. چه کنیم. خب ما را هم ببرند. شما که دستتان می رسد مطرح کنید.
شب شهادتشان که شد دلم گرفت. بغض کرده بودم. شهرستان بود و شب بود و بعد از عمری هوای شهر بارانی. مدتها زیر باران راه رفتم. باران بهانه داده بود دستم. دل آسمان هم گرفته بود. خواستم عقده دل وا کنم اما خیال یار خیلی بزرگتر از دل من بود. تا صبح آرام نداشتم. چه شبی بود.
صبح شهادت رفتم سرکار. گفتند چه شده چرا سرفه می کنی. گفتم چیزی نیست. گفتند نمی شود بمانی. گفتم خوبم. گفتند برو دکتر، اگر اجازه دادند بیا برو سر کارت. رفتم دکتر و سه روز مرخصی نوشت تا جواب پی سی آر بیاید. برگشتم خانه تا وسایلم را جمع کنم و برگردم اصفهان. از صبح زیاد بغضم را فرو خورده بودم. دائما در فکر این بودم که چه خبر است که من سه روز باید بروم اصفهان. منی که تازه اولین بار است شهرستان می مانم. چرا اینطوری شد. وقتی رسیدم نامه ای به حاج قاسم نوشتم. چند صفحه درد دل کردم و برگشتم اصفهان.
فردای شهادت زنگ زدند و گفتند که کرمان جور شده و خبر بده. همه را خبر کردم. ذوق کرده بودم. گفتم عجب پس بالاخره به ما هم نگاه کردند. پس آن سه روز برای این بود.
به مامانم که گفتم، گفتند: تو مریضی و نمیگذارم بروی. انگار آب سرد رویم خالی کرده باشند . دیگر لطایف الحیلی نبود که به کار نبرم و باز نظرشان برنگشت.
همسایه...
خدا می داند تا لحظه ای که از حرکت اتوبوستان مطمئن نشدم باور نداشتم که قرار نیست همراهتان باشم و منتظر و امیدوار به معجزه ای چشم گشاد می داشتم.
سفرتان به سلامت. چشمتان روشن. دلتان به صفای حضور، آرام. حاجاتتان مستجاب. زیارتتان مقبول.
من نمی دانم که شما چه کرده اید که نصیبتان شد و خوشا بر احوالتان. ولی شما که به مرادتان رسیده اید به در راه ماندگان هم تفضلی کنید.
من تا به حال حاج قاسم را از نزدیک ندیده بودم و قبل از شهادت هم نمی شناختمشان. حتی برای تشییع هم پیکرشان را به اصفهان نیاوردند. اما تصورم از زیارت قبرشان آن فیلمی بود که از یکی از فرزندان شهدا منتشر شد. دختری که تمام غم و مظلومیت خود را در آغوش حاج قاسم می بارید. حاج قاسم چون پاره تنش او را در آغوش می فشرد و با هم می گریستند. چشم در چشم به او می نگریست و نوازشش می کرد و غبار آه از چهره اش می زدود. او را می بوسید و تماما برای غم او حاضر بود. به تصورم او یک دلگرمی تمام و همیشگی است که دل آدم را قرص قرص می کند. و البته راهنماست برای عبور و حضور. من آیتی بزرگ تر از او ندیده ام.
سلیمان گفت: حاج قاسم. و اجابت کردند و عکسشان را با حاج قاسم گرفتند...
اما من مدت هاست به اجابت نکردن ها خو کرده ام.
محتاجانه، به حق آن دردی که برایش دور هم جمع شده ایم، التماس دعا دارم.
#دلتنگی
🖊#ز_د
@gharare_andishe
یا رب
السلام علیک یا ام ابیها
مادر کسی ست که کودک دارد؛ اما همه کسانی که کودک دارند ضرورتا مادر نیستند و هر کس کودک ندارد را هم نمی توان مادر ندانست و از این گذشته یک مادر صرفا مادر کودکان زیستی خود نیست؛ زیرا مادری اصولا یک پدیده زیستی نیست.
