eitaa logo
قرار اندیشه
260 دنبال‌کننده
466 عکس
191 ویدیو
3 فایل
✦؛﷽✦ 🍀چیزهای زیادی برای دیدن هست، ولی چه وقت می‌توان دید؟ قرار اندیشه، محفلی است برای دیدن‌های ساده و گفتن‌های بی‌پیرایه تا لابلای قلم‌زدن‌ها خود را بیابیم و تحقق خود را رقم زنیم... راه ارتباط: @ta_ghaf @Rrajaee
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹شاید بتوان گفت، طلب شهادت نوعی آرزوی منفعلانه برای رهایی از حصارهای دنیا نیست. نوعی تصویر چشم‌اندازی برای آینده است. راهی‌ست که از لابلای این حوالت تاریخی مقدر شده یافته می‌شود، تا از عوارض و لوازم این تاریخ راهی و روزنه‌ای خود را نشان دهد و آشکار کند. اگر انسان همان موجودی باشد که منتظر جلوه‌گاه‌های وجود است و بخواهد خود را در آنجا حاضر کند، پس باید هر جایی که خود را مماس با حقیقت یافت، آنجا را نحوه‌ی شهادت خود ببیند. گویا سنت الهی براین است، که هستی آن‌نحوه از بودن را موثر بداند که با یک‌رنگی با ان روبرو شود. در احوالی که انسان حتی روابط انسانی و خانوادگی خود را قابل عرضه و یا فروش می‌داند، یکی‌شدن با هستی کاری‌ست صعب و چه بسا دور از دسترس... شاید برای مواجه شدن با چالش‌های امروز خود کمتر به این‌گونه پیمودن راه توجه کرده‌ایم و ردِ حل مسائل خود را از میان نظریات و تئوری‌ها و بومی‌کردن آنها دنبال کرده‌ایم. مهم‌ترین نقطه‌ی معارضه‌ی ما، اساس و بنیان امور است. جایی که بدانیم در جهان امروز پای نحوی از خداوارگی در میان است، که روح و صورت هر چیز را تعیین می‌کند و برای فهم آن و راه عبور از آن، بیش و پیش از هر علم و روش و ایده‌ای باید درد عالَم‌سوز داشت، که این درد را کربلا و مواجه‌ی حقیقی آنها با مسائل جامعه، در وجود ما به ودیعه می‌نهد؛ شاید راز آرزوی شهادت در این نحوه مواجهه و امکان عبور از بحران، اهمیت دارد. @gharare_andishe
و از پایان درک عالم و آدم سفرها مانده تا زینب... @gharare_andishe
فرمان جهاد را شنیده ای؟ عجیب است که این فرمان هم تاریخی است، تقدیر تاریخی جهاد از نوع تبیین، مگر تبیین چه ضرورتی دارد که شآنیت جهاد می یابد؟ راهیان کربلا خوب می‌دانند که برای ثاراللهی شدن باید در صراط جهاد استقامت ورزید. گویا این جهاد خون دل خوردن می خواهد تا به خون خدا برسی! و اگر شنیده ایم که روز عاشورا در کشاکش نبرد نور و ظلمت، هرگاه امام عشق قصد گفتگو با قوم گمراه و ظالم را داشتند، امر به هلهله و شلوغ کاری می‌شدند، از این جهت است که ائمة نار می‌دانستند که صدای هل من ناصر امام عشق، تاریکی ها را می شکافد و گمراهی ها را می زداید و مگر "کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" نیست؟ آری روزگاری یزیدیان همه اموالشان را که نه، همه آنچه که قابل مصرف شدن بود را آورند تا: «لیصدوا عن سبيل الله» شوند. بنابراین «فسینفقونها» باید اموالشان را هزینه کنند؛ اما عاقبت «ثم تکون عليهم حسره» عاقبت این کار مایه حسرت آنها می شود «ثم یغلبون». و در آخر هم شکست می‌خورند. آری فلسفه تاریخ را خداوند در قرآن با گوشهای شنوا و دلهای گشوده به گفتگو گذاشته و اینگونه است که امروز رهبر این امت ما را به «جهاد تبیین» فرا می‌خواند. چراکه او خوب می‌داند که سرّ جاودانگی کربلا در هوشمندی زینب بود. او عالمه غیر