.
... قصه شعر...
🔹 شعرخوانی شعرهای شاعران معاصر
🔹 روزهای زوج هفته، از ساعت ۱۰:۰۰ شب
🔹 مجلس اول؛ اخوان ثالث
🔹 امشب، چهارشنبه ۱۹ بهمن ماه ۱۴۰۱
زنده از طریق رادیو #شعر_و_گفتگو
https://www.skyroom.online/ch/sohasima/jirjirak
@soha_sima
.
شعر، امروز برای ما حکم تفنن را پیدا کرده است و از این جهت جایگاه آن را در زندگی هر روزه و هر لحظه گم کردهایم. شعر عالمی دارد و فهم شعر در راهی ممکن است که عالم شاعری میخواهد و زبان شاعرانه. ولی در نظر ما کسی که با شعر مانوس است انسانی اهل احساسات است و از واقعیات زندگی دور. حال آنکه اهلبیت(ع) فرمودهاند؛
...و اِنَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِكمَة...
و بی جهت نیست که بنیان گذار سیاست دینی در تاریخ ما خود نیز شوریدگی و جنون شعر دارد و به قول شهید آوینی "چنین کسی چون به شعر پردازد، شعر است که شرف و آبرو مییابد."
استاد طاهرزاده نیز در کتاب "آنگاه که فعالیتهای فرهنگی پوچ میشود" میگویند؛
(شما در فعالیت های فرهنگی خود، به چه چیزهایی میخواهید برسید؟
مثلا شما میخواهید قرآن را خوب بفهمید، و افراد تحت نظر خود را نماز خوان بار بیاورید، یا در عرفان نظری بتوانید فصوص الحکم محی الدین بن عربی را بفهمید و یا اسفار ملاصدرا رحمه الله عليه» را خوب بخوانید؟ فرض بگیرید همه اینها را به دست آوردید، از خودتان نمیپرسید که چی؟ افرادی بودند که همه این کارها را کردند ولی بعد متوجه شدند باید با دقت و دغدغه دیگری کار را شروع می کردند. اشعار آخر عمر امام خمینی(ره) خیلی به ما کمک میکند تا از تجربه این مرد بزرگ در مسیر کار فرهنگی استفاده کنیم. ایشان می فرمایند:
دوستان مِیزده و مست و زِهوش افتاده
بی نصیب آن که در این جمع چومن عاقل بود
عاشق از شوق به دریای فنا غوطه ور است
بی خبر آن که به ظلمتکده ساحل بود)
و این نشانگر این واقعیت است که اغلب کارهایی که خود را مشغول به آن کردهایم بر خلاف ظاهر فریبنده آن ماندن در ظلمتکده ساحل عافیت است و نه غوطهور شدن در دریای فنا.
زمانی است که چیزی از پیمانه شوریدگی دل لبریز نمیشود و بجوشش در نمیآید که هیچ، آنچه گرفتارش میشویم روزمرگی است و گذران عمر؛ مثل همه و دلمان خوش است که سرگرم واقعیات دنیا هستیم و شما بخوانید مشهورات زمانه...
#تفکر_شاعرانه
#سیاست_دینی
#عالم_شعر
#قصه_شعر
@soha_sima
🔻دوباره انقلاب
شاید هرسال که به سالروز پیروزی انقلاب میرسیم و مسیر طی شده را با معیارهای مختلف نگاه میکنیم، این سوال برای ما تداعی میشود که حقیقتا انقلاب چیست ؟
سوالی که از یک منظر جوابی ندارد، و هر ساله برای ما مطرح میشود و ما را در مقابل عظمتی پرهیبت قرار میدهد. اینگونه سخن گفتن از انقلاب نه از منظر ایدئولوژیک و نه از سنخ داعیههای توخالی، که از منظر توجه به اشارتی ست که با انقلاب پدیدار شدهاست. حرف از تاریخ و بروز و ظهور وجود کلیست، که باید در جزییترین و ملموسترین مصادیق به چشم آید.
به تعبیر دیگر، هر سال انقلاب، نمیدانمِ بزرگی را در مقابل ما قرار داده و به ما امکان میدهد تا «دوباره انقلاب» را ببینیم.
در بزنگاهی که مردم به همراه امام خمینی(ره) نسبتی جدید با دین و احکام اسلامی _یعنی ظاهریترین وجه دین_ را طلب کردند به طوریکه با پیروزی انقلاب، نسبتها و زندگی جدید و به تعبیر دقیقتر انسان و فکری متفاوت از تاریخ گذشته آشکار شد.
