آن روز تو را نخلِ برومند توان گفت
کز هرکه خوری سنگ،عوض میوه فشانی...
#صائب_تبریزی
@golchine_sher
از اضطــــراب ، کار مهیا نمی شود
سیل از دویدن است که دریا نمی شود...
#علیرضا_تجلّی
@golchine_sher
ای عاشقان لباس عزا را به تن کنید
آمد شکوهِ عزت و معنای نوکری
#زینب_عدالتیان
#عضوکانال
@golchine_sher
خانه پیرزن ته کوچه
پشت یک تیر برق چوبی بود
پشت فریاد های گل کوچک
واقعا روزهای خوبی بود
پیرزن هر دوشنبه بعد از ظهر
منتظر بود در زدن ها را
دم در می نشست و با لبخند
جفت می کرد آمدن ها را
روضه خوان محله می آمد
میرزا با دوچرخه آهسته
مثل هر هفته باز خیلی دیر
مثل هر هفته سینه اش خسته
"ای شه تشنه لب سلام علیک"
ای شه تشنه لب...چه آوازی
زیر و بم های گوشه ی دشتی
شعرهای وصال شیرازی
می نشستیم گوشه ی مجلس
با همان شور و اشتیاقی که...
چقدر خوب یاد من مانده
در و دیوار آن اتاقی که -
یک طرف جمله ی "خوش آمده اید
به عزای حسین"بر دیوار
آن طرف عکس کعبه می گردد
دور تا دور این اتاق انگار
گوشه گوشه چه محشری برپاست
توی این خانه ی چهل متری
گوش کن! دم گرفته با گریه
به سر و سینه می زند کتری
عطر پر رنگ چایی روضه
زیر و رو کرده خانه ی او را
چقدر ناگهان هوس کردم
طعم آن چای قند پهلو را
تا که یک روز در حوالی مهر
روی آن برگ های رنگا رنگ
با تمام وجود راهی کرد
پسری را که برنگشت از جنگ
هی دوشنبه دوشنبه رد شد و باز
پستچی نامه از عزیز نداشت
کاشکی آن دوشنبه ی آخر
روضه ی میرزا گریز نداشت
پیرزن قطره قطره باران شد
کمی از خاک کربلا در مشت
السلام و علیک گفت و سپس
روضه ی قتلگاه او را کشت
تاهمیشه نمی برم از یاد
روضه ی آن سپید گیسو را
سالیانی است آرزو دارم
کربلای نرفته ی او را
#سیدحمیدرضا_برقعی
@golchine_sher
هر صبح خدا،یک غزل از دفتر عشق است
سرسبزترین مثنوی از،منظر عشق است
هر صبح،سلامی به گل روی تو ای دوست
چون یادِ گل روی تو یادآورِ عشق است
#حسن_موسوی
@golchine_sher
من دختری دلسوزم و معصوم و بابایی
دورم هنوز از روز و شبهای شکوفایی
سنی ندارم، با عروسکها عجین هستم
شبها نمیخوابم بدون زنگ لالایی
دور از تو این شبها چهها دیدم، نمیدانی!
