eitaa logo
گلچین شعر
13.7هزار دنبال‌کننده
705 عکس
254 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
محمدعلی بهمنی در 27 فروردین سال ۱۳۲۱ در شهر دزفول به دنیا آمد وی دوران کودکی و نوجوانی را در تهران ، کرج و بندرعباس گذراند و پس از تحصیلات مقدماتی از زمان کودکی در چاپخانه‌های تهران به کار پرداخت . او در چاپخانه با زنده یاد فریدون مشیری که آن روزها مسئول صفحه ادبی هفت‌تار چنگ مجله روشنکفر بود ، آشنا شد و نخستین شعرش در سال ۱۳۳۰ ، یعنی زمانی که او تنها ۹ سال داشت ، در مجله روشنفکر به چاپ رسید . شعرهای وی از همان زمان تاکنون به طور پراکنده در بسیاری از نشریات کشور و مجموعه شعرهای مختلف و جنگ‌ها ، انتشار یافته است و بسیاری بر این عقیده‌اند که غزل‌های او وام‌دار سبک و سیاق نیماست . بهمنی از سال 1345 همکاری خود را با رادیوآغاز کرد و پس از آن به شغل آزاد روی آورد . او از سال 1353 ساکن بندرعباس شد و پس از پیروزی انقلاب ، به تهران آمد و مجدداً به سال 1363 به بندرعباس عزیمت کرد و در حال حاضر نیز، ساکن همانجاست . محمدعلی بهمنی مسؤول چاپخانه دنیای چاپ بندرعباس و مدیر انتشارات چی‌چی‌کا در آن شهرستان است . وی در قالب‌های مختلف از کلاسیک ، نیمایی و سپید به سرودن پرداخته است . اما وجه غالب شعرهای او ، غزل می‌باشد . بهمنی را می‌توان از زمره ترانه‌سرایان موفق این روزگار دانست . او تاکنون با شرکت در برخی همایش‌های سراسری شعر دفاع مقدس ، علاقه‌مندی خود را به حضور در این عرصه نشان داده است . محمدعلی بهمنی در سال ۱۳۷۸ موفق به دریافت تندیس خورشید مهر به عنوان برترین غزل‌سرای ایران گردید . @golchine_sher
با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو باشد که خستگی بشود شرمسار تو در دفتر همیشهٔ من ثبت می‌شود این لحظه‌ها، عزیزترین یادگار تو تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من می‌خواستم که گم بشوم در حصار تو احساس می‌کنم که جدایم نموده‌اند همچون شهاب سوخته‌ای از مدار تو آن کوپهٔ تهی منم آری که مانده‌ام خالی‌تر از همیشه و در انتظار تو این سوت آخر است و غریبانه می‌رود تنهاترین مسافر تو از دیار تو هر چند مثل آینه هر لحظه فاش‌تر هشدار می‌دهد به خزانم بهار تو اما در این زمانه عسرت مس مرا ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو از هر طرف نرفته به بن بست می‌رسیم نفرین به روزگار من و روزگار تو @golchine_sher
بی‌تو هر لحظه دلم سایه‌ی سر می‌خواهد از جهانِ غمِ تو....راهِ گذر می‌خواهد من همان ساحلِ جا مانده‌‌ی دریای توأم! در پیِ وصل تو دنیایِ دِگر می‌خواهد پیکرم همچو درختی زِ نفس افتاده... منتظر مانده چرا؟.. حُکمِ تبر می‌خواهد حاصل عمر من این بوده که بعد از تو دلم از من اینجا همه شب دیده‌ی تر می‌خواهد رفتی و همچو پرستوی مهاجر شده‌ای!! قلب بی‌تاب زمین از تو خبر می‌خواهد @golchine_sher