مادری یک نسبت است نسبتی که اجازه می دهد کودک از شیره جانش بنوشد تا ببالد، نسبتی که شبها مادر را بر بالین کودک بیدار نگه می دارد تا او را تیمار کند که مبادا گزندی به او برسد، نسبتی که در غم و شادی مادر را همراه کودک می کند تا کودک در هیچ شرایطی، نه در خوشی و نه در ناخوشی، احساس بی کسی و بی پناهی نکند، نسبتی که...
و چه زیباست که در این میان نه صرفا مادر و حتی نه کودک بلکه حقیقتا شأن مادری ست که محقق می شود، شانی که بسته به وسعت این نسبت وسعت می یابد...
آری حضرت زهرا سلام الله علیها، ام ابیها، تجلی تمام و کمال این شأن است و ما امت محمدی صلوات الله عیله و آله، کودکان این مادر مهربان
@Kooodaki
🦋خود را به عهد کودکی ام بردن آرزوست...
#کودکی
#مادری
#ام ابیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضهی متفاوت ِ حضرت مادر (س)
#رهبرِ_انقلاب
@gharare_andishe
14.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹مصاحبهای کوتاه با فرزندان سردار شهید حاج قاسم سلیمانی.
@gharare_andishe
•●❥-☀️🌼☀️-❥●•
🔹...ثم تتفکروا...
همه حرف همین جاست؛ چه تفکری است که پس از دعوت به قیام؛ قرآن ما را بدان فرا میخواند؟
حتماً نوع خاصی از فکر است که با قیام عجین شده!
معنای تفکر در مشهورات جامعه،کنج عزلت گزیدن و جدا از جامعه بودن است و حال آنکه روح الله آمد تا جمله کودکانه خود به حاجیه زهرا، معلم مکتب را در دوران پیری به نمایش درآورد؛ همان جمله ای که عمه صاحبه را نگران میکرد:
عمه جان، حرف یاد من نمی دهد، تفکر در تنهایی را به من آموخته است.
و حاجیه زهرا نگران می شد که مبادا کودکی روح الله تباه شود؛
اما پاسخ روح الله:
بعضی چیزها تباه میشود تا بعضی چیزها ساخته شود.
آرمان روح الله در نوجوانیش جمع کردن مردم روستا ومسلح کردنشان بود تا خان های زورگو را ...
انگار روح الله این آیه را با گوش جان در مکتب حقیقی اسلام آموخته بود:
...اعظکم بواحده أن تقوموا...
و آری اینگونه است که خیال انسان او را راه می برد و عجیب است قصه خیالِ کودکی متفکر، که مسیر تاریخ را تغییر می دهد...
به راستی آیا هیچوقت از خودش نمی پرسید تو با این "دست خالی"چه می کنی؟
او چه دید که دست خالیش را ندید؟
و آیا میتوان امیدوار بود که ما نیز به انتظار می نشینیم تا شاید در طلب ها و گفتگوهای متفکرانه ما، افق ها گشوده شود و از این لکنت ها به در آییم؟
و آیا سردار، فاتح همین افق های نادیدنی و در پشت ابرها نبود؟
آیا او فاتح زبان هایی نبود که برای روایت حقایق لکنت داشتند؟
آیا سردار بشارت دهنده ای نبود برای
ما؟ مایی که مالامال از خوف های آینده و حزن های گذشته بودیم؛ آن قدر که قفلی بر پاهای سست ما شده بودند و ناتوان از حرکت شده بودیم؟
"کلا سوف تعلمون.
ثم کلا سوف تعلمون"
🖊#عهد_بی_قراری
@gharare_andishe
22.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┈••✾•🌺•✾••┈
کیست این پنهان مرا در جان و تن
کز زبان من همی گوید سخن
آیینه باید بگوید، این عشق و عطش عجیب، این حال و طلب تکرارنشدنی از کجا در فضای روحم انبساط یافت و تا خیابان قدس تهران ادامه یافت....