این آشکارگی هر لحظه ادامه دارد و در مفاهیم و ساخت هایی خود را نشان میدهد، اینست که دوباره باید از انقلاب پرسید تا آن را دید و به زبان آورد.
@gharare_andishe
🔹دوباره انقلاب
🔹جلسه متن خوانی و گفتگو پیرامون #صحیفه_انقلاب، وصیت نامه سیاسی-الهی امام خمینی
🔹پنج شنبه ٢٠ بهمن ١٤٠١
🕰ساعت ١٤:٣٠
@gharare_andishe
18.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
این رهی نیست که از خاطرهاش یاد کنی
این سفر همره تاریخ به جا میماند
🇮🇷#انقلاب_اسلامی
#بیستودوم_بهمن
@gharare_andishe
بعثت امی وار.mp3
34.75M
🎙امی بودن پیامبران و نقش زن در مادری امت
🔹با حضور استاد طاهرزاده
🔹٢٥ بهمن ماه ١٤٠١
☘️ اسلام هميشه با انسانهاي اُمّي اداره شده است؛ فقط پيامبر اسلام اُمّي نيستند بلکه ملتِ اسلام، همه بايد اُمّي باشند تا به جايي برسند؛ يعني ذيل پيامبر اُمّي با اشراقي که به آنها شده است، اسلام را و زمانهشان را «فهم» می کنند. براي پيامبرخدا «صلواتالله علیه و آله» بعثت واقع شد و آن حضرت، مصطفي و برگزيده شدند، ولي بقيهي امت هم ميتوانند ذيل نور مقدس پيامبر خدا اُمّي شوند. و این جاست که حضرت امام خمینی متوجه نقش زنان در انقلاب اسلامی شدند.☘️
@ziafat_andishe
@gharare_andishe
بسان رهنوردانی که در افسانهها گویند
گرفته کولبار ِ زاد ِ ره بر دوش
فشرده چوبدست خیزران در مشت
گهی پُر گوی و گه خاموش
در آن مهگون فضای خلوت افسانگیشان راه میپویند
ما هم راه خود را میکنیم آغاز
سه ره پیداست
نوشته بر سر هر یک به سنگ اندر
حدیثی کهاش نمیخوانی بر آن دیگر
نخستین: راه نوش و راحت و شادی
به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادی
دو دیگر: راه نیمش ننگ، نیمش نام
اگر سر بر کنی غوغا، و گر دم در کشی آرام
سه دیگر: راه بی برگشت، بی فرجام
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که میبینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟
تو دانی کاین سفر هرگز به سوی آسمانها نیست
سوی بهرام، این جاوید خون آشام
سوی ناهید، این بد بیوه گرگ قحبه ی بی غم
که میزد جام شومش را به جام حافظ و خیام
و میرقصید دست افشان و پاکوبان بسان دختر کولی
و اکنون میزند با ساغر “مک نیس” یا “نیما”
و فردا نیز خواهد زد به جام هر که بعد از ما
سوی اینها و آنها نیست
به سوی پهندشت بی خداوندی ست
که با هر جنبش نبضم
هزاران اخترش پژمرده و پر پر به خاک افتند
بهل کاین آسمان پاک
چرا گاه کسانی چون مسیح و دیگران باشد
که زشتانی چو من هرگز ندانند و ندانستند کآن خوبان
پدرشان کیست؟
و یا سود و ثمرشان چیست؟
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
به سوی سرزمینهایی که دیدارش
بسان شعلهٔ آتش
دواند در رگم خون نشیط زندهٔ بیدار
نه این خونی که دارم، پیر و سرد و تیره و بیمار
چو کرم نیمه جانی بی سر و بی دم
که از دهلیز نقب آسای زهر اندود رگهایم
کشاند خویشتن را، همچو مستان دست بر دیوار
به سوی قلب من، این غرفهٔ با پردههای تار
و میپرسد، صدایش نالهای بی نور
“کسی اینجاست؟
هلا! من با شمایم، های! … میپرسم کسی اینجاست؟
کسی اینجا پیام آورد؟
نگاهی، یا که لبخندی؟
فشار گرم دست دوست مانندی؟”
و میبیند صدایی نیست، نور آشنایی نیست، حتی از نگاه
مردهای هم رد پایی نیست
صدایی نیست الا پت پت رنجور شمعی در جوار مرگ
ملول و با سحر نزدیک و دستش گرم کار مرگ
وز آن سو میرود بیرون، به سوی غرفهای دیگر
