eitaa logo
گلچین شعر
13.8هزار دنبال‌کننده
746 عکس
260 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
ما چشم‌هاى مستِ تو را سر كِشيده‌ايم ما را به خُمره‌هاى شراب احتياج نيست @golchine_sher
خرابت میکند چشمان آبادی هر از گاهی به آتش می‌کشاند شهر را بادی هر از گاهی تو شیرین هزاران خسرو هم باشی دلم قرص است که می‌افتد به یادت عشق فرهادی هر از گاهی تو رستم باش و من سهراب، اما خوب میدانم که می‌افتد به پای صید، صیادی هر از گاهی تو با من سرگرانی و من از قهر تو غمگینم ولی شادم به اینکه با کسی شادی هر از گاهی تو در بند نگاهی نیستی، هرگز نمیفهمی که قلیان‌های دربند و فرحزادی هر از گاهی @golchine_sher
به چشم روشنی شام تار منتظرم به صبح - آن قسم آشکار- منتظرم بیا که عید بیاید به خانه‌ی دل ما حضور سبز تو را ای بهار منتظرم اگرچه دیر شده با گذشت اینهمه سال به حکم مطلق پروردگار منتظرم تورا نخواستم آنگونه‌ای که باید خواست شبیه مردم اهل شعار منتظرم زمانه می‌گذرد نا امید ؛ اما من به رغم خستگی روزگار - منتظرم هنوز آمدنت آرزوی عقربه هاست به دیرپایی این انتظار منتظرم تو را ندارم و از هرکسی ندارترم کجاست آن کرم بی‌شمار ؟ منتظرم میان روضه هوای مدینه پیچیده به خاک چادر آن بی مزار منتظرم @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک ثانیه میبینمت یک عمر زنجیرم من هرچه روزی ام شده از عشق می گیرم @golchine_sher
شرمنده اگر دعای من کار نکرد آنجور که باید دلم اصرار نکرد عجل لولیک الفرج گفت لبم اما دل من درست رفتار نکرد @golchine_sher
آنکه دل سوخته از عشق ضرر داد منم خاک بی حاصل دشتی که ثمر داد منم یک نفر روی لبش زمزمه و قهوه ی تلخ او به بیداری تا صبح خبر داد منم بغلم پر شده از تاب و تب و فصل خیال آنکه بر باغ تن و دیده قمر داد منم طبع شاعر شدنم را همه جا جار زدم به غبار دل دفتر که اثر داد ؟منم آنکه افتاده به دنبال دل ساده ی خود دست طوفان پر از عشق تبر داد منم‌ @golchine_sher
صبوری نیز راه گریه را بر من نمی‌گیرد کسی‌ راه مسافر را دم رفتن نمی‌گیرد مرا آنگونه می‌خواهی که می‌خواهی،چه می‌خواهی ؟ غباری را که توفان نیز بر دامن نمی‌گیرد؟ تو در هر جامه‌ای باشی به هر تقدیر زیبایی کسی که اهل دل باشد سراغ از تن نمی‌گیرد من از ترس جدایی حرف‌هایم را نخواهم خورد صدای کوه زیر ریز‌ش بهمن نمی‌گیرد امان از دل که می‌گوید بزن بر طبل رسوایی! ولی دیوانگی‌های مرا گردن نمی‌گیرد مرا چون دیگران دلخوش به تنهایی مکن ای عشق که تنهایی در این دنیا تو را از من نمی‌گیرد @golchine_sher
درکویر گونه هایم غیر باران نیست که صحبت از عشق ونشاط وشوریاران نیست که هرکجا رفتم حدیث بی قراری بود و بس حرف از آسایش و آرامش جان  نیست که درخزان آرزوها پشت پستوها گمم در نگاهم خنده ی گلهای گلدان نیست که کودکم بی مادری را گریه دارد روز و شب حیف در گهواره اش لالای دوران نیست که درد دارم درد های بی شماری را که هست بهر درد کهنه ام یک ذره درمان نیست که آشکارا با تو می گویم غم دلدادگی این غم از کل جهان و از تو پنهان نیست که سینه از داغ فراقت چون تنوری تنگ وداغ در دلم جز آتش دردت فروزان نیست که تک سوار بی کسی هایم به دشت زرد مرگ جز اجل در جاده های من شتابان نیست که «شدتی» @golchine_sher
