eitaa logo
گلچین شعر
17.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
461 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
دوباره با لب سرخ تو مست باده شدم چرا که در بغلت باز بی اراده شدم تو آمدی به جهانم به عشق جان دادی همینکه دل به تو دادم دوباره زاده شدم میان سردی تهران نگاه، حال مرا که با نگاه زلال تو صاف و ساده شدم تو می روی و دلم پای عشق می ماند که در خیال خودم مردخانواده شدم پس از تو حال دلم در تلاطم است مدام شبیه پرچم در باد ایستاده شدم قرار بود بمانی برای من اما تو دل به جاده زدی؛ من بغل پیاده شدم @golchine_sher
افتاده ام در زیر پایت برگ پاییزم احساس هایم له شده، با غم گلاویزم داری کنارم می زنی اصلأ حواست نیست پاییزم و از شاخه هایم اشک میریزم با لهجه ی شیرین خود عاشق ترم کن باز چون شعر های منزوی از عشق لبریزم در کودتای فصل هایت من گرفتارم آری تو می گفتی که من از نسل چنگیزم در بسترم عطر تو می آید، خدا را شکر با بودنت من بایدم از خود بپرهیزم من با تو خوشبختم، بمان در سینه ی شعرم تنها تو را می خواهد این خودکار ناچیزم @golchine_sher
علیه السلام نقاره ی غروب شهادت که دم گرفت ایوان طلای صحن شما را که غم گرفت باران روضه ات که به جان شعله ها کشید ایران برای عرض ادب آه و دم گرفت خورشید می کشید تنش را به روی خاک که شاعری برای تو دستش قلم گرفت یا بن الشبیب خواند و به گنبد نظاره کرد در بین راه رخصتی از محتشم گرفت کشتی شکست خورده طوفان گریه ها یک بوسه از کتیبه ی روی علم گرفت از سنگ فرش قدسی تو تا به آسمان با آبشار جاری چشمم قدم گرفت لرزید بی صدا و فروریخت ناگهان لرزیدنی که دامن یک ارگ بم گرفت حالا کنار اشک قلم چشم آسمان همپای دفتر غزلش شور و دم گرفت @golchine_sher
شب بی نگاه ماه چراغان نمی شود خورشید پشت پنجره پنهان نمی شود سخت است در کنار تو عاشق نبودنم این سخت جز به دست تو آسان نمی شود صحن وسرای سبز تو ایوان عاشقیست بی تو شکوه عشق نمایان نمی شود حال خوشیست بال زدن در هوای تو جلد تو هرکه گشت پریشان نمی شود عمری دخیل بسته نگاهم به گنبدت بی توبهشت قسمت انسان نمی شود گر طوطیاست خاک قم کربلا ولی یک ذره از زمین خراسان نمی شود @golchine_sher
حجِ شاعر رخصت بده که پیرِ همین آستان شَوَم یا مثل لاله ، پرپرِ این بوستان شوم آغوش باز کن که بمیرم در این حرم یا پَر بده به کرب و بلایت روان شوم ای حضرت بهار! به دنیای ما ببار اعجاز کن که باز به عشقت جوان شوم ای آفتاب، بر شبِ بارانی ام بتاب! تا کُنجِ آسمان تو رنگین کمان شوم خاکِ حرم به زلف سپیدم نگاه دار بگذار رو سفید در این امتحان شوم جارو کش حریم تو بال فرشته هاست من کیستم که مدعیِ آسمان شوم؟! ما را نشانه ای به جز این در، نشان نده بگذار در غبار رهت بی نشان شوم بینِ طواف هشتمِ شاعر، "غزل" رسید، قربان‌تان شود؛ مگر از حاجیان شوم... @golchine_sher
نام زیبای تو را خواندم و باران آمد به خزان رنگ حیات و به زمین جان آمد تا خلیل از دل ظلمت به رضا داد سلام آتش افتاد به پایش، و گلستان آمد چشمه ی خضر نبی، شعبه ی اِسمال طلاست فصل اول، به لبی خورده، بهاران آمد ابرِ مهرِ نظرِ شاه به درویش افتاد بارش رفع حوائج شد و احسان آمد وحی آمد که شفا، پنجره فولاد رضاست تا که خواندند تو را سوره درمان آمد کهکشان، صورتی از خط مسیری است که شد مبداش یثرب و تا مقصد ایران آمد نَقلِ تاریخ شده، بدو ورودش بر مُلک حضرت از جبهه و از راه شهیدان آمد عنکبوت* از پر پروانه ندارد حاصل‌ هر کسی رفت از این راه، پشیمان آمد چشم خورشید و قمر محو تماشا مانده است "نور از چشمه ی خورشید خراسان" آمد *فیلم موهن به امام رضا(عنکبوت مقدس) @golchine_sher
