eitaa logo
گلچین شعر
15.2هزار دنبال‌کننده
956 عکس
322 ویدیو
13 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
فتنه شاید روزگاری اهل ایمان بوده باشد آه این ابلیس شاید روزی انسان بوده باشد فتنه شاید در لباس میش، گرگی تیز دندان در لباسی تازه شاید فتنه چوپان بوده باشد فتنه شاید کنج پستوی کسی لای کتابی؛ فتنه لازم نیست حتماً در خیابان بوده باشد فتنه شاید در صف صفِین می جنگیده روزی فتنه شاید در زمان شاه، زندان بوده باشد! فتنه شاید با امام از کودکی همسایه بوده یا که در طیّاره ی پاریس_تهران بوده باشد فتنه شاید تابی از زلف پریشان نگاری فتنه شاید خوابی از آن چشم فتّان بوده باشد فتنه شاید اینکه دارد شعر می خواند برایت؛ وا مصیبت! فتنه شاید از رفیقان بوده باشد ذرّه ای بر دامن اسلام ننشیند غباری نامسلمانی اگر همنام سلمان بوده باشد دوره ی فتنه است آری، می شناسد فتنه ها را آنکه در این کربلا عبّاس ِدوران بوده باشد فتنه خشک و تر نمی داند خدایا وقت رفتن کاشکی دستم به دامان شهیدان بوده باشد @golchine_sher
از من گرفته حال خوشم را نبودنت این حس و حال رفتن و پیدا نبودنت گرچه زمانه فاصله انداخت بین ما از دل جدا نمی شود اما نبودنت صد پنجره منتظرت بود چشم من سهم من است این همه آیا نبودنت؟ اینک چگونه سر کنم این روزگار را با دوریت تصور فردا نبودنت از من نخواه اینکه بمانم بدون تو عادت ندارد این دل من با نبودنت برگرد و حال و روز مرا رو براه کن تن می دهم به هر غمی الا نبودنت @golchine_sher
نیمی از جانِ مرا بردی، محبت داشتی نیمِ باقی‌مانده هم هروقت فرصت داشتی بر زمین افتادم و دیدم سراغم آمدی دستِ یاری چیست؟ سودایِ غنیمت داشتی خانه‌ای از جنسِ دلتنگی بنا کردم، ولی چون پرستوها به ترکِ خانه عادت داشتی زخم خوردم، گاهی از ایشان و گاه از چشمِ تو با رقیبان بر سرِ جانم رقابت داشتی ای که ابرویت به خونریزی کمر بسته‌ست، کاش اندکی در مهربانی نیز همت داشتی @golchine_sher
نه اینکه دست و دلی مهربان نداشته‌ام برای عاشق بودن، زمان نداشته‌ام به جز رفیق شفیقی به نام "تنهایی" میان خلوت شب، هم‌زبان نداشته‌ام برای سر زدنِ دوستانِ گهگاهم به قدر سنگ مزاری نشان نداشته‌ام اگرچه شهر پر است از غزال‌ها، اما برای شعر به جز درد نان نداشته‌ام گمان مبر که عقیم است خاک من هرگز که انتظاری از این آسمان نداشته‌ام گمان مبر که سکوت من از رضایت بود به قدر گفتنِ حرفی توان نداشته‌ام @golchine_sher
شبی نبود که تا صبحدم قدم نزدم پس از تو من مژه‌ای تا سحر به هم نزدم هنوز جوهرۀ اشک من نخشکیده است چرا که حرف دلم را به این قلم نزدم هزار بار زمین خوردم و بلند شدم هزار بار غرورم شکست و دم نزدم اگر‌ چه روزی من شعرهای آشفته است ردیفِ قافیه‌ها را ولی به هم نزدم گلایه‌های دلم را نگفته‌ام به کسی به شِکوه حرفی از این رنج بیش و کم نزدم دلیل گریهٔ بی‌اختیار من این است: که سرنوشت خودم را خودم رقم نزدم @golchine_sher
کم کم به چشمهای تو ایمان می آورم در پیش پای آمدنت جان می آورم در غربت قدیمی این وسعت عبوس ایمان به بی پناهی انسان می آورم گفتی که قلبهای پریشان بیاورید باشد به روی چشم، پریشان می آورم ای بیکران گمشده در خاطرات من در پیشگاه چشم تو باران می آورم ای سفره های خالی غربت برایتان از دور دست دهکده مهمان می آورم لبخند و شادمانی و احساس و عشق را با دستهای گرم پر از نان می آورم از کوچه های خاطره، از کوچه های یاد یک دسته گل به یاد شهیدان می آورم! ‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ @golchine_sher
بخند و مژده بده، وصل یار نزدیک است صبور باش دل من! قرار نزدیک است رسیده سینه به سینه از آن سر دنیا خبر به حنجرۀ‌ انتشار نزدیک است گذشت دور زمستان و پادشاهی برف من از نسیم شنیدم بهار نزدیک است.. بیا که دفتر تقدیر را ورق بزنیم زمان نو شدن روزگار نزدیک است سوار کشتی نوحیم در دل طوفان چه جای دلهره؟ دریاکنار نزدیک است هوای آمدنش را نفس بکش، خوش باش که مقطع غزل انتظار نزدیک است افق به سرخی خون خودش شهادت داد سپاه صبح رسیده، سوار نزدیک است @golchine_sher
هدایت شده از اشعار نوروز رمضانی
شیرینیِ آغشته به زهرم بی تو با هر چه غریب و دوست قهرم بی تو چون نقطه ی تاریک پر از وحشت و ترس بن بست ترین کوچه ی شهرم بی تو @noroz_ramezani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غم‌های زمانه از دلم کم کردم در قوری دل یاد تو را دم کردم برخیز و بیا که با هزاران امّید صبحانه‌ی عاشقی فراهم کردم @golchine_sher
خدا در خلقت او نقشه ای از پیش بهتر داشت خدا داند، خدا هنگام خلق او چه در سر داشت تمام آفرینش را به وجد آورد این خلقت که شبه مادرش زهرا، ثارلله دختر داشت سراپا بود زهرایی، عجب ام ابیهایی حسین از لطف حق گویی دوباره باز مادر داشت قدم چون بر زمین زد آسمان از شوق روی او به یُمن مقدمش میریخت هر چه ماه و اختر داشت ملک همراه جبرائیل از شوقش همه در صف به خیر مقدمش در کف گل یاس معطر داشت به خُلق او دوصد احسن و در وصفش زبان الکن که در معراج چشمانش عروجی هر پیمبر داشت خدا آن دم که کشتی نجاتش را به آب انداخت برای کشتی عشقش خدا اینگونه لنگر داشت شکوه و قدر دُردانه در آن غوغای ویرانه مثال حمله ی حیدر شکوه فتح خیبر داشت چو قرآن بود در نزد اباالفضل و علی اکبر مثال مادرش زهرا سه آیه همچو کوثر داشت کنار عمه اش زینب همیشه پرچمش بالاست که او باب الحوائج بود و صدها عبد و نوکر داشت دمِ عشق است گرم از آن نفس هایی که او می زد دمشق از این مسیحا جان به تن تا صبح محشر داشت @golchine_sher