eitaa logo
📚📖 مطالعه
72 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
84 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
كه ... | ۳ نمونه ای از انعطاف ناپذیری علی علیه السلام در اجرای دستور الهی در همان حجةالوداع یعنی در چند روز قبل از حادثه‌ ، علی علیه السلام به امر پیغمبر اكرم (صلی‌‌ الله‌‌ علیه‌‌ و‌ آله) مأمور شده بود كه به یمن برود برای تعلیمات دادن به تازه مسلمانهای یمن و برای تبلیغ اسلام به یمن. از آن طرف علی از یمن به مكه بر می گشت، پیغمبر اكرم هم از مدینه به مكه آمدند. در مكه به یكدیگر ملحق شدند. علی با سپاهش حركت می كرد. همراه سپاهش یك مقدار حُلّه های تازه و نو یمنی بود. اینها را علی می آورد برای اینكه خدمت رسول اكرم بدهد. البته بعد تقسیم می شد و در درجه ی اول به خود همان سربازها می دادند. علی وقتی می خواست بیاید، چند منزل مانده به مكه خودش جلوتر آمد خدمت پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله تا گزارش كار خودش را بدهد و بعد برگردد میان سپاه و با سپاه با هم بیایند. در این فرصت كه علی (علیه السلام) آمد خدمت پیغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) اینها با خودشان فكر كردند حالا كه ما وارد مكه می شویم لباسهایمان كثیف و كهنه است، خوب است این حُلّه های نو را در بیاوریم بپوشیم و با لباس نو وارد مكه بشویم، بالاخره اینها را به ما خواهند داد. همین كار را كردند. وقتی كه علی علیه السلام برگشت و دید چنین كاری كرده اند فرمود: چرا چنین كاری كردید؟ چرا در قبل از آنكه در اختیار پیغمبر قرار بگیرد تصرف كردید؟ گفتند: بالاخره پیغمبر اینها را در اختیار ما می گذاشت. فرمود: ولی شما حق نداشتید؛ این خلاف مقرّرات است. فرمان داد همه لباسهایشان را بیرون آورند و دو مرتبه لباسهای اصلی خودشان را بپوشند. آمدند مكه. پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله از آنها سؤال كرد علی چطور امیر و فرماندهی برای شما بود؟ گفتند: یا رسول اللّه! علی همه چیزش خوب است ولی یك مقدار سخت گیر است. همین جریان را نقل كردند كه این جور با ما رفتار كرد. پیغمبر اكرم ظاهراً چهره شان را عبوس كردند و به این مردم ناراحتی نشان دادند كه چرا به علی اعتراض می كنید؟ فرمود: درباره ی علی سخن مگویید اِنَّهُ لَاَخْشَنُ (یا لَاُخَیْشِنٌ)فی ذاتِ اللّه علی آنجا كه پای حقیقت و پای دستور خدا در كار بیاید تبدیل به یك موجود بی عاطفه می شود. همین شخصی كه سراسر عاطفه است، عاطفه را در دستور الهی هرگز دخالت نمی دهد. به هر حال این هم یكی از جهاتی است كه بعضی گفته اند. ولی با اینها حادثه ی به این مهمی را نمی شود توجیه كرد: همه ی مسلمین یكمرتبه مرتد شدند و از اسلام برگشتند. چطور می شود چنین حرفی را گفت؟! مسلمین همه در این یك مسئله تمرد پیشه كردند. خیلی بعید نیست ولی آیا همه ی مسلمانها را می شود گفت متمرد شدند یا یك مسئله ی دیگری در كار است و آن این است:
كه ... | ۴ نظریه ی صحیح: مسلمین اغفال شدند. مسلمین در این مسئله اغفال شدند؛ یعنی عده ای متمرد شدند، آن عده ی زیرك متمرد عامه ی مسلمین را در این مسئله اغفال كردند. آیه ای در اول خواندم، از این آیه ما می توانیم بحث خودمان را شروع كنیم و هم می توانیم از همین آیه استنتاج و نتیجه گیری كنیم. همین آیه ای است كه درباره ی نصب یعنی بعد از تعیین امیرالمؤمنین به خلافت نازل شد. آیه این است: اَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ كَفَروا مِنْ دینِكُمْ امروز كافران از دین شما مأیوس گشتند؛ یعنی از امروز دیگر كافران ناامیدند كه از راه كفر، از خارج حوزه ی اسلام به اسلام حمله كنند، دیگر مأیوس شدند كه از این راه نتیجه بگیرند، فهمیدند كه دیگر اسلام را نمی شود از بیرون كوبید. فَلاتَخْشَوْهُمْ مسلمانها! دیگر از كافران بیم نداشته باشید و نگران نباشید. تا اینجا دو جمله است: - جمله ی اول یك واقعیت تاریخی