🎥ببینید:#حاجی
🖊#ر_خ
@gharare_andishe
رخ خورشید
عیب از ما است اگر دوست ز ما مستور است
دیده بگشای که بینی همه عالم طور است
لاف کم زن که نبیند رُخ خورشیدِ جهان
چشم خفّاش که از دیدن نوری کور است
یا رب این پَردۀ پندار که در دیدۀ ماست
باز کن تا که ببینم هَمه عالم نور است
کاش در حلقۀ رندان خبری بود ز دوست
سخن آنجٰا نه ز ناصر بُود، از «منصور» است
وای اگر پَرده ز اسرار بیفتد روزی
فاش گردد که چه در خرقۀ این مهجور است
چه کُنم تا به سر کوی توام راه دهند
کاین سفر توشه همی خواهد و این رَه دور است
وادی عشق که بی هوشی و سرگردانیاست
مُدّعی در طلبش بوالهوس و مغرور است
لَب فرو بست هر آن کس رُخ چون ماهش دید
آنکه مَدحت کُند از گفتۀ خود مَسرور است
وقت آن است که بنشینم و دَم در نزنم
به هَمه کون و مکان مدحت او مسطور است
#امام_خمینی_ره
@gharare_andishe
تا امروز با همنشینی که همکیش من نبود مخالفت میورزیدم. لکن امروز دل من پذیرای همه صورتها شده است. چراگاه آهوان است و بتکده بتان و صومعه راهبان و کعبه طائفان و الواح تورات و اوراق قرآن. دین من اینک عشق است و هر کجا که کاروان عشق رود دین و ایمان من هم به دنبالش روان است.
#ابن_عربی
@gharare_andishe
🍀🍀🍀✤══════
اولین زن مومن به رسول الله...
برای تولد ام ابیها تنها...
و هم اوست که استحقاق مادری
ام ابیهای رسالت محمد صلی الله علیه و آله را دارا میشود.
و زهرا از مادرش چه میراث ارزشمندی دارد؛ استقامت برای نصرت همسر؛ آری اگر فردا زهرا یک تنه مدافع ولایت خواهد شد، چون دیروز مادرش، به تنهایی در مکه پناه پدرش بود تا رسالت محمد صلی الله علیه و آله به تاریخ ابلاغ شود و امروز من و تو تا ابد گوشمان این ندا را شنوا باشد...
زن امروز چه نسبتی با خدیجه دارد؟
و آیا زنان امروز خدیجه هایی هستند که آرزوی پرورش فاطمه ها، یعنی ام ابیهای پدرشان و یا امهات تاریخشان را داشته باشند؟
آیا او میتواند داراییهای خود را به پای رسالت تاریخی خود بریزد و هویت حقیقی و تاریخی خود را در این عالَمِ جدید باز یابد؟
یقینا فکر کردن به زنی متعلق به
"جهانی بین دو جهان" امروز ضرورت است و نه نیاز.
و در عجبم که روح انقلاب، خمینی عزیز چگونه این ضرورت را فهمید و از اعلام آن هیچ اِبایی نداشت:
ما نهضت خودمان را مرهون زن ها می دانیم؛ مردها به تبع زن ها در خیابان ها می ریختند. زن ها مردان را تشویق می کردند.
و حواسمان هست که امام چه زنی را در کدام موقعیت به خیابان آورد؟
زنی که در کنج عزلت و پرده نشین بود؛ دنیای او در آشپزخانه و نهایت در مدرسه ای کوچک و یا حداکثر در رفت و آمد حداقلی به بازار تعریف می شد.
اکنون پس از نگاه زیبای امام به زن، در پاسخ این سوال متحیرم و شاید وحشت زده؛
مدد رسان باشید:
آیا میتوانید بگویید که مردان امروز به کدامین سو و چنین شتابان در حرکتند؟
🖊#عهد_بی_قراری
@gharare_andishe
صداهای اطراف در هم ادغام شده بودند و مثل یک سوت ممتد در گوشش پیچیدند. یک آن، اینطور شده بود. همهی آدمهایی که میشناخت، حسها، آرزوها و رویاهایش مثل یک پرِ سبک در فضا معلق شده بودند. از درون سبک شده بود، خودش را از همه چیز جدا میدید. فقط یک لحظه، حس کرد چیزی که نمیدانست چیست، همهی وجودش را در برگرفته است...