معلمه بود،خوب فهمید که رسالت تاریخی او ادامه قیام برادرش است. او خون داد و زینب باید زبان گشاید و جهادگر عرصه تبیین حقیقت باشد. و رهبر با تفکر قرآنی درخشان خویش به تقدیر تاریخی این امت ایمان دارند که امر به جهاد تبیین می‌کنند. باید روشنگری کرد و زبان تبیین گشود و برای آن جهاد کرد تا در عصر سیطره جاهلیت مدرن، خون سردار فتح کننده جبهه های ناگشوده و تبیین گر نور حقیقتی که انسانهای این تاریخ نشئه آنند، شود و امروز آینده انقلاب در گرو این تبیین گری است. @gharare_andishe
به راستی خدا و مادری به ظاهر دو واژه است اما بطنش یک چیز که ظهورش جلوه های متفاوت دارد. لحظات خاص خداوند عنایت می کند که نگاه کردنش را ببینی و اگر توفیق آن لحظه را بیابی؛ ورق زندگیت بر می گردد و وارد عالم دیگری می شوی. گفته اند مادری یک شعبه از رحمت خداست اما به راستی مگر خدا، غیر مادری است؟ مادری که لحظه به لحظه فرزندانش را در آغوش پر مهرش پرورش می دهد و اگر روزیت شود خدمت به مادر توفیقی می شوی که مادری خدا را با جانت دریابی و از شکر چنین نعمتی زبانت الکن باشد. ✍ @gharare_andishe
. نفس گیر است فکر کردن به آن هم نفس گیر است انسان آخرالزمانی را می گویم جایی که فکر هم در میان نیست فقط هست و این نقطه مگر! جز حق در میان باشد امکان پذیر است؟ و اینجا یعنی شهادت ✍ @gharare_andishe
سرآغازکارهنری.MP3
37.69M
🎙متن خوانی و گفتگو با محوریت کتاب 📚 سرآغاز کار هنری 📆شنبه ٢٢ مرداد ١٤٠١ @gharare_andishe
با درد غربت تو کجا آشنا شدیم.... @gharare_andishe
انسان در پس شتاب ها گم شده سالهاست... آنجا که روشمندی آزادی را به حاشیه برد نمی دانم شاید روشمندی و سرعت را انتخاب کردیم و می کنیم تا نه لحظه ای، که پی در پی وصال را تجربه کنیم غافل از آنکه این یار سرکش تر از آن است که با بند، در بند بیاید شاید دوباره قدم زدن را باید آموخت بی هوا، بی صدا... شب و روز باید پرسه زد تا لحظه ای رخ بنماید و دوباره باید منتظر ماند و منتظر ماند... ✍ @gharare_andishe
آنها که قلب های منفعت طلب ما دیوانه شان میخوانند آنها که درک مسلکشان برای ذهن های چهارچوب خورده زمین گیر شده ما سخت است آنها که در وصفشان حق به ندا آمد مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍۢ کجایند؟ حاج قاسم ها کجایند؟ بشریت بیمار شده باید شب و روز در جستجوی اینها بود در تاریک خانه دلمان هم شاید باید این شعله را زنده نگه داشت... گره کور جهان تنها بدست اینها باز میشود اینها می توانند بشریت فراموش شده را دوست داشتن های بدون منفعت را دوباره معنا بخشند... ✍ @gharare_andishe
پشت دریاها شهری ست، که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است، بامها جای کبوترهایی است، که به فواره هوش بشری می نگرند، دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی است، مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند، که به یک شعله، به یک خواب لطیف... خاک، موسیقی احساس تو را می شنود و صدای پر مرغان اساطیر می آید در باد.... پشت دریا شهری ست، که درآن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است. شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند. پشت دریاها شهری ست! قایقی باید ساخت.
