eitaa logo
گوهرشاد قم
399 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
265 ویدیو
8 فایل
این کانال جهت انتشار اشعار ،بداهه های زیبا و رویدادهای ایجاد شده در #انجمن_شعر_گوهرشاد_قم و معرفی بانوان شاعر کشور می باشد. ارتباط با ادمین @somayeh_kheradmand
مشاهده در ایتا
دانلود
از منِ خسته که در بستر خود بستری‌ام، شبتان خوش، دلتان شاد، که من مشتری‌ام😉 نسخه‌ی فوق خطرناک شما برگشته😎 سر شب از سفر کرب و بلا برگشته🥰 مثل چسبی که تسلی شده آرنج مرا شعر باید که بشورد ببرد رنج مرا😍 *** خواندم ابیات پر از درد شما نسوان را خواهم اینک که بگویم به شما درمان را : دوستان! از منِ باتجربه الگو گیرید یا علی گفته و هر دم، مدد از او گیرید💚 به مسیحای توسّل، نفسی تازه کنید بعد از آن رخت سفر بر تن، اندازه کنید کوله‌ای بسته و یک گوشه گذارید به شوق روی آن عکس امام و شهدا را با ذوق؛ متصل کرده و هر روز نگاهش بکنید نزد همسر به دو صد سوز نگاهش بکنید! چفیه آورده و تا کرده، گذارید بر آن دو سه جوراب اضافی بگذارید در آن صندل طبی و قرص و کرم سوختگی شانه و سوزن و یک قرقره‌ی دوختگی😆 شارژر و گوشی و دفترچه‌ای و خودکاری مهر و سجاده و پیراهنی و شلواری (کوله باید سبک و ساده و کوچک باشد بر تو بارِ سفر عشق، مبارک باشد🥰) جیب‌هایش همه شب باز و سحر بسته کنید تا رسیدن به هدف، یکسر و پیوسته کنید باید آقای شما تا که به منزل برسد به مشامش همه شب بوی فلافل برسد بی قرار از پی خدمت بشوی آماده مثل هر دانه‌ی ذرت که شود بو داده تا که او آب خنک خواست، برو دنبالش مای بارد به بغل باش به استقبالش با هل سبز، معطر بنما چایی او برو با شای عراقی به پذیرایی او بکن آماده کمی باقله و شلغم نیز رانی و شربت لیموی خنک را هم نیز دل، بده، قلوه بده، هی برو قربان صدقه: «در میارم چش بدخواه تو را از حدقه! تو که داداش من و مادر و بابای منی نفسم! دار و ندارم! همه دنیای منی می‌کشم خار کف پای تو را تا به ابد منت مادر و بابای تو را تا به ابد همگان در سفر کرب و بلا، الا من🥲 همه رفتند به آن سعی صفا الا من...»🥲 هر دم از حسرت مشایه بگویی باید از وداع زن همسایه بگویی باید زن همسایه که با پنج پسر دختر خویش رفت مشایه و شد همسفر همسر خویش ... چاشنی کن به کلامت، غم محزونی را پخش کن سیصد و ده بار تزورونی را *** خواهرم! حسرت مشایه اگر در دل توست نابلد هستی و این نابلدی مشکل توست! من اگر دیده‌ام افتاده به ایوان نجف با همین شیوه‌ی رندانه رسیدم به هدف! می‌رسد از سر کویش خبری بالاخره این همه سعی تو دارد اثری بالاخره : «یا پشیمان شده و بار سفر باز کند تا که با تو سفر تازه‌ای آغاز کند😍 یا خودش رفته و در راه، دلش می‌سوزد ☺️ چشم بر فرصتِ تکرارِ سفر می‌دوزد یا که از دوری تو، از تک و تا می‌افتد یا که در هر قدمش یاد شما می‌افتد 😌 یا دلش می‌شود از عشق شما آکنده❤️ - باز تنها به سفر رفت و نشد؟ شرمنده😅😅😅 ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
