صبح آمد و آفتاب سر زد از راه
دستان ِبلــندِ تیرگی شد کوتــاه
برخیز، به آب و روشنی دست بده
خورشید، دوباره همنشین شد با ماه
#صفیه_قومنجانی
#عضوکانال
@golchine_sher
تا کنم از سینه بیرون آهِ بی تاثیر را
از کمانِ خود رها سازم پس از این تیر را
از نقوشِ جای پایم پیکرِ صحرا پُر است!
در دلِ آیینه چون بینم ز خود تصویر را
صیدِ آزادم مرا را در دامِ صیادی مجو
خود به تسخیر خودم آورده ام نخجیر را
تلخ و شیرین جهان را کی دهم نسبت به جبر؟
من که می سازم کنون از جبرِ خود تقدیر را
خوابِ آشفته پریشان گر کند حالِ مرا
می نهم بر دوشِ خود بار غم تعبیر را
در قفس ماندن مرا آشفته خاطر کرده است
بعد از این وا می کنم از پای خود زنجیر را
بارِ پیری قامتم را کرده خَم امّا چه باک
رنجِ پیری کی کند تسلیمِ خود این پیر را؟
ناله ام[ شایق] که در هفت آسمان پیچیده است
می کند ویران شبی این خانه ی دلگیر را
#اکبرحمیدی_شایق
#عضوکانال
@golchine_sher
آمدی، جانم به قربانت، ولی حالا چرا؟
بی وفا، حالا که من افتاده ام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل، این زودتر می خواستی، حالا چرا؟
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام، فردا چرا؟
نازنینا، ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن، با ما چرا؟
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟
شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین، جواب تلخ سر بالا چرا؟
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا؟
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا؟
در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود، غوغا چرا؟
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت می روی تنها چرا؟
#شهریار
@golchine_sher
دوست دارد یا نمیخواهد مرا معلوم نیست
عشق، بازی میکند با من چرا! معلوم نیست
میکشم سر، هرچه میریزد به جامم دست دوست
کی در این میخانه میافتم ز پا معلوم نیست
برگ دست شاخه را وقتی رها میکرد گفت:
باد با خود میبرد ما را، کجا؟ معلوم نیست
یا نمیآید به چشم باغبان پاییز ما
یا زمستان و بهار کاجها معلوم نیست
با طبیبان رنج ما را بازگوکردن خطاست
جای زخم عشق بر دلهای ما معلوم نیست
#فاضل_نظری
@golchine_sher
امـروز پشتِ پنجـره، گلـدان گذاشتم
از غصه سر به نردهی ایوان گذاشتم...
دست و دلم به شعر نمیرفت مدتی!
عکسِ تو را کنارِ قلمدان گذاشتم...
شعرآمدو توآمدیو خطبهخطبهخط
اسـمِ تـو را نوشتـم و باران گذاشتـم..!
با طعــمِ قهوهای که نخـوردم کنارِ تو
بر ذهنمیزِخسته دو فنجان گذاشتم...
عطــرِ تو را برای غــمِ روزهـــای عید
شــالِ تـو را بـرای زمســتان گذاشتـم...
ازگریهخیسوخالیامامشبکهنیستی
چتــرِ تو را کنارِ خـیابان گذاشتـم...
عشقت مرا بهحاشیهراندهست ازخودم
اینگــونه شد کهسـر بهبیابان گذاشتـم.
#اصغر_معاذی
@golchine_sher
ماه من زیبا که هستی ، مهر پیدا کن کمی
امشبی را با دل تنگم مدارا کن کمی
این قدر دل دل نکن حالا که دیگر آمدی
لا اقل در رفتنت این پا و آن پا کن کمی
این قدر تلخی نکن ، لبخند شیرین پیشکش
از کمان ابروانت این گره وا کن کمی
یاد کن از روزگارانی که دور از چشم شرم ...