🔹انتزاع کردن کار بدی است نظام آموزشی یاد می‌دهد مفهوم را از مصداقش جدا کنیم، انتزاع کنیم تا بفهمیم. یک سیب به علاوه دو سیب می‌شود سه سیب. بعد سیبها کنار می‌روند و یک به علاوه دو می‌شود سه. این یک و دو چه بودند و سه چیست؟ دیگر مهم نیست. انتزاع! شاید از این رو ریاضی را ریاضی گویند که تمرینی است برای انتزاع؛ حال نظام آموزشی خیالش راحت است. در مدیریت و اقتصاد و فیزیک و شیمی فقط انتزاع یاد می‌دهد. چه کار دارد در واقعیت چه اتفاقی می‌افتد. در نتیجه دانش آموخته نمی‌داند با قواعد و فرمول ها چه کند، چی مال کجاست و از چی باید کجا و چقدر استفاده کند یا این با آن قابل جمع نیست. گرچه در عالم انتزاع هر یکی با دویی جمع می‌شود و جواب هم می شود سه، تصور می‌کنیم که می‌دانیم اما در حالی‌که هیچ نمی‌دانیم. باید فهمید کدام یک با کدام دو در چه شرایطی و موقعیتی سه می‌شود یا نمی‌شود یا کمتر از آن می‌شود یا بیشتر از آن! به بیان درد آور خروجی نظام آموزشی بیشتر دانانما است یا دانا ! فرد می‌داند درست چیست اما نمی‌داند چگونه درست عمل کند، چرا که نمی‌تواند مفاهیم ذهنی را بر واقعیت عینی پیاده کند و گیج می‌شود. بدتر این‌که نمی‌فهمد گیج است و این گیجی را به عنوان تخصص عرضه می‌کند. آنگاه جامعه دچار بیماری گیجی می‌شود. باید برگردیم به هستی ... به واقعیت... اما تلاشی می‌خواهد سخت تر از زمانی که واقعیت را از ما گرفتند. چون عینک علم و مدل های عملی به چشم داریم و می‌خواهیم واقعیت را با آن بفهمیم... کار ما این است که عینک را از چشممان برداریم و کودک شویم با هزاران سوال، واقعیت را تجربه کنیم و اجازه دهیم واقعیت آن‌گونه که هست، در ما شکل بگیرد. نمی‌خواهم بگویی ماسه نرم است می‌خواهم ماسه های نرم را زیر پایم حس کنم به همراه خرده صدف ها..به همراه مورچه ها..همراه شن های بزرگتر که گاه زیر پا می‌آید...همراه صدای موج. ..همراه تابش آفتاب... همراه هم...نرمی ماسه در واقعیت تفاوت می‌کند. ✍ @gharare_andishe
طبیب به کسی می‌گویند که طبیعت را بشناسد . این معنا برایم حیرت آور بود طبیعت هر چیز کمال آن است. نمیتوان طبیعت را مجبور کرد که طور دیگری باشد؛ زودتر یا دیرتر کاری بکند؛ اگر هم این کار را کردید دیگر طبیعت نیست و ساقط می شود. انسان هم طبیعتی دارد طبیب انسان بودن به این معناست که طبیعت انسان را بشناسیم. طبیعت انسان بر پایه نیاز استوار است. بنابراین طبیب انسان بودن به این معناست که آگاه کننده و و نمایانگر نیاز است؛ تا فرد نیاز را به همان اندازه برآورده کند. دوست دارم تاکید کنم که مسأله اصلی نیاز است نه محبت و توجه و غیره اگر همین ها هم از تعادل خارج شود مریض می شویم. «روز طبیب مبارک» چقدر اینکه طبیب هم باشیم زیباست و ما چقدر نیاز داریم طبیب هم باشیم. ✍ @gharare_andishe
🏴🏴🏴انا لله و انا الیه الراجعون گويي ولي شناسان رفتند از اين ولايت عالم ناصح دلسوز زمانه‌ی ما از این دنیا رخت بربست و ما نصیحت ناشنوان تنها ماندیم... باشد که جای خالی این عالم پارسا، حقیقت‌شان را آشکار کند. @gharare_andishe