به امیدی که نوشد از هوای تازهٔ آزاد
ولی آنجا حدیث بنگ و افیون است – از اعطای درویشی که میخواند
جهان پیر است و بی بنیاد، ازین فرهادکش فریاد
وز آنجا میرود بیرون، به سوی جمله ساحلها
پس از گشتی کسالت بار
بدان سان باز میپرسد سر اندر غرفهٔ با پردههای تار
“کسی اینجاست؟”
و میبیند همان شمع و همان نجواست
که میگویند بمان اینجا؟
که پرسی همچو آن پیر به درد آلودهٔ مهجور
خدایا”به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژندهٔ خود را؟”
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
کجا؟ هر جا که پیشید
بدآنجایی که میگویند خورشید غروب ما
زند بر پردهٔ شبگیرشان تصویر
بدان دستش گرفته رایتی زربفت و گوید: زود
وزین دستش فتاده مشعلی خاموش و نالد دیر
کجا؟ هر جا که پیشید
به آنجایی که میگویند
چوگل روییده شهری روشن از دریایتر دامان
و در آن چشمههایی هست
که دایم روید و روید گل و برگ بلورین بال شعر از آن
و مینوشد از آن مردی که میگوید
“چرا بر خویشتن هموار باید کرد رنج آبیاری کردن باغی
کز آن گل کاغذین روید؟”
به آنجایی که میگویند روزی دختری بوده ست
که مرگش نیز چون مرگ تاراس بولبا
نه چون مرگ من و تو، مرگ پاک دیگری بوده ست
کجا؟ هر جا که اینجا نیست
من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم
ز سیلی زن، ز سیلی خور
وزین تصویر بر دیوار ترسانم
درین تصویر
عُمَر با سوط ِ بی رحم خشایَرشا
زند دیوانه وار، اما نه بر دریا
به گردهٔ من، به رگهای فسردهٔ من
به زندهٔ تو، به مردهٔ من
بیا تا راه بسپاریم
به سوی سبزه زارانی که نه کس کشته، ندروده
به سوی سرزمینهایی که در آن هر چه بینی بکر و دوشیزه ست
و نقش رنگ و رویش هم بدین سان از ازل بوده
که چونین پاک و پاکیزه ست
به سوی آفتاب شاد صحرایی
که نگذارد تهی از خون گرم خویشتن جایی
و ما بر بیکران سبز و مخمل گونهٔ دریا
میاندازیم زورقهای خود را چون کل بادام
و مرغان سپید بادبانها را میآموزیم
که باد شرطه را آغوش بگشایند
و میرانیم گاهی تند، گاه آرام
بیا ای خسته خاطر دوست! ای مانند من دلکنده و غمگین
من اینجا بس دلم تنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی فرجام بگذاریم
@sr_fatemy
@gharare_andishe
#باز_نشر
مبعث، وقتِ بنای عالَمیست که در آن نسبتها و روابط دیگری در وجود انسانها رقم میخورد. شاید بتوان گفت بعثت، برانگیخته شدن و برپایی فضایی است که در آن همه چیز معنایی دیگر مییابد. موقعیتیاست که منظر دیگری مقابل دیدگان آدمیان قرار میگیرد و آنها بار دیگر به سرآغاز هستیِ خود باز میگردند و در موقعیت انتخاب نحوی دیگر از حیات قرار میگیرند.
گویا بعث یا برانگیختهشدن زمانی رخ میدهد، که به نحوی انسانها از جهان خود و مناسبات آن به واقع مایوس شدهاند و به دنبال سرچشمهای زلال و البته همیشه جوشان میگردند، تا بار دیگر انسانیت خود را بیابند. و آن زمان است که خداوند برای آنها پیامبری میفرستد و او را مامور روشن کردن نسبتهای انسانی میکند.
پیامبری امی که ساده و بیپیرایه با اعراب بدویِ عاری از هرگونه وارستهگی، مادرانه سخن میگوید و آنها را به سرخط وجود رهنما میشود.
...و اینک این انسان که در جهان تاریک و عاری از معنا که هرآنچه دیده میشود در لابه لای کلمات بیروح و مفهومزده مدفون شده، و روح و نشاط زندگی در نسبت غلبه مستتر شده، بیش از پیش نیازمند پیامبریست که دوباره معنا شود و دوباره دیده شود...
