eitaa logo
گلچین شعر
16.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
445 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
اشکی‌ که‌ داده‌ای‌ همه‌ی‌ ثروت‌ من‌ است در کاسه‌های‌ چشم‌ گدا، ‌زر گذاشتی... @golchine_sher
از بلا در کربلا دیگر چه‌غم دارد حسین چون به‌دستش تیغ ۷۲ دم دارد حسین قصد دارد حک کند بر عرش نام عشق را وقتی از دست علمدارش قلم دارد حسین سر به نیزه داده اما تن به ذلت هیچ‌گاه! گرچه از این سرفرازی قد خم دارد حسین " قَبرُهُ فی قَلبِ مَن والاه " یعنی تا ابد در دل هرعاشق خود یک حرم دارد حسین می‌دهد انگشترش را در نماز خاک و خون مثل بابایش علی از بس کرم دارد حسین "إنَّ خَیرَ زادِ التَّقوی"ست، چون در لشکرش هم عرب دارد حسین و هم عجم دارد حسین در رکابش با سلاح شعر جولان می‌دهیم تا قیامت لشکری از محتشم دارد حسین یک‌نفر یک‌روز می‌آید برای انتقام تا به ما ثابت کند آیینه هم دارد حسین @golchine_sher
در بساط ما بجز غم نیست، از ما غم بخر خوب‌ و‌ بد فرقی ندارد پیش تو، درهم بخر اهل تو هستیم، اهل کم‌فروشی نیستیم ما زیاد آورده‌ایم، اما تو از ما کم بخر... دم به دم از داغ تو دم می‌زنیم و دلخوشیم لطف کن از این همه اندازه‌ی یک‌دم بخر جنس نامرغوب در هرحالتی بی‌مشتری‌ست جنس خوبی نیستیم، اما تو ما را هم بخر چشم ما دریا به دریا در غم تو گریه کرد تو از این دریای بی‌پایان ما نم‌نم بخر هرکسی در جمع خوبان می‌رود از خوب‌هاست ما سگ کهف شما هستیم، ما را هم بخر ما اگر اهل شما باشیم آدم می‌شویم پس تو ما را لااقل اهلی کن و آدم بخر مادرم شوق محرم را به من آموخته است اول این ماه می‌گوید؛ "برو پرچم بخر..." @golchine_sher
جهان پوشید بر تن رخت ماتم هلال ماه دارد هاله‌ی غم دمادم فاطمه با گریه گوید: مُحرّم شد، محرّم شد ، محرّم... @golchine_sher
در کربلا جود و سخا می سوخت با هم سقا و مشکی آشنا می سوخت باهم وقتی که باطل تیغ روی حق کشیده بی شک مرید و مقتدا می سوخت باهم چون اشبه الناس پیمبر رفت میدان چشمان لیلا و دعا می سوخت باهم قاسم لباس رزم بر تن کرد، آن دم قلب حسین و اولیا می سوخت باهم اصغر که شد بی تاب و جاری گشت خونش گهواره و رخت عزا می سوخت باهم از روی تل، وقتی که زینب دیده بان شد هم روح وجسمش ازجفا می سوخت باهم وقتی عمود خیمه می افتاد هر دم هم چادر و چشم و حیا می سوخت باهم وقتی علم افتاد از دستان عباس جسم حسین و خیمه ها می سوخت باهم تا که سر ارباب بر بالای نی رفت هفت آسمان و کربلا می سوخت باهم @golchine_sher
مادرم کربلا ندید و نرفت در دلش تا همیشه حسرت داشت مادرم معتقد به حکمت بود اعتقادی اگر به قسمت داشت کربلا قسمتش نشد امّا طبق تقویم کربلایی شد رفتنش پنجم محرّم بود رفتنش هم عجیب حکمت داشت مادرم بین اعتقاداتش بیشتر از همه حسینی بود دیده بودم که او محرّم ها چشم‌هایش به گریه عادت داشت نذرهایش برای اصغر بود گاه نذر رقیّه هم می‌کرد شله زردش چقدر حرف نداشت روزهایی که باز حاجت داشت نقش می‌بست روی هر کاسه دارچین‌های خوشنویسیِ من می‌نوشتم حسین و می‌دیدم مشق نامش چقدر شوکت داشت پانزده سال می‌شود ما هم با محرّم سیاه می‌پوشیم تا بفهمیم زندگی با داغ غصّه تنها نداشت، زحمت داشت مادرم رفت و خوب فهمیدیم داغ هرگز نمی‌شود کهنه کربلا ماند و داغ هایی که قرن‌های زیاد قدمت داشت مادرم صبر زینبی هم داشت بود در زندگی همیشه صبور او ولی زود رفت و فهمیدیم مرگ انگار واقعیت داشت @golchine_sher
