eitaa logo
گلچین شعر
14.4هزار دنبال‌کننده
832 عکس
285 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
هروقت بوده است غم ما زیادتر دست کرامتت شده پیدا زیادتر چشم امید ما به عطا و محبتت قبلا زیاد بوده و حالا زیادتر ای خوش‌به‌ حال‌ و روز گدایی که در طلب دستش به سمتت آمده بالا زیادتر وقت اجابت است دل شب، به این دلیل دارد اثر دعای سحرها زیادتر عاشق حسین بود که در امتحان عشق گفتی: بس است؟ گفت: خدایا زیادتر... روز حساب گریه‌ی بسیار می‌کند چشمی که نیست در غم آقا زیاد، تر این دائم‌البکایی ما بی‌سبب نبود مادر نوشت روزی ما را زیادتر بیهوده نیست شوق دل ما به کربلا دیوانه مایل است به صحرا زیادتر در این حرم مگر چه خبر شد که کعبه هم خواهان نداشته‌ست از اینجا زیادتر از اهل‌بیت قول شفاعت گرفته‌ایم اما امید ماست به زهرا زیادتر @golchine_sher
اگرچه مرحمتش مرهم است و دلداری‌ست بگو طبیب نکوشد که زخم من کاری‌ست به یک نگاه سپردم دل و ندانستم که شیوه‌ تو و چشم تو مردم آزاری‌ست چگونه خانه و میخانه را تمیز دهم منی که خونِ دلِ تاک در رگم جاری‌ست هزار یوسف مصری به سکه‌ای بستان بساطِ شهر پر از دلبرانِ بازاری‌ست برای ما که پر و بال خویش را چیدیم رها شدن زِ قفس اولِ گرفتاری‌ست @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی یکسر به کانال ما بزن 👌 🌷فقط رباعی و تک بیت حتما حالت خوب میشه یکبار امتحان کن🌷 ❤️کاش جای بوسه‌اش می‌ماند بر پیشانی‌ام با خدا بودن نشان از مِهر می‌خواهد نه مُهر!❤️ https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
هدایت شده از رباعی_تک بیت
در چای تو قند می شوم اما تو... در قلب تو بند می شوم اما تو... در خواب کنار من نفسهایت بود از خواب بلند می شوم اما تو... @robaiiyat_takbait
لبخندِ تو شعرِنابی از خورشید است هر اخمِ تو انقلابی از خورشید است هی پلک نزن شهر به هم می پاشد چشمان ِتو بازتابی از خورشید است! @golchine_sher
«مو»مشکی و«ابرو»و دوتا چشم «سیاه» «قد» سرو خرامان که زده طعنه به ماه هر کس که تورا دید به زیر لب گفت: « لا حول ولا قوة الّا با للّه » @golchine_sher
چون پرنده خوبِ من، پرواز کن مثلِ عیسای مسیح اعجاز، کن با غزل از خواجه حافظ، در سحر مرغِ دل را راهی شیراز، کن سالِ نو دارد به سر چتری ز گُل همنوا با بلبلان، آواز کن چشم در راه است، باغی پشتِ در عاشقانه در به رویش، باز کن زندگی تفسیرِ آیاتِ خداست زندگی را سبزتر آغاز ، کن چون بنفشه در چمنزارانِ عشق پایکوبی همچو سروِ ناز ، کن می رسد از هر طرف بوی بهار چون نسیم اینک ، سفر آغاز کن همچو ( شایق) همرهِ گلهای عشق بوسه نذرِ دلبرِ طنّاز، کن @golchine_sher
خویش را در جاده‌ای بی‌انتها گم کرده‌ام بعد تو صدبار راه خانه را گم کرده‌ام من غریب‌افتاده‌ای بی تکیه‌گاهم؛ سال‌هاست کوهِ خود را بین پژواک صدا گم کرده‌ام از عبادت‌های حاجتمند خود شرمنده‌ام گاه می‌بینم تو را بین دعا گم کرده‌ام! شیشه‌ی عطرم که حیران در هوایت مدتی‌ست هستی خود را نمی‌دانم کجا گم کرده‌ام زیر بار عشق از قلبم چه باقی مانده است؟ گندمی را زیر سنگ آسیا گم کرده‌ام... @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محبت هایمان را پشت دیواری از سکوت در قلبمان حبس کرده ایم درست مثل وسایل خانه که سالهاست به انتظار آمدن مهمانی خاک میخورند ! @golchine_sher
