.
ڪاش صبح ِ هر روزِ من
از عطرِ حضورت
پُـر بود ..!🌱
#لیلا_مقربی
#درود_دوستانم_صبحتان_دلبرانه♥️
ᝰ@giioomeh🔗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
طُ تنها سآکن شهر دلمی🌱🫀
ᝰ@giioomeh🔗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
خوشا صبری ک پایانش طُ باشی🌱🫀
ᝰ@giioomeh🔗
.
برون نمی رود از خاطرَم،
خیالِ وصالت
اگر چه نیست وصالی،
ولی خوشم به خیالَت...🌱♥️
#رهی_معیری
ᝰ@giioomeh🔗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
آنچنان جای گرفتی تو به چشم و دل من
که به خوبان دو عالم نظری نیست مرا...🌱🫀
ᝰ@giioomeh🔗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🌱🫀
مثل هر شب
هوس عشق خودت
زد به سرم
چند ساعت شده
از زندگیام بی خبرم...
ᝰ@giioomeh🔗
🌱گیومهــ🌱
. #ᖘᥲɾ੮4 " #عمـقِدَریـٰاےچشمــٰآنت🌱🫀" چشمام رو روی هم گذاشتمو پتو رو تا بالای سرم کشیدم که کم کم
#ᖘᥲɾ੮5
" #عمـقِدَریـٰاےچشمــٰآنت🌱🫀"
بابا دستمو فشرد و گفت:
- ولی تو دختر منی، میدونم که از پسش برمیای.
سری تکون دادم.
- من تمام تلاشمو میکنم.
چشمکی زد.
- حالا شد، وقتشه که اینبار هنرت رو به همه نشون بدی.
اشاره ای به تابلو کردم.
- حس میکنم خوب نشده، نظر تو چیه بابا؟
- اینکه معرکه است! کجاش بد شده؟
خندیدم.
- بابا من زشت ترین نقاشی دنیا هم بکشم باز شما از من تعریف میکنی.
از جاش پاشد.
- جدی میگم، من اگه جای استادت باشم نمره کاملُ بهت میدم.
- بابا اینقدر حرفه ای تر از من توی کلاس هست که استاد این به چشمش نمیاد.
دستی به سرم کشید.
- تو هم یه روز حرفه ای میشی تازه اول راهی دختر، اصلا نباید ناامید بشی.
- چشم.
- بی بلا عزیزم، نمیخوای با زن عموت سلام کنی؟ یا با اونم قهری؟
- نه زن عمو که کاری نکرده تازه اون روز کلی زهرا رو دعوا کرد.
ᝰ@giioomeh🔗
🌱گیومهــ🌱
#ᖘᥲɾ੮5 " #عمـقِدَریـٰاےچشمــٰآنت🌱🫀" بابا دستمو فشرد و گفت: - ولی تو دختر منی، میدونم که از پسش برم
#ᖘᥲɾ੮6
" #عمـقِدَریـٰاےچشمــٰآنت🌱🫀"
- زهرا هم از کارش پشیمون شده نمیخوای ببخشیش؟
- وقتی یاد کارش میوفتم عصبی میشم ولی از طرفی این مدتی که ندیدمش دلم براش تنگ شده بود.
- به نظرم دیگه حسابی تنبیه شده، حالا برو از دلش در بیار.
- چشم، من لباسمو عوض کنم میرم.
...
با زن عمو احوال پرسی کردم و کنار زهرا نشستم، معلوم بود که حسابی تعجب کرده.
- چیه چرا اینجوری نگام می کنی؟
- بخشیدی منو؟
ذوقش از لحن صداش مشخص بود.
ابرویی بالا انداختم.
- فقط یه خورده، پرو....
نزاشت حرفم کامل شه سریع منو تو بغلش کشید.
- همین یه خورده هم برام کافیه.
دستمو روی سینه اش فشردم.
- زهرا موهامو کندی، این چه عادت بدیه که تو داری؟
ازم جدا شد.
- ببخشید اصلا باورم نمیشد قول میدم جبران کنم.
سریع گوشیش رو از روی میز برداشت و از جاش بلند شد.
- یه چند دقیقه دیگه میام.
متعجب سری تکون دادم، یهو چش شد!
یه شکلات از توی ظرف برداشت و توی دهنم گذاشتم که با مزه تلخی که توی دهنم پیچید صورتم رو جمع کردم.
اصلا حواسم نبود شکلات تلخه، به زور قورتش دادم و یه لیوان چایی برا خودم ریختم.
مامان و زن عمو توی بالکن بودن و گلای جدیدی که خریده بود رو نشونش میداد.
ادامه در پارت بعدی 👇
ᝰ@giioomeh🔗
.
یڪ شب تب دار دیڪَر
عطر آغوشت
ڪجاست...!! ؟🌱
#براےتو
#شبتون_کنار_دلبر♥️
ᝰ@giioomeh🔗
.
با تو بی پرده بگویمـــ
که تو را
دوست میدارم تا مرز جنون...🌱
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
ᝰ@giioomeh🔗