🔰 #امام_خامنه_ای مدظله العالی:
خصوصیت مدرس چه بود؟
#مدرس خصوصیت عمدهاش این بود که هیچ عامل ارعاب و تهدید و تطمیع و فریبگری در او اثر نمیکرد.
🗓️ ۱۳۷۸/۱۱/۲۶
📸 تصویری از رهبرانقلاب در کنار مزار #شهید_مدرس رضوان الله تعالی علیه
💻 @Khamenei_ir
🌐 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 #ببینید | خاطره #امام_خمینی(ره) از شجاعت #شهید_مدرس هنگام تهدید نظامی دشمن
🗓 ۱۰ آذر، سالروز شهادت آیت الله مدرس
•──•❃❀✿◇✿❀❃•──•
🌐 @Mabaheeth
💢 #بلندترین_فریاد
🔰 دهم آذرماه ۱۳۱۶، شهادت شهید آیتالله مدرس، در محراب نماز به دست ایادی رضاخان
🔻 شهید آیتالله سیدحسن مدرّس از نگاه امامخمینی (ره)
«
در واقع شهید بزرگ ما، مرحوم مدرّس، ـ که القاب برای او کوتاه و کوچک است ـ ستاره درخشانی بود بر تارک کشوری که از ظلم و جور رضاشاهی تاریک می نمود و تا کسی آن زمان را درک نکرده باشد، ارزش این شخصیت عالی مقام را نمی تواند درک کند. ملت ما مرهون خدمات و فداکاری های اوست و اینک که با سربلندی از بین ما رفته، بر ماست که ابعاد روحی و بینش سیاسی اعتقادی او را هرچه بهتر بشناسیم و بشناسانیم»✅ بعد از چندین سال تبعید، رضاشاه کمر به قتل او بست. چند نفر از ماموران شهربانی از انجام دستور شاه طفره رفتند. تا اینکه در دهم آذرماه ۱۳۱۶ مصادف با ماه مبارک رمضان، آخرین برگ از زندگی سید حسن ورق خورد. سه مأمور شهربانی از مشهد به کاشمر آمدند و مخفیانه در افطاری او زهر ریختند. اما با کارگر نشدن زهر، شب هنگام و در رکوع نماز با انداختن عمامه بر گردنش، بلندترین فریاد مدرس در تاریخ طنین انداز شد و به فیض #شهادت نائل آمد. 🌐 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری موشن | دهم آذر ماه سالروز شهادت شهید مدرس و روز مجلس گرامی باد.
#روز_مجلس
_______________
🌐 @Mabaheeth | مباحث
آیت الله مدرس در کلام امام راحل
-
مدرس قدرت روحی بالایی داشت - مثل مدرس به این روزها پیدا نمی شود - مدرس در تاریخ نهضت معاصر بسیار غریب بود - آن که در مجلس با ستم مخالفت کرد، مدرس بود - مدرس نمونه ی کامل مقابله با استبداد و استعمار بود - مجلس كأنه احساس نقص مى كرد؛ وقتی مدرس نبود - مدرس چون حیدر کرار روبرویشان ایستاد و حق را گفت - مدرس مردی بود با منطق قوی و اطلاعات خوب و شجاعت - وقتی مدرس می آمد مثل اینکه یک چیز تازه ای حادث می شد - رضاخان رقیب خودش را مدرس می دانست؛ به دیگران اعتنایی نداشت - مدرس تنها مرد بزرگی بود که با او -رضاخان- مقابله کرد و ایستاد و مخالفت کرد - طرحهایی که در مجلس می دانند آنهایی که مخالف ملت بود، مدرس مخالفت می کرد - یک آدمی بود که نه به مقام اعتنا می کرد و نه به دارایی و امثال ذلك، هیچ اعتنا نمی کرد.