رها کنید مرا با غمِ نهانِ خودم اگرچه خسته ام از دردِ بی کرانِ خودم به دشمنانِ قسم خورده احتیاجی نیست که دشنه می خورم از دستِ دوستانِ خودم چو رنج بوده فقط سهمم از جهانِ شما خوشا به کنجِ اتاقم، خوشا جهانِ خودم که کیمیای سعادت، سکوت بود، سکوت چه زخم ها که نخوردم من از زبانِ خودم! شراب نیز به دردم نمی دهد تسکین مگر که زهر بریزم به استکانِ خودم اگر که مرگ فقط چاره ی من است، چه باک؟ به مرگِ خویش کنون راضی ام، به جانِ خودم... @golchine_sher
نخورده مُهر طَرَب بر شناسنامه ی من قرینِ سوز و گداز است،آه،چامه ی من بریده است دلم از جهانِ قاتل عشق همیشه زار و سیاهست رنگ جامه ی من! وفا که دور ترین اصل در تخیّل اوست دریغ،رکن شده در مرامنامه ی من! همیشه غرقه ی خون است دفتر شعرم به جای جوهر خون میچکد ز خامه ی من شده ست قبله ی من روی روح افزایش به نام چشمِ غزالست هر اقامه ی من پر از امید وصالم دراین هوای غمین! فسرده شد گلِ آفاق از شمامه ی من خزانِ زرد ملولم،خزانِ درد زده به سوی سبز بهارست این ادامه ی من! بدان که تا شَرَفِ وصل روی ماهت،عشق غم است حاکمِ هر چامه و چکامه ی من @golchine_sher
محبوبم ! جهانم آشفته است جهانم میزان نیست جهانم پر از اضطراب است لحظات چموشند تنها هنگامی که به شما می‌رسم -روبه‌روی تواَم و به تو سلام می‌کنم- آن زمان جهان به تعادل می‌رسد! جواب بدهی یا نه ، تو جهانِ مرا متعادل می‌کنی ...! @golchine_sher
مرا ببر به سرزمین شعرها به سرزمین شورها مرا ببر تا مشعلِ بلندِ شکوفه‌ها مرا مهمان آواز قناری کن مرا به اتاق آبی سهراب دعوت نما به باغ توحید سنایی ببر همسایهٔ عطّارم کن دلم را با غزل‌های حافظ گره بزن و با سمای مولانا به وجد آور و با عاشقانه‌های سعدی عاشقم کن مرا به سرزمین شعرها ببر به دشتِ آرزوها به دیدار نو سروده‌های شاعران جوانان من یک فنجان رباعی می‌خواهم از تازه های جلیل و عرفان پور در آغازِ فصلِ سرد من رنج‌هایم ، با شعرهای رنجبر می‌ریزد و بارور خواهم شد وقتی که چشمه سار غزل از جویبار زلالِ فاضل نظری جاری می‌گردد. مرا ببر به سرزمین شعرها تعلّل نکن من فروغ می‌خوام من دست‌هایم را جای او در باغچه می‌کارم سبز خواهد شد می‌دانم ، می‌دانم مرا ببر به سرزمین شعرها در کوچه باغهای نیشابور دلم تولّدِ دیگر می‌خواهد دلم دری به خانه خورشید دلم آیینه های ناگهان. دلم دیگر از بوف کور و وغ وغ ساهاب، بیزار است مرا به شهر شعر قیصر ببر مرا به کلبهٔ نیما در یوش حتی اگر نشد مرا با بچه‌های ریش‌دار آشنا کن ولی بیا مرا به سرزمین شعرها ببر. @golchine_sher
در این محاکمه تفهیم اتهامم کن سپس به بوسه‌ی کارآمدی تمامم کن اگرچه تیغ زمانه نکرد آرامم، تو با سیاست ابروی خویش رامم کن به اشتیاق تو جمعیتی‌ست در دل من بگیر تنگ در آغوش و قتل عامم کن شهید نیستم اما تو کوچه‌ی خود را به پاس این همه سرگشتگی به نامم کن شراب کهنه چرا؟ خون تازه آوردم... اگر که باب دلت نیستم حرامم کن لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم تو مرحمت کن و با بوسه‌ای تمامم کن... @golchine_sher
جمعه‌ها طبع من احساس تغزل دارد ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد بی‌تو چندی‌ست که در کار زمین حیرانم مانده‌ام بی‌تو چرا باغچه‌‌ام گل دارد شاید این باغچه دَه قرن به استقبالت فرش گسترده و در دست گلایل دارد یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت یک قدم مانده، زمین شوق تکامل دارد جمکران نقطۀ امید جهان شد که در آن هرچه دل، سمت خدا دست توسل دارد هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها تکیه بر کعبه بزن، کعبه تحمل دارد @golchine_sher