پیامبری که دوباره مبعوث شود.....
@gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آنگاه که صدای کلمه شنیده میشود و جهان با صدای کلمه جان میگیرد و حیات مییابد...
#مبعث
#آخرین_نبی
@gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اقرا
بخوان
بخوان از چشم هایمان
که برای کدام بت قربانی کرده ایم؟
و این دختر هزار رنگ
چندمین زنده به گورِ جِهالتمان خواهد بود؟
برای ۱۲۴هزارمین بار بر زبان می آوریم
لا
لا
لا اله الا الله
موریانه ای بفرست
تا بجَوَد ریسمان های ایمانمان را.
شعب
دشتی ست پر از گل های محمدی
و ما قرن هاست
عطر پیراهنت را گم کرده ایم.
ما جاماندگان معراجیم
این بار معجزه ای بیاور
معجزه ای از جنس سنگ
معجزه ای آغشته به خون پیشانی ات
تا مهاجر شویم
از تو به تو.
#زینب_امینی
#سیاهه_های_شعرنما
@gharare_andishe
ضرورت و امتناع هرجا جایی داشته باشند، با تاریخ نمیسازند. یعنی ضرورت، تاریخ را به مکانیسم مبدل میکند و امتناع تاریخ را از پا میاندازد و متوقف میکند. حادثه بی تاریخ شدن برخی اقوام و سرگردانی از تکرار روز و شب، امر دیگری است که نمیتوان آن را انکار کرد. تاریخ قلمرو امکانهاست اما این امکان، امکان خاص نیست یعنی همه چیز همیشه در تاریخ نمیتواند واقع شود بلکه هر تاریخی در قیاس با تاریخهای دیگر امکانهای مخصوص و متفاوت دارد منتهی امکانهای تاریخ تجدد چندان وسیع و متنوع بوده است که ما گمان میکنیم در درون آن همه چیز ممکن است.
#ضرورت
#امتناع
#تاریخ
📃 داوری اردکانی/درباره روشنفکری
@gharare_andishe
🔹ما را تو میشناسی
"إلهی قَدْ جُرْتُ عَلى نَفْسى فِى النَّظَرِ لَها
فَلَهَا الْوَیْلُ إنْ لَمْ تَغْفِرْ لَها"
إلهی در توجهم به نفس خود بر خویش ستم کردم...
پس وای بر نفس من اگر تو او را نیامرزی...
گویی ما خود را به خود نمیشناسیم. خودی میبینیم که توان بالیدن به سوی تو را ندارد و در ضعف خود میماند و از خویش فرار میکند. کجا میتوان به سوی تو گریخت؟
برای همه آدمیان یک جان است و بس؛ هرچند که میلیونها هستی همچون ستارگان در آسمان میگردند و ناهمسان مینمایند. کجاست که در این دنیای چندگانگی ها میتوان روزگار و زمانه خود را در آینه کربلا دید و در پی این دیدن، توان چشم برگرفتن از آن نمانَد و به جای ستیزیدن با خود، بالیدن خود را به نظاره نشست؟
گویی همان شرارة مهر حسین است که دلهای جداافتاده را نزدیک میکند و شور مهر را در دلها برمیانگیزاند و در پس آن شاید گفت و شنودی از آینده به گوش برسد و چشم اندازی پیش آید که در پی آن همه به سوی کربلا روانه شوند.
#مناجات_شعبانیه
#راه_کربلا
@gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت.
مواظب باش آن همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم میکنی...
#شهید_خرازی
#لشکر_امام_حسین
@gharare_andishe
افق پیش روی انسان مدرن، افق انسان و قدرتِ اوست. از طرفی گویی افق معنوی در این زمانه بیشتر کمال معنوی را حاصل میآورد و قدرت سازندگی و تکنیکی محقق نمیشود.
جمع این دو ساده نیست؛ به عبارتی جمع این دو در جان و روح اشخاص و افراد، محال نیست اما مسئله این است که در جامعه هم قابل تحقق است؟ در این میانه برخی صحنه ها گویی بودن را میسُراید، در آنها زندهگی و حیات هست-خدا هست- نحوه ای از زندگی و درک و فهم است که پیشرفت معنوی با پیشرفت در تکنولوژی به گونه ای جمع میشود که گویی طرحی نو برای آینده را پیش میآورد. خردی کارساز که در دفاع مقدس در رزمندگان به وقوع پیوست، چنین است.
