eitaa logo
گلچین شعر
13.7هزار دنبال‌کننده
709 عکس
254 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
محو چشمان تو هستم غرق دریا بودنت روز ها طی میشود گاهی اگر با بودنت معجزه یعنی کنار تو قدم برداشتن هر کجا هستم فقط یک لحظه آنجا بودنت عشقت از من ساخته دیوانه ای که خواستی با غزل تنهایم آری وقت تنها بودنت گاه گاهی در وجودم تا غزل گل می کند تازه می فهمم چه‌کرده حُسن زیبا بودنت با همین احساس ناب بودنت تا زنده ام فکر کن با من چه خواهد کرد حالا بودنت @golchine_sher
چند وقتیست که من بی خبر از حال تواَم مثل یک سایــه ی مشکوک به دنبال توام! خوب من ! بد به دلت راه مده چیزی نیست من همان نیمه ی آشفته ی هر سال توام! تـو اگـــر باز کنـــــی پنجره ای سمت دلت می توان گفت که من چلـچله ی لال توام! سالها گوش بـــه فــرمان نگاهت بودم چند روزیست که بازیچه ی امیال توام گله ای نیست کــــه برداری و دورم ریزی من همان میوه ی پوسیده ی اقبال توام مثل یک پوپک سرما زده از بارش برف سخت محتاج به گرمای پرو بال توام! زندگی زیر سر توست اگر لـــج نکنــــــی باز هم مال خودت باش خودم مال توام! @golchine_sher
می دانم آدم ضد ضربه نیست اما عاشق چیز دیگری ست! @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سیب از طعم انار خسته ام ،سیبم کن دور از غم وغصه ها و آسیبم کن با قید دو فوریت بیا آقا جان ! در مجلس چشم خویش تصویبم کن اللهم عجل لولیک الفرج @golchine_sher
رفتیم و به آن قامت رعنا نرسیدیم ما جلوه‌پرستان به تماشا نرسیدیم چون موج سرابیم درین وادی خونخوار هر چند تپیدیم به دریا نرسیدیم از عقل بُریدن به تمنّای جنون بود از شهر گذشتیم و به صحرا نرسیدیم اعجاز لبت بود علاج دل بیمار ما دردنصیبان به مسیحا نرسیدیم انگور نشد غورهٔ ما خام‌سرشتان از تاک بُریدیم و به مینا نرسیدیم افسوس که ما در طلب گمشدهٔ خویش بسیار دویدیم و به خود وا نرسیدیم گشتیم بسی دامن صحرای جنون را یک ره به دل بادیه‌پیما نرسیدیم بستیم حزین از حرم و بتکده محمل اما به درِ کعبهٔ دل‌ها نرسیدیم @golchine_sher
به رنگ و بوی گل وابسته‌ام من به جمعِ نیسْتان پیوسته‌ام من بیا ای عشق! جانم را بسوزان که از پروانه‌ بودن خسته‌ام من! @golchine_sher
درمیان سایه ها تنهای تنها با خودش... هی قدم زد زیر باران نیمه شبها با خودش مثل طفل بی کس و کاری که بازی میکند در میان بچه های کوچه اما با خودش کنج کافه روی میزش باز فنجان ها دوتاست درد را سر میکشد هر روز اینجا با خودش هیچ کس هم صحبت تنهایی دریا نشد موج مُرد و ابر رفت و ماند دریا باخودش...!! . رفته اما خانه هر لحظه مرورش میکند برده حتی خاطر آیینه ها را با خودش!! @golchine_sher
برخاسته چون موج و تلاطم کردند جان و دل خود نثار مردم کردند از خاکستر دوباره زاییده شدند آنها که به شعله ها تبسّم کردند @golchine_sher
لحظه‌ی دیدار نزدیک است... باز من دیوانه‌ام، مستم باز می‌لرزد دلم، دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های! دل! ای نخورده مست! لحظه‌ی دیدار نزدیک است... @golchine_sher
دل های شکسته را خریدن از تو اسرار نگفته را شنیدن از تو بر راه تو آیینه نهادن از من یک جمعه به شهر ما رسیدن از تو @golchine_sher
کسی با موجِ موهایت کنار آمد، به غیر از من؟ کسی با هستی اش پای قمار آمد، به غیر از من؟ کدامین سنگدل فکرِ شکار افتاد غیر از تو؟ کدام آهو به میدانِ شکار آمد به غیر از من؟ تمامِ شهر در جشنِ تماشای تو حاضر شد تمامِ شهر آن شب در شمار آمد به غیر از من برایت دستمالِ کاغذی بودم، ولی آیا کسی در لحظه ی بغضت به کار آمد به غیر از من؟ مرا از جمعِ خاطرخواه ها منها کن ای حوا تو را کافیست آدم، هرچه بار آمد به غیر از من... @golchine_sher