رنگ از رُخ یک مَرد پریدن یعنی ... خون خوردن و آبرو خریدن یعنی ... از قطره ی اشک پدرم فهمیدم که«کارد به استخوان رسیدن»یعنی ... @golchine_sher
به خاطر آوردنت را دوست دارم چه زیبا مرا از هم می پاشی... @golchine_sher
قاب عکسی کهنه‌ام در گنجه...پیدا کن مرا بر غبار صورتم دستی بکش‌؛ ها کن مرا از تماشا کردن باران که لذت می‌بری... روبرویم ساعتی بنشین، تماشا کن مرا دستهایت زیر چانه خیره شو در چشم من بغض اگر کردی نترس و باز حاشا کن مرا حاصل تفریقت از آغوش من گرچه غم است از حواس جمع آن آغوش منها کن مرا به همان تنهایی‌ام بسپار.... بعد از سالها یک صدا می‌آید از گنجه....که پیدا کن مرا @golchine_sher
در شب تیره‌ی خود چشم به ماهی دارم جز تماشای تو از دور چه راهی دارم اشتباه تو دل از «اهل نظر» بردن بود دلربایی تو اگر من چه گناهی دارم بی سبب نیست که اینقدر شبیهیم به هم مثل گیسوی تو من بخت سیاهی دارم من حبابم شب دیدار تو ای ماه در آب سخنی با تو به اندازه‌ی آهی دارم باز صد شکر که میخانه‌ی آغوش تو هست دست کم پیش تو ای عشق پناهی دارم @golchine_sher
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
متن کامل مثنوی خوانده شده توسط حاج محمدرضا بذری در نماز عید فطر ۱۴۰۳ تهران سروده‌ی یوسف رحیمی، بردیا محمدی و احمد ایرانی نسب آسمان صحنۀ نورانی تابیدن شد ماه نو پرده برانداخت، جهان روشن شد عطر عید از نفس سبز گلستان آمد فصل مهمانی عشاق به پایان آمد چه سحرهای خوشی بود که بیدار گذشت چه سحرهای خوشی بود که با یار گذشت با دعا ساحت اندیشه پُر از باور شد افتتاحی که به فتح دل ما منجر شد سی شب از زمزمۀ عشق، مرتب گفتیم بِکَ یا رب بِکَ یا رب بِکَ یا رب گفتیم یا رحیم! از در رحمت چه محبت‌ها کرد یا عظیم! از عظمت اشک مرا دریا کرد روح ما با پَرِ ادعیه به افلاک پرید بال در بالِ ابوحمزه به معراج رسید آه! آشفته‌ام... اَبْكی لِخُروُجِ نَفْسی بارها گفته‌ام... اَبْكی لِخُروُجِ نَفْسی پای عُصیان مرا در دل بُن‌بست بکش وَاَعْوذُ بِکَ مِمّا... به سرم دست بکش درد بودم که به درمان بدلم کرد خدا هارِبٌ مِنْكَ إِلَيْكَ... بغلم کرد خدا لفظِ یکتایی‌اش از خویش جدا کرد مرا یا مجیر از قَفَسِ نفس رها کرد مرا دل من با بِعَلیًّ به شعف می‌آمد زیر قرآن خدا عطر نجف می‌آمد نام ما را دم ایوان طلایش خواندند چارده نور به آئینۀ ما تاباندند کشور ما حرم و کوچه به کوچه صحن است سفرۀ سادۀ افطاری مردم پهن است همگی ریزه‌خور سفرۀ مولا هستیم و دخیل کرم چادر زهرا هستیم نوجوانان وطن در پی طاعت هستند با خداوند به دنبال رفاقت هستند روزه‌دارند در این ماهِ خدا، اولی‌اند نسل در نسل همه عاشق مولا علی‌اند نَفَس اهل دعا در دل شب می‌پیچید صوت قرآن خدا در دل شب می‌پیچید روح قرآن به تن خستۀ ما جان می‌داد به دل اهل یقین باز هم ایمان می‌داد باغ ما از گُل نورانی ایمان پُر شد اشک ما در صدف مُصحفِ قرآن دُر شد ای خدا! غیر تو را از دل خود می‌رانیم صبح عید است و همه ذکر تو را می‌خوانیم به بیابان بچشان طعم خوش باران را یا الهی! برسان منجی مظلومان را کیست مظلوم‌تر از اهل فلسطین امروز نیست چون غربتشان، غصه و داغی جان‌سوز تا قیامت همه بر عهد نخستین هستیم و قسم بر شهدا، یاد فلسطین هستیم آه از غزه و آن غربت بی‌پایانش کودکان، مرد شده یک شبه در میدانش کوچه کوچه همۀ شهر پر از فریاد است هر کجا می‌نگری جسم شهید افتاد‌ه‌ست آه ای امت اسلام، برادرهایت... آسمان سرخ شد از خون کبوترهایت تو که مظلوم‌ترین مسئلۀ دنیایی ای فلسطین نکند فکر کنی تنهایی! قسمت این است که بیدار کنی دنیا را بشکنی هیبت پوشالی آمریکا را رمز پیروزی ما یکدلی و وحدت ماست فاتح قطعی این جنگ فقط امت ماست می‌شود شاهد بیداری دنیا باشیم عید بعدی همه در مسجدالاقصی باشیم نسل در نسل که همسایۀ طوفان هستیم همگی منتقم خون شهیدان هستیم مَرزَم عشق است که با اهل یقین هم‌وطنم راهپیمایی قدس است گواه سخنم این شب تار - به خون شهدا - می‌گذرد راه قدس از سفر کرببلا می‌گذرد نوبت ضربۀ خیبرشکنِ سجّیل است ذکر طوفانی ما مرگ بر اسرائیل است خشم آیینه کجا، بُزدلی سنگ کجا؟ قومِ کودک‌کُش ترسو! تو کجا، جنگ کجا؟ اهل اسلام که از خشم همه لبریزند تیغ‌های یمنی خون تو را می‌ریزند در دل مسجدالاقصی که علم می‌کوبیم روی پیشانی تو مُهر عدم می‌کوبیم
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
ادامه مژده، ای بیت مقدس! که سحر نزدیک است خون پاک شهدایت به ثمر نزدیک است از شهیدان سفرکرده سخن‌ها باقی‌ست شرح دلسوختگان است، تب مشتاقی‌ست شک ندارم که شهیدان پسر فاطمه‌اند و قیامت همگی دور و بر فاطمه‌اند راه سردار شدن چیست؟ به بی‌سر شدن است وَ معطر شدن لاله به پرپر شدن است خون او تا به ابد مرثیۀ غیرت ماست به خداوند قسم ضامن امنیت ماست او شهید است، شهیدان وطن زنده‌ترند و شهیدان وطن از همه پاینده‌ترند در بزنگاه دلش را به دل طوفان داد شک ندارم که در آغوش امامش جان داد «زاهدی» بود که شد جلوۀ حق‌خواهی قدس آن سفرکرده ز خود آن که شده راهی قدس همدل و هم‌نفسِ کاظمی و خرّازی رفت آن‌گونه که شد دوست هم از او راضی بی‌گمان اجر چهل سال رشادت این بود در دعای شب قدرش، اثر آمین بود چه دعایی که اجابت شد و شد راز سفر مژدۀ صبح شهادت شد و آغاز سفر در دل معرکه یک لحظه هم از پا ننشست وقت هنگامه به تحلیل و تماشا ننشست باید این‌گونه به میدانِ عمل رو کردن ترک غوغا و جدل، ترک هیاهو کردن نام این مملکت ایرانِ حسین بن علی‌ست ملتی که همه دم گوش به فرمان ولی‌ست مردمی اهل بصیرت، همگی اهل حضور مرد میدان عمل، هم‌قدم راه ظهور دلشان صاف و زلال است، پر از امّید است همدلی راه شکوفا شدن تولید است همدلی رمز سرافرازی ایرانی‌هاست صبح فردای وطن صبح گل‌افشانی‌هاست کاش لب‌های همه گرم تبسم باشد باید امّید سر سفرۀ مردم باشد پس به هر وعده عمل می‌شود ان‌شاءالله مشکلات همه حل می‌شود ان‌شاءالله نور ایمان و امید است که در دل زنده‌ست این چراغی‌ست که روشنگر هر آینده‌ست همه جا سینه‌سپر در دل میدان هستیم پای جمهوری اسلامی ایران هستیم گفت: جمهوری اسلامی ایران حرم است حرمتش در دل هر اهل حرم محترم است بیرق عزت ما عطر خمینی دارد ملت ما به دلش شور حسینی دارد نه محرم نه صفر، بلکه همه سال، حسین اَحسَن‌ُالحال حسين، اَفضل‌ُالاعمال حسین اشک چشم از دل بی‌تاب حکایت دارد روز عید است و دلم شوق زیارت دارد در شب قدر خدایا به دلم افتاده... اربعین، شوق حرم، پای پیاده، جاده... کی شود تشنه‌لبی باز به دریا برسد رود بی‌تاب به پابوسی سقا برسد دم مغرب به لبم بود دمادم... یک ماه: به فدای لب عطشان اباعبدالله شاعران: @ahmadiraninasab