هوایی شد دلم، جان و جهان است که ایران با رضا(ع) امن و امان است به لطف حضرت موسی بن‌جعفر(ع) بلیط قم به مشهد دست‌مان است @golchine_sher
غزل دریایی • دور از تو دل می سپارم چون ابر نم‌نم به دریا این جاده ها می‌رسانند روزی تو را هم به دریا انگار از صبح خلقت شاعر گره خورده با موج یا چتر دلتنگی ام را گسترده آدم به دریا دیشب که حزنی صمیمی روی سرم سایه افکند آوار کردم دلم را سنگین تر از بم به دریا وقتی شب از نیمه رد شد، بر دوش ساحل نشستم با سایه روشن مرا برد یک حس مبهم به دریا گفتم تو را می‌سرایم، دیدم غزل جا ندارد اندوه پهناورم را با گریه گفتم به دریا @golchine_sher
در من هنوز دخترکی شاد، بی خیال فارغ از عشق و رنج از این حس پر ملال در کوچه باغ خاطره ها می دود رها هر روز هفته در همه ی فصل های سال با هر بهار می شکفد سبز و صورتی مرداد می شود، برسد، میوه های کال پائیز رقص شاخه و برگ است توی باد انگار جای دست در اورده است بال برف است و روی شانه ی شب سر گذاشته پیچیده دور گردنش از زمحریر شال رویای خوب صبح بهار است در دلش رویای دور دست هزار آرزوی لال... در من شبیه شادی پنهان کوچکیست چون هفت سالگیست،پر از شوق کودکیست! گاهی مرا کنار خودش راه می برد دست مرا گرفته و تا ماه می برد... از یاد می برم همه ی خستگیم را به رنج زندگی، همه وابستگیم را از یاد می برم که گذشت و تمام شد خورشید عمر بر لبه ی پشت بام شد! /آذر https://t.me/ghazal_vareha @golchine_sher
دوست دارد دلم این لحظه ی روحانی را ۱ وقت شب جلوه ی این صحن چراغانی را دوست دارد دلم این حوض پُر از مستی را و سپس کُنج حرم خَلسه ی طولانی را از صَبوحِ حرمِ قُدس سَحر سُبحه به دست صُبح سر می کشد این باده ی سُبحانی را ماه می گردد از این صحن به آن صحن حرم کرده او پیشه خود آینه گردانی را زائری دربه در و سائل و حاجتمندم می سپارم به حرم حاجت پنهانی را حاجتی دارم و دستم به ضریح تو دخیل گفته ام پای ضریح آنچه که می دانی را بین جمعیّتِ در حالِ طوافت خوش نیست بشنوی از دل من شرح پریشانی را حرمت قبله حاجات دلِ زائر هاست می سپارم به حرم این دل طوفانی را زائری آمده از خطّه بینُ الحرمین داده ای حاجت یک زائر سمنانی را حاجت دلشده را داده ای، آورده به توس او به همراه خودش نذری قربانی را خبر بخشش و آزادی خود را آورد داده ای در حرمت حاجت زندانی را اشک شوق است که از چشمه چشمم جاریست بلدم در حرم آداب مسلمانی را کوله ام پُر شده از عطر زیارتنامه کرده این رایحه سرمست نگهبانی را پای حرفِ دلِ این مور نشستی در صحن نازم آن سایه ی الطاف سُلیمانی را زائران حرمت بر سر خوانت جمع اند پهن کردی به حرم سُفره ی مهمانی را دوست دارد دلم این گَردش خادم ها را پَر به دوشان حرم، عطر و گُل افشانی را در میان درجات همه خادم ها دوست دارد دل من رُتبه دربانی را دوست دارد دل من مثل کبوتر باشد تا طوافی کند این گُنبد سلطانی را صحن در صحن،حرم، پنجره پولاد و ضریح بُرده هردم دل هر شاعر ایرانی را یک شبی در حرمت بال درآورد از شوق تو پذیرفته ای این طفل دبستانی را نان این شاعر درباری تو آجر نیست سفره اش از کرمت دیده فراوانی را انقلاب تو چه صحنی ست دگرگونم کرد در دلم ساخته ای این همه ویرانی را چنته پنجره پولاد پُر از اعجاز است بر دلم باز دمیده دمِ رحمانی را عشق هر آینه