🔹در دنیای ما شان کار و چه بسا خود کار در نسبت با برون‌داد و نتیجه‌ی آن سنجیده می‌شود؛ اگر چه انسان ذاتا، هرکاری را برای غایت و هدفی انجام می‌دهد و به دنبال اثر عمل خود است؛ اما در جهان امروز میان زندگی و حیات آدمی و کار او فاصله افتاده و از این رو به کار عنوان شغل داده می‌شود و عموما مواردی بیرون از خود کار و عمل آن را ارزشمند می‌کند که می‌توان منفعت مالی را از مهم‌ترین آنها دانست. شاید کارمندی از جمله‌ی ظهورات این امر است که در جهان توسعه‌نیافته صورت اسف‌بارتری هم دارد. فضایی که در غالب ادارات ما وجود دارد و انسان در خدمت اجرای قوانین و اعمال آنها است؛ که با بروزشدن یا افزوده‌شدن جزییات به قوانین، آدمی در دورِ باطلی قرار می‌گیرد که مشقت‌ها و زحمت‌ها به اشتباه نام "کار" را یدک می‌کشند و خون حیات انسان، در انتظار اثرمندی کارهای به واقع بی‌اثر، می‌خشکد. شاید بتوان گفت در جایی که کار برای ضرورتی غیر از خود آن و پیوند حقیقی آن با وجود انسان تعریف شود؛ او در پناه امنیت مالی حیات انسان را به مسیری خطی و روالی روتین تبدیل می‌کند و امکان آینده را در پس تسهیلات رنگارنگ این نوع زندگی از دست می‌دهد و به داشتن نام و عنوان شغلی، بیمه و سابقه‌ی کار، راضی می‌شود. در این نحوه بودن، مهم‌ترین چیزی که ذبح می‌شود انتظار آدمی برای آشکارگی حقیقت است. روال چارچوب‌مند و مشخص‌شده‌ی کار هیچ‌گاه انسان را متوجه عجز خود نمی‌کند و بی‌اثری کارها در جان انسان‌ها را نمی‌بیند پس همواره در باتلاق ساعات کاری زیاد هر روز غرق می‌شود و برای فرار از پوچی به این نحوه از کار کردن رنگ اخلاقی‌بودن می‌زند. اما گویا کار واقعی با انتظار نسبت وثیقی دارد. در جایی که انسان برای ارزش خود کار متناسب با حضور خود در این جهان سعی در آشکار کردن حقیقت دارد، بدون هیچ انگیزه و نفع بیرونی و تشویق و پاداش بالادست خود، برای ساختن جهان خود شب و روز نمی‌شناسد و بی‌غرض در مسیر حرکت می‌کند و مدام انتظار آمدنِ حق را دارد و امیدوارانه با شور و وجدی توصیف ناشدنی راه آینده را می‌جوید. @gharare_andishe
آدمی نقاش است با رفتارش، کردارش، محبتش، عشقش؛ هم دل‌خوشی را برای دیگری نقاشی می‌کشد و هم وسعت جهان خویش را فزون می‌دهد و هم رنگهای خوش‌تر به رنگهایش اضافه می‌گرداند و جهان های دیگری را رنگ می‌زند و حیات می‌بخشد. مثل مادری! ماهر ترین نقاش عالم بعد از خدا جز مادر که می‌تواند باشد؟! هرچند هردو از هم جدا نیستند و هردو یکی هستند؛ مادری زمینی در ذیل مادری خدا که هردو آسمانی اند... خدا هنرش را در خلق مادر به عرصه ظهور کشانده تا ببینیم چه در عالم مادر و نقاشی کشیدن او بر روح ها و جان ها رقم می‌خورد... چرا نقاشی را تنها در رنگ و قلم و کاغذ می‌بینیم که آن ظاهر کار است و باطن جای دیگریست... جهانِ نقاش! که عشقِ نهان، در جانِ مادریست ✍ @gharare_andishe