✨✨✨ «حزب خدا زنده است» رهبرِ ضحاک‌ها، مهترِ سفّاک‌ها موسمِ مرگش رسید، در پیِ تدبیر شد شعله به لبنان کشید، پنجه به ایران کشید خون ز سرِ پنجه‌اش، باز سرازیر شد بر تلِ ویرانه‌ای، چکمه‌ی بیگانه‌ای... غیرتِ مردانه‌ای، نعره‌ی تکبیر شد لشکرِ یاران به صف، خیلِ سواران به صف در دلِ میدان به صف، جنگ نفس‌گیر شد بارشِ سجیل‌ها، سیلِ ابابیل‌ها در بغلِ فیل‌ها، ابرهه تحقیر شد! شاهد و فاتح سوار، با مددِ ذوالفقار پوزه‌ی سگهای هار، باز به زنجیر شد قدسُ لنا؛ هوش دار! غاصبِ صهیون تبار خصمِ زبون الفرار، موسمِ تطهیر شد! جان ز کفَش می‌بَرد، نعره‌ی شیران به غیظ گر زِ بلاهت، سگی در طلبِ شیر شد! حزبِ خدا زنده است، فتح و ظفر می‌رسد یوسفِ غمگین به چاه، خوابِ تو تعبیر شد در تله‌ی سنگ‌ها ، صد نه، هزاران شدی شیشه‌ی عطری شکست، آینه تکثیر شد... باد به کامم حرام ، تلخیِ عیشِ مدام منتقما! انتقام... یار بیا! دیر شد ... کلیک کنید ⬇️ @janpanaah
نتایج بداهه های شنبه ۶ آبان موضوع: دفاع جانانه پدافند هوایی ایران در برابر گستاخی اسرائیل جنایتکار طبق الگوی: من اگر چه یک زنم مردانه می جنگم در این رزم کاش مثل حاج قاسم مرد این میدان بمانم در دفاع از حق مظلومان عالم مرد بودن شرط نیست ای خدا در راه حق هر لحظه با ایمان بمانم ____________ از زمین و آسمان حتی اگر موشک ببارد تا ابد من پایبند کشور ایران بمانم ___________ در دلم یک آسمان شعر شهادت می‌زند پر تا ابد با خون لاله بر سر پیمان‌ بمانم ___________ فتنه‌ها بسیار و دشمن بیش و یاران کم، الهی یاری‌ام کن در پناه عترت و قرآن بمانم ___________ با شهادت زندگی پایان ندارد، عیش باقی‌ست ناگزیر از مرگ، می‌خواهم که جاویدان بمانم ___________ چشمه می‌جوشد به اشک و دیده‌ام بارانی از عشق کاش می‌شد تا همیشه زیر این باران بمانم ___________ ساحل چشمان من دلبسته‌ی دریا دلان است چون شهیدان در پیِ حق تا به پای جان بمانم _____________ ساحل چشمان من دلبسته‌ی دریا دلان است چون شهیدان در پیِ حق تا که جان دارم بمانم _____________ جنگ شام است و سپید؛ه بر سر دین و عقیده یاری ام فرما خدایا تا که با ایمان بمانم ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
من جهان دیده ام ای میکده در زیر فلک سایه ای امن تر از سایه دیوارت نیست 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 در جهانی که همه در پی خنجر زدنند، دیر فهمیده‌ای ای دل که کسی یارت نیست سالها دربه دری نیست برایت کافی ؟ اینکه جز غربت و غم یار و هوادارت نیست سالها رنج ،،تورا ساخت ولی ای دل من این همه داغ و غم و درد سزاوارت نیست من هوایِ حرم حضرت حیدر دارم چه کنم، گریه دوای غم هجرانت نیست دیده در مسلخ خون رنگ ندارد به برش بسکه نالیدی به شب رنگی به اشعارت نیست سایه شد همسفر نور وبه خورشید رسید این هم از بخت بد ماست که تکرارت نیست تو برو در پی یاری، همه ی عمر بگرد هیچکس مثل من خسته گرفتارت نیست نه گرفتار بشو، نه ز غم عشق بمیر در زمانیکه کسی،دلبر تبدارت نیست خرج کمتر بنما، وارد بازار نشو وقتی از پول و پله، خرمن و خروارت نیست فکر کن ریخته روی سرت آوار جهان سوخته قلب تو و فندک و سیگارت نیست شاد باش و غم دل بر لب تبدار نیار هیچ کس کشته‌ی این چهره‌ی بیمارت نیست کار ما چون به تو افتاد غمی نیست‌. چرا؟ چون که اما و اگر قاعده‌ی کارت نیست وسط شورِ بداهه، غزل و شعر نیار موقع خوانش اشعار گوهربارت نیست‌ یا بگویند به هم یا که فراموش کنند تو غریبی ‌و کسی محرم اسرارت نیست می و ساقی همه را برده ای از یاد اگر سر سجاده هم ای دوست کسی یارت نیست؟ چشم وا کن که درین بحبوحه ی فرهنگی تو نبینی که یهو پاچه‌ی شلوارت نیست دوش دیدند ملائک، در مسجد باز است زود گفتند خدایا غم اغیارت نیست؟ امشب از کوتهی روز درین فصل خزان گله کردم که خدایا منِ بسیارت نیست؟ تا یکی را بگمارم سر مطبخ هر روز تا نگویند که با خانه سروکارت نیست ما درین معرکه ها هم قدم خضر شدیم غم نخور قدس، اگر سید و سنوارت نیست نه شب جمعه و نه نیمه شب تعطیل است تو لب پنجره‌ای باز که دلدارت نیست؟ دل بکن ، پنجره را زود ببند، عاقل شو رفته او ، ناز نکن ،باز خریدارت نیست اینکه در کل جهان حق وِتو داری تو یعنی اینکه هدفت هیچ بجز غارت نیست من به تو بیشتر از کل جهان بد کردم هیچ کس مثل من اینگونه که سربارت نیست دل من رفت به دیدار دل آرام ولی هر چه در زد همه گفتند که دلدارت نیست ای که هستی نخودِ آشِ در و همسایه جز به تو چه تو بدان هیچ سزاوارت نیست بین جمعی که غریبی بِسُرایی سخت است با خودت حرف بزن هیچ کسی یارت نیست غزه جانم! برسد کاش به گوشَت شعرم مرگ جانکاه تر از دیدن آوارت نیست پوشه‌ات کو؟ بده امضا کنم املایت را ای خدا باز چرا دفتر و خودکارت نیست؟ پاک کن پر زده و رفته به دنبال تراش باز هم قمقمه‌ و خط‌کش و پرگارت نیست ... دِ عزیزم تو چرا با همه دعوا داری؟ گل من عالم و آدم که بدهکارت نیست؟ دل به پاییز و رهایی نده ای برگ درخت! غیر از این شاخه کسی مونس و غمخوارت نیست به هزاران غم و اندوه و بلا خورده گره هرکه دور از تو شد و مست و گرفتارت نیست در جهانی که همه خاطره‌ها می‌سوزند هیچ کس فاعل اشعار شرربارت نیست ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
نتایج بداهه سرایی جمعی سه شنبه ۱۵آبان طبق الگوی: می‌خواستم وجود تو را شاعری کنم این کار احتیاج به خوش‌باوری نداشت 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 میلاد تو تبسم باغ بهشت بود اصلا بهشت بی تو تماشاگری نداشت اعجاز خلقت است که از روز ابتدا مثل حسین هیچ کسی خواهری نداشت جز چند بچه‌ هیچ کسی نوچه‌ات نبود این کوچه غیرِ مورچه‌ها عابری نداشت دنیا برای چشمهای مهربان تو جز اشک و درد سوغاتی بهتری نداشت من را ببخش هدیه برایت نداشتم هم پای دستهات، طلا، زرگری نداشت می‌خواست بی‌تو یک‌شبه طوفان به پا کند این بغض خسته، قدرت ویرانگری نداشت ... ای کاش کل قافله مردان جنگ بود یا آنکه رفت بر سر نی، دختری نداشت ای ارتفاع منبر تو تا ابد بلند غیر از علی کسی که چنین دختری نداشت ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