موی سفیدم را ببین از رنج تنهایی
چشمی که تا دیروز غرق شادمانی بود
آنقدر باریده، شده چشمان دریایی
دیروز پنهان بودهایم از چشم نامحرم
امروز گشته کاروان ما تماشایی
من که ندیدم مادرت را، عمه میگوید
پهلو و دست و صورتم گردیده زهرایی
آنقدر سنگین است دستان سنان، دیگر
رفته رمق از دست و از پایم توانایی
حالا که مهمان دارم و چیزی مهیا نیست
با جانم امشب میکنم از تو پذیرایی
#نفیسه_سادات_موسوی
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
@golchine_sher
بر کوچههای مُردهی این شهر جان بده
با عطر پرچمت دل ما را تکان بده
#حسن_کردی
@golchine_sher
از دشمنان برند شکایت به پیش دوست
چون دوست دشمن است، شکایت کجا بریم
#سعدی
@golchine_sher
کربلا غوغا به پا کن ماه مولا میرسد
زاده زهرای اطهر عشق اولی می رسد
بر سر هر کوی و کوچه پرچم مشکی به پاست
ماه اشک و ماتم اولاد زهرا میرسد
با نوای العطش در خیمه ها گریان شدند
طفلکان فریادشان تا به ثریا می رسد
شرم دارد آب از دستان عباس دلیر
با چه اندوهی به سوی خیمه سقا میرسد
گرچه عباس علمدار است پشت لشکرش
پشتش از غمها شکسته ناشکیبا می رسد
قاسم و اکبر و عون وحر و جعفر با حبیب
آتش شمشیرشان تا عرش بالا میرسد
شمر ذی الجوشن کشیده تیغ نفرت از میان
خون حنجر از زمین تا عرش اعلا می رسد
حرمله کرده نشانه نای خوشبوی علی
جای بوسه تیر بر آن طفل نوپا میرسد
آه از آن آبی که مهر مادرش صدیقه بود
جای کام تشنه کامان سوی دریا می رسد
وای از آن گلها که در دشت بلا پرپر شدند
سیل خون افتاده راه و تا به صحرا می رسد
آسمان آبی نباریدی ولی خون گریه کن
چون صدای ناله تا اوج ثریا می رسد
#ک_قالینی_نژاد_افروز
#عضوکانال
@golchine_sher
تا گلو گريه كند، بغض فراهم شده است
چشم ها بس که مطهّر شده، زمزم شده است
نه فقط شاعر اين شعر عزا پوشيده ست
غزلم نیز عزادار محرّم شده است
ظهر داغي ست، عطش ريزي روحم گوياست
از سرم، سايه ي طوبا نفسي، كم شده است
هر كه دارد هوسش، نه! عطشش، بسم الله
راه عشق است و به اين قاعده ملزم شده است
سوگواران شما، مرثيه خوان خويش اند
بي سبب نيست كه عالم، همه ماتم شده است
"من ملك بودم و فردوس برين" - مي داند -
اين ملك شور كه را داشت، كه آدم شده است
من نه مداحم و نه مرثيه سازم، امّا
سر فراز آن كه به توفان شما خم شده است
#محمد_علی_بهمنی
#یاحسین
@golchine_sher
از بس که شکستیم دلِ خویش، به هر سنگ
این آینه، گنجایشِ تصویر ندارد...
#اکبری_فسائی
@golchine_sher
در سخن پنهان شدم چونان که بو در برگ گل
هر که دارد میل دیدن در سخن بیند مرا...
#مخفی_رشتی
@golchine_sher
از بهر آنکه خلق ندانند حالِ من
یک عمر خنده کردم و پنهان گریستم...
#حیرت
@golchine_sher
یک قافله ای می رسد از دور خدایا که نباشد
شاید بُوَد این قافله ی نور خدایا که نباشد
یک زینب و عباس و علی اکبر و یک قاسم و اصغر
در لشکر کوفی شده محصور خدایا که نباشد
قنداقه خونین و تنی بی سر و دستی که جدا شد
یک ملک ری و این همه دستور خدایا که نباشد
قربانگه مردان خدا گشت زمینی که پس از آن
گشته ست همان قبله منظور خدایا که نباشد
با اینکه بجز عشق ندیده ست و جمیل است نگاهش
در شام به بزم می و انگور خدایا که نباشد
#سیدحسین_سیادت_مقدم
#عضوکانال
@golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
با سلام به اعضای محترم کانال به احترام ابا عبدالله الحسین و ماه محرم تا پایان روز عاشورا اشعار عاشقانه بارگذاری نخواهد شد
از صبوری شما سپاس گزاریم 🌷🌷🌷🌷
@golchine_sher
خواب دیدم تولدم شده بود
و نشستم کنار بابایم
عمه زینب مرا بغل میکرد
شانه میزد به روی موهایم
خواب دیدم دوباره مثل قدیم
بوسه می گیرم از گل رویت
تو بغل باز کردی و من هم
می نشستم به روی زانویت
دیدم آنجا عمو ابالفضلم
با دو دستش مرا بغل کرده
کادوییِ تولدم گویا
گوشواره برایم آورده
خواب دیدم علی اصغرمان
شیر میخورد و سیر میخوابید
حرفی از آتش و سه شعبه نبود
قاتلی هم به او نمی خندید
خواب دیدم که مادرت آمد
دست روی سرم کشید اما
ناگهان پا شدم ز خواب خوشم
ز لگد های قاتلت بابا
........