بر سر آن بوسه ی مستوره دعوا کن کمی
خلوت عریانیِ تو حسرت آیینه هاست
خویش را در اشک شوق من تماشا کن کمی
#بهرام_احدی
#عضوکانال
@golchine_sher
نشسته در گلوی حق دوباره خارها
بیا امید قلب جمع بی قرار ها
به ضجه می زند جهان تو را صدا، بیا
ز حنجر بلا چشیده روی دارها
نشسته غزه در میان خاک و خون ،بیا
نجات بخش شهر مانده در حصارها
به عرش می رسد صدای ضجه هایشان
ولی به خاکیان نمی رسد هوار ها!
سکوت کرده سازمان کور ناملل
برای قتل عام موج انفجارها
بیا اگرچه در کنار تو نبوده ایم
شبیه وعده های داده در شعار ها
نشسته ایم بی وجود درک معرفت
گلایه مند از تمام انتظار ها
نشسته ای در انتظار ما و دلخوشی
به انقلاب روح و ذهن بی بخارها
برای ما که نه ولی ظهور کن بیا
برای التماس و اشک داغدارها
#محمدجواد_منوچهری
#عضوکانال
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#غزه
@golchine_sher
پایی برای رفتنم از این معما نیست
اینجا برای پای من یک جای پا جا نیست
افتاده ام بر خاک و دستی بر نمی آید
بر شانه ی تنهایی ام جز بار غمها نیست
تا چند لقمه خون دل خوردن خداوندا
اصلا کسی هم سفره ی ما بین اینها نیست
هرچند مثل قطره ای تنها و سرگردان
افسوس ؛ ما را فهمی از مفهوم دریا نیست
دیروزهای تا همیشه خون دل خورده
امروزِ ما را وعده ی شیرین فردا نیست
کابوس هایی که به ما پیچیده خوابت را
روشنگر یک قصه ی دلچسب رؤیا نیست
عزم عروج از خاک دارد پای پروازم
تصمیم من که کمتر از تصمیم کبری نیست
اینقدرها هم زندگی کردن نمی ارزد
بی قدر و بی مقدار بودن هیچ زیبا نیست
وقتی هوای آسمان دارد دل تنگت
حالِ زمین گیرِ کسی ماندن در این پا نیست
#اکرم_نورانی
#عضوکانال
@golchine_sher
غمخوار من! به خانهی غمها خوش آمدی
با من به جمع مردم تنها خوش آمدی
بین جماعتی که مرا سنگ میزنند
میبینمت، برای تماشا خوش آمدی
راه نجات از شب گیسوی دوست نیست
ای من! به آخرین شب دنیا خوش آمدی
پایان ماجرای دل و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
با برف پیریام سخنی بیش از این نبود
منت گذاشتی به سرِ ما خوش آمدی
ای عشق! ای عزیزترین میهمان عمر
دیر آمدی به دیدنم، اما خوش آمدی
#فاضل_نظری
@golchine_sher
حضرت_زینب_س_کوفه
خبر پیچید تا کامل کند دیگر خبرها را
خبر داغ است و در آتش میاندازد جگرها را
به روی روسیاهی یک به یک آغوش وا کردند
همانهایی که بر مهمانشان بستند درها را
همانهایی که در مسجد پدر را غرق خون کردند
به خون خویش غلتاندند، در صحرا پسرها را
و باد آرام درها را به هم میزد، صدا پیچید
که برخیزید اهل کوفه آوردند سرها را...
خبر آمد، سری بر نیزهای قرآن تلاوت کرد
کسی جز آل پیغمبر ندارد این هنرها را
#سیدعلیاصغر_صالحی
@golchine_sher
من ِ گذشته ی خود را به یاد داری که؟
به اصل ِ رجعت مرد اعتقاد داری که؟
منم به پای تو افتاده ام، نگاهم کن
به چشمهای خودت اعتماد داری که؟
اگرنه مثل لبت در حصار کن آن را
ظریف و ناب و زنانه، مداد داری که؟!
غزل غزل قلمم اعتراف کرد به عشق
خودت بخوان غزلم را، سواد داری که؟!
هنوز حلقه در انگشتم است، از تو کجاست؟
نگو که نیست! که دادی به باد!... داری که؟!
#محمدحسین_ملکیان
@golchine_sher