30.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📆 ۱۰آذر | سالروز شهادت آیتالله مدرس و روز مجلس
🌀 خاطره ای جالب از آیت الله سید حسن مدرس
🔰 از آن شاهکارهای سیاسی مرحوم سید حسن مدرس نقل میکنند که در همان دوره تقریباً چهل و پنج سال پیش یک موجی پیدا شده بود- که هر چند وقت یک بار هم پیدا میشود و آن وقت این موج شدیدتر از امروز بود- که ما باید #لغات_بیگانه را (به قول اینها) از زبان فارسی بیرون بریزیم و اصلًا نباید هیچ لغت عربی در زبان ما وجود داشته باشد.
این موج در مجلس هم راه پیدا کرده بود و میخواستند آن را به صورت یک قانون در بیاورند.
مرحوم مدرس با این فکر مبارزه میکرد (گاهی یک شوخی، یک متلک، یک هو کردن اثرش از چند برهان بیشتر است.)
گفته بود بسیار خوب، حالا ببینیم چی میشِد! (به قول خودش؛ اصفهانی بود)، چه از آب در میآید! رو کرده بود به رئیس مجلس و گفته بود آقای رئیس مجلس! اسم من حَسنِس، اسم جنابعالی هم حُسینِس، حالا این اسمها را میخواهند تبدیل کنند به فارسی، پس من میشوم «نیک»، حسین هم که تصغیر حسن است میشود نیکچه، پس بعد از این من نیکم شما نیکچه، مثل دیگ، دیگچه؛ یک چند تا از اینها را با همدیگر جور کرد، مجلس خندید، لایحه به همین [شوخی] از بین رفت.
📚 آشنایی با قرآن ، ج۶ ، ص ۱۹۵
------------------•[]
💠@shmotahari
🌐 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 استاد #رحیم_پور:
💬 به شهید مدرس گفتند در خانهی راحتتر باشی، بهتر میتوانی به مردم خدمت کنی؛ مدرس جواب میدهد هر چه وضع من بهتر شود، کمتر خدمت میکنم، بیشتر #خیانت میکنم!
💬 آنچه که به من جرئت و قدرت میدهد در دهان اینها بزنم و جلوی همه بایستم این است که بین خانه ۳۰ و ۳۵ ریالی، ۳۰ ریالی را انتخاب میکنم.
💬 فرزند #شهید_مدرس میگفت وقتی پدرم همه کاره تهران و مجلس بود ما تقریبا هر شب گرسنه میخوابیدیم.
🎬 @shenakhte_rahbari
🌐 @Mabaheeth
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #بشنوید | دو کلمه حرف راستی که شیطان گفته است ...
✓ قناعت
✓ حبّ علی بن أبیطالب علیهماالسلام
🎙️ #شهید_دستغیب رضوان الله تعالی علیه
#امیرالمؤمنین علیهالسلام
🌐 @Mabaheeth
#داستانهای_شگفت
14 - نجات از غرق
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
و نیز از جناب شیخ حسین تبریزی نقل فرمودند که ایشان فرموده در نجف اشرف روز جمعه به قصد تفریح به کوفه رفتم و در کنار شط قدم می زدم به جایی رسیدم که بچه ها صید ماهی 🎣 می کردند، یک نفر از ساکنین نجف آنجا بود با آنکه برای صید ماهی 🎏 دام می انداخت گفت این مرتبه به بخت من بینداز.
چون بند را به آب انداخت پس از لحظه ای بند حرکت کرد، آن را بالا کشید دید سنگین است، گفت چه بخت خوبی داری تا حال ماهی 🐟 به این سنگینی ندیده بودم، چون بند را بالا آورد، دید پسری است که غرق شده است و دست به بند گرفته بالا آمده است.
آن مرد تا پسر را دید فریاد زد که پسر من است، اینجا کجا بوده، پس او را گرفت و پس از معالجه و بهبود، پسر گفت در قسمت بالا با عده ای از بچه ها شنا 🏊♂ می کردم ، موج آب مرا به زیر برد به طوری که نتوانستم بالا بیایم و عاجز شدم تا اینجا که بندی به دستم رسید آن را گرفتم و بالا آمدم .
سبحان اللّه ! برای نجات آن پسر چگونه به دل پدر الهام می شود که بیرون بیاید و کنار شط برود و بگوید به قصد من صیدی کن.