نتایج بداهه گویی انجمن گوهرشاد در شب شنبه مثل آن اشکی که روز وصل از چشمم چکید خود نمی‌دانم که از چشمت چرا افتاده‌ام ⚘️🌿 ⚘️🌿 ⚘️🌿 ⚘️🌿 ⚘️🌿 تکیه‌گاهم سست شد پا در هوا افتاده‌ام برگم از چشمِ تمامِ شاخه‌ها افتاده‌ام باد هم گَرد مرا در آسمان پیدا نکرد گم شدم از خویش هم ، در ناکجا افتاده ام توی پیچاپیچ عمامه دلم را بسته‌ام روی دوش مهربانش چون عبا افتاده‌ام تا هوای روی تو کردم دلم بی تاب شد این هوا آمد که من هم بی هوا افتاده ام گهگداری سفره سلطانی ات را باز کن من که در دربار تو همچون گدا افتاده ام محرم دیدار صحن با صفایت نیستم یک غریبه در زمین نا کجا افتاده ام کربلا در دوری ات اشکم دمادم می چکد آه از درد فراق ،از تو جدا افتاده ام داشتم رد می‌شدم از کوچه‌ی تنها‌یی‌ام ناگهان دیدم در آغوش شما افتاده‌ام عشق تو تنها دلیل هستیِ جان من است با وجود نور تو دور از فنا افتاده ام دوست دارم درمیان روستا باشم ولی در کلانشهری پر از بوق وصدا افتاده ام کعبه دل کارگاه بت تراشیها شده از خلیل عقل خود گویا جدا افتاده ام کاروان عشق، ما را تا کجا ها می برد باز هم در دام موزون بلا افتاده ام در وطن هستم ولی چون دورم از کرب و بلا در خیالم در بیابان بلا افتاده ام گنبد زیبای مولایم امیرالمومنین...آه بی تابم که دور از آن هوا افتاده ام حرف مادر را نکردم گوش و نفرینش گرفت مادری بیچاره ام گیر شما افتاده ام دشمنان گاهی به حال من ترحم کرده اند درد جانکاهیست گیر آشنا افتادم از نفس افتاده‌ام ای هم‌نفس ای هم‌قفس دست‌هایم را بگیر از دست و پا افتاده‌ام دست در دستت که بگذارم برایم کافی‌است سردی‌‌اش فهمانده گیر بی‌وفا افتاده‌ام من خوشم در این قفس پرواز می‌خواهم چکار ای قناری‌ها که از چشم شما افتاده‌ام از زبان فرش حرم: حال من از حال کل هر دو دنیا بهتر است گرچه در ظاهر به زیر دست و پا افتاده ام بهترین فرش جهان هم کی به پایم می رسد؟! من چه خوشبختم در این صحن و سرا افتاده ام پختهٔ این روزگارم ته‌نشینم، ته نشین در کف آرام‌پز چون لوبیا افتاده‌ام دائما دنبال خود می‌گردم اما نیستم! بس که گشتم هرکجا از دست و پا افتاده‌ام وقت خواب است و من و درس و سکوت این اتاق نیمه شب من یاد فیلم کیمیا افتاده ام! بار سنگینی است عشق و زندگی بر دوش من از مصیبت مثل یک صاحب عزا افتاده‌ام بهتر از من نیست در دنیای ما یک بنده ای باز وقت امتحان یاد خدا افتاده ام. مثل خفاش شبم از روشنی‌ها بی خبر مست غم در رختخوابم روزها افتاده‌ام باز بیدارم شبیه جغدِ روی شاخه ای باز هم از خوابِ شب هایم جدا افتاده ام نیمه شب هم بارش شعرم پر از عیب است و نقص باز هم در دام ناز واژه ها افتاده ام دست های ربنا در خواب سنگین رفته است خواب رنگین دیدم از یاد خدا افتاده ام روزگاری پولدار مملکت بودم ولی چشم خوردم از سر بام غنا افتاده ام.. باغبان گرمِ هَرَس در خِش‌خِشِ پاییز بود باغ اما گفت:دیگر از صفا افتاده‌ام باغ سبزم ذبحِ یک طوفان پاییزی شده سهره ی عشقم که در ماتم‌سَرا افتاده ام مانده ام در کنح خانه شعر می بافم زیاد آنقدر که در کلاف بادها افتاده ام شد توهم این که عنقایم امیر کوه قاف یا پری هستم که از بال هما افتاده ام ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