. امروز دریای مواجی که هر موجش از ورای موجی دیگر زندگی بشر را با بحرانی مواجه میکند همین علم و اطلاعات منفصل از عالم قدس است... و انقلاب اسلامی همان بستر امنی است که با نظر به آینده ورای مشهورات ما را در دل این دریای مواج به سرمنزل مقصود می رساند... ✍ @gharare_andishe
. مادری را دیدم به سختی راه خانه را می پیمود من مردی را دیدم سختیِ درخواستِ کمک را به جان خریده بود بچه ای را دیدم به سختی زنبیل خرید مادرش را حمل می‌کرد جسم هایشان خسته، چشم هایشان بی‌رمق؛ قلب هایشان اما متزلزل نبود؛ نه این شعار نیست، خبری از یک عمق بود؛ آرامشی حاصل یک نسبت، نسبتی حقیقی با هستی، کودکی، خانه ای، مادری ✍ @gharare_andishe
https://www.instagram.com/tv/Ch6Ul2jjVuY/?igshid=YmMyMTA2M2Y= گفت‌وگوی برجر با سوزان سانتاگ، در مورد " هنر از دست‌رفته‌ی داستان‌گویی" "نوشتن یک جور دیگر گفتن است، چیزهایی هست که به گفت نمی‌آید فقط از عهده‌ی نوشتن برمی‌آید. نوشتن گفتنِ با هنرمندی است.حتی نوشتن نوع گفتن حرف‌ها را تغییر می‌دهد و به نوعی باعث ثمردهی آن در هنر می‌شود.شاید بتوان گفت نوشتن به نوعی بازگشت به سرآغاز مسائل مهم و حیاتی‌ست." @gharare_andishe
💎مادری درعالم جدید چرا عالم جدید چون دوره ای بود که مادری در آن کمی فرق داشت. همه چیز تغییر کرده پس درست نیست مقایسه کنم عالم قدیم و جدید رو.اما عقل دنیایی من فقط قیاس می داند. من مادر در دنیای امروزی میخواهم علاوه براینکه همسر و مادر خوب و کم نقصی باشم در اجتماع هم حضور پررنگ داشته باشم، مادر دیروز گویی به یکباره فقط مادر می شد همه ی وجودش مادر بود، گلایه ای نداشت، غمش غم فرزندان و زندگی اش بود، شادی اش شادی آنها. من در دنیای امروز هم میخواهم مادری کنم اماپای درد و دل مادربزرگ و مادرم که می نشینم گویی زیاد هم از وضع موجود راضی نیستند. می گویند کاش آن زمان کمی هم به خودمان، سلامتی مان فکر می کردیم شاید بیشتر این حسرت به خاطر ناسپاسی ما فرزندان باشد. حالا من مانده ام میان یک عالمه سوال ؟؟ تکلیف من چیست؟ حدوسط این ماجرا کجاست؟ هر کاری هم کنم بازهم درآینده ، آه می کشم از کار کرده و نکرده ی گذشته.. پس زندگی کنم به حکم انسان بودن و حق حیات، حق انتخاب و انتخاب مادری... 🖊 @gharare_andishe
من گاهی که تاریخ بشریت را ورق میزنم قصه ی پشت در ماندن تورا قصه ی غصه هایت را غصه ی پوچیِ سرشار از خشونت بشر امروز را از بودنم...خجالت زده میشوم چرایی بودنم را می پرسم امیدم آن است کاش... تو پذیرای من باشی... هر لحظه از ترس یگانه نشدن با حقیقت قلبم در سینه ام تنگی میکند همین بیگانگی با حقیقت سینه تو را درید این قلب ها با حقیقت بی پیوند نیستند... ✍ @gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وای از دل زینب که باید روز و شب انگار در پیش چشمش روضه‌های مادری باشد وای از دل زینب که باید روضه‌اش امشب «بابا ! مرا این بار با خود می‌بری؟» باشد @gharare_andishe