میل داری تو به رفتن من به ماندن بیشتر مطمئنا دوستم داری ولی من بیشتر گوشه ی دنجی، شرابی، راحتی، حرف دلی من به این ها قانعم اما تو حتما بیشتر من حسود و دوستانم ذکر خیرت می کنند اینچنین شد اعتماد من بـه دشمن بیشتر کاش شب باشد زمان رفتن تو لااقل هست داغ رفتنت در روز روشن بیشتر من تمام زندگی را باختم بی شک ولی شد قشون پاکبازان تو یک تن بیشتر @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای محمد علی بهمنی عزیز: شعر نَه...روی مُصَفّای تو پیدا می کرد اوکه در هر غزل، آئینه ،مُصَفّا می کرد... گرچه در محفل ما ، جمع ، غزل می گوید رفت آن کس که غزل از دل تنها می کرد... آنکه از بهر خودش تنگ شود سینه کجاست؟! آه و صد آه از آن یار که غوغا می کرد... گرچه کم بود هوا تا که نویسد از تو به هوای تو به هر گریه غزلها می کرد... غیر دلتنگی اش از بغض فرو خورده نبود گله ای گر دلش از تنگی دنیا می کرد... «تو همانی که دلم لک زده لبخندش را» عشق بود و لب خود رابه غزل وا می کرد... رفته ای تا ابد و شعر تو برجا مانده از ازل شکر، غمت فکر دل ما می کرد... هیچ از عالم ویران نتوان برد برون غیر یاد تو که آبادی دلها می کرد... «گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم» از ازل ، مرگ ،حسودی دو شیدا می کرد ... @robaiiyat_takbait
خویش را گم کرده‌ام بعد از تو در آوار خویش! رحم کن! می‌ترسم از تنهایی بسیار خویش شمع جانم را مسوزان بیش از این، دیگر مگو «اشک می‌ریزد برای گرمی بازار خویش» آن‌چنان سرگرم رویای تو هستم، بارها دیده‌ام خواب تو را با دیده‌ی بیدار خویش چهره‌ای دارم که پنهان در نقاب کهنه‌ای‌ست خیره در آیینه‌ام با حسرت دیدار خویش! باشد ای خورشیدِ پنهان! در حجابِ خویش باش باز هم خو می‌کنم با سایه‌ی دیوار خویش... @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرخوانی: محمدعلی بهمنی دلخوشم با غزلی‌تازه همینم کافیست... @golchine_sher
قطره قطره اگر چه آب شدیم ابر بودیم و آفتاب شدیم ساخت ما را همو که می پنداشت به یکی جرعه اش خراب شدیم هی مترسک کلاه را بردار ما کلاغان دگر عقاب شدیم ما از آن سودن و نیاسودن سنگ زیرین آسیاب شدیم گوش کن ما خروش و خشم تو را همچنان کوه بازتاب شدیم اینک این تو که چهره می پوشی اینک این ما که بی نقاب شدیم ما که ای زندگی به خاموشی هر سوال تو را جواب شدیم دیگر از جان ما چه می خواهی ؟ ما که با مرگ بی حساب شدیم شاعر و غزل‌سرای ایرانی زاده‌ی۲۷ فروردین ۱۳۲۱ در دزفول بود . نخستین شعر بهمنی در سال ۱۳۳۰، یعنی زمانی که او تنها ۹ سال داشت،در مطبوعات به چاپ رسید . وی روز جمعه ۹ شهریور ۱۴۰۳ در سن ۸۲ سالگی در تهران درگذشت . یادش ماندگار 🏴 @arayehha @golchine_sher
تو رفتی و در من، کسی از غصه خم شد گویا که از غم، خیمه ای در من عَلَم شد این روزها پشت من از یک کوه خالیست دنیای مردی، سهمش از یک مرد کم شد ارگ وجودم را وداع تو به هم ریخت کاخ عظیم بودن من کوخ بم شد مثل همیشه دختری در باور شهر از نو، به "بابا دل سپردن، متهم شد بعد تو عنوانم "شهید عشق بابا"ست اصلا خبر داری مزار من حرم شد؟ همه‌ی پدرهای آسمانی همچنین پدر بنده‌ی حقیر را در سالروز آسمانی شدنش مهمان فاتحه و صلوات بفرمایید @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
کانال رباعی و تک بیت ما @robaiiyat_takbait