"هو معکم اینما کنتم"
@gharare_andishe
🔹مادری که معلم شد!
اشتباه نکنید این قصه ی یک مادر نیست که به استخدام آموزش و پرورش درآمده، حتی قصهی یک مادر هم نیست، قصهی این روزهای بیشتر مادران این سرزمین که نزدیک دوسال هست که معلم فرزندانشون هم هستند. نه از نوع معلم زندگی که قبل از این هم بودند، از نوع معلم ریاضی، فیزیک، علوم، هندسه و تمام درسهایی که شاید خودشون چندسال پیش با زحمت، خوندند و الآن خاطرهاش براشون زنده میشه.
زیاد سوزناکش نمیکنم، از جروبحثهایی که بین مادر و بچهها سر درس خوندن تو این چند وقت بگذریم، آزمایشی بود برای میزان تحمل مادران در امر آموزش مجازی. باخودم میگم ماهم این سالها وکتابها ومسئلهها رو گذروندیم، الان چی شده که توضیح دادنش برای یک دانشآموز اینقدر سخت شده.
اینجاست که قدر معلمان زحمتکش رو بیشتر فهمیدم، بعد باخودم گفتم من که این اندازه برای درسهای مادی و یاددادنش کمطاقت وبیحوصلهام، تا الآن چطور درس زندگی به فرزندم میدادم؟
اصلاً زندگی کردن و چطور زندگی کردن قابل تدریسه؟؟
🖊#ز_ش
@gharare_andishe
💠 علم پویا
🔹 بسیاری از بزرگان قبل از اینكه مطالعه كنند فكر می كردند! بعضی از اساتید ما كه نگاه می كردیم چند جلد كتاب بیشتر نداشتند؛ كتابخانه امام رضوانالله علیه اینطور بود، كتابخانه مرحوم علامه طباطبایی اینطور بود، اینها چند جلد كتاب بیشتر نداشتند. اینها بیش از آن مقداری که به كتاب مراجعه كنند و مطالعه كنند، فكر می كردند كه چه می خواهیم بگوییم؛ موضوع چیست، محمول چیست، نسبت چیست، بعد شروع می كردند به مطالعه كردن. اینطور نیست كه انسان همین كه وارد منزل شد كتاب پهن كند و كتاب ببیند، آن وقت این كتابی در می آید!
🔹 می بینید یك وقت كسی عوام است و درس خوانده، این مثل گُل های مصنوعی است كه او را معطّر كنند؛ یك وقت است نه، یك محقّق درسخوانده است، محقق درس خوانده تعاملی با كتاب دارد؛ یعنی یك مقدار فكر می كند، با فكر خود و عَرضه خود به سراغ كتاب می رود و با مؤلف گفتگو می كند، در نتیجه چیز خوبی به دست می آید می شود عالِم، نه یك عوام درسخوانده!
🔹 عالم كسی است كه فكر بكند و با صاحب كتاب تعامل و تدبّر داشته باشد تا یک محقّق بار بیاید. اگر محقّق بار آمد خودش هم می تواند كتاب بنویسد، می شود استاد بشود، نوآوری داشته باشد و حرف جدید داشته باشد، این می شود چشمه؛ اما اگر همه اش استخر بود و آب را از بیرون گرفت خب یك وقت باران نیامد یك وقت آب نیامد یا آن لوله آب بسته بود این خشك می شود؛ اگر از خودش چشمهوار بجوشد همیشه تر و تازه است.
