عدمالفتح کربلای چهار، زمینهساز پیروزی مقتدرانهٔ کربلای پنج
آن شب بسی گلهای پرپر دید اروند
عاشقترین غواص بـیسر دید اروند
ناگه میــــــــــان آسْـــــــمان تیرهگونش
صد چلچراغی از منـــــــــور دید اروند
در کربلای پربـــــــلای پنج و چـارش
مهپارههایی مثـــــــل اکبر دید اروند
با انفجـــــار جـــــــایجای آبهایش
دُردانــههایی قد اصـــــغر دید اروند
در التهــاب سهمــــــــگین موجهایش
دریادلانی همــچو اژدر دیــــــد اروند
در بین معبرهای میـــــدانهای مینش
تخریبچیهایی مثل تـندر دید اروند
در کربـــــــلای پنج و رزم بیامــانش
فتح و ظــــــفرهایی مکرر دید اروند
#حمید_جهانگیر_فیضآبادی
#عضوکانال
@golchine_sher
دست من را ول نکن، دنیا خرابم می کند
در هیاهو، زیر دست و پا خرابم می کند
بین هیئت، وقت روضه گرم تسبیح توام
دور از گرمای تو، سرما خرابم می کند
غیبت و تهمت شده کارم حواسم نیست که
آخرش این حرف ها، یکجا خرابم می کند
جرم هایم را که تو می بخشی و خط می زنی
آه، پیش چشم تو امّا خرابم می کند
اشک هایم را بگیر و معصیت ها را ببخش
شرم این بار گنه، فردا خرابم می کند
دل پریشانم از اینکه معصیت های زیاد
پیش چشم حضرت زهرا خرابم می کند
دست من را بین دست مهدی زهرا گذار
هرکسی غیر از خود آقا خرابم می کند
قصه ی لب تشنگی و آب، آبم می کند
روضه ی بی دستیِ سقا خرابم می کند
های هایِ گریه ی جانسوز آقایم حسین
بر سر نعش گل لیلا خرابم می کند
#وحید_محمدی
#مناجات
@golchine_sher
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
آموزش شعر ترم پاییز و زمستان
کارگاه هوای شعر
با یاد و خاطره سیدالشهدای جبهه مقاومت و زائران شهیدش در حادثه تروریستی کرمان
آموزش و نقد شعر
بداهه سرایی
شعرخوانی
میزبان و مدرس: احمد ایرانی نسب
چهارشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۳۰ تا اذان مغرب
ساری، میدان امام خمینی(ره)، حوزه هنری استان مازندران
حضور برای علاقمندان به ادبیات آزاد است
هدایت شده از گلچین شعر
😍تو ایتا محاله مثل این کانال پیدا کنی
بیا حالت رو خوب کن😍
https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
هدایت شده از رباعی_تک بیت
کدبانوی خانه بود مادر جانم
بی عذر و بهانه بود مادر جانم
دلتنگ دو دست پینه دارش هستم
دستش پدرانه بود مادر جانم
#نوروزرمضانی
#مادر
@robaiiyat_takbait
مدتهاست
به هوایِ صبح بخیر گفتنهایت
سحر خیز شدهام
#صدرا_فاریابی
@golchine_sher
دوست دارد یا نمیخواهد مرا معلوم نیست
عشق، بازی میکند با من چرا! معلوم نیست
میکشم سر، هرچه میریزد به جامم دست دوست
کی در این میخانه میافتم ز پا معلوم نیست
برگ دست شاخه را وقتی رها میکرد گفت:
باد با خود میبرد ما را، کجا؟ معلوم نیست
یا نمیآید به چشم باغبان پاییز ما
یا زمستان و بهار کاجها معلوم نیست
با طبیبان رنج ما را بازگوکردن خطاست
جای زخم عشق بر دلهای ما معلوم نیست
#فاضل_نظری
@golchine_sher
چراغان کن به یُمن هر قدم شام غریبان را
بیا آرام کن پروانه ها ی روی ایوان را
حیاط خانه خلوت کرده با خود نازنین من
بیا شاید به خاطر آورَد آغوش مهمان را
قرار این بود برگردی،بهار آرزوهایم
بیا تا گل بیفشانم به پایت تا به کرمان را
امان از سوختن، از آتش افتاده بر دامن
بیاور با خودت از آسمان ها باز باران را
امان از فصل دلتنگی، امان از دل پریشانی
ببر از خاطر این خاک تاراج زمستان را
من این جا ذرّه ذرّه آب خواهم شد نمی دانم
کسی می داند آیا حال شمع رو به پایان را؟
شبیه آن سحرگاه شهادت آرزو دارم
شکوه رقص خونینی چنین در قلب میدان را
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مریم_محبی_نژاد_کرمان_نرماشیر
#عضوکانال
@golchine_sher
خود را به چشم دیگران این قدر بالاتر مبین
هر سایه ای قد می کشد وقت غروب آفتاب
#صادق_نیک_نفس
#عضوکانال
@golchine_sher
از خون و خاکستر ببین در شهر باران را
بسته ست خون راه تماشای خیابان را
