eitaa logo
🌱گیومهــ🌱
6.2هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
267 ویدیو
4 فایل
•|﷽| -با‌دست‌خالی‌خریدار‌دلبرم.. -از هرچه که هست باید منقطع شویم، باید برایِ او شَویم.. کپی؟آزاد🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
ای دوست به دوستی قرینیم ترا هرجا که قدم نهی زمینیم ترا در مذهب عاشقی روا کی باشد عالم تو ببینیم و نه بینیم ترا
سینه‌ی خود باز کردم زخم‌ها بنمودمش گفتمش از من خبر ده دلبرِ خون‌خواره را سو به سو گشتم که تا طفلِ دلم خامش شود طفل خسپد چون بجنباند کسی گهواره را
بی‌پا و سر کردی مرا بی‌خواب‌وخور کردی مرا سرمست و خندان اندرآ ای یوسفِ کنعانِ من
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطا سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط همچو وحشی رفت جانم درهوایش حیف ، حیف خو گرفتم با جفای او غلط کردم ، غلط
دل من کجا پذیرد عوض تو دیگری را؟ دگری به تو نماند، تو به دیگری نمانی!
در دل و جان خانه کردی عاقبت هر دو را دیوانه کردی عاقبت آمدی کآتش در این عالم زنی وانگشتی تا نکردی عاقبت
ما بندگان حاجتمندیم و تو کریم حاجت همیشه پیش کریمان بود روا کردی تو آنچه شرط خداوندی تو بود ما در خور تو هیچ نکردیم ربنا سهل است اگر به چشم عنایت نظر کنی اصلاح قلب را چه محل پیش کیمیا؟ اولیتر آن که هم تو بگیری به لطف خویش دستی، و گر نه هیچ نیاید ز دست ما کاری به منتها نرسانیده در طلب بردیم روزگار گرامی به منتها فی‌الجمله دستهای تهی بر تو داشتیم خود دست جز تهی نتوان داشت بر خدا یا دولتاه اگر به عنایت کنی نظر واخجلتاه اگر به عقوبت دهد جزا
از همان جا که رسد درد همان جاست دوا
خواهم چو راز پنهان، از من اثر نباشد...
بی تو چو جان و دل توی سیر شدم ز جان و دل ای دل و جان من بگو تا دل وجان کیستی ای زده راه بر دلم نرگس نیم مست تو رهزن دل شدی مرا روح روان کیستی
مروح کن دل و جان را دل تنگ پریشان را گلستان ساز زندان را بر این ارواح زندانی
نقش او در چشم ما هر روز خوشتر می‌شود
گر نداری بو ز جان روشناس رو دماغی دست آور بوشناس
کفر من است و دین من دیده نوربین من آن من است و این من نیست از او گذار من صبر نماند و خواب من اشک نماند و آب من یا رب تا کی می کند غارت هر چهار من
نظری به سوی خویشان نظری برو پریشان نظری بدان تمنا نظری بدین تماشا چو بود حریف یوسف نرمد کسی چو دارد به میان حبس بستان و که خاصه یوسف ما
ز تو بخت و جاه دارم دل تو نگاه دارم صنما بر این قرارم هله تا تو شاد باشی توی جان این زمانه تو نشسته پربهانه ز زمانه برکنارم هله تا تو شاد باشی تن و نفس تا نمیرد دل و جان صفا نگیرد همه این شده‌ست کارم هله تا تو شاد باشی
گر مرد رهی میان خون باید رفت وز پای فتاده سرنگون باید رفت تو پای به راه در نه و هیچ میرس خود راه بگویدت که چون باید رفت
در شهر مرد نیست ز من نابکارتر مادر پسر نزاد ز من خاکسارتر مغ با مغان به طوع ز من راست‌گوی تر سگ با سگان به طبع ز من سازگارتر از مغ هزار بار منم زشت کیش‌تر وز سگ هزار بار منم زشت کارتر هر چند دانم این به یقین کز همه جهان کس راز حال من نبود کارزارتر اینست جای شکر که در موقف جلال نومیدتر کسی بود امیدوارتر
بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد نمی‌دهند اجازت مرا به سِیرِ سفر نسیمِ بادِ مُصَلّا و آبِ رُکن آباد قدح مگیر چو حافظ مگر به نالهٔ چنگ که بسته‌اند بر ابریشمِ طرب دلِ شاد
ز انقلابِ زمانه عجب مدار که چرخ از این فسانه هزاران هزار دارد یاد قدح به شرطِ ادب گیر زان که ترکیبش ز کاسهٔ سرِ جمشید و بهمن است و قباد
آدمیزاد، طومار طولانی انتظار است
نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم لسی م کسی را که نبیند ما را
پس چه باشد عشق دریای عدم در شکسته عقل را آنجا قدم بندگی و سلطنت معلوم شد زین دو پرده عاشقی مکتوم شد
نظری به سوی خویشان نظری برو پریشان نظری بدان تمنا نظری بدین تماشا چو بود حریف یوسف نرمد کسی چو دارد به میان حبس بستان و که خاصه یوسف ما