💬آیتالله جوادی آملی
@gharare_andishe
زن، رشک حور بود و تمنای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت
اسمی عظیم بود که چون راز سر به مهر
در خانهی علی سر افشای خود نداشت
@gharare_andishe
💎مادرِ شهید
اگر مادر را پناهی بدانیم که فرزندان در پس انس و الفت با او، رشد میکنند و میبالند و اگر مادری را صرفا طلب و تمنای تحقق گوهر وجودیِ میوههای زندگیاش بدانیم و بدانیم که در واقع فرزندان به عنوان ثمرات زندگیِ مادر همان طلب و تمنای محقق شدهی مادرند؛ پس مادرِ شهید به واقع کیست؟ کیست که میتواند در جایگاهِ مادرِ کسی که خود را برای خدا یگانه کرده، قرار گیرد؟
شاید در دنیای امروز که مدارِ مادری بر محور خواستهها و آرزوها و امیال شخص مادر است و پرورش فرزند در جهت تحقق هر چه بیشتر این خواستههاست، مادرِ شهید بودن یگانه گوهریاست که میتواند ما را از بنبستِ مادریهای خودبنیاد نجات دهد. مادرهایی که توانِ تمهید شرایط تحقق قصههای ازلی و ابدی فرزندان را ندارند و هیچ منظر وسیعی را مقابل چشمان آنها قرار نمیدهند و در دخمهی کوچکِ تحصیل و اشتغال و مقام و شهرت اسیرشان میکنند.
در مقابل، مادرِ شهید کسی است که خود، شهید است. مادریاش دمیدن روح در خانواده و خانه است، مثل آبی زلال جاریاست و بی دریغ وجودش را میبخشد؛ مثل هوایی پاک در همهجا حضور دارد و سینهها را از حضورش مالامال میکند، او در عین حال که همهجا هست و بسیار هم هست، اما در طلب و تمنای دیده شدن نیست، او قبل از هر چیز خود را برای معبودش یگانه کرده است و عاشقانه مادری میکند و این است که او شهید است و در نهایت قابلیتِ مادرِ شهید شدن را پیدا میکند...
@gharare_andishe
13.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مگر شوخی است؟ بار حقیقت را به دوش کشیدن!
تاریخ باید شهادت دهد که مادران این سرزمین چطور با عظمتشان این بار را به دوش کشیدند!
و این است زنده کردن آیات قرآن: "... إنّ منها لما یشقّق فيخرج منه الماء..."
و اشکی که با روضة هایشان از چشمه دل و از لای سنگلاخهای خودخواهی های ما روان میکنند، آب حیاتی است بر دل های خشکیده ما...
اعجازی از جنس حقیقت که حقیقت آیات را جلوه میدهد...
@gharare_andishe
🔰زن بما هُوَ زن!!!
از بس دور شدهام، انگار دستانم میلرزد برای نوشتنش!!! و زبانم لکنت میگیرد برای بیانش!!!
به راستی زن ب ماهو زن چیست؟؟ چیزی که به غیر از نسبتهایش باشد!! چیزی جدای از تعاریف روزمره و تکراریِ ما انسانها!!!
خودش فقط خودش!! بدون همهی حجابهای دست و پا گیر!
با تو هم دردم ای زن!!! با تویی که گم شده ایم!!! تو فقط هستی!! نمیتوانم برایت،، برایم،، تعریفی ارائه دهم.. نمیتوانم با واژگان سرِ خودم را شیره بمالم!! نمیتوانم برای رفع این گم شدنِ تعریف ،،،
حقیقت را نازل کنم!
تو هستی! مثل همهی هستها به دور از همهی تَعَیُناتی که برایش تعریف میکنیم ...
امّا این بار میخواهم بکَنَم تمام آنچه را که به عنوان هویت و تعریف برایمان قاب کردهاند و مانند پیله دورمان پیچیدهاند!!!
کنده شدنش با صدای دردی از اعتراض همراه است چرا که یک عمر چسبیدهایم به این تعاریف و همه قبولش کردهایم و نمیپذیریم غیر آن را و ناخلف است دانهی تازه جوانهزدهی ظریف بین وسعتی از بوته های خار ..حرفم دست رد میخورد شاید چون که زن امروز را با فقه و اصول شرع! و یا فمنیسم معنا نکردهام..