برای این #داستان و داستان قبل، نظایر بسیاری است که ذکر آنها منافی وضع این رساله است و چند داستان نظیر این دو در اواخر کتاب انوار نعمانیه در باب اجل ذکر نموده و همچنین در کتاب خزینه الجواهر مرحوم نهاوندی، داستانهایی نقل کرده به آنها مراجعه شود.
https://eitaa.com/mabaheeth/44370
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#داستانهای_شگفت
15 - معجزه حسینی علیه السلام
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
تقی صالح مرحوم محمد رحیم اسمعیل بیگ که در توسل به اهل بیت علیهم السلام و علاقه قلبی به حضرت #سید_الشهداء علیه السلام کم نظیر و از این باب رحمت برکات صوری و معنوی نصیبش شده و در رمضان 87 به رحمت حق واصل شده نقل نمود که در شش سالگی مبتلا به درد چشم و تا سه سال گرفتار بوده و عاقبت از هر دو چشم کور گردید. در ماه محرم ایام عاشورا در منزل دائی بزرگوارش مرحوم حاج محمدتقی اسمعیل بیگ روضه خوانی بود و چون هوا گرم بود شربت خنک 🍶🧊 بمردم میدادند.
گفت از دائی خود خواهش کردم که من بمردم شربت دهم، فرمود تو چشم نداری و نمیتوانی، گفتم یکنفر چشم دار را همراه من کنید تا مرا یاری دهد قبول فرموده و من با کمک خودش مقداری بمردم شربت دادم.
در این اثنا مرحوم معین الشریعه اصطهباتانی منبر رفته و روضه حضرت زینب علیهاالسلام را میخواند و من سخت متأثر و گریان شدم تا اینکه از خود بیخود شدم.
در آن حال، مجلله که دانستم #حضرت_زینب علیهاالسلام است دست مبارک بر دو چشم من کشید و فرمود خوب شدی و دیگر چشم درد نمیگیری.
پس چشم گشودم اهل مجلس را دیدم شاد و فرحناک خدمت دائی خود دویدم.
تمام اهل مجلس منقلب و اطراف مرا گرفتند به امر دائی ام مرا در اطاق برده و مردم را متفرق نمودند.
و نیز نقل نمود که در چند سال قبل مشغول ازمایش بودم و غاقل بودم از اینکه نزدیکم ظرف پر از الکل است، کبریت را روشن نموده ناگاه الکل مشتعل 🔥 شد و تمام بدن از سر تا پا را آتش زد مگر چشمانم 👁👁 را.
چند ماه در مریضخانه مشغول معالجه بودم. از من میپرسیدند چه شده که چشمت سالم مانده؟ گفتم عطای حسین علیه السلام است. وعده فرمودند که تا آخر عمر درد نمیگیرند.
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
📖 داستان راستان
۱۲۱- خیار فروش
۱۲۲- گواهی ام علاء
۱۲۳- اذان نیمه شب
۱۲۴- شکایت از شوهر
۱۲۵- کارهای خانه
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│ 📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
#داستان_راستان | ۱۲۱
❒ خیارفروش 🥒
╔═ೋ✿࿐
در قرن دوم هجری، مسئله سه طلاقه کردن زن در یک مجلس و یک نوبت، مورد بحث و گفتگوی صاحب نظران بود.
بسیاری از علما و فقهای آن عصر معتقد بودند که سه طلاق در یک نوبت- بدون اینکه رجوعی در میان آنها فاصله شود- درست است؛ اما علما و فقهای شیعه به پیروی از امامان عالیقدر خود اینچنین طلاقی را باطل و بیاثر میدانستند.
فقهای شیعه میگفتند سه طلاق کردن زن در صورتی درست است که در سه نوبت صورت گیرد، به این معنی که مرد زن را طلاق دهد و سپس رجوع کند، دوباره طلاق دهد، باز رجوع کند، آنگاه برای سومین نوبت طلاق دهد. در این هنگام است که حق رجوع در عده از مرد سلب میشود.