خرد و عقلی که هویت جمعی میآورد و آدمیان در این نسبت لشکری میشوند به قامت لشکر امام حسین علیه السلام که توان پیمون راه کربلا و گشودن این راه را میدهد.
شاید این صحنه ها را باید از پایان به آغاز خواند و به اساس آن خرد توجه کرد. خردی که در عصر آهن، لطافت پروانه را در خود دارد و با چنین عقلانیتی در عصر فرمانروایی قانون تکنیک میتوان میدانی برای عمل انسان و حضور او گشود.
#لشکر_امام_حسین
#راه_کربلا
@gharare_andishe
49.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🎥 #ببینید| ...ده باصفا...
#روایت(۷)
روایتی از راهی که بچههای شهرک صنعتی سدید کرمان با توکل و خطر در سنگر تولید و جنگ اقتصادی طی کردند و امروز در حال حرکت به سمت دانش بنیان شدن تولید و صنعت هستند.
▪️نسخه با کیفیت #ده_باصفا را از طریق آپارات سیمای هنر و اندیشه تماشا کنید.
https://aparat.com/v/rvYM3
#راه_سوختن_و_ساختن
#دانش_بنیان #جنگ_اقتصادی
@behyaarstf_ir
@soha_sima
🔹نگاه رایج آن است که می توان با نشان دادن دست آورد ها و آمار پیشرفت، امید را در دل ها زندگی کنیم، حال آنکه اگر متوجه نباشیم، این نوع پرداختن به موضوع پیشرفت، جای انسان ها جهت حضور در این صحنه را می گیرد و انگیزه ای درونی برای حضور در این میدان ایجاد نمی شود. اگر بتوانیم میدان مهم و خطیر پیش روی ملت ایران را صادقانه و هنرمندانه به تصویر بکشیم، می توان امید داشت که با شناخت وقت و حرکت بهنگام و خطر پذیری مردم، پای در مسیر پیشرفت بگذاریم و هر یک از مردم ما نقش خودشان را در وضعیت کنونی اقتصاد پیدا کنند.
🔹با رجوع به دوران دفاع مقدس نیز شاهد این اتفاق هستیم. وضعیت کنونی کشور ما بی شباهت با سال ۶۶ نیست. در آن زمان نیز با وجود حمله های بی امان دشمن، سایه ای از شک بر همه چیز سنگینی می کرد.
@behyaarstf_ir
آیا میتوان در جهانی که همه چیز را با نگاه بدیهی و تکرار آمیز از سر مسامحه می گذرانند، از حدیث انتظار گفت و شنید؟
آیا میتوان کمی درنگ کرد و دوباره بشنویم:"افضل الاعمال امتی، انتظار الفرج"
چگونه است که برترین عمل، انتظار فرج است؟ اگر انتظار، بزرگترین عمل است؛ پس راه و رسم آن چیست؟
شاید اکنون راحت تر بپذیریم که به اندازه کافی به فقر تفکر دچاریم؛ همه ما در فکر کردن آنقدر سهل انگاریم که به حضور این زائر مرموز و زیرک، در همه جا توجهی نداریم. چرا که در این روزگار، ما همه چیز را به سریع ترین و منحط ترین وجه، تلقی می کنیم فقط برای اینکه فورا و آناَ فراموش کنیم و انتظار نیز هم...
چگونه است که تجمّعات و انجمن ها و جشن های نیمه شعبان، هر ساله و پیدرپی برپا می شوند ولی انگار که از جهت فکری روی در فقیرتر شدن دارند؛ آن قدر که نتوانسته ایم که در لابلای این شور های پرازدحام، گریز از تفکّر را تذکر بدهیم که کجاست انتظار و چیست ؟
می شود که به نسبت خود با این مفهوم و واژه دوباره فکر کنیم؟ آیا ما نسبت به انتظار، از بسیاری از مشهورات عبور کردهایم؟
سادهانگاری ما برای انتظار، آنقدر عمق یافته که هیچ پروایی برای فرهنگ آن در فکر و عمل نداریم؛ اگر مقام انتظار، مقام بالاترین عبادت است و ما نیز واجد آن شده ایم، باید در اکنون تاریخ راهی باز شود، راهی که شدن ها را میسر می کند. و مگر انتظار چیزی جز نوید آینده ای درخشان است؟ آینده ای که گرچه مسیرش صعب العبور هست ولی غیر ممکن نیست.