زن از همهی این بندها جداست.. خودش در خودش معنا میشود..
نمیخواهم دوباره در قابهای تکراری،،، تجدیدِ تعریفها را کنم.. نه !!!! اما مجبورم با مثالها دوباره کمی عقب جلو بروم تا بتوانم بگویم!!
گفتههایم تو را و مرا دوباره گیر میاندازد! من خودم هم سخت جان میکَنَم برای گفتنِ حرفی از جنسِ یافت!!
چگونه میشود یافتی را بدل کرد در کلمات و خودش را باز ارائه داد در همان وسعتش!!!
اما میگویم!! که تو چیزی فراتر از همهی گفتهها و شنیدههایی!!
امّا در خودیتت!!
در پاکیات که همیشه هست!!
در صداقتت!
مهربانیتت
لطفت
از خود گذشتگیت
خاضع بودنت!!
وابستگیات
لطافتت..
این ها جزیی از ملموسترین حالاتیست که از حقیقتت نمایان میشود اما باز هم تو فراتری!!!
فراتر از این مثالهای دست و پا گیر..و این منم عاجز از وصف حقیقت!!
همه ی آنچه را که فصل کردم و شرح دادم، اشارهایست به حقیقت ِزن!!
خودت فقط هستی در پاکیات بیهیچ تعریفی!!
این که بخواهم بگویم زن این باش!! تو این هستی!! نه!!.
اینها تمامش کذب محض است...
خودت خودت را نشان میدهی!! با ظهورت.
نمیدانم چقدر گمراهم و چقدر در راه!! اما وقتی تو فرزندت را در آغوش میگیری و از شیرهی جانت، جانی دیگر را متبلور میسازی، میفهمی حس حقیقت را!!!!!حقیقتی شیرین .. ملموس!!
جنس حقیقت اینگونه است.. همین قدر لطیف. همین قدر آشنا!! همین قدر روشن و همین قدر فراگیر!!!حسی مشترک بدون نظر به اعتقاد افراد ..حقیقت زن در پاکی اش، در بودنش، همهاش برایش روشن است !! و خودش فی الذاته می یابدش!! اما گمش کردهاند، با تعاریف اعتباری. با تعاریف انتسابی!!!با مِتُدهای من درآری خودشان!!
و إن، هاج و واج بین همهی تعاریف با بُهت، دنبالِ خودش میگردد...
تو خودت هستی!!!ای زن!!
زلال، روان، جاری، ساری، حیاتبخش،
چون آب.. و همه به تو و حقیقت خودت محتاجاند..که باشی در خودیتت.. و اگر حقیقت آب را بگیرند و در ویترینهایی جدید شکیلش سازند، دیگر آب نیست که هیچ !!!!!!همه هم از نبود حقیقتش به تَقلی میافتند!! و نمیتوانند با اعتباریاتش اُنس گیرند و راه به جایی ببرند!!
و تازه میفهمند حقیقتش در همان بودنش پرواضح است..
و امروز زن هم در خودش پرمعناترین واژهی حیات و هستی بخشترین هستِ این روزگار است و بس!
پ.ن
تمام وجودم بداهت حقیقت زن را فریاد میزند..به واژه که میرسم برای گفتن به نفس نفس میاُفتم!! بس که سخت باید بچِپانمش در گفتنها!!! و چقدر کم میآورم برای نمایشِ خودش در آنچه که هست!!
#هویتِ_زن
#گمشدگی
🖊#مهدیهسادات_فیاض
@gharare_andishe
مادر؛ کلمه ای است که شاید همان راز ورود ما به جهان دینی باشد جهانی که در آن خدا با بشر سخن می گوید و انسان خود را در آغوش او احساس می کند.
شاعر و متفکر و پیامبر همه گویی سخن مادرانه و امی وار دارند سخنی که از قلب آغاز می شود و همان سخن وجود است.