دی را ببین و دردهای ناتمامش را
در جان ما سرمای سوزان زمستان را
حالا پس از تو انفجار بغض های ما
در صدر اخبار جهان آورده کرمان را
روزی تو جانت را فدای مردمت کردی
حالا فدایت می کنند این مردمان جان را
آنشب تو را خیل رفیقانت بغل کردند
حالا تو در آغوش می گیری شهیدان را
در آسمان حتما که دیدی و بغل کردی
ریحانه ی از آتش و خون ها هراسان را
آخر چرا بر خاک و خون افتاده؟! وقتی تو
بر روی چشمت می نشاندی هر چه مهمان را
بعد از تو جولان می دهند اینگونه نامردان
از مرد خالی دیده اند انگار میدان را
تا کی سکوت و صبر باید، وقت خونخواهی ست
باید به طوفانی پشیمان کرد شیطان را
#حسن_زرنقی
#عضوکانال
#حاج_قاسم
#کرمان
#گوشواره_قلبی
@golchine_sher
با همین دست، به دستان تو عادت کردم
این گناه است ولی جان تو عادت کردم
جا برای من گنجشک زیاد است، ولی
به درختان خیابان تو عادت کردم
گرچه گلدان من از خشک شدن میترسد
به ته خالی لیوان تو عادت کردم
دستم اندازهی یک لمس بهاری سبز است
بسکه بیپرده به دستان تو عادت کردم
ماندهام آخر این شعر چه باشد انگار
به ندانستن پایان تو عادت کردم
#علی_اکبر_رشیدی
@golchine_sher
غم را چه کنم که خیمه بر جان زده است
لبخند زدن کار دل خرسند است
#صدیقه_شاداب_نیک
#عضوکانال
@golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امید ما به رحمت بیمنتهای توست
مقصود عاشقان دو عالم لقای توست
هرکس امیدوار به اعمال خویشتن
سعدی امیدوار به لطف و عطای توست
#سعدی
@golchine_sher
اگرچه صحن وسرای بهشت زیبا بود
میان فوج کبوتر، کلاغ تنها بود
سیاه بین تمام سفید و روشن ها
میان چشم جماعت چقدر رسوا بود
به روی پا که نه، با دل قدم گذاشته بود
برای عالم و آدم در آن سرا جا بود
سرای نور بود و وقت بوسه ی خورشید
به روی گنبد غرق طلای آقا بود
میان اشک و تبسم دخیل بست و دلش
کنار پنجره فولاد غرق نجوا بود
کنار آهن نازک دلی که آغوشش
گره گشای غم و غصه های دنیا بود
غروب آمد و او بی خیال اطرافش
هنوز غرق مناجات و در تمنا بود
قیام کرده و در صف تمام زائرها
و او نشسته، نماز دلش فرادا بود
درست بعد سلامش، بلند شد از جا
کسی که شامل لطف دم مسیحا بود
چقدر صحن و سرای بهشت زیبا تر
صدای نغمه ی نقاره کشف معنا بود
میان فوج کبوتر کلاغ تنها نه...
میان بهت جهان ،روی دست دریا بود
#محمدجواد_منوچهری
#عضوکانال
#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضا
@golchine_sher
مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من
کوبی زمین من به سر آسمان من
درمان نخواستم ز تو من درد خواستم
یک درد ماندگار ! بلایت به جان من
می سوزم از تبی که دماسنج عشق را
از هُرم خود گداخته زیر زبان من
تشخیص درد من به دل خود حواله کن
آه ای طبیب درد فروش جوان من !
نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من
#حسین_منزوی
@golchine_sher
آدم شدیم و خوردن سیب اشتباه بود عاشق شدیم و عشق برامان گناه بود
بارید عشق و سیل شد و جانمان گرفت پنداشتم که سیل مرا جان پناه بود
چشمش شبیه خاطره های سیاه ماند شعرم پر از سکوت و محالات آه بود
می سوختم برای کسی که برای من تنها به قدر چشم زدن ها نگاه بود
او رفت و ماند شاعرکی در خیال او او رفت و بوم زندگی من سیاه بود
او رفت و ماند لانه ی من در هجوم باد
بی او هجوم باد مرا تکیه گاه بود
پوشالی است هر چه که دیدیم از هوس
تکیه به عشق عاقبتش اشتباه بود
تاوان عشق غربت و درد است و انتظار
وقتی رفیق همسفری نیمه راه بود
باید به سوی حضرت خورشید رو کنم
اینبار قافیه غزلی مثل ماه بود
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
یاد بهار بودم در فصل خشکسالی
دلتنگِ پرکشیدن وقت شکستهبالی
کاش این دل شکسته روزی به چشمت آید
هرچند قیمتی نیست، این کوزه سفالی
در چشم من نظر کن، دیگر نمیتوان دید
رودی به این روانی، اشکی به این زلالی
در آرزوی دریا، شوق رهاییام بود
حال مرا بپرسید از تنگهای خالی!