گویا همواره آدمی به دنبال پناهی برای خود است و برای تحقق وجودش ماوا گرفتن در آغوش آن پناه را ضرورت می‌پندارد، هر گاه این پناه را از دست بدهد، اصرار بر ساختن آن دارد و یا در ساحل امنی مامنی برای خود می‌یابد و همواره با آن به سر می‌برد. نداشتن این پناه، نوعی نیست‌انگاری‌ست، در واقع در این حالت معنای حیات برای انسان فرو می‌ریزد و خود را در ظلمت و سیاهی و بی‌افقی حس می‌کند و این است که همچنانکه گفته شد به پناه‌های پوشالی روی می‌آورد و یا شریان حیات خود را قطع می‌کند و از این دنیا رخت می‌بندد. شاید بتوان، اشک‌ها و ناله‌های رقیه(س) را به نوعی ناله‌های درونی همه‌‌ی ما دانست، ما که در ظلمت و خرابی‌های شامِ امروز، به اسارت گرفته شده‌ایم و با تمام وجود کسی را می‌خواهیم که افق راه آینده را بگشاید و تلالو آن را در آسمان وجود منعکس کند. گویا انسان بعد از متفکر که در شان تذکرِ وضعیتِ خموده‌ی انسان در هر وقت و زمانی‌ست و همواره در کارِ فروریختن اوهامات بشر و ادعاهای اوست، به کسی نیازمند است که بتواند نوری بتاباند و در میانه‌ی ظلمت و سیاهی‌ها، روشناییِ وجود را به چشم آورد و دستی برای دستگیری انسان برآورد و همه‌جا را سرشار از هُرمِ آینده کند. جایی که رقیه‌وار ناله سر دهیم و برای گشودگی، پناه خود را فرابخوانیم... @gharare_andishe
🔹جلسه متن خوانی و گفتگو پیرامون کتاب "سرآغاز کار هنری" هایدگر 🔹شنبه ١٢ شهریور ١٤٠١ 🔹ساعت ١٤:٣٠ @gharare_andishe
لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ.mp3
11.68M
. انسانی که بودنش تضاد بین قول و فعلش است، این انسان از انسانیت بیرون است... زندگی اصیل این است که عمل انسان ادامه سخنش باشد و سخنش در عملش ظهور کند... 🎙 بشنوید| لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ 🔹 برشی از اولین جلسه تفسیر سوره "صف" @soha_sima
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🏴🏴 پیاده ها اومدن به جاده شبیه رزمنده ها که راه آزادی فلسطین می‌گذره از کربلا @gharare_andishe
گویا در عالم اربعین دریچه‌ای گشوده می‌شود و وجه دیگری از حقیقت، خود را نشان می‌دهد. وجهی که می‌توان سیاست و جامعه را که از شئون تجدد هستند را بار دیگر به نظاره نشست بدون آنکه خود را در بن‌بست گذشته اسیر بیابیم و با فهم‌های غبارآلود کهنه مسائل را بنگریم. شاید بتوان گفت انسان‌ها در عالَم اربعین، در نحوه‌ای از ارتباط قرار می‌گیرند که وجود خود را پیوسته به وجود یکدیگر می‌بینند و در این ربط و ارتباط مناسبات را رقم می‌زنند. اینکه انسان‌ها در این عالم خود را در آینه دیگری می‌یابند و به حقیقت این گفته‌ی معصوم که هر آنچه برای خود می‌پسندی برای دیگران بخواه و هر انچه برای خود نمیپسندی مپسند، نزدیک می‌شوند. در گمان ما شاید اینگونه تصور شود که برای مقابله با سیاست جهان امروز که در پیِ بنیان‌نهادنِ روابطِ کین و توز میان