فتنه شاید روزگاری اهل ایمان بوده باشد
آه این ابلیس شاید روزی انسان بوده باشد
فتنه شاید در لباس میش، گرگی تیز دندان
در لباسی تازه شاید فتنه چوپان بوده باشد
فتنه شاید کنج پستوی کسی لای کتابی؛
فتنه لازم نیست حتماً در خیابان بوده باشد
فتنه شاید در صف صفِین می جنگیده روزی
فتنه شاید در زمان شاه، زندان بوده باشد!
فتنه شاید با امام از کودکی همسایه بوده
یا که در طیّاره ی پاریس_تهران بوده باشد
فتنه شاید تابی از زلف پریشان نگاری
فتنه شاید خوابی از آن چشم فتّان بوده باشد
فتنه شاید اینکه دارد شعر می خواند برایت؛
وا مصیبت! فتنه شاید از رفیقان بوده باشد
ذرّه ای بر دامن اسلام ننشیند غباری
نامسلمانی اگر همنام سلمان بوده باشد
دوره ی فتنه است آری، می شناسد فتنه ها را
آنکه در این کربلا عبّاس ِدوران بوده باشد
فتنه خشک و تر نمی داند خدایا وقت رفتن
کاشکی دستم به دامان شهیدان بوده باشد
#مهدی_جهاندار
@golchine_sher
از من گرفته حال خوشم را نبودنت
این حس و حال رفتن و پیدا نبودنت
گرچه زمانه فاصله انداخت بین ما
از دل جدا نمی شود اما نبودنت
صد پنجره منتظرت بود چشم من
سهم من است این همه آیا نبودنت؟
اینک چگونه سر کنم این روزگار را
با دوریت تصور فردا نبودنت
از من نخواه اینکه بمانم بدون تو
عادت ندارد این دل من با نبودنت
برگرد و حال و روز مرا رو براه کن
تن می دهم به هر غمی الا نبودنت
#علی_موحد
#عضوکانال
@golchine_sher
نیمی از جانِ مرا بردی، محبت داشتی
نیمِ باقیمانده هم هروقت فرصت داشتی
بر زمین افتادم و دیدم سراغم آمدی
دستِ یاری چیست؟ سودایِ غنیمت داشتی
خانهای از جنسِ دلتنگی بنا کردم، ولی
چون پرستوها به ترکِ خانه عادت داشتی
زخم خوردم، گاهی از ایشان و گاه از چشمِ تو
با رقیبان بر سرِ جانم رقابت داشتی
ای که ابرویت به خونریزی کمر بستهست، کاش
اندکی در مهربانی نیز همت داشتی
#سجاد_سامانی
@golchine_sher
نه اینکه دست و دلی مهربان نداشتهام
برای عاشق بودن، زمان نداشتهام
به جز رفیق شفیقی به نام "تنهایی"
میان خلوت شب، همزبان نداشتهام
برای سر زدنِ دوستانِ گهگاهم
به قدر سنگ مزاری نشان نداشتهام
اگرچه شهر پر است از غزالها، اما
برای شعر به جز درد نان نداشتهام
گمان مبر که عقیم است خاک من هرگز
که انتظاری از این آسمان نداشتهام
گمان مبر که سکوت من از رضایت بود
به قدر گفتنِ حرفی توان نداشتهام
#محمد_بهادر_مایوان
@golchine_sher
شبی نبود که تا صبحدم قدم نزدم
پس از تو من مژهای تا سحر به هم نزدم
هنوز جوهرۀ اشک من نخشکیده است
چرا که حرف دلم را به این قلم نزدم
هزار بار زمین خوردم و بلند شدم
هزار بار غرورم شکست و دم نزدم
اگر چه روزی من شعرهای آشفته است
ردیفِ قافیهها را ولی به هم نزدم
گلایههای دلم را نگفتهام به کسی
به شِکوه حرفی از این رنج بیش و کم نزدم
دلیل گریهٔ بیاختیار من این است:
که سرنوشت خودم را خودم رقم نزدم
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
@golchine_sher
کم کم به چشمهای تو ایمان می آورم
در پیش پای آمدنت جان می آورم
در غربت قدیمی این وسعت عبوس
ایمان به بی پناهی انسان می آورم
گفتی که قلبهای پریشان بیاورید
باشد به روی چشم، پریشان می آورم
ای بیکران گمشده در خاطرات من
در پیشگاه چشم تو باران می آورم
ای سفره های خالی غربت برایتان
از دور دست دهکده مهمان می آورم
لبخند و شادمانی و احساس و عشق را
با دستهای گرم پر از نان می آورم
از کوچه های خاطره، از کوچه های یاد
یک دسته گل به یاد شهیدان می آورم!
#یدالله_گودرزی
#عضوکانال
@golchine_sher
بخند و مژده بده، وصل یار نزدیک است
صبور باش دل من! قرار نزدیک است
رسیده سینه به سینه از آن سر دنیا
خبر به حنجرۀ انتشار نزدیک است
گذشت دور زمستان و پادشاهی برف
من از نسیم شنیدم بهار نزدیک است..
بیا که دفتر تقدیر را ورق بزنیم
زمان نو شدن روزگار نزدیک است
سوار کشتی نوحیم در دل طوفان
چه جای دلهره؟ دریاکنار نزدیک است
هوای آمدنش را نفس بکش، خوش باش
که مقطع غزل انتظار نزدیک است
افق به سرخی خون خودش شهادت داد
سپاه صبح رسیده، سوار نزدیک است
#فاطمه_عارفنژاد
#شعر_انتظار
@golchine_sher
هدایت شده از اشعار نوروز رمضانی
شیرینیِ آغشته به زهرم بی تو
با هر چه غریب و دوست قهرم بی تو
چون نقطه ی تاریک پر از وحشت و ترس
بن بست ترین کوچه ی شهرم بی تو
#نوروز_رمضانی
@noroz_ramezani
غمهای زمانه از دلم کم کردم
در قوری دل یاد تو را دم کردم
برخیز و بیا که با هزاران امّید
صبحانهی عاشقی فراهم کردم
#مجتبی_باقی
#عضوکانال
@golchine_sher
#حضرت_رقیه_س_ولادت
#هفدهم_شعبان
خدا در خلقت او نقشه ای از پیش بهتر داشت
خدا داند، خدا هنگام خلق او چه در سر داشت
تمام آفرینش را به وجد آورد این خلقت
که شبه مادرش زهرا، ثارلله دختر داشت
سراپا بود زهرایی، عجب ام ابیهایی
حسین از لطف حق گویی دوباره باز مادر داشت
قدم چون بر زمین زد آسمان از شوق روی او
به یُمن مقدمش میریخت هر چه ماه و اختر داشت
ملک همراه جبرائیل از شوقش همه در صف
به خیر مقدمش در کف گل یاس معطر داشت
به خُلق او دوصد احسن و در وصفش زبان الکن
که در معراج چشمانش عروجی هر پیمبر داشت
خدا آن دم که کشتی نجاتش را به آب انداخت
برای کشتی عشقش خدا اینگونه لنگر داشت
شکوه و قدر دُردانه در آن غوغای ویرانه
مثال حمله ی حیدر شکوه فتح خیبر داشت
چو قرآن بود در نزد اباالفضل و علی اکبر
مثال مادرش زهرا سه آیه همچو کوثر داشت
کنار عمه اش زینب همیشه پرچمش بالاست
که او باب الحوائج بود و صدها عبد و نوکر داشت
دمِ عشق است گرم از آن نفس هایی که او می زد
دمشق از این مسیحا جان به تن تا صبح محشر داشت
#جواد_کریم_زاده
#عضوکانال
@golchine_sher