بگذر تو هم که عمری دنیای ما گذشتهست
گاهی به سختکوشی، گاهی به بیخیالی!
#علی_مقیمی
@golchine_sher
در دلم جایی برای هیچکس غیر از تو نیست
گاه یک دنیا فقط با یک نفر پر می شود!
#سعید_صاحب_علم
@golchine_sher
در میان جبههها گم گشتهام پیدا نشد
آمدن از او نشانی جز به یک رؤیا نشد
خطبهخط کاروانهای شهیدان رفتهام
هرکه را دیدم برایم آخرش بابا نشد!
سالها دنبال یک نامو نشانی بودهام....
باز سهمم جزبه عکس و گوشهای تنها نشد
من پدر میخواستم او رفت گمناممشود!
بعد از او دنیای من هم هیچگه زیبا نشد
#الهه_نودهی
#عضوکانال
#بهیاد_شهدای_گمنام
#شهید_علی_اصغر_کریمینودهی
@golchine_sher
روی خاک افتاده در کرمان من
شاخه ی ریحان و یاس و نسترن
ماه را کشتند و خون جاری شده
از سَرِ پروانه های بی بدن
تر شده چشمان ایران باز هم
از عروج لاله ها بر هر چمن
از عروج لاله ها موجی عظیم
می شود دریا به دریا سینه زن
در غروب جمعه های انتظار
بوی یوسف می رسد از پیرهن
#هادی_جاهد
#عضوکانال
#کرمان_قهرمان
@golchine_sher
تو از خورشیدها آمدهای
از سپیدهدمها
آینهها و
ابریشمها
شادی تو بیرحم است و بزرگوار...
برمیخیزم!
چراغی در دست،
چراغی در دلم
زنگار روحم را صیقل میزنم
آینه ای برابر آینهات میگذارم
تا با تو ابدیتی بسازم ...!
#احمد_شاملو
@golchine_sher
غمخوار من! به خانهی غمها خوش آمدی
با من به جمع مردم تنها خوش آمدی
بین جماعتی که مرا سنگ میزنند
میبینمت، برای تماشا خوش آمدی
راه نجات از شب گیسوی دوست نیست
ای من! به آخرین شب دنیا خوش آمدی
پایان ماجرای دل و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
با برف پیریام سخنی بیش از این نبود
منت گذاشتی به سرِ ما خوش آمدی
ای عشق! ای عزیزترین میهمان عمر
دیر آمدی به دیدنم، اما خوش آمدی
#فاضل_نظری
@golchine_sher
داروی شفابخش ولی شیرین است
سرشار ز واژههـای عطـــرآگین است
حیران شده است روحِ قحطی زدهام
از بس که نماز، سفره ای رنگین است
#آمنهآلاسحاق
#مهرآفرین
#عضوکانال
@golchine_sher
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
نشستم بر مزار کودکانم، آه، غمگینم
مگر بر آتش این سینه گردد اشک، تسکینم
منم باغ گلی که غنچه هایم را لگد کردند
درون سینهام دشتی پر از گلهای خونینم
منم آن مادری که پا به پای کودکش زخمیست
و هر شب موشکی تب دار میآید به بالینم
بگو خمپاره ها دست از سر گهواره بردارند
بگو آژیرها ساکت، که لالایی ست تلقینم
زمین دور سرم چرخید، وقتی سینهام میسوخت
جهان! پا بر دلم نگذار، من میدانی از مینم
چه سِیلی راه افتادهست در چشمان بی تابم
نمی دانم که با چشمان مات خود چه میبینم
خداوندا خداوندا خداوندا خداوندا
پر از اشک و مناجاتم، پر از لبیک و آمینم
به صفحه صفحهی تاریخ عالم نام من پیداست
به صفحه صفحهی تاریک عالم، برگ زرینم
چه تقویمیست که رخت عزا را در نیاوردم
پر از لبخند تلخم، خالی از یک اشک شیرینم
اگر اسحاق و ابراهیم را، یعقوب و یوسف را
درون سینه دارم، لیک اسلام است آیینم
منی که روزگاری قبله گاه مسلمین بودم
مبادا دست برادرم، نخواه از پای بنشینم
مسلمانان مسلمانان مسلمانان مسلمانان
بپا خیزید فرزندان من، یاران دیرینم
اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار تفسیر من است ای دوست
که من دست خدا در آستینم، من فلسطینم
#احمد_ایرانی_نسب
#فلسطین
کانال اشعار احمد ایرانی نسب در ایتا👇
https://eitaa.com/ahmadiraninasab
کانال اشعار احمد ایرانی نسب در تلگرام👇
https://t.me/ahmadiraninasab
هدایت شده از گلچین شعر
😍تو ایتا محاله مثل این کانال پیدا کنی
بیا حالت رو خوب کن😍
https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080