تا همیشه حافظِ خونِ شهیدان زینب است اسوه اهلِ یقین در دشتِ ایمان زینب است در دلِ دریائی اش جائی برای ترس نیست ناخدای کشتی دین وقتِ طوفان زینب است با وجود داغِ سنگین عزیزانش ، ولی در مصافِ دشمنان پیروز میدان زینب است نامِ نیکش کی رود در تیرگی های زمان ؟ تا همیشه بی گمان خورشید تابان زینب است لحظه ای تسلیم روباهانِ کج آیین نشد آری آری تا ابد چون شیر غرّان زینب است ( کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود) آنکه کارش را نپندارند آسان زینب است گر چه از سوز عطش می سوخت در دشتِ بلا نزد آن لب تشنگان چون آب حیوان زینب است همچو ( شایق) می نویسم از رشادتهای او تا قیامت جاودان محبوبِ جانان زینب است @golchine_sher
عشق در کتاب‌ها نیست! عاشقان بزرگ خواندن بلد نبودند... @golchine_sher
گفتی بمیر! این‌که تقاضای کوچکی‌ست دنیا برای بودنِ ما جای کوچکی‌ست از این‌طرف به آن‌طرف‌ِ تُنگ می‌گریخت ماهی به گریه گفت: «چه دریای کوچکی‌ست!» در خواب‌های کودکی‌ام قصر داشتم حالا ببین که «قصر» چه رؤیای کوچکی‌ست ای عشق! ای بزرگ‌ترین آرزویِ من فردای من بدون تو فردای کوچکی‌ست اندوهگین نمی‌شوم از رفتنت، برو می‌بینمت دوباره! که دنیای کوچکی‌ست @golchine_sher
هدایت شده از رباعی_تک بیت
کدبانوی خانه بود مادر جانم بی عذر و بهانه بود مادر جانم دلتنگ دو دست پینه دارش هستم دستش پدرانه بود مادر جانم @robaiiyat_takbait
خورشید بتاب و شام ِمن را سرکن خواب از تبِ تند ِچشمهایم در کن آنقدر بتاب ،بخت یارم باشــــــــــد امروزِ مرا تو از همه بهتـــــــــــــر کن @golchine_sher
رمان می خوانم قصه می گویم شعر می نویسم بهانه می سازم اما فقط کنارتو عاشق می شوم وارام میگیرم من در جستجوی توام @golchine_sher
خدا مرا به فراق تو مبتلا نکند نصیب دشمن ما را نصیب ما نکند من و ز کوی تو رفتن؟ زهی خیال محال که دام زلف تو هرگز مرا رها نکند ... @golchine_sher
در بندِ لحظه‌هایِ گرفتار تا کجا راضی شدن به بازی تکرار تا کجا آن‌سوی این حصار خبرهای تازه‌ای‌ست در خانه جای پنجره دیوار تا کجا فرصت همیشه نیست بیا دیر می‌شود عمرم گذشت وعده‌ی دیدار تا کجا خورشید پشتِ ابر که پنهان نمی‌شود ای نورِ بی‌ملاحظه انکار تا کجا عمری‌ست در پیِ تو به هر سو دویده‌ام ای دوست می‌کشانی‌ام این بار تا کجا @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدّتی هست که احوالِ پریشان دارم مثلِ طوفان زده‌ها حالتِ بحران دارم بی‌حواسی همهٔ حافظه را ریخت به هم منِ تنها سرِ یک میز، دو لیوان دارم! بس که در خاطره‌ام در همه جا همراهی جسمِ زیبایِ تو را نیز نمایان دارم دمِ صبحی، وسطِ خواب تو را بوییدم اینک انگار در این قلب گلستان دارم دائماً فکرِ تو در ذهن و خیالم جاری‌است من به عاشق شدنِ خویشتن اذعان دارم از الفبایِ محبّت به دلم یاد بده در صفِ عاشقی‌ات حالِ دبستان دارم چون که هر رهگذری محرمِ اسرار نشد در دلم چند غزل را به گروگان دارم حاضری تا که دوتایی به زیارت برویم؟ چند وقتی‌است که من قصدِ خراسان دارم با من ای ابرِ غزل‌ریزِ جوان حرف بزن تشنه‌ام، مثلِ کویرم، غمِ باران دارم کافرِ قلبِ مرا با سخنی مؤمن کن من به اعجازِ سخن‌های تو ایمان دارم. @golchine_sher
با روی سیاه آمدم و موی سفید از بار گنه، قامتم ای یار خمید ای کاش که در آخر ماه شعبان بخشیده شوم دلم به تو بسته امید @golchine_sher
شعبان گذشت و حال دلم روبراه نیست در کوله‌بارِ زندگی‌ام جز گناه نیست سوگند بر حقیقتِ سِیر و سلوکِ عشق چون من در این طریق، کسی روسیاه نیست عمرم به غفلت و ضررِ معصیت گذشت کارم به غیرِ ناله و اندوه و آه نیست آخر چگونه واردِ ماهِ خدا شوم؟ بیچاره را به خانه‌ی محبوب، راه نیست یا رب مرا به حُرمت شاه نجف ببخش جز بیتِ رحمتِ تو مرا سرپناه نیست پرونده‌ام سیاه، ولی در دلم به جز عشقِ شهیدِ تشنه‌ی در قتلگاه نیست... @golchine_sher