سر پیش تو خم خواهد کرد دیده در این حرمت لحظه حیرانی را شاعران هم همه جمع اند ،که من می بینم «دِعبل»و«مُحتشم»و«مُقبل»و«کُمپانی» را آمده"رودکی" و "عنصری" و "فردوسی" "فرّخ" آورده حرم"شاعر یمگانی" را با کساییّ و سنایی به حرم می بینم "حافظ"و"مولوی" و"سعدی" و "خاقانی"را شاعری اهل قصیده ست که من می بینم آن "حسان العجم" آن حضرت قاآنی را و "بهار" آمده دیوان قصاید در دست با خود آورده حرم" سبک خراسانی" را "ارغنون" روی لبانش "اخوان" آمده است بر سر انداخته شولایی از عریانی را شاعری زمزمه دارد به لبش می بینم بازهم کُنج حرم"خوشدل تهرانی را " وَ «غلامِ» تو «رضاجان» که «شکوه غزل» است «شهریارغزل»و«مُشفقِ کاشانی» را شاعری آمده بر شهر شکر پرور توس شوکران" داده شعف "شاعر شروانی" را "آفتابی" شده هر آینه با "فانوسش" شاعر از عشق گرفته ست چه رُجحانی را "غزلی" پَر زده از" حنجره زخمی "او دارد این مرد چنان خواجه به لب آنی را «فیض» و«ژولیده»و«حسّان»و«حمید»و«میثم» «قیصر» و«یحیوی» آن شاعر ربّانی را شاعری "آمدم ای شاه..." به لب ها دارد می کند زمزمه آواز گلستانی را "انور" و "منزوی" و "مُنعم" و "بیضا" و "غریق " "عاصم" و "خُلدی" و آن "شاهی" و "انسانی "را «نیّر»و«صابر»و«صرّاف»و«مؤید»٬«ساعد" داده زینت «شفق» آن محفل عرفانی را گرد شمع حرم حضرت جان می بینم سوز «پروانه» و «عمّانیِ سامانی» را آمد "اسفندقه "دیوان قصاید در دست و "بیابانکی" و "شاعر افغانی" را ناظمی عابد و "سعدیّ زمان" هم هستند دوست دارد دلم این سیّد روحانی را دفتر کنزُ الحسینی چه نگارستانی ست آنکه با سِحر قلم بُرده دل مانی را وَ «کلامی» زده فالی به "ارادتنامه» محضر شاه گشوده ست چه دیوانی را آمده صحن رضا با غزلش" عینی فرد " بسته با پادشه توس چه پیمانی را قاری محفل رضوان شده "حاجی حسنی" عشق رحمت کند این چهره قرآنی را شاعران هم همه جمع اند که با اذن امین «قزوه» آغاز نموده ست غزلخوانی را حاج اصغر چه گُریزی زده بر کرب و بلا کرده با روضه تمام این دم پایانی را مرد میدان بله سردار امین هم اینجاست جانفدا خوانده امین زائر کرمانی را در حرم بانی این محفل امین است و خدا از سرم کم نکند سایه این بانی را ای دمش گرم که در این دَم آخر پرشور کرده با نام رضا گرم سخنرانی را به دلم عشق، بجز یار خراسانی نیست از ازل شیفته ام یار خراسانی را شعر خوانی به حرم لذّت دیگر دارد بپذیر این غزل «شاعر زنجانی» را حضرت لطف و کرم شعر مرا هم بنواز آنچنان که غزل «شاعرگیلانی» را۲ واژه در واژه مَلک برده به سمت ملکوت انعکاس غزل «زائرِ بارانی» را "زائر بارانی ام آقا به دادم می رسی " وقت جان دادن من هم سر بالینم باش پیش من باش همانگونه که سلمانی را جز خداوند و تو ای شاه نمی داند کس راز و رمز دلم و این خط پیشانی را ۱_با حضور شاعران ایران زمین درحرم رضوی در عالم تخیل سروده شد ۲_ @golchine_sher
جایم بده در خانه ای از پیرهنت عشق... قانع به همینم...به کمی بوی تنت عشق عاشق وطنی جز دل معشوق ندارد برگرد به من منتظرم در وطنت عشق... در حسرت آن روز که بازآمدنی نیست هر بار امید است به بازآمدنت عشق دل بسته ی این رنجم و آن شادی کوتاه فارغ ز هیاهوی تو و ما و مَنت عشق خواندند در این دایره بسیار و شنیدیم... خوشتر نشنیدم ز صدای سخنت عشق... /آذر @https://t.me/ghazal_vareha @golchine_sher
شوری و شراب می‌زنی دنیا را نوری و نقاب می‌زنی دنیا را دنبال کدام ماهتابی، خورشید؟! هی رنگ و لعاب می‌زنی دنیا را! @nabzeghalam @golchine_sher