نتایج بداهه سرایی جمع گوهرشاد سه شنبه ۲۲ آبان روی دیوار دلم سایه ای از قامت توست مثل تنهایی من قد بلندی داری 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 آسمانا! تو هم از غصه من با خبری ؟ که چنین باهمه وسعت خود میباری تو که سرگرم دودوتای جهانت هستی میتوانی غم چشمان مرا بشماری؟ نقشه ی قالی عشقت سر دار است هنوز می شود رج به رج درد مرا بشماری؟ فکرم این بود میایی که غمی برداری! خودت اما سر این جانِ خراب آواری خزر از دیدنِ تو کاش که هندی بشود تنِ ساحل بکند پارچه‌هایِ ساری نازَکم! حیف نکن روغنِ بادامِ هرات نکن ای دخترکِ خوبِ مزاری، زاری بغل و لعل لب و غمزه‌ی چشمان سیاه سفر عشق چنین نیست که می‌پنداری ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
نتیجه بداهه گویی شب شنبه: عرض سلام و ادب دارم خدمت همه عزیزان گروه امشب هم بداهه گویی داریم قلبم در آغوش قفس آواز می خواند مانند قلب فارغ از بند قناریها 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 در اوج احساس و گمان خوش گمانیها امشب دلن سرگرم باغ است و قناریها هر ملتی با ترس از دشمن شود لرزان بی شک به سرعت می رود تا قعر خواری‌ها آنها که دست از جیبشان بیرون نمی‌آمد با دادن پول و طلا کردند یاری‌ها در قلب فروردین به دنیا آمدم، ای کاش قلب جهان می‌ماند در دست بهاری‌ها؛ تا گل کند، تا بشکفد، تا سبزتر باشد ... آری، خوشم در بطن این رویاسواری‌ها با خویش تنها ماندم و در غم رها ماندم جا ماندم و رفتند بی من هم‌قطاری‌ها از بند جهل آزاد شد اندیشه‌ی دنیا آغاز شد پایان عصر برده‌داری‌ها مام وطن می‌پرورد در دامنش مادام مانند فخری‌زاده‌ها و شهریاری‌ها هر روز جمعه من تو را میخوانمت باز آ روشن شود چشمان این شعرانتظاری‌ها میخوانمت شاید که با آوردن نامت آرام گیرد سینه‌ام از بی‌قراری‌ها هرچیز بی‌تو تلخ و تاریک و غم انگیزست کی میشود پایان بگیرد بدبیاری‌ها جز اشک و آه و ناله در بند و بساطم نیست با ما مدارا کن در این دار و نداری‌ها یادت بخیر ای روستای بی نظیر ما یادم نخواهد رفت آن قایق سواری ها با من چرا قهری ندارم طاقت دوری برگرد یادم می رود ناسازگاری ها دائم طلب دارند آن ها از پدرهاشان صد آه و داد و الامان از ته تغاری ها مادر اگر هستی بدان گر مهربان باشی دارد ثواب بی حدی این بچه داری ها حرفش فقط تعریف و چاپلوسی استاد است دارد چه خیری آخر اینطور پاچه خواری ها‍؟! دارم یقین خواهی رسید ای نوبهار من پایان شیرین همه چشم انتظاری ها آخر ببین سرباز دیرینت ز پا افتاد مرگ است آیا پاسخ چشم انتظاری ها؟ مولا دلم بدجور می گیرد از این غصه حالا کتابش شد یکی از یادگاری ها کی می رسی در راه تو صد عشق جان داده آقا بیا پایان شو بر این بی قراری ها مولای من، دیدی کوید آخر گرفت او را؟ در شأن او بود این طریقِ جان سپاری ها‍؟!! او که امید روستای پر شب ما بود رفته ...چرا من زنده ام در سوگواری ها؟ آه ای تجلی...پیر این راه پر از غوغا برگرد تا از رو رود این ناگواری ها در هر غدیرِ تازه گویی بین یارانی من دیدمت در پای کاری، وقت یاری ها آه ای غدیر خم شهادت می دهی این مرد زحمت کشید هرگز نبود از آن شعاری ها حجب و حیا زیباترین دارایی زن هاست ارزش ندارد بی گمان بی بند و باری ها بعد از تو با درد نبودت روضه می گیرم ای کاش آرامم کنند این سوگواری ها این پنبه را بردار از گوش سران، شاید دنیا تکانی خورد از این بی قراری ها ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