گرم و پر نور کرده ای امشب
کلبه ی سوت و کور سردم را
آمدی جان من به قربانت
نوش داروی مرگ من بابا
چه عجب ای تمام زندگی ام
این دل شب خرابه سر زده ای
بی پر و بالی و بمیرم کاش
پا نداری که با سر آمده ای
جای سالم نمانده در تن من
بازویم جای رد زنجیر است
بی تو دنیا جهنم است ببین
طفل نو پای تو زمین گیر است
در بیابان میان هر کوچه
از سنان و شَبَث کتک خوردم
همه مدیون عمه ام هستم
جان سالم اگر به در بردم
بالش خواب هر شبم بوده
سنگ سختی که زیر سر دارم
شانه هایم مدد کند شاید
جای رگهات بوسه بگذارم
باورت میشود که سر کرده
بی تو شبها گرسنه دختر تو
ز کجا آمدی که می آید
بوی نان برشته از سر تو
پیرزنهای شام را دیدم
خیره خیره مرا نظر کردند
گفته بودند بچه هاشان را
که همه سمت خانه برگردند
کودکان نیز تا ورم های
گونه های کبود من دیدند
با تمسخر مثال مادرشان
جلویم کف زدند و رقصیدند
آن زمانی که نام تو بردم
کنج ویرانه با دلی پر درد
دختری که شبیه حرمله بود
رو به رویم دهن کجی میکرد
تو خودت بیشتر ز حال بد و
دردهای دلم خبر داری
جان بابا چه میشود امشب
دخترت را به همرهت ببری
#مجید_مرادزاده
#عضوکانال
#حضرت_رقیه
@golchine_sher
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت
وقت دلتنگی همیشه او کنارم مینشست
بیوفا دنیا انیس و همزبانم را گرفت...
روز عاشورا چه روزی بود؟ حیرانم هنوز
جانِ کوچک تا بزرگ خاندانم را گرفت
خرمنِ جسمی نحیف و آتشِ داغی بزرگ
درد رد شد از تنم، روح و روانم را گرفت
تار شد تصویر عمه، از سفر بابا رسید!
«آن مَلک» آهی کشید و بعد جانم را گرفت
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#کاظم_بهمنی
@golchine_sher
دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش
که بد به خاطر امیدوار ما نرسد
#حافظ
@golchine_sher
گرچه خاموشم ولی آهم به گردون می رود
دود شمع کشته ام در انجمن پیچیده ام...
#رهی_معیری
@golchine_sher
با همین حالِ بد و پایِ پًر از آبله ام
باز دلتنگم و دنبالِ تو در قافله ام
عمه بوسیده مرا جای تو وقتی هر بار
بوسه زد خارِ مغیلان به تبِ آبله ام
سرِ زخمیِ تو بر نیزه شده همسفرم
از تنِ بی کفَنت دور شده فاصله ام
نیست آرامش ِ آغوش ِ تو و با حسرت
راهیِ شام ِ اسارت شدم و راحله ام
کودکی هایِ مرا آتش ِ در خیمه گرفت
سوخت موهایم و قربانیِ این قائله ام
من شنیدم که به تو گفت شبانه عمه
از غمت زود زمینگیر شده نافله ام
دخترِ کوچکِ تو؛ از بر و رو افتاده
بعدِ تو سخت به هم ریخته شد شاکله ام
صورتم کرده ورم بسکه به من زد سیلی...
بیشتر هست از این زجرِ(لع)حرامی گله ام
لگدش یکسره با قهقهه همراه شده
دشمنِ شمرم(لع) و بیزار از این هلهله ام
بُرده لبخندِ مرا پارگیِ دورِ لبم
اشک میریزم و کم طاقت و بی حوصله ام
اولین کشتهٔ لب تشنه تویی و من هم
اولین دخترِ دردانهٔ در سلسله ام!
#ألسلام_عليک_یا_سيدتي_یا_رقيه
#دخیلک_یا_ریحانة_الحسين_ع
#شب_سوم_محرم_الحرام
#مرضیه_عاطفی
#عضوکانال
@golchine_sher
رندانِ تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلفِ چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
#حافظ
@golchine_sher
خواهی که دلت نشکند از سنگ مکافات
مشکن دل کس را که در این خانه کسی هست
#فروغی_بسطامی
@golchine_sher
هر که را مسخره کردیم رسیدیم به او
مگر آن ها که به خوشبختی شان خندیدیم
#سیدسعیدصاحب_علم
@golchine_sher