را بیان می فرماید. - در جمله ی دوم تأمین می دهد. در جمله ی اول می گوید آنها دیگر كاری نخواهند كرد چون ناامیدند، دیگر بعد از این فعالیتی نخواهند داشت. در جمله ی دوم تأمین می دهد كه خیالتان از ناحیه ی آنها ناراحت نباشد. قرآن در آیات زیادی- البته آیاتی كه قبل از این آیه بوده است و در سالهای پیش نازل می شد- همیشه مسلمین را از خطر كفار بیم می داد؛ اما در اینجا بعد از حادثه ی نصب علی علیه السلام به خلافت، می گوید دیگر بعد از این بیمی نیست، از ناحیه ی آنها نگرانی نیست. جمله ی بعد خیلی عجیب است: وَ اخْشَوْنِ از ناحیه ی آنها بر دین خودتان نگران نباشید اما از من بترسید. معنایش این می شود كه از ناحیه ی من نگران باشید. یعنی چه از ناحیه ی خدا نگران باشیم؟ از ناحیه ی دشمن نگران نباشیم؛ اما از ناحیه ی دوست و صاحب دین، از ناحیه ی خدا نگران باشیم! برعكس، از ناحیه ی خدا باید امیدوار باشیم، پس چرا قرآن می گوید از ناحیه ی خدا نگران باشید؟ نكته و جان كلام همین جاست. این مطلب را در نظر داشته باشید تا به آن برگردیم. اَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ كَفَروا مِنْ دینِكُمْ (یك جمله)فَلا تَخْشَوْهُمْ (جمله دوم) وَ اخْشَوْنِ (جمله سوم)اَلْیَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَكُمُ الْاِسْلامَ دیناً در این روز من دین شما را به سرحد كمال رساندم، آنچه كه كمال این دین به آن است در این روز من به شما عنایت كردم؛ آن چیزی كه نعمت خودم را به آن وسیله به پایان رساندم امروز به پایان رساندم. امروز من دین اسلام را برای شما به عنوان یك دین می پسندم؛ یا آن اسلامی كه ما در نظر داشتیم، اسلام كامل و تمام، این است كه امروز ما به شما عنایت [كردیم. ] توضیح مختصری راجع به این آیه عرض بكنم. اینجا دو تعبیر داریم: یكی اینكه اَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ، دیگر اینكه اَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی دین شما را به حد كمال رساندم، نعمت خودم را- كه همین نعمت دین است- به اتمام رساندم.
كه ... | ۵ فرق است میان اتمام و اكمال؛ پس دین را، هم اكمال كردم و هم اتمام كردم. اتمام در جایی گفته می شود كه یك ساخته ای ناقص است به معنی اینكه بعضی از اجزائش هنوز ناتمام است. مثلاً اگر یك ساختمان را بسازند، قبل از آنكه همه ی كارها تمام بشود كه بتوان از آن استفاده كرد، مثل اینكه سقفش مانده باشد یا درهایش را هنوز كار نگذاشته باشند، به آن «ناتمام» می گویند. اما مسئله ی اكمال چیز دیگری است: یك شیء ممكن است پیكره اش درست و تمام باشد؛ اما از باب اینكه روح ندارد و آن واقعیتش و آثاری كه منتظَر است بر آن مترتب بشود مترتب نمی شود می گویند كامل نیست. مثلاً اگر بگویند كمال علم به عمل است معنایش این نیست كه تا عمل نیامده است علم یك جزئش ناقص است؛ خیر، علم علم است، علم با علم تمام می شود ولی علم با عمل كامل می شود، یعنی آن آثاری كه از علم باید گرفت با عمل گرفته می شود. اِنَّ كَمالَ الْعِلْمِ بِالْعَمَلِ وَ كَمالَ الْعَمَلِ بِالنِّیَّةِ وَ كَمالَ النِّیَّةِ بِالْاِخْلاص؛ كمال علم به عمل است، كمال عمل به نیت است و كمال نیت به اخلاص است. نیت جزء عمل نیست ولی اگر نیتی همراه عمل نباشد بی اثر است. اخلاص هم جزء نیت نیست ولی اگر اخلاص نباشد نیت اثر ندارد. اَلْیَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی. این دستور [یعنی نصب علی علیه السلام به امامت ] به اعتبار اینكه یك جزء از اجزاء دین و یك دستور از دستورهای دین است پس نعمت ناتمام بود، تمام شد. باز این دستور به اعتبار اینكه اگر نبود همه ی دستورهای دیگر ناكامل بود، كمال همه ی آنها به این است. این است كه ما می گوییم روح دین ولایت و امامت است. اگر انسان ولایت و امامت نداشته باشد اعمالش حكم یك پیكر بدون روح را پیدا می كند. حال می پردازیم به آن جمله ای كه در قسمت پیشین بود كه وعده دادم آن را توضیح بدهم. فرمود: اَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ كَفَروا مِنْ دینِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ؛ امروز كافران از دین شما مأیوس شدند، از آنها نگران نباشید و نترسید، از من نگران باشید و بترسید. 📖 این جمله را مفسرین مخصوصاً [صاحب ] تفسیر المیزان خوب معنی كرده و توضیح داده اند كه معنی جمله‌ی «از آنها بر دینتان نترسید از من بر دینتان بترسید» چیست. مقدمه ای باید عرض بكنم تا مطلب روشن بشود و ضمناً آن سؤال تاریخی هم حل بشود و آن این است:
كه ... | ۶ چگونگی مشیّت الهی اولاً یك اصل كلی دارد و آن این است كه می گوید همه چیز به مشیت الهی است، هیچ چیزی در عالم واقع نمی شود مگر به مشیت الهی. وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ اِلّا فی كتابٍ مُبینٍ [¹] (یا در آیه دیگر: اِلّا فی كِتابٍ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَبْرَأَها [²]) یا: تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ [³]. 🤔 اما معنی اینكه هر چیزی به مشیت الهی است چیست؟ ❓ مشیت الهی آیا یك حقیقتی است كه همین جور گزاف و گتره مثل قرعه كشی یك چیزی اینجا انتخاب می كند، یك چیزی آنجا؟ آیات دیگری این را توضیح می دهد كه مشیت الهی در این جهان سنت و قانون و حسابی دارد، چطور؟ در دو آیه از آیات قرآن با یك اختلاف لطیفی كه میان این دو آیه هست این جور می فرماید: اِنَّ اللّهَ لایُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بِاَنْفُسِهِمْ [⁴] خدا نعمتی را كه بر قومی عنایت می فرماید از آنها نمی گیرد مگر آنكه قبلاً خود آن مردم خودشان را عوض كرده باشند؛ یعنی از قابلیّت و صلاحیّت این نعمت خودشان را انداخته باشند، آن وقت است كه خدا نعمتش را سلب می كند؛ یعنی اینكه ما می گوییم هر چیزی به مشیت الهی است معنایش این نیست كه هیچ چیزی شرط هیچ چیزی نیست؛ ما- كه همه چیز به مشیت ماست- برای عالم، قانون و قاعده قرار دادیم، سبب و مسبَّب قرار دادیم، شرط و مشروط قرار دادیم؛ نعمتها از جمله «وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی» [بی حساب نیست. ] ای قوم مسلمان! من نعمت خودم را برای شما اتمام كردم به حد تمام، نعمت خودم را به شما ارزانی داشتم، این نعمت آیا در میان شما پایدار است یا ناپایدار؟ یكی از نعمتها است (وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی) آیا این نعمت پایدار است یا ناپایدار؟ آیا آسیب پذیر است یا آسیب ناپذیر؟ قرآن جواب می دهد: اَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ كَفَروا مِنْ دینِكُمْ؛ از ناحیه ی خارج و بیرون، از ناحیه ی دشمنی كه به صورت دشمن و كافر است دیگر اسلام آسیبی نمی پذیرد، از آنها بیم و نگرانی نیست. از چه نگرانی هست؟ از ناحیه ی من. یعنی چه از ناحیه ی من؟ از ناحیه ی مشیت من. چطور از ناحیه ی مشیت من؟ من به شما گفته ام كه من هرگز نعمتی را از مردمی سلب نمی كنم مگر اینكه آن مردم خودشان عوض شده و تغییر كرده باشند؛ پس ای مسلمین! بعد از این هر چشم زخمی كه به شما بخورد از داخل خود شما خورده است و هر آسیبی كه به جامعه ی اسلامی برسد از داخل جامعه ی اسلامی می رسد نه از بیرون. بیرون به كمك داخل استفاده می كند. این یك اصل اساسی است: دنیای اسلام هر آسیبی كه دیده است و می بیند تا عصر ما، از داخله ی خودش است. نگویید از بیرون هم دشمن دارد! من هم قبول دارم كه از بیرون دشمن دارد ولی دشمن بیرون از بیرون نمی تواند كار بكند، دشمن بیرون هم از داخل كار می كند. این است معنی «وَ اخْشَوْنِ» از من بترسید؛ از من بترسید به اینكه اخلاق و روح و معنویات و ملكات و اعمال شما عوض بشود و من به حكم سنتی كه دارم كه اگر مردمی از قابلیت و صلاحیت افتادند نعمت را از آنها سلب می كنم این نعمت را از شما خواهم گرفت. ---------- [1] . انعام / 59. [2] . حدید / 22. [3] . آل عمران / 26. [4] . رعد / 11.