بعد از عده نیز حق ازدواج مجدد ندارد، مگر بعد از آنکه تشریفات «محلل» صورت گیرد، یعنی آن زن با مرد دیگری ازدواج کند و با یکدیگر آمیزش کنند، بعد میانشان به طلاق یا وفات جدایی بیفتد.
مردی در کوفه زن خود را در یک نوبت سه طلاقه کرد و بعد، از عمل خود پشیمان شد؛ زیرا به زن خود علاقهمند بود و فقط یک کدورت و شکرآب جزئی سبب شده بود که تصمیم جدایی بگیرد. زن نیز به شوهر خود علاقه داشت. از این رو هر دو نفر به فکر چاره جویی افتادند.
این مسئله را از علمای شیعه استفتاء کردند. همه به اتفاق گفتند چون سه طلاق در یک نوبت واقع شده باطل و بیاثر است و بدین علت شما هم اکنون زن و شوهر قانونی و شرعی یکدیگر هستید؛ اما از طرف دیگر عامه مردم به پیروی از سایر علما و فقها میگفتند آن طلاق صحیح است و آنها را از معاشرت یکدیگر برحذر میداشتند.
مشکل عجیبی پیش آمده بود؛ پای حلال و حرام در امر زناشویی در میان بود.
زن و شوهر هر دو مایل بودند که مثل سابق به زندگی خود ادامه دهند؛ اما نگران بودند که نکند طلاق صحیح باشد و آمیزش آنها از این به بعد حرام و فرزندان آینده آنها نامشروع باشند.
مرد تصمیم گرفت به فتوای علمای شیعه عمل کند و طلاق واقع شده را «کأن لم یکن» فرض کند.
زن گفت تا خودت شخصاً از #امام_صادق علیهالسلام این مسئله را نپرسی و جواب نگیری دل من آرام نمیگیرد.
امام صادق علیه السلام در آن وقت در شهر قدیمی حیره (نزدیک کوفه) به سر میبرد.
مدتی بود که سفّاح، خلیفه عباسی، آن حضرت را از مدینه احضار و در آنجا او را به حال توقیف و تحت نظر نگاه داشته بود و کسی نمیتوانست با امام رفت و آمد کند یا هم سخن بشود.
آن مرد هر نقشهای کشید که خود را به امام برساند موفق نشد.
یک روز که در نزدیکی توقیفگاه امام ایستاده بود و در اندیشه پیدا کردن راهی برای راه یافتن به خانه امام بود، ناگهان چشمش به مردی دهاتی از مردم اطراف کوفه افتاد که طبقی خیار روی سر گذاشته بود و فریاد میکشید:
«آی خیار! آی خیار!».
با دیدن آن مرد دهاتی، فکری مثل برق در دماغ وی پیدا شد.
رفت جلو و به او گفت:
«همه این خیارها را یکجا به چند میفروشی؟».
به یک درهم.
بگیر این هم یک درهم.
آنگاه از آن مرد دهاتی خواهش کرد چند دقیقه روپوش خود را به او بدهد بپوشد و قول داد به زودی به او برگرداند.
مرد دهاتی قبول کرد.
او روپوش دهاتی را پوشید و نگاهی به سراپای خود انداخت، درست یک دهاتی تمام عیار شده بود. طبَق خیار را روی سر گذاشت و فریاد
«آی خیار! آی خیار!» را بلند کرد؛ اما مسیر خود را در جهت مطلوب یعنی از جلو خانه امام صادق علیهالسلام قرار داد.
همینکه به مقابل خانه امام رسید، غلامی بیرون آمد و گفت: آهای خیارفروش بیا اینجا.
با کمال سهولت و بدون اینکه مأمورینِ مراقب متوجه شوند، خود را به امام رساند.
امام به او فرمود:
«مرحبا خوب نقشهای به کار بردی! حالا بگو چه میخواهی بپرسی؟»
یابن رسول الله! من زن خود را در یک نوبت سه طلاقه کردهام. با اینکه از هر کَس از علمای شیعه پرسیدهام همه گفتهاند این چنین طلاقی باطل و بیاثر است، باز قلب زنم آرام نمیگیرد، میگوید تا خودت از امام سؤال نکنی و جواب نگیری من قبول نمیکنم. از این رو با این نیرنگ خودم را به شما رساندم تا #جواب این مسئله را بگیرم.