و مگر بشری که بی عالَم است را میتوان به انتظار دعوت کرد؟ با کدامین زبان باید او را شنوا کرد؟
انگار انتظار را در مادر شهید میتوان به نظاره نشست، آنگاه که او هنوز منتظر فرزندش است؛ همان که با ناوچه پیکان در عرصه دریا شناور بوده است.
گرچه به او گفته بودند که ناوچه با سرنشینانش در عملیات بسیار مهم مروارید، در طی یک جنگ دریایی، در دل آب های خلیج فارس آرام گرفته است؛ اما هیچ گاه مادر را نمی توان ناامید کرد. گویی تولد انتظار در مقام مادری به بلوغ و ظهور می رسد، او امیدوارانه، بازگشت فرزندش را که آموزش دیده آمریکا هم بود انتظار می کشید؛ آن قدر که شب ها درب منزل را باز می گذاشت:
"...درب حیاط باز باشد، شاید مَحمَّد بیاید، پشت در معطل نماند..."
در عصر بیخانمانی و تنهایی بشر، در مقام مادر میتوان انتظاری مَملُوّ از امید را درک کرد؛ او در هر حادثهای با آن که آینده برایش مشخص نیست، اما امیدوار به بازگشت فرزند است و این امید جزء لاینفک انتظار اوست.
و این امید و توکل به وعده های الهی همان گمشده بشر در تمدن تکنیک زده است. روزگاری که همه چیزش مدیریت شده و روشن است؛ آن هم به اتّکای شرایطی که از پیش، برای خود تعیین کرده است و خلاف آمد آن یعنی بی آیندگی و یأس و سوء مدیریت.
و حال آن که انتظار یعنی در دل هر حادثه ای از آن عبور کنی و به وجودی فراتر از آن بیندیشی.
#مادر
#انتظار
#امید
@ziafat_andishe
@gharare_andishe
شاید بتوان گفت که دنیای امروز، دنیای بیتعلقی امور به یکدیگر است، در این دنیا انسان همهی توان خود را به کار میگیرد تا شرایط تاثیر و تأثر پدیدهها را فراهم کند و اگر نتیجه و اثری در کارها نبیند، احساس بیهودگی و سرخوردگی به او دست میدهد
و البته ممکن است در این بین انسان به اثرات ظاهری و سطحی دل خوش کند و آنها را ثمرهی واقعی کارها بداند و عمر خویش را با خیال خوش و توهم سپری کند....
«زن» نیز از این حال خارج نیست، شاید او هم به دنبال اثر حقیقی خود در دنیای پیرامونش است و میخواهد ردپایی از خود در زمینههای مختلف بر جای بگذارد، چهبسا بتوان گفت زن امروز بیش از هر کس و هر چیز، اضطرارِ مجسم و ظاهر شدهی انسان است که به هر وسیلهای بغض فروخوردهی خود را فریاد میزند. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم، وضع کنونی انسان را در وجود زن، ظاهرتر و واضحتر میتوان دید...زن در پایان راه خود قرار دارد، نه در خانه خود را میبیند و نه در مادری کردن، نه در تحصیلات، نه در شغل و نه حتی در بذل تن خود به نگاههای کاسبکار....
با همهی اینها آنچه در این دنیای معلق، زن را ملجأ است و باعث سکونت او میشود و به بیان دیگر، به او «وجود» هبه میکند، کجاست؟ وجودی که او را واجد اثر میکند چگونه یافت میشود؟
💠شاید زن تشنهی وجود کسیست که بتواند، دستان ناتوان او را بگیرد و حرفهای ناگفتهی او را بشنود و دردِ دلش را التیام بخشد، وجود مبارک کسی که چشم به راه بازگشتِ زن باشد، و در پس احوالات زن امروز انتظار او را ببیند...
💠از اینرو که زن پایان راه را بیشتر تجربه میکند، پس در وجود او انتظار و تمنای شروع راه جدید، نگاه جدید و دنیای جدید بیشتر رخ مینماید و چه بسا از این حیث زن به شروع و بنیان عالم دِگر نزدیکتر است، و به همین سیاق این زن است که راه آینده را میگشاید...
#زن_امروز
#انتظار
#راه_آینده
✍#مصیر
@gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سی سال است نخوابیده ام...
#انتظار
@gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بانک و خلق پول از عدم
💸"پول امروز که جانشین طلا و نقره شده است، هرچند برخلاف طلا و نقره دیگر في نفسه دارای ارزش نیست، اما با این همه نشان دهنده نسبت ارزشی في ما بین اشیا است. البته این نسبت که در اختلاف قیمتها ظاهر شده با تغییر نظام ارزشی دگرگون میشود اما به هر تقدیر ضرورت وجود چیزی مثل پول که نسبت ارزشی بین اشیا از طریق آن ظاهر میشود، قابل انکار نیست. آنچه مذموم است و به پول قدرتی اینچنین بخشیده، حاکمیت سرمایه یا دیکتاتوری اقتصاد است که آن نیز خود نتیجه ماده گرایی بشر امروز است."
*شهید آوینی*
#دیکتاتوری_پول
#اقتصاد_دانش_بنیان
@gharare_andishe
مدرنیته، جهانِ خدایی انسان؛
جهانی که برای هر احساس نیاز، جوابی دارد!
حتی برای مجاهدتها
جوابی از جنس استیلا و در هم شکستن!
میترسم از مجاهدتهای مدرن...
✍#هیچ
@gharare_andishe
باید از دل دریا گونه، تبری ساخت و بر بت هاي جهان امروز نواخت
بت هایی که با ترس و لرز اسیرشان شدهایم
بت هایی که شور و حیات را از ما گرفته اند
شاید راهی بیابیم به سوی نور
من هم با ترس و لرز میگویم شکستن این بت ها راهیست به سوی نور...
نه، شاید نه!
حتما راهیست به سوی نور...
✍#هیچ
@gharare_andishe
و چه زمان است
روزی که ما جزیره های دور افتاده از هم
توان بودن با هم را بیابیم ...
و نشنویم حرف های یکدیگر را
از پس دیوارهای عایق دل!
و چقدر دوریم!!!
✍#هیچ
@gharare_andishe
خداوندا! در دستان من چیزی نیست؛ نه برای عرضه [چیزی دارند] و نه قدرت دفاع دارند، اما در دستانم چیزی را ذخیره کردهام که به این ذخیره امید دارم و آن روان بودن پیوسته به سمت تو است. وقتی آنها را به سمتت بلند کردم، وقتی آنها را برایت بر زمین و زانو گذاردم، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ اینها ثروتِ دست من است که امید دارم قبول کرده باشی.
"بخشی از وصیتنامه حاج قاسم سلیمانی"
#روان_به_سمت_تو
#رمضان
#مناجات
@gharare_andishe
همه میگویند از عشق دست بکش!
این عشق جز من نیست
خود منم
مگر میشود از خودم دست بکشم
گاهی بدجور دلم برای بقیه میگیرد نمیدانم ...
خیلی بیپناهند...
نمیدانم بدون عشق حتما زندگی شان خیلی سخت است...
✍#هیچ
@gharare_andishe
پیشرفت هنر و وجود علمی انسان .pdf
143.6K
⭐️ حضور تاریخی هنر
✍🏻 در هنر دورترین و عمیقترین معنا را در نظر داریم تا افقی برای فرم گشوده گردد و در هنر انقلاب اسلامی این معنا در جلوه ایی از حیات که فراتر از زنده ماندن و شهید شدن است، رخ نمایانده و نسبت های زیباتری را در وجود تاریخی انسان متذکر می شود.
🆔 @honarevojud
از سرآغاز میجوییم تا جایی که اکنون هستیم بهتر بیابیم.
قصه در یک فرد خلاصه نمیشود_حتی اگر خلاصه قصه در او باشد_.
قصه، قصه انقلابی بودن است،
ما به دنبال خودمان میگردیم،
بخشی نه،
همهی هویت ما، امروز جمهوری اسلامی است، هویت جمهوری اسلامی چیست؟
کجا و چگونه شکل گرفت؟
تا چه حد از هویت خود فاصله گرفتهایم یا نسبت به آن غافلیم؟
به داستان سرآغاز میرویم تا به عالَم انقلاب اسلامی ورودی مجدد داشته باشیم.
تا عهد تازه کنیم و قصه را از سربگیریم.
https://eitaa.com/porsa_andishe
از شور حضور تو
نسیمی از سینه لرزان، سرازیر چشمانم می شود
بلور چشمانم شکوفه می زند
کاش این لحظه همیشه شود برای من ...
✍#هیچ
@gharare_andishe