و مگر نه این است که جهان اسلام نتوانست سخن ام ابیها را بشنود و از آن به بعد نتوانست خود را د رآغوش رحمت الهی جستجو کند و کینه ورزان و مدعیان دروغین خودرا برجهان اسلام تحمیل کردند.
آری ملتی که به سخن مادرانه و امی وار گوش نمی دهد و گوشش بدنبال سخنان پرطمطراق و تحلیلهای پیچیده می گردد باید مهیای ویران شدن جهانش باشد.
ولادت حضرت زهرا (س)بشارتی است بر آنکه خداوند اگر پیامبر را از میان ما می برد اما مادر را برای ما می گذارد مادری که سخنش همان سخن پیامبران است.
گویی هر فرزند در دامان پیامبری که سخن حق را به جان می شنود بزرگ می شود .
مگر نه این است که فرموده اند زنان با تولد فرزند به مقام شهید نائل می شوند و شهید یگانگی با حق است.
@gharare_andishe
12.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┈••✾•🌺•✾••┈
شاعر و متفکر و پیامبر، همه گویی سخن مادرانه و امي وار دارند؛ سخنی که از قلب آغاز می شود و همان سخن وجود است...
ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها، بشارتی است بر آنکه خداوند اگر پیامبر را از میان ما میبرد، اما مادر را برای ما می گذارد. مادری که سخنش همان سخن پیامبران است.
🎥ببینید:#مادر
@gharare_andishe
در دنیایی زندگی میکنیم که به اقرار بسیاری از متفکران، آدمی در دامان بحرانها و تنگناهای نفسگیر به سر میبرد و بدون آنکه خود متوجه آن باشد حیران و سرگردان در جستوجوی ماوایی است، تا کنار آن آرامش یابد و به دنبال راهی است تا از حیرانی و گمشدگی نجات یابد؛ برای رهایی از سرگردانیاش خود را مشغول راههای پیچ در پیچ و علوم مختلف کرده تا کامیاب شود و چه بسا که هر چه بیشتر پیشرفته، کمتر یافتهاست و آشفتگیاش فزون گشته است.
شاید "مادر" و سخنِ او بتواند راهی به سوی نور و رهایی از ظلمتِ تنهایی و سرگردانی در این جهان باشد؛ مادر؛ که از اعماق وجود میگوید و با زبان مهر و محبت، به فزرندان خود راه را مینمایاند.
حضرت زهرا (س) به مثابه مادرِ خلقت در جایی معنی میشوند، که با ایستادن در بزنگاه وجود، درون ما را به سخن میآورند و با زبان امیوار به راهی اشاره میکنند تا با پیمودنِ آن به سر منزل مقصود رهنمون شویم.
#سخن_مادری
@gharare_andishe
.
ساقی علی است، کوثر جوشان حق تویی
🔰 در ایام ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها؛
💎 در برابر آینه، تفکر در مأوای سوره کوثر
#نشست_اول
📆 شنبه ۲ بهمن ماه ۱۴۰۰
ساعت ۱۵:۳۰
لینک ورود آنلاین به جلسه
https://dialog.sohasima.ir/ch/soharoom
@soha_sima
.
...خوش داشت مادری را شیدا بیافریند...
🔸 رحمت بی انتها
💎 گفتگو پیرامون بيانات رهبر انقلاب درباره زنان شهید
#نشست_دوم
📆 یکشنبه ۳ بهمن ماه ۱۴۰۰
ساعت ۱۰:۳۰
لینک ورود آنلاین به جلسه
https://dialog.sohasima.ir/ch/soharoom
#نامی_آشناتر_از_نام_زهرا_سراغ_نداشتیم
@soha_sima
اهل ایستادن که باشی، مادر را میشناسی!
حتما لازم نیست شرح دهد لحظه لحظه های بیم و امیدش را و از تنگناهای مادری بگوید!