عرض سلام و ادب دارم خدمت همه عزیزان گروه. امشب هم بداهه گویی داریم با سه واژه: 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷 در شهر پرنده‌ای پر نگشود در کنج قفس قناری نسرود ایستگاه در ازدحام تنهایی ماند بی اشک وداع، بی گفت و شنود... پرنده، ایستگاه بعدی آن نامه را گم کن کسی در شهر او چشم انتظار شعرهایم نیست رفتن (فعلی که در کفش‌هایم رسوب کرده‌ بود) مرا در آخرین ایستگاه به زمین چسباند شانه هایم کلاهم مقصد پرنده های بی لانه شد و شهر به لطف تو اولین مترسک زنده‌اش را دید "پرنده" گر شدم فقط به عشق آسمان توست حسد به شاخه ای برم که زیر آشیان توست به "شهر" مردگان اگر که بشنوم صدای صور که زنده می کند تمام مرده ها اذان توست ببین قطار عشق من گذشته از درون خویش و "ایستگاه" بعدی اش مسلما لبان توست در شهر ایستاده بودم ایستگاهی تنهایی اش را به من چشمک زد تنهایی را گوشزد می کرد شنیدم پرنده ای شدم که پرواز را گوشمالی دادم تکانی به خودم گرفتم به خودم تکانی دادم تا خودم زیاد فاصله داشتم باید در همین ایستگاه که پیدایم کرده بود کار را یکسره می کردم تا پیدا شوم برای خودم خودی که نمی شناسمش و ایستگاه ِ قرمز زنگ خطر را برایم زده بود بیا باش در کنار هرچه نیستی شاید فردا هم برای تو باشد...... زیرِ سقفِ آسمانِ شهر با پرندگانِ مهربانِ شهر سوی «سرزمینِ روشنی» پریده‌ام پا به پای کفشهای کودکی در پناهِ گرمِ ژاکتِ عروسکی شادمان دویده‌ام آن طرف چه آبی‌ است! این طرف چه سبزِ روشن است! آن طرف چه باصفاست! ایستگاهِ آخر است جاده‌ها چه آشناست! این که آسمانِ شهرِ ماست! فکر می‌کنم رسیده‌ام... در این ایستگاه خاموش در قعر تنهایی سوز سرد زمستانی پرنده ای که یخ زده شهری تنها دردی که تمام نمی‌شود زمینی که آدم‌هایش را فراموش کرده سرمایی که هر لحظه بیشتر می شود این‌جا ایستگاه آخر است کاش می‌شد پرنده‌ای باشم روی سقفِ شهر پر بزنم گاه گاهی برای سرگرمی سر ایستگاهِ آن سر شهر در کنارِ مسافری غمگین کمی آوازِ حَصر سر بدهم ولی امروز شکلِ انسانی سر ایستگاهِ این سرِ شهر غرق در غارغارِ کلاغ در میان گذشتن و ماندن خسته ام از ترددِ افکار یک روز در دلِ شهر چشمت به چشمِ من خورد قلب مرا دلِ تو برداشت با خودش برد! دنبالِ تو، گلِ من! پروانه‌وار رفتم دیدم که در قطاری سمت قطار رفتم دادم بلیط خود را پیش تو جا گرفتم با هر تکان قلبم، دست تو را گرفتم دلگرم، مثل خورشید پرشور، مثل دریا مثل پرنده، آزاد مثل ستاره، زیبا یک ایل، ماتِ چشمت یک شهر، مستِ عطرت باران گرفته امشب جا هست زیرِ چترت؟ آسایش وجودم! آرامشِ خیالم! گرم است با تو قلبم خوب است با تو حالم شکر خدا! نشسته دلبر کنار دلبر با من بمان عزیزم تا ایستگاه آخر در هیاهوی شهر خوابیده یک پرنده درون لانه ی خود ناگهان با صدای بمباران می‌پرد او ز آشیانه ی خود دلش از هر چه جنگ پژمرده جانش از هر چه تیر، آزرده بچه اش را گذاشت،زیرا او در درون خرابه اش مرده در سرش شور زندگی کردن چاره ای نیست اینک اما آه باید از نو بسازد او اکنون لانه ای در کنار این ایستگاه‌ آمد پرنده تا شهر ما شاد در ایستگاهی آهسته ایستاد آواز خواند و ما را صدا زد کر بود این شهر پس رفت با باد ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
چای ریختم تازه دم خوب خوشرنگ استکان‌های شاه عباسی می‌نشینم کنار رود بیا با توام مهربان ای عباسی! با یک سبد پر از گل من آمدم به سویت دیدم که رفته‌ای و،برجاست‌عطر و بویت بابونه‌ای و ریحان،زیباست رنگ و رویَت روشن چو رودجاری،بوده‌ست خُلق و خویَت برگرد و بین که تنها بِنشسته‌ام به کویَت تا گُم شَوم دوباره ،در پیچ و تابِ مویَت ای کاش که پاک و روستایی باشد صبحی که به رنگ آشنایی باشد گل باشد و آب و زندگی در جریان من باشم و او باشد و چایی باشد صامره حبیبی یک رود روان در دشت یک دشت پر از بلبل یک دامن پر چین و یک روسری پر گل ... همراه دو فنجان چای، زنبیل پر از گل، آه شاید که بیایی باز شاید برسی از راه شاید برسی از دور پیشم بنشینی باز با من بدوی در دشت بابونه بچینی باز ... دست از سر من بردار ای درد روان‌آشوب باید بزنم فالی ای کاش بیاید خوب اینجا چقَدَر خالی‌ست جای تو در آغوشم این چای هلاهل را با یاد تو می‌نوشم با یاد تو می‌نوشم هر شب به هوای تو یک چای به جای من یک چای به جای تو می رقصد و می‌پیچد آهنگ تو در گوشم حاشا بشود یک دم یاد تو فراموشم پ.ن: دلتنگم و دلگیرم یارم به سفر رفته هی قافیه می‌بافم شعرم به هدر رفته ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
🥀 غزه درد می‌کشد ... غزه ناله می‌کند ... در میان خیمه‌های بی‌کسی شعله‌‌ها زبانه می‌کشد کودکی دوباره دامنش به شعله کوچه می‌دهد مادری به ترکش تلذی یتیم شیرخواره‌اش، شهید می‌شود کوچه‌ها پر از شهید زنده است ... کودکان بی قرار از گرسنگی به دامن گلوله‌ها پناه می‌برند خانه‌های آرزو، یکی یکی بر سر عروس‌‌ها خراب می‌شوند بچه‌ها که گریه می‌کنند، مادران، ذره ذره آب می‌شوند... غزه تشنه است غزه بی غذاست صحنه‌ها چقدر آشناست داغ کربلا دوباره تازه می‌شود غزه، کربلاست من چرا هنوز زنده ام؟... 💔 @janpanaah ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
به بوی خون و نمِ خاک، کرده‌ام عادت عروس حجله‌ی جنگم، نواده‌ی خطرم به جستجوی پناهی و آبی و نانی همیشه کوله به دوشم، همیشه در سفرم هنوز منتظر سازمان بی‌مللم هنوز چشم به راه حقوق بی بشرم اگر چه بی رمق، اما هنوز می‌بینم چه داغها که ندیدم ... هنوز شعله‌ورم نداشت ارزش دیدن، جهان کوچکتان ندیدنی‌است جهان، هر کجا که می‌نگرم؛ گرسنه اند جگرگوشه‌‌های من، باید دو چشمِ خود بفروشم، دو تکه نان بخرم 💔 ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom