eitaa logo
گلچین شعر
13.7هزار دنبال‌کننده
709 عکس
254 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
این اشکها خطوط راه می شوند یکی یکی و مرا می رسانند به لحظه ای که تو سرانجام از دریا پا به ساحل می گذاری ،در غروب این اشکها.... @golchine_sher
سقوط از چشم هایت مُردنی جانکاه خواهد شد نفس وقتی غم آلود است شکل آه خواهد شد به پایت سوختم تا قد کشیدی ،من زمین خوردم همیشه عمر شمع از سوختن کوتاه خواهد شد تو از من دور اما سالها در قلب من بودی نصیب برکه، تنها نقش روی ماه خواهد شد شبیه انعکاس نور خرده شیشه می مانی که عابر با نگاهت مدتی گمراه خواهد شد سرت گرم است بی من، با شلوغی های اطرافت همیشه باغ بی حاصل تفرجگاه خواهد شد لزوم فتح قلبت آیه ی انا فتحنا نیست که هرکس می رسد از راه نادر شاه خواهد شد @golchine_sher
بی‌تو این‌جا همه در حبس ابد تبعیدند سال‌ها، هجری و شمسی، همه بی‌خورشیدند از همان لحظه که از چشم یقین افتادند چشم‌های نگران آینۀ تردیدند نشد از سایۀ خود هم بگریزند دمی هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند غرق دریای تو بودند ولی ماهی‌وار باز هم نام و نشان تو ز هم پرسیدند در پی دوست همه جای جهان را گشتند کس ندیدند در آیینه به خود خندیدند سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است فصل‌ها را همه با فاصله‌ات سنجیدند تو بیایی، همۀ ثانیه‌ها، ساعت‌ها از همین روز، همین لحظه، همین دم، عیدند @golchine_sher
ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت بر سینه می‌فشارمت، اما ندارمت ای آسمان من که سراسر ستاره‌ای تا صبح می‌شمارمت، اما ندارمت در عالم خیال خودم چون چراغ اشک بر دیده می‌گذارمت، اما ندارمت می‌خواهم ای درخت بهشتی، درختِ جان در باغ دل بکارمت، اما ندارمت می‌خواهم ای شکفه‌ترین مثل چترِ گل بر سر نگاه دارمت، اما ندارمت @golchine_sher
ای دل برای آن كه نگيری چه می كنی؟ با روزگار دوری وديری چه می كنی؟ بی اختيار بغض كه می گيردت بگو در خود شكست را نپذيری چه می كنی؟ با اين اتاق تنگ و شب سرد و گور تنگ تو جای من...جزاين كه بميری چه می كنی؟ ای عشق...ای قديم ترين زخم روزگار درگوشه ی دلم سر پيری چه می كنی؟ دست تورا دوباره بگيرم چه می شود؟ دست مرا دوباره بگيری چه می كنی...!؟ @golchine_sher
مست مستم زعطر گیسویَت سرخوش از دیدن گُل رویَت رخصتی تا نماز بُگْزارم رکعتی زير طاق اَبرویَت @