انسان‌هاست، نیاز به ابزارهای علمی و نظامی وسیعی‌ وجود دارد که می‌توان به‌واسطه‌ی آنها به مصاف این نحوه سیاست رفت. حال آنکه در عالَم اربعین امتداد هر انسان در انسان دیگر دیده می‌شود، قلب‌ها برای یکدیگر می‌تپد و دست‌ها به یاری هم شتافته‌می‌شوند و چشم‌ها منتظر دیدن قدوم انسان‌هاست و خانه محل سکنای هم می‌شود. شاید این نحوه نسبت‌یافتنِ انسان‌هاست که سیاستِ بهره و منفعت را به زانو درمی‌آورد و حرف جدید و وجود دیگری را منصه‌ی ظهور می‌رساند و شرایط فعلیتِ امکان‌های نهفته در انسان‌ها را فراهم می‌کند و عقلانیتی را رقم زند که با آن می‌توان گونه‌ای دیگر از زندگی را سامان داد... 🖊 @gharare_andishe
💎 در این کولاک حوادث اگر به پس و پیش امور بی توجه باشیم، زودتر یخ می‌زنیم و از پا در می آییم. می‌خواهیم زندگی دیگری را قبله آمال خود بگیریم اما غافل از ملازمات قبل و بعد آن هستیم. تا زمانی که در بند اوهام دست و پا می‌زنیم، نمی‌توانیم آزادانه راهی به آینده بیابیم. ✍ @gharare_andishe
🔹مشایه راه رفتن را گویی باید از سر گرفت؛ شاید که از یاد برده ایم تجربه برخاستن و راه رفتن را، تجربه ای که شاید مادر بیش از ما شیرینی آن را چشید و گویی باز باید به یاد آورد راه رفتن را.. آدمی با جان خود قدم برمی‌دارد ،راه را میگشاید، زمین می‌خورد و برمی‌خیزد، خسته می‌شود و هربار عزمی دوباره برای رفتن می‌کند و امید را میچشد. راه می‌رود با پا، با سر، با جان؛ راه می‌برد خود را، دیگری را، تاریخ را.... گویی مشایه کربلا چنین امکانی است، راه باز می‌کند برای انسانی که سواره رفتن، توانی برای قدمهای او نگذاشته است. انسانی که بر تکنیک خود سوار است، دیگر نه مسیر را می‌بیند و نه باز کردن مسیر را با هر قدم خود و مشي در مسیر اربعین گویی از جنس همان قدم قدم پیش رفتن و هر بار با خود مواجه شدن است.. حال کمی پیاده بیا، در راهی که گویی توان و اختیارش به دست تو نیست... ترجيع این باشد که تو ما را به بالا می‌کشی آنجا که جان روید از او، جان را بدانجا می‌کشی... تو جانِ جانِ ماستی، مغز همه جان‌هاستی از عین جان برخاستی، ما را سوی ما می‌کشی... @gharare_andishe
در پندار اکثر ما اینگونه است که در هر زمان و موقعیتی می‌توان پدیده‌ها را دید، به آنها اندیشید و در بوته‌ی نقد یا داوری نهاد. حال آنکه اندیشیدن به پدیده‌ها به اراده‌ی ما بستگی ندارد بلکه در موقف و مقامی دیدن و رویت و تامل به آنچه به چشم آمده رخ می‌دهد و این دیدن است که موجب خودآگاهی می‌شود و مواجه از پس خودآگاهی‌ست که بستر تامل و تفکر به وضعیت چیزی را فراهم می‌کند. شاید آنچه ما نداریم چنین موقف و مقام و به عبارت بهتر فضایی‌ست. ما علی رغم داشتن متخصصان علوم دینی فراوان و اندیشکده‌ها و نهادهای متولی امور فرهنگی و داشتن هزاران نیروی مبلغ و مدرس و مولف حوزه‌های مختلف فرهنگی و خانوادگی و روانشناسی و حقوقی، همچنان در تبیین ضروریات اولیه‌ی دین و ملزومات آن