در پیچ و خم مسیر ناپیموده  ماییم و دلی شکسته و فرسوده سخت است که این جمعه ببینیم تو را با اینهمه چشم های خواب آلوده ________________________________ ابری شده آسمان قلبم مولا ماتم شده همزبانِ قلبم مولا عمریست که ما چشم به راهت هستیم برگرد به جمکران قلبم مولا @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مگر آسمان را چراغان نکردیم ؟! زمین را مگر نورباران نکردیم ؟! مگر کوچه را آب و جارو نکردیم ؟! شبِ تار را غرقِ شب‌بو نکردیم ؟! مگر شهر را غرقِ شربت نکردیم ؟! سر کوچه را طاق‌نصرت نکردیم ؟! مگر شاعران از غمش کم سرودند ؟! قلم‌ها سلاحِ ظهورش نبودند ؟! مگر مرغِ آمین‌مان در قفس بود ؟! دم ربّناهایمان بی‌نفس بود ؟! مگر العجل‌هایمان دیردَم بود ؟! سرِ سفره‌ی ندبه‌ها چای، کم بود ؟! مگر صبحِ جمعه سلامش نکردیم ؟! تهِ هفته‌ها را به نامش نکردیم ؟! چرا یوسف افتاده در چاهِ غیبت ؟! چرا برنمی‌گردد از راهِ غیبت ؟! چرا روز موعود، تاخیر دارد ؟! کجای عمل‌هایمان گیر دارد ؟! جوابِ چراهایمان هم سوال است مگر آرزوی وصالش محال است ؟! نگو آرزویش محال است، هرگز ! نگو دیدنش در خیال است، هرگز ! زمانش بیاید؛ همین جمعه شاید اگر حرف‌مان حرف باشد می‌آید @golchine_sher
بر کوله بارِ هر شبم حک می کنم خورشید را @golchine_sher
باز جمعه آمد و چشم انتظار روی تو باز کوچه بی قرار یک نفس از بوی تو می تراود عطر نرگس از طلوع جمعه ها کی شود نوش نگاهم طلعت نیکوی تو؟ اللهم عجل لولیک الفرج @golchine_sher
سخت است قلم باشی و دلتنگ نبـاشی بـا تیــغ مــدارا کنـی و سنـگ نبـاشی سخت است دلـت را بتراشنـد و بخندی هی باتـو بجنگند و تـو در جنگ نبـاشی از دردِ دلِ شـاعــرِ عــاشـق بنــویـسی! بـا مَـردمِ صـد رنـگ، همـاهنگ نبـاشی مـاننـدِ قلـم تکیـه بـه یـک پـا کنی امـا هنگامِ رسیـدن بـه خـودت لنگ نبـاشی سخت است بـدانی و لب از لب نگشایی سخت است خودت باشی و بیرنگ نباشی @golchine_sher ‌ ‎‌‌
هرلحظه که بدون تو تکرار می شود بغضی به روی بغض تلمبار می شود در ازدحام ظلمت شب گیر کرده است صبحی که بی طلوع تو بیدار می شود درسینه ای که تنگ شدازبغضِ روی بغض حتی نفس حکایت دشوار می شود آقا ببین برای ندیدن در این زمان سهم چقدر پنجره دیوار می شود یا چشمهای منتظری که امیدشان پنهان میان ریزش آوار می شود دلخسته ایم از اینهمه روز شبیه هم دارد زمانه قصه ی تکرار می شود این روزها که میگذرد در بلا ودرد دنیا عجیب تشنه ی دیدار می شود بس جمعه ها گذشت ونشدلحظه ی ظهور آقا خودت دعا بکن این بار می شود @golchine_sher
هر جمعه غروب، خالی از تسکینم تنها به رسیدن شما خوش بینم پای تو هزار سال دنیا غم دید دنیا به کجا و این دل غمگینم @golchine_sher
ترک ما کردی برو هم‌صحبت اغیار باش یار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش @golchine_sher
عاقبت این کشتی سرکش به ساحل می رسد کاروان آرزو روزی  به منزل می رسد جزخدا باقی نمی ماند دراین عالم کسی چشم تا برهم زنی مرگ از مقابل می رسد هرچه در دنیا بکاری،لاجرم از نیک وبد کِشتِ امروزت یقین،فردا به حاصل می رسد چون اجل آید نمی پرسد امیری یا فقیر عاقبت نوبت به هرمجنون و عاقل می رسد غم مخور ای آنکه عمری مانده ای در انتظا ر محفل تاریک مارا،ماه محفل می رسد می رود شام سیاه و می دمد صبح اُمید آن یگانه منجی  ومعمارعادل می رسد غنچه تا گردد شکفته ،درهوای چیدنش دست گلچین فلک از راه غافل می رسد @golchine_sher