عاری از صبرم و طاقت نفسم بند آمد زير اندوهِ فراقت نفسم بند آمد ايستادی لبه ی زندگيم، از اين روست هر كسی رفت سراغت نفسم بند آمد مو زدی شانه و ناخواسته عطری برخاست مثل گل های اتاقت نفسم بند آمد ساعت تازه ی خود را كه نشان می دادی چشمم افتاد به ساقت نفسم بند آمد موقع گفتنِ اين شعر كمی ترسيدم خوش نيايد به مذاقت؛ نفسم ..... @golchine_sher
صبح است بیا که غصّه‌ها را ببُریم عمری است فقط گذشته را می‌شمریم یک لقمه امید و جرعه‌ای عشق بنوش وقتی که خدا هست، چرا غم بخوریم؟! @golchine_sher
باد آمد گیسوانش را پریشان کرد و رفت چشم خیس اش شعرهایم را غمستان کرد و رفت بلبلی حزن افولش را به گوش ماه گفت اشک ها را غم نشین این شبستان کرد و رفت مستیِ دورِ لبش از مثنوی ها هم گذشت در شب میخانه ها؛ ما را غزلخوان کرد و رفت شاعران بی بضاعت را به کفر چشم خود آیه آیه شهر را مست و مسلمان کرد و رفت باز با خرچنگهای آبی مردابی اش ذوق کور برکه ها را ماه تابان کرد و رفت بهمنی نام و علی سیرت محمد خو؛؛ پرید با عروجش ماه را در سینه پنهان کرد و رفت @golchine_sher
مست آمدم ای پیر که مستانه بمیرم مستانه در این گوشه میخانه بمیرم درویشم و بگذار قلندر منشانه کاکل همه افشان به سر شانه بمیرم من دُرِّ یتیمم، صدفم سینه دریاست بگذار یتیمانه و دردانه بمیرم بیگانه شمردند مرا در وطن خویش تا بی وطن و از همه بیگانه بمیرم سرباز جهادم من و از جبهه ی احرار انصاف کجا رفته که در خانه بمیرم من بلبل عشاق به دامی نشوم رام در دام تو هم بی طمع دانه بمیرم در زندگی افسانه شدم در همه آفاق بگذار که در مرگ هم افسانه بمیرم @golchine_sher
تو تنها علتی هستی که به خاطر آن روزهای بیشتر، شب‌های بیشتر، و سهم بیشتری از زندگی می‌خواهم. @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرت_محمدتا هوای آسمان در سر ندارد زنده نیست مرغ اگر پرواز را باور ندارد زنده نیست جان اگر بخشید بر دشت ودمن جاوید شد ابر اگر در چنته چشمی تر ندارد زنده نیست جای دارد در دل ما مهر ختم المرسلین این صدف در خود اگر گوهر ندارد زنده نیست شوق دیدار شه لولاک در جانهای ماست هر دلی این شوق را در سر ندارد زنده نیست در دو عالم رزق ما از سفره ی احسان اوست توشه از این سفره هرکس بر ندارد زنده نیست @golchine_sher
29.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
• شور فرات • . 🟥 شاعر: 🟥 خواننده و آهنگساز: ساسان نوذری 🟥 تدوین و تصویرسازی: محمد عرب احمدی ⬛ کاری از مرکز فضای مجازی حقیق @golchine_sher
حرم خیالی... امام حسن ع مثلاً ساخته باشم حرمی با کلمات گنبدی ساخته باشم مثلاً با جملات کاشی آبی صحنی که به نام حسن است صحن جامع متبرک به جمیع حسنات واژه‌های غزلم جلوه‌ای از حُسن حَسن پی نوشت غزلم ، مُهر ستاد عتبات گوشه‌ای از حرمش سردر باب القاسم شاه داماد رسیده‌ست، کمی نقل ونبات! پرچمی هم به پریشانی قلب زینب چه شبستان حزینی است قتیل العبرات وسط صحن ابالفضل که سقاخانه‌ست به لب خشک علمدار کمی آب فرات دانه‌های غزلم سهم کبوترها شد صحن رؤیایی من غرق صدای صلوات @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی حساب است غمت سقف رقم ریخته است کوه از بار غمت تا شده خم ریخته است گیسوانت که پریشانتر از احوال من است ابرو بادی ست که درهاله ی غم ریخته است مثل ابروی تو شمشیر غبارآلودی ست که به تصویر جمل جاه و جنم ریخته است روزه واکن ولی از آتش این آب منوش زهر عمریست  به کام تو الم ریخته است پیچ وتابی که به خود می دهی ای موج غریب شوکرانی ست که در سرخی جم ریخته است قلم فرشچیان هم نتواند بکشد طرح دردی که دراین طشت به هم ریخته است کوزه ی صبر شکست وجگرت خورد ترک این شکافی ست کزان سقف حرم ریخته است از دمِ سردِ عرب گرچه نشد آبی گرم آتش داغ تو در قلب عجم ریخته است نشناسند تو را کوردلانی که خدا در کتاب سرشان بینش کم ریخته است غایت حسنی و در لوح زمان بی بدلی شرح چشمان تو در نون و قلم ریخته است @golchine_sher
از جهلِ مادرزادیِ أعرابِ ناآگاه یک عمر هر لحظه کشید از عمق جانش آه مکرِ ابوسفیانِ لاکردار پیرش کرد مکری که ریشه داشت در مال و مقام و جاه از کینهٔ سنگیِ باباهایِ دختردار تا گورهای تنگ و سرد و ساکت و جانکاه از روزگارِ شب شده آزرده خاطر شد با دیدنِ لات و هبل در زیرِ نورِ ماه توحید را آورد و بت ها را به خاک انداخت آمد به همراهِ خدایِ عاشق و دلخواه خیلی محبت داشت بر امت! ولیکن شد جبرانِ مهربانی اش حرفِ بد و بیراه بردند تا بیراهه جریانِ خلافت را خون به جگر کردند او را فرقهٔ گمراه میخواست وقتِ جان سپردن، یک قلم-کاغذ میخواست بنویسد گفتند یک عده منافق؛ با لبی خندان امروز هذیان باز میگوید رسولُ الله(ص) طی شد میانِ بغض حتی احتضارش هم شد چشمهایش بسته با دلواپسی ناگاه! @golchine_sher
🌻امام مجتبی(ع) ای کریمی که گُلِ سرسبد مولایی در کرامت، چقَدَر مثل خودِ زهرایی سرفرازم به گدایی ز درت، شاهِ کریم  چون تو در بخششِ بی‌منتِ خود، دریایی هر زمان دست تمنّا و نیاز آوردم دستِ خالی که نرفتم، به‌ خدا آقایی نشد این‌جا که شوم زائر کویت اما تو پناهم بده در برزخ و آن، تنهایی نامِ نیکوی تو با وصفِ جمیل آمده است تو شهِ حُسن و سخایی و چه بی همتایی شهادت امام حسن مجتبی، کریم اهل بیت علیه‌السلام بر همگی تسلیت باد🖤🥀 @golchine_sher
چه زیبا بود اگر از تن نمی‌گفت «اناالحق» تا دم رفتن نمی‌گفت اگر منصور در بند خدا بود تمام‌ عمر را من‌من نمی‌گفت @golchine_sher
پیامبر_اعظم_ص_شهادت پس از تو آسمان از دامنش خورشید کم دارد زمین در سینه‌اش دریای طوفان‌زای غم دارد پدر بودی جهان را، بعد تو این پیر وامانده چنان طفل یتیمی تا ابد چشمان نم دارد رسیده پشت در اذن دخول انگار می‌خواند که عزرائیل هم چشمی بر این باب‌الکرم دارد قلم کاغذ نیاوردند آن روز، آه از آن روز بگو بنویسد اینک هر که در دستش قلم دارد پس از خود می‌سپاری دوستان و دشمنانت را به دست مهربان‌مردی که شمشیر دو دم دارد تو می‌خواهی پس از خود آن کسی بر منبرت باشد که با هر خطبه‌اش صد تیغ بُرّان بر ستم دارد کسی که خم نکرده لحظه‌ای سر پیش این دنیا ولی پیش یتیمان و فقیران پشت خم دارد برایت جانشین باید علی باشد، علی باشد که بی نام علی اسلاممان بسیار کم دارد @golchine_sher