كه ... | ۷ دو حدیث از پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله حال من اینجا دو حدیث از پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) می خوانم كه مفاد این جمله ی «وَ اخْشَوْنِ» را بیشتر توضیح می دهد. 🤔 اگر بپرسید كه جامعه‌ی اسلامی چگونه از داخل خودش آسیب می پذیرد، من با آن دو حدیث این مطلب را برایتان تا اندازه ای توضیح می دهم. یك حدیث این است: پیغمبر اكرم فرمود: اِنّی لا اَخافُ عَلی اُمَّتِیَ الْفَقْرَ وَ لكِنْ اَخافُ عَلَیْهِمْ سوءَ التَّدْبیرِ؛ چه جمله ی عالی و بزرگی! می فرمود كه من بر امت خودم از ناحیه ی فقر اقتصادی بیم ندارم. فقر، امت من را از پا در نمی آورد ولی از یك چیز دیگر بر امت خودم بیمناكم و آن كج فكری، بد فكری، بد اندیشگی، جهل و نادانی است. 🚨 اگر مردم مسلمان، روشن بینی و دوربینی و آینده بینی و عمق بینی و ژرف بینی را از دست بدهند و ظاهربین بشوند آن وقت است كه برای خطر پیدا می شود. خوارج چه كسانی بودند؟ خوارج مردمی بودند ظاهربین، مردمی بودند كه اساساً عمق را نمی دیدند، آینده را درك نمی كردند، شعاع دیدشان بسیار كوتاه بود ولی متعبد و متدین و معتقد و عابد و زاهد بودند. علی علیه السلام آنها را ریاكار نمی دانست. این همه انتقادی كه از آنها كرده است نگفته اینها در عبادتشان ریاكار بودند، می گوید اینها كج فهم و كج اندیشه بودند. حدیث دیگر از پیغمبر اكرم(صلی الله علیه وآله) را علی علیه السلام در فرمانی كه به محمدبن ابی بكر نوشته اند و در نهج البلاغه است آورده اند. محمدبن ابی بكر پسر ابوبكر از اسماء بنت عمیس است؛ مادرش اسماء بنت عمیس است. اسماء بنت عمیس قبل از ابوبكر زن جناب جعفربن ابی طالب بود كه از او عبداللّه بن جعفر به دنیا آمد، بعد ابوبكر او را گرفت و از او محمدبن ابی بكر به دنیا آمد كه بسیار مرد پاكی بود. بعد از ابوبكر امیرالمؤمنین با اسماء ازدواج كردند. محمد، ربیب امیرالمؤمنین یعنی پسرِ زنِ امیرالمؤمنین(علیه السلام) شد و چون خیلی كوچك و شاید دوساله بود كه ابوبكر مُرد، در خانه ی علی علیه السلام بزرگ شد. می گویند علی علیه السلام می فرمود مُحَمَّدٌ ابْنی مِنْ صُلْبِ اَبی بَكْر او فرزند من است اگرچه از صلب ابوبكر است. به هر حال بسیار مرد صالح متقی پاكی بود و در راه علی علیه السلام هم شهید شد. امیرالمؤمنین این مرد را قبل از مالك اشتر نامزد حكومت مصر فرمود كه در همان جا شهید شد. در آخر فرمانی كه به نام او صادر كرده است می فرماید كه من از پیغمبر شنیدم: اِنّی لا اَخافُ عَلی اُمَّتی مُؤْمِناً وَ لا مُشْرِكاً ؛ من نه از مؤمن بر امت خودم نگرانم و نه از مشرك. اَمَّا الْمُؤْمِنُ فَیَمْنَعُهُ اللّهُ بایمانِهِ ؛ اما مؤمن همان ایمانش كافی است كه مانع این بشود كه آسیبی از ناحیه ی او برسد (نگویید پس خوارج هم مؤمن بودند. ایمانی كه از بصیرت جدا باشد، اسلام آن را ایمان واقعی نمی داند. عابد بودند؛ اما مؤمنی كه اسلام می خواست كه اَلْمُؤْمِنُ كَیِّسٌ فَطِنٌ نبودند). مؤمن را خدا به موجب ایمانی كه مؤمن دارد منع می كند و جلویش را می گیرد یعنی ایمان او رادع و مانع است. پس، از ناحیه ی مؤمن آسیبی نیست. وَ اَمَّا الْمُشْرِكُ فَیَقْمَعُهُ اللّهُ بِشِرْكِهِ ؛ اما مشرك و كافر، آن كه از ظاهر و باطنش كفر می ریزد، خدا او را هم به موجب شركش قلع و قمع می كند. (این همان مفاد اَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ كَفَروا مِنْ دینِكُمْ است) وَ لكِنّی اَخافُ عَلَیكُمْ كُلَّ مُنافِقِ الْجَنانِ عالِمِ اللِّسانِ یَقولُ ما تَعْرِفونَ وَ یَفْعَلُ ما تُنْكِرونَ [¹] اما آن كه من از ناحیه ی او بیمناك و نگرانم منافقها و دوروهاست، آنهایی كه زبان👅 و ظاهرشان رو به یك سو و قلب❤️ و باطنشان رو به سوی دیگر است. متظاهرهای بی دین: عالم اللسان زبانش عالم است، به زبانش مؤمن و مسلمان است. چون عالم است زبانش خوب می گردد؛ اما قلبش پر از نفاق و دورویی است. یك جور می گوید و جور دیگری عمل می كند: یَقولُ ما تَعْرِفونَ وَ یَفْعَلُ ما تُنكِرونَ ؛ حرف می زند آن طور كه شما با آن آشنا هستید و می شناسید، ولو به معروف حرف می زند، نیك و عالی. وقتی حرف می زند شیفته ی فلسفه اش می شوید می گویید به به! واقعاً باید افتخار كرد به وجود یك چنین مسلمانی؛ اما اگر به عمل این آدم دقیق بشوید می بینید عملش همه برخلاف آن چیزی است كه شما می شناسید، یعنی درست بر ضد است و همه منكَر است. قولش معروف است و عملش منكر. پس حالا كه نگاه می كنیم می بینیم پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) از دو دسته بیمناك و خائف است. - یك دسته عالم، زیرك ولی منافق، ظاهر مسلمانِ باطن كافر. - و یك عده ی دیگر مسلمان عابد؛ اما بی بصیرت و جاهل. -------- [1] . نهج البلاغه، نامه ی 27.
كه ... | ۸ حدیث دیگری از پیغمبر هست، فرمود: قَصَمَ ظَهْری رَجُلانِ: عالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ. آن حدیث هم مضمون این دو حدیث را بیان می كند. فرمود دو دسته كمر مرا شكستند. شكستن كمر پیغمبر یعنی چه؟ یك وقت یك كسی گناهكار است؛ اما یك گناهكاری كه اثر سوء گناهش فقط به خودش می رسد، شرّش فقط متوجه خودش می شود. ولی یك كسی هست كه انحرافش سبب می شود كه راه بر پیغمبر بسته بشود، یعنی مردم را گمراه می كند و از راه بیرون می برد. این است كه پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) فرمود دو دسته كمر مرا خرد كردند و شكستند، یعنی این دو دسته سد راه اسلامند، نه تنها خودشان عاصی و گناهكار و بدبخت و شقیّ و جهنمی هستند، بلكه سدّ راه اسلامند، سبب گمراهی مسلمین دیگر هستند: عالم پرده در و جاهل متعبد و متنسك. این هم، همان مضمون است.
كه ... | ۹ جامعه ی اسلامی را خطر از داخل تهدید می كند. حال از اینها چه می فهمیم؟ از اینها این را می فهمیم كه قرآن در درجه ی اول و بعد كلمات پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) همیشه به ما این جور می گوید كه جامعه ی اسلامی را خطر از داخل خود تهدید می كند، از ناحیه ی یك اقلیت منافق زیرك و یك اكثریت جاهل ساده دل ولی متعبد. آن زیركها اگر این جاهلها نباشند كاری نمی توانند بكنند؛ آن جاهلها هم اگر این زیركها نباشند كسی آنها را به راه كج نمی برد. حال شما از اینجا می توانید بفهمید كه چطور شد جامعه ی اسلامی از ناحیه ی یك اقلیت منافق متمرّد و یك اكثریت ساده دل ولی مؤمن و باایمان به این روز افتاد؛ یعنی اینها سبب شدند كه این تأكیدها و اصرارهایی كه پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) كرد در عمل بی نتیجه بماند، یعنی آن عده‌ی منافق مردم را از راه منحرف كردند بدون آنكه خود مردم بفهمند كه از راه منحرف شده اند. اغفال كردند.
كه ... | ۱۰ مشكلات امیرالمؤمنین علیه السلام از همین جا شما می توانید ببینید كه مشكلات امیرالمؤمنین علی علیه السلام چقدر زیاد بود. می گفت پیغمبر به تنزیل می جنگد و من به تأویل. و واقعاً كار پیغمبر آسانتر از كار علی علیه السلام بود. چه كسانی با پیغمبر طرف بودند؟ كافران، آنهایی كه كافر بودند و كفر خودشان را هم در زیر یك پرده مخفی نكرده بودند. ابوسفیان با پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) طرف است. و تاریخ نشان می دهد هر وقت كفر یعنی كفر عریان، كفری كه ماسكی به چهره ندارد با روبرو شده از اسلام شكست خورده است. اسلام هرگز از ناحیه ی كفر مطلق و صریح، خطری نخواهد داشت. ولی آنجا كه كفر لباس اسلام می پوشد خطرناك است. پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) با ابوسفیان طرف است، با ابوسفیان مخالف است. ابوسفیان یك آدمی است كه كفر صریح است. می گوید من بُت🗿 هبل را می پرستم و بت هبل را هم می پرستد. بت🗿عزّی را می پرستد و همچنین می گوید كه من بت عزّی را می پرستم. شعار می دهد: اُعْلُ هُبَل اُعْلُ هُبَل؛ زنده باد هبل زنده باد هبل. ولی این شعار كجا ؟ شعار لا اله الّا اللّه كجا! این بود كه روز به روز ابوسفیانها تضعیف شدند و از میان رفتند. اما علی با معاویه طرف است. معاویه ماهیتش همان ماهیت ابوسفیان 👹 است با این تفاوت كه لباس اسلام به تن كرده و ماسك اسلام به چهره زده است. مردمی كه با معاویه روبرو می شوند حس نمی كنند كه الان هم با بت هبل باید بجنگند چون معاویه دیگر شعارش اُعْلُ هُبَل اُعْلُ هُبَل نیست، شعارش یك آیه ی قرآن است: وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ [¹]، این مردی كه به قول امیرالمؤمنین- كه امروز تاریخ هم صددرصد تأكید می كند- خودش بیش از هر كَس دیگری در قتل عثمان دخالت داشت. موجبات قتل عثمان را معاویه و خود امویها فراهم كردند برای اینكه از قتل عثمان بهره برداری كنند. عثمان خودش اموی است. فكر كردند تا حالا از زنده ی عثمان بهره برداری می كردند اكنون نوبت این است كه از مرده ی عثمان بهره برداری كنند. خودشان بیشتر كوشش كردند تا موجبات قتل عثمان فراهم بیاید؛ یعنی كوشش می كردند اسباب نارضایی فراهم كنند تا [مردم ] بریزند و عثمان را بكشند. عثمان از معاویه استمداد كرد. معاویه لشگر فرستاد ولی دستور داد در نزدیكیهای مدینه در فلان نقطه توقف كنید و به مدینه نروید و اگر به چشم خودتان دیدید عثمان را دارند می كشند تا من دستور نداده ام اقدام نكنید. مخصوصاً گفت مبادا تحت تأثیر احساسات خودتان قرار بگیرید، ببینید دستور من چیست. مأمورین خودش را فرستاد داخل خانهٔ عثمان كه همان ساعتی كه عثمان را كشتند شما پیراهن عثمان را و هرچه كه می توان از آن استفاده كرد بردارید بیاورید. 😳 تعجب است! انسان می گوید پیراهن عثمان در شام به دست معاویه چه می كند؟ ! این یك امر تصادفی و اتفاقی نبود، یك امر پیش بینی شده بود. 🥺 عثمان زنی دارد به نام نائله كه اتفاقاً این زن نصایح خوبی به عثمان كرد. به او می گفت تو حرف علی را بشنو، علی را دشمن خودت خیال نكن. علی هرچه كه می گوید حقیقت را می گوید، خیر تو را می گوید و خیر مسلمین را، حرف مروان را گوش نكن! ولی او حرف مروان را گوش می كرد. وقتی ریختند و می خواستند عثمان را بكشند این زن خودش را انداخت روی بدن عثمان كه مانع بشود. یك شمشیری كه می آمد یك انگشت این زن هم بریده شد. همان انگشت را هم بردند شام برای معاویه. بعد این پیراهن را بُرد از كنار منبر خودش آویزان كرد، آن انگشت بریده را هم سنجاق كرد، شروع كرد های های گریه كردن 😭: خلیفه ی مظلوم كشته شد! ایّها الناس! انتقام، انتقام؛ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً. حالا جهالت هم كمك می كند: یك كسی هم نپرسید كه قرآن می گوید هركسی مظلوم كشته شد ما به ولیّ او اختیار می دهیم كه بیاید خونخواهی كند، به تو چه؟! تو كه ولیّ دم عثمان نیستی! اما باز جهالت و نادانی. مردم هم آمدند. چقدر پای منبر معاویه بر عثمان مظلوم به قول خودشان گریه كردند! چقدر از مردم اشكها گرفت! ____________ [1] . اسراء / 33.
كه ... | ۱۱ تردید اكابر اصحاب علی علیه السلام در جنگ با نفاق حالا علی با چه كسی باید بجنگد؟ با یك كسی كه ماسك اسلام به چهره زده و جامه ی اسلام پوشیده است؛ با یك كسی كه همواره دم از اسلام می زند؛ با یك مردی- به تعبیر پیغمبر اكرم- مُنافِقِ الْجَنانِ عالِمِ اللِّسانِ یَقولُ ما تَعْرِفونَ وَ یَفْعَلُ ما تُنْكِرونَ. این است كه كار علی را مشكل می كند. اكابر اصحاب امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در جنگیدن با اینها شك می كردند، می گفتند چطور ما با مردمی بجنگیم كه اهل قبله هستند، مثل ما نماز می خوانند، مثل ما روزه می گیرند، مثل ما قرآن می خوانند، مثل ما زكات می دهند، مثل ما فریضه ی حج را انجام می دهند! ربیع بن خُثیم- همین خواجه ربیع كه مقبره ی او در مشهد است و مردم به زیارت او می روند- از زهّاد و عبّاد و از شیعیان امیرالمؤمنین است؛ اما یك شیعه ی كم بصیرتی، خیلی عابد بود اما كم . با یك عده ای می آمدند خدمت امیرالمؤمنین: «یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ! اِنّا شَكَكْنا فی هذَا الْقِتالِ» حقیقت این است كه ما شك داریم با اینها بجنگیم. از طرفی هم نمی خواهیم از تو جدا بشویم، به ما یك مأموریت دیگری غیر از جنگیدن با اینها بده. این بود كه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به او مأموریت یك سرحد را داد. گفت بسیار خوب، آنجا با كافران می جنگیم خیالمان راحت است، ولی اینجا با مسلمین باید بجنگیم، شك داریم و در دل ما وسوسه است. مردی مثل ربیع بن خثیم چنین می گوید.😔 افراد دیگری حتی مثل هاشم بن عتبة بن مرقال در ركاب علی بودند ولی دستشان می لرزید. البته در این میان مردمی هم بودند با بصیرت كامل؛ در رأس آنها جناب عمار بن یاسر بود. عمار می جنگید و می گفت دیروز بر تنزیل قرآن جنگیدیم امروز بر تأویل قرآن می جنگیم. وقتی كه پرچم معاویه با شعارهای ظاهریِ قرآن نمایان شد، عمار گفت شهادت می دهم كه میان این پرچمها و پرچمهایی كه در بدر و احد با آنها جنگیدیم هیچ تفاوتی نیست. این مرد وزنه ای بود در سپاه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام). وقتی كه عمار شهید شد عده ای بیشتر ایمان پیدا كردند؛ چون عمار كسی بود كه همه روایتی را درباره ی او می دانستند و این روایت میان همه ی اصحاب پیغمبر و تابعین و مردم كوفه و شام متواتر بود. در روزی كه مسجد مدینه را می ساختند و پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) تازه به مدینه آمده بودند و عمار تازه از مكه آمده بود، عمار به سبب آن شوق و شور و ایمانی كه داشت در سنگ كشی برای بالا بردن دیوار مسجد دو برابر دیگران سنگ برمی داشت. عرق😓 كرده و خسته بود و در عین حال شعار می داد و شعر می خواند و می آمد. پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) نگاهی به او كردند و تبسمی نمودند، بعد فرمودند: وَیْحَكَ یا عَمّارُ تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْباغِیَةُ ؛ خوشا به حال تو ای عمار كه گروه سركش تو را می كشند، اشاره به آیه ی قرآن: وَ اِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلوا فَاَصْلِحوا بَیْنَهُما فَاِنْ بَغَتْ اِحْدیهُما عَلَی الْاُخْری فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتّی تَفیءَ اِلی اَمْرِ اللّه [¹]. معنایش این بود كه پیغمبر از آینده خبر داد كه در آینده میان دو دسته از مسلمین جنگ می شود و یك دسته سركش است و باید آن دسته ی دیگر را علیه این دسته ی سركش حمایت كرد. عمار كه كشته شد آنهایی كه شك داشتند، گفتند امروز بر ما یقین شد كه معاویه بر باطل است و علی بر حق. هاشم بن عتبة بن مرقال یكی از كسانی بود كه بعد از شهادت جناب عمار دیدند كه حملاتش شدید شد، رفت تا كشته شد. پس ببینید كار علی تا كجاست! علی با مردمی طرف است كه اكثریتشان جاهل و نادانند و یك اقلیت منافق و دورو. _____ [1] . حجرات / 9.
كه ... | ۱۲ از عرایض خودم نتیجه گیری بكنم. از این جمله ی آیه ی قرآن كه در همان موضوع حادثه و خم نازل شده است و آن احادیثی كه پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) فرمود، ما می فهمیم كه این حادثه مخصوص آن زمان نیست، همیشه چنین است؛ همیشه اگر آسیبی به مسلمین رسیده و می رسد از همین جاست. شما الان می بینید آسیبی كه مسلمین در فلسطین می بینند آیا آن اندازه ای كه خود مسلمانها دخالت دارند بیشتر است یا اسرائیل كه یك دشمن خارجی است؟ الان خطر سربازهای اردن برای چریكهای آواره بیشتر است یا خطر سرباز اسرائیلی؟ و همیشه چنین بوده و چنین هست. عرض كردم آن چیزی كه برای ما اسباب خوشحالی و خوشوقتی است این است كه در طبقه ی جوان ما، در طبقه ی روشنفكر و روشن بین ما، در طبقه ی دانش آموز و دانشجوی ما یك نهضت دینی بپا شده است و امیدواریم كه اینها بینش و دین را توأم با یكدیگر داشته باشند و تحویل جامعه بدهند كه بعد ما دوباره برگردیم به همان عزّت و شوكت اصلی خودمان؛ مسلمان كامل و با بینش، شیعه باشیم؛ اما شیعه ی حقیقی، شیعه ی علی شناس، شیعه ای كه هم علی شناس باشیم هم پیرو علی علیه السلام. شب عید است و شب جشن و سرور، شب ذكر مصیبت نیست، چند كلمه دعا می كنم: 🤲 نسئلك اللّهم و ندعوك باسمك العظیم الاعظم الاعزّ الأجلّ الأكرم یا اللّه. . . خدایا تو را قسم می دهیم به حقیقت قرآن، به باطن ولایت و به حق وجود مقدس امیرالمؤمنین علی علیه السلام كه همه‌ی مسلمانها را از غفلت متنبّه بفرما. خدایا ما را مسلمانانی آگاه و عامل به دین مقدس اسلام قرار بده. خدایا ما را شیعه ی حقیقی مولای متقیان علی علیه السلام قرار بده. نور ولایت او را در قلب همه ی ما بتابان. خیر دنیا و آخرت به همه ی ما كرامت بفرما. خدایا جوانان ما را توفیق روشن بینی و عرفان به حقایق اسلامی و عمل به دستورهای اسلامی عنایت بفرما. آنها را مؤیَّد و منصور بدار. علمای ما را محفوظ و مؤیَّد بدار. خدایا اموات همه ی ما را ببخش و بیامرز. رحم اللّه من قرأ الفاتحة مع الصلوات ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
علیه‌السلام ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.