گفتم تقاص التماسم را بگیرم از هرکسی جز تو حواسم را بگیرم! گفتم که تنها ماه این دریاچه باشم! از برکه هاشان انعکاسم را بگیرم! در کوچه ی دل ، دوربینی نصب کردم تا عابران ناشناسم را بگیرم! دور از تو شالیزار ما را کدخدا برد همراهی ام کن تا که داسم را بگیرم! دور از تو با " غم" پاس کردم زندگی را باید که حال همکلاسم را بگیرم ! پیراهن نارنجی ام را دوخت پاییز مهر آمده، باید لباسم را بگیرم حتما به باران زنگ خواهم زد، کجایی؟ شاید همین امشب تماسم را بگیرم! ای سردبیر آزمون سخت پاکی! برگرد تا لوح سپاسم را بگیرم! @golchine_sher
او که می‌پنداشت من لبریز از خوشحالی‌ام پی نبُرد از خنده‌ی تلخم به دستِ خالی‌ام نارفیقانم چه آسان انگِ بی‌دردی زدند تا که پنهان‌ شد به لبخندی، پریشان‌حالی‌ام سال‌ها کنج قفس آواز خوش سر داده‌ام تا نداند هیچ‌کس زندانی «بی‌بالی» ام شادم از عمری که زخمم منتِ مرهم نبُرد گفت هرکس: « حال و روزت چیست؟»، گفتم: « عالی‌ام! » @golchine_sher
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
دیدم وسط باغچه پرپر شدنت را پامال لگدهای مکرر شدنت را بین در و دیوار گلاب از تو گرفتند زهرا ، همه دیدند معطر شدنت را با کشتن یک سوم سادات ، گرفتند از چهره ی تو لذت مادر شدنت را یا مُنْهَدَةَ الرُکْنْ من از فضّه شنیدم تنها ، سپر غربت حیدر شدنت را یا ناحِلَةَ الْجِسْم چه آمد به سر تو؟ آهسته بخوان روضه ی لاغر شدنت را زهرای رشیده به چه تشبیه کنم من با پیکر یک طفل برابر شدنت را؟ یا باکِیَةَ الْعَیْن ز چشمان تو دیدم چون آینه ای تار و مکدر شدنت را دستار به سر بسته ای و بین نمازت زهرا همه دیدیم پیمبر شدنت را من حاجت خود گفته ام و هیچ نگفتی! وقتی دل من خواسته بهتر شدنت را ای چشم صبوری نکن و فکر شفا باش تقدیم به پهلوش کن این تر شدنت را کانال اشعار احمد ایرانی نسب در ایتا👇 https://eitaa.com/ahmadiraninasab کانال اشعار احمد ایرانی نسب در تلگرام👇 https://t.me/ahmadiraninasab
صبح است و بخیر بودنش فقط بستگی به این دارد که تو یک لیوان چای بریزی و لبخند بزنی که به همین سادگی با دست خالی عشق را در آغوش بگیریم @golchine_sher
تو را از شيشه می‌سازد، مرا از چوب می‌سازد خدا کارش درست است‌؛ اين و آن را خوب می‌سازد تو را از سنگ می‌آرد برون، از قلب کوهستان‌ مرا از بيدِ خشکی در کنار جوب می‌سازد در آتش می‌گدازد، تا تو را رنگی دگر بخشد به سوهان می‌تراشد تا مرا مطلوب می‌سازد تو را جامی که از شير و عسل پُر کرده‌اش دهقان مرا بر روی خرمن برده، خرمن‌کوب می‌سازد تو را گلدان رنگينی که با يک لمس می‌افتد مرا گرد سرت می‌چرخم و جاروب می‌سازد تو از من می‌گريزی می‌روی تا مصرِ رؤياها مرا گرگی کنار خانه‌ی يعقوب می‌سازد خدا در کار و بارش حکمتی دارد که پی‌درپی‌ يکی را شيشه می‌سازد، يکی را چوب می‌سازد @golchine_sher
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد زندگی درد قشنگیست که جریان دارد زندگی درد قشنگیست به جز شب هایش که بدون تو فقط خواب پریشان دارد یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند ؟ کار خیر است اگر این شهر مسلمان دارد خواب بد دیده ام ای کاش خدا خیر کند خواب دیدم که تو رفتی،بدنم جان دارد ! شیخ و من هر دو طلبکار بهشتیم ، ولی من به تو ، او به نماز خودش ایمان دارد اینکه یک روز مهندس برود در پی شعر سر و سریست که با موی پریشان دارد " من از آن روز که در بند توام " فهمیدم زندگی درد قشنگیست که جریان دارد @golchine_sher