برو مطمئن باش که آن طلاق باطل بوده است. شما زن و شوهر قانونی و شرعی یکدیگر هستید[¹]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . بحارالانوار، جلد 11، چاپ کمپانی، صفحه 154
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#داستان_راستان | ۱۲۱
❒ گواهی امعلاء
╔═ೋ✿࿐
مسلمانان در مدینه مجموعاً دو گروه بودند: گروه ساکنین اصلی، و گروه کسانی که به مناسبت هجرت رسول اکرم صلیالله علیه وآله به مدینه، از خارج به مدینه آمده بودند.
آنها که از خارج آمده بودند «مهاجرین»، و ساکنین اصلی «انصار» خوانده میشدند. مهاجرین چون از وطن و خانه و مال و ثروت و احیاناً از زن و فرزند دست شُسته و عاشقانی پاکباخته بودند، سروسامان و زندگی و خانمانی از خود نداشتند. از این رو انصار با نهایت جوانمردی، برادران دینی خود را در خانههای خود پذیرایی میکردند.
حساب مهمان و میزبان در کار نبود، حساب یگانگی و یکرنگی بود. آنها را شریک مال و زندگی خود محسوب میکردند و احیانا آنها را بر خویشتن مقدم میداشتند[¹]
عثمان بن مظعون یکی از مهاجرین بود که از مکه آمده بود و در خانه یکی از انصار میزیست.
عثمان در آن خانه مریض شد. افراد خانه، مخصوصا «ام علاء انصاری» که از زنان باایمان بود و از کسانی بود که از ابتدا با رسول خدا صلیالله علیه وآله بیعت کرده بود، صمیمانه از او پرستاری میکردند. اما بیماریاش روز به روز شدیدتر شد و عاقبت به همان بیماری از دنیا رفت.
افراد خانه کاملا به قدرت ایمان و پایه عمل عثمان بن مظعون پی برده و دانسته بودند که او به راستی یک مسلمان واقعی بود.
میزان علاقه و محبت رسول اکرم صلیالله علیه وآله را نسبت به او نیز به دست آورده بودند.
برای هر فرد عادی کافی بود که به موجب این دو سند، شهادت بدهند که عثمان اهل بهشت است.
در حالی که مشغول تهیه مقدمات دفن بودند رسول اکرم صلیالله علیه وآله وارد شد. ام علاء همان وقت رو کرد به جنازه عثمان و گفت: «رحمت خدا شامل حال تو باد ای عثمان! من اکنون شهادت میدهم که خداوند تو را به جوار رحمت خود برد.».
تا این کلمه از دهانام علاء خارج شد، رسول اکرم صلیالله علیه وآله فرمود:
«تو از کجا فهمیدی که خداوند عثمان را در جوار رحمت خود برد؟!»
یا رسول الله! من همین طوری گفتم وگرنه من چه میدانم.
عثمان رفت به دنیایی که در آنجا همه پردهها از جلو چشم برداشته میشود و البته من درباره او امید خیر و سعادت دارم؛ اما به تو بگویم، من که پیغمبرم، درباره خودم یا درباره یکی از شما اینچنین اظهارنظر قطعی نمیکنم.
ام علاء از آن پس درباره احدی اینچنین اظهارنظر نکرد.
درباره هرکَس که میمُرد، اگر از او میپرسیدند، میگفت:
«فقط خداوند میداند که او فعلاً در چه حالی است.»
پس از مدتی که از مردن عثمان گذشت، ام علاء او را در خواب دید در حالی که نهری از آب جاری به او تعلّق داشت.
خواب خود را برای رسول اکرم صلیالله علیه وآله نقل کرد.
رسول اکرم صلیالله علیه وآله فرمود:
«آن نهر، عمل اوست که همچنان جریان دارد.»[²]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة: - قرآن کریم، سوره حشر، آیه 9
[۲] . صحیح بخاری، ج 9/ ص 48؛
← و اسدالغابه، ج 5/ ص 604
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────