رجز خوان رفت ، با ذکر علی مرتضی برگشت پیمبر بود انگار از دل دشت بلا برگشت همانکه زد به لشکر یک تنه با برق شمشیرش قیامت کرد و در انبوه کوه کشته ها بر گشت کسی از زیر تیغش جان به در برده است!؟هرگز نه نفس ها تازه شد گفتند تا دست خدا، برگشت... برای رفع طوفان عطش گفتند برگشته است نمی داند کسی در آن هیاهو ها چرا برگشت؟ فقط لب تشنه آمد اکبر از میدان و سیراب از جمال دلربای خامس آل عبا برگشت قصیده رفت بار آخر اما عالمی دیده است به روی دست ها در قالب صدها هجا برگشت هزاران روضه دارد ماجرای اربا اربایش رجز خوان رفت سروی ،پاره تن لای عبا برگشت @golchine_sher
نذر_علمدار_کربلا رخصت از عشق گرفته است علم بردارد یاعلی گفته و شمشیر دو دم بردارد خیمه‌ها سوز عطش داشت، پریشان می‌رفت مشک بر شانه‌ی خود حضرت باران می‌رفت کوفیان بهت زده، محو رجزخوانی او هیبت حیدری‌اش طلعت پیشانی او لشکر از غرش این شیر به تنگ آمده است این جوان کیست که این‌گونه به جنگ آمده است؟ شده پر ولوله با هر قدمش قلب سپاه گفت: لا حول و لا قوة الا بالله رفت تا علقمه را ساقی کوثر گردد کودکان چشم به راهند، عمو برگردد کودکان چشم به راهند ولی آه، نشد آسمان تیره شد و صحبتی از ماه نشد آسمان تیره و سرها همه بر نیزه شدند سر خونین پسرها همه بر نیزه شدند دامن دختری از سوز چپاول می‌سوخت باغبان از نفس افتاد، ولی گل می‌سوخت @golchine_sher
نوروز واقعی عشقت شده است باز عیان، سینه می‌زنیم با ابرهای فصل خزان، سینه می‌زنیم جاری ست چشمه دل ما سمت کربلا تا بیشتر شود جریان، سینه می‌زنیم نوروز واقعی است محرم به خاطرِ خانه تکانی از دل و جان،سینه می‌زنیم مولا نداشته است نیازی به کار ما بیدار تا شود دلمان، سینه می‌زنیم آتشفشان عشق تو تا از وجودمان بار دیگر کند فوران، سینه می زنیم با یاد سینه ات که برآن سنگدل نشست افتاد ناگه از ضربان، سینه میزنیم با یاد دست‌های رشیدی که داشتند   لب تشنگان امید به آن، سینه می‌زنیم تا دست‌های بیعتمان را نشان دهیم کوری چشم دشمنتان، سینه می‌زنیم @golchine_sher
🚩نوای حسینیه🏴 آغوش باز کرده برایت حسینیه بر خویش بسته شال عزایت، حسینیه برخاسته به شوق علمداری شما آورده مشکِ اشک،برایت، حسینیه سر می دهد بلند به عشق تو:یا حسین(ع) خواهد شود دوباره فدایت، حسینیه با پرچم غیور ابوالفضل(ع) باز هم دستی تکان دهد به هوایت، حسینیه با اشک های سینه زنان، شعله می کشد سوزد شبیه شمع به پایت، حسینیه تا طعم یا حسین(ع)نشیند به جانمان ما را رسانده است به چایت، حسینیه پیچیده عطر سیب، حرم دیده می شود وا کرده در به کرب و بلایت، حسینیه @golchine_sher
بوی خون در غروب پیچیده تشنگی در گلوی رود افتاد آب تصویر مبهمی دارد در دلش برزخی کبود افتاد آتش افتاده در دل این باغ زخم هی روی زخم می روید قامت آفتاب خم شده است ماه در حالت سجود افتاد داس ها یک به یک درو کردند غنچه هایی که تازه گل دادند داغ از هر طرف زبانه کشید شعله در دامن وجود افتاد موج اندوه در هوا جاریست باز باران زخم ها کاریست دست های امید گم شده است بر سر سروها عمود افتاد فصل غمگین دیگری از راه میرسد عشق را نشان بدهد یک قبیله ذبیح آورده شعر در خلسه ی شهود افتاد واژه در واژه گریه خواهم کرد بیت بیت شهید بی سر را ای رسولان غم به پاخیزید عرش از آسمان فرود افتاد @golchine_sher