وامانده‌ایم و به شدت دست خالی هستیم و هر روز در دورِ باطلِ کارهای به اصطلاح فرهنگی چرخ می‌خوریم و تلفات می‌دهیم. از مهم‌ترین تلفات کارهای فرهنگیِ این وضعیتِ دلخراشِ سهمگینِ معلق، از بین رفتن «امکان اندیشیدن» است وقتی آنقدر گرفتار خود ماجرا، حواشی، شوهای رسانه‌ای مربوط به آن می‌شویم که توان ما برای دیدن اصل مسأله از بین می‌رود و همه در سیکل بازتولید خشم و کینه و نفرت به متولیان آن امر قرار می‌گیرند و البته در مقابل عده‌ای نیز همواره به توجیه این روند پرداخته و با پررنگ کردن پیش‌فرض توطئه و اقدامات دشمن و رسانه‌های غربی باز هم فرصت فکر را نابود می‌کنند. یکی از امور، زنان و مسائلشان است. پدیده‌ای همچون گشت ارشاد هیچگاه نمی‌گذارد زن به خودش و طلب وجودی‌اش آگاهی بیابد و همواره او را در مضیغه وجودی قرار می‌دهد. با آنکه انقلاب اسلامی فرصتی دوباره برای بازخوانی و ایجاد نحوی از زنانگی بود که می‌توانست در عین شریعت، طریقتی در جامعه بیابد و در عین کرامت و حیا از مناسبات دور نماند، انقلاب اسلامی فرصت اندیشیدن به خود، را برای زنان پدید آورد که توانست نسبت دیگری با عالم برقرار کند و امکانات دیگری را به صحنه بیاورد، در موقفی مادر شهید می‌شود و از سیم خواردار نفس خود یعنی فرزندخواهی می‌گذرد، درجایی خود بپامی‌خیزد و آهنگ انقلاب را در راهپیمایی‌های خونین همپای مردان جامعه می‌نوازد، حیات می‌بخشد و زندگی می‌سازد و همه‌ی اینها نیست مگر به خاطر فرصت اندیشیدن به خود و بازیافتن نسبت خود با عالم.... مثال گشت ارشاد_ این مضاف و مضاف الیه مبهم که نسبت منطقی گشت و ارشاد را معین نمی‌کند_ نمونه‌ای کوچک از ظهورات این وضعیت است که مانع فهم و درک زن نسبت به خودش می‌شود و نمی‌گذارد او آزادانه میان مناسبات و لوازم حضورش در جامعه حقیقتا بیاندیشد، او را در حصار خشم قرار داده و تمنای او برای بودن اصیل را برای همیشه به حجاب می‌برد... @gharare_andishe
. در استقبال از اربعینی ها... اربعینی‌ها قدم به قدم از شهر و دیار خود دل می‌کنند و به کربلا دل می‌سپارند. اما عجیب است که شهر و دیارشان دلتنگ آنان می‌شود و در انتظارشان روزها و شب‌ها را سپری می‌کند تا آنان بازگردند. شاید بگویی انسان‌ها منتظر سفرکرده‌های خویش‌اند. اما قدری در زمانه ما درنگ کن و ببین کسانی که از شهر و دیار خود به فرنگ می‌روند بیشتر از آنکه بخواهی آنان به شهرخویش بازگردند می‌خواهی که تو نیز به فرنگ بروی و شاید انتظار و استقبالی در کار نباشد. گویی در این سفرها همه شهرها در تمنای نیویورک و.. هستند و دیگر اصفهان و شیراز و تبریز معنای خود را از دست می‌دهد. شهرها در جهان امروز معنای خود را از دست داده‌اند و سفرنامه‌ها بیشتر دعوت به ناکجا آباد می کنند. در اربعین وقتی به کربلا می‌رسی باید به سخن "زُر فانصرف" به دیار خود بازگردی و کربلا را وطن خود نگیری و به شهر و دیار خود بازگردی. آری گویی سری دیگر در میان است... @soha_sima