اگر مردان ایستاده را در وصیت نامه و توصیه عظیم دم رفتنشان، بتوان دید، مادر را اما چگونه؟ مادری که شرحی از خود ندارد! زبان به کلام هم که باز کند، گویی همه فرزند است، کلامی از خود نخواهد گفت؛
اما کافیست به یاد بیاوری لحظه بلند شدنت را، زمانی که توانی برای ایستادن نداشتی و این نگاه نگران و پر از شوق مادر بود که تو را از جا کند و بلندت کرد!
دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شیوه راه رفتن آموخت
و تو ایستادن را و حرکت را تجربه کردی و شیرین تر از آن آغوش پر مهر مادر را،
همان که پناه آخر توست هنگامی که جانی برای ایستادن نداری و باز تو را راه می برد...
و سخن مادری چنین است، سخنی که تو را به ایستادن میخواند و توان راه رفتن میدهد..
#سخن_مادری
@gharare_andishe
.
به تمام جان حاضر...
🔹متن خوانی گزیدهای از کتاب "تنها گریه کن"
روایت زندگی اشرف سادات منتظری، مادر شهید محمد معماریان
📆 سهشنبه ۵ بهمن ماه ۱۴۰۰
ساعت ۱۰:۳۰
لینک ورود آنلاین به جلسه
https://dialog.sohasima.ir/ch/soharoom
#نامی_آشناتر_از_نام_زهرا_سراغ_نداشتیم
@soha_sima
.
به تمام جان حاضر...
🔹متن خوانی گزیدهای از کتاب "تنها گریه کن"
روایت زندگی اشرف سادات منتظری، مادر شهید محمد معماریان
📆 چهارشنبه ۶ بهمن ماه ۱۴۰۰
ساعت ۱۰:۳۰
لینک ورود آنلاین به جلسه
https://dialog.sohasima.ir/ch/soharoom
#نامی_آشناتر_از_نام_زهرا_سراغ_نداشتیم
@soha_sima
☀️دست از طلب ندارم تا کام دل برآید....
اگر مادری را نوعی صبر کردن و امید داشتن به تحقق چیزی بدانیم و اگر مادری را شان و جایگاهی بدانیم که توان ایستادن به پای چیزی را دارد. باید از خود بپرسیم منشاء این صبر از کجاست؟
با کمی تامل شاید بتوان گفت جایگاه مادری، وجودی را به آدمی عطا میکند تا ناپیداییها را در امر آشکار ببیند و توانی میدهد که بتواند امر مستور را به آشکارگی دربیاورد.
مانند مادری که در توان نوشتن کودکش، به نوعی آیندهی مستورِ او را میبیند و به آن امید، صبر بر تحقق آن آینده میکند.
اگر مادری از خیالِ تحقق و شدن، تهی شود، نا امیدی بر او مستولی شده و مدام دست به دامن روشهای تربیتی و غایات مشخص و هدفهای واضح میشود و فرصتِ انکشاف را از خود و کودکش، دریغ میکند و چه بسا هر دو مغلوب بی صبری میشوند، در این حالت کودک دیگر رازی در دوردستها نیست که مادر بتواند با خیالِ خود هر بار فرصت انکشافِ او را تمهید کند و اینگونه امرِ مادری حیات خود را از دست میدهد و به تبعِ آن صبر و پایداری در وجودش تضعیف میشود.
....اگر مادری را وسیعتر ببینیم، چگونه میتوان برای انقلاب مادری کرد؟ شاید وجودی که بتواند که در نهال نورستهی انقلاب، حکومت مهدی(عج) را رویت کند و اینگونه صبر بر طی مسیر آن کند.
#طلبِ_مادری
@gharare_andishe
.
میگویند پیامبر ما اُمی است
معنای اُمی را نمیدانیم
فقط میدانیم اینها که مادریاند تعلق زیادی به مادر دارند و نشانشان این است که، عزم و همت بلند دارند و با مهر و محبتی که از شیره جان مادرانشان سیر نوشیدهاند گاهی عالمی ساختهاند.
خدا، محمد، علی، امام، حاج قاسم
و فاطمه زهرا امابیهاست...
#حرم_مادری
#نامی_آشناتر_از_نام_زهرا_سراغ_نداشتیم
@soha_sima