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
📙 کانال اشعار 💠 اشعار _سرود و نوحه 💠 تکی بیتی _ طرح استوری 💠 اطلاع رسانی کارگاه های آموزش شعر 💠 اطلاع رسانی جلسات و اجراها _مصاحبه‌ها 💠 گزارش تصویری عکس و کلیپ اجراها کانال اشعار احمد ایرانی نسب در ایتا👇 https://eitaa.com/ahmadiraninasab کانال اشعار احمد ایرانی نسب در تلگرام👇 https://t.me/ahmadiraninasab
دستی به سر پیرهنِ ما زده است بر جنگل و دشت و چمنِ ما زده است صبح آمد و با باد بهاران، خورشید گرمای تنش را به تنِ ما زده است @golchine_sher
در سینه ی من عشق تو پنهان شده آری آغشته شده قسمتی از جان شده آری از کوره ی خورشید نگاهت دل زارم گردیده چو خاکستر و ویران شده آری با گندم‌ گیسوت دلم بسکه ایاغ است در مزرعه ی موی تو مهمان شده آری گردیده دو تا گونه ات از روی حیا سرخ چون سیب شکر پاره ی لبنان شده آری شیرینی لب های تو چون شیره ی خرماست کآمیخته با برف زمستان شده آری با دامن گل دار تو دامان بیابان سر سبز تر از هرچه گلستان شده آری تا کار صفاهان دلم یکسره سازد هر چشم تو یک اشرف افغان شده آری با آمدنت خورده به هم نوبت تقویم دی ماه مبدل به بهاران شده آری از شوق حضور تو دگر بند نیاید این اشک که حالا خود باران شده آری وین دفتر اشعار همین چند ورق شعر با مدح تو در هیئت دیوان شده آری @golchine_sher
مرا از حبس آغوشت چه اصراری به آزادی؟ برای ماهیان تُنگ، آزادی گرفتاریست… @golchine_sher
تا تو بودی در شبم من ماه تابان داشتم روبه‌روی چشم خود چشمی غزل‌خوان داشتم حال اگرچه هیچ نذری عهده‌دار وصل نیست یک زمان پیشامدی بودم که امکان داشتم ماجراهایی که با من زیر باران داشتی شعر اگر می‌شد قریب پنج دیوان داشتم بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود: من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟ ساده از "من بی تو می‌میرم" گذشتی خوب من من به این یک جمله‌ی خود سخت ایمان داشتم لحظه‌ی تشییع من از دور بویت می‌رسید تا دو ساعت بعد مرگم همچنان جان داشتم @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبوری نیز راه گریه را بر من نمی‌گیرد کسی‌ راه مسافر را دم رفتن نمی‌گیرد مرا آنگونه می‌خواهی که می‌خواهی،چه می‌خواهی ؟ غباری را که توفان نیز دامن نمی‌گیرد؟ تو در هر جامه‌ای باشی به هر تقدیر زیبایی کسی که اهل دل باشد سراغ از تن نمی‌گیرد من از ترس جدایی حرف‌هایم را نخواهم خورد صدای کوه زیر ریز‌ش بهمن نمی‌گیرد امان از دل که می‌گوید بزن بر طبل رسوایی! ولی دیوانگی‌های مرا گردن نمی‌گیرد مرا چون دیگران دلخوش به تنهایی مکن ای عشق که تنهایی در این دنیا تو را از من نمی‌گیرد @golchine_sher
🔲 امروز ۲۵ فروردین ماه روز ملی بزرگداشت شیخ عطار نیشابوری هدهد شعرم بدون شور نیست با سلیمان‌ است و بی تنبور نیست شاد در ملک رضا پر می زند شکر حق بین قفس محصور نیست "هفت شهر عشق را گشتم ولی" هیچ شهری مثل نیشابور نیست حجره ی عطار مستم می کند مستی اش از مستی انگور نیست عشق یعنی پر گشودن گر چه باز راه عقل و عشق با هم جور نیست مشق عشقم شد الهی‌نامه اش جذبه هایش بر کسی مستور نیست راه عرفان پیچ و خم دارد زیاد طی آن بی راهبر مقدور نیست دست معشوقت اگر رهبر شود قله ی قاف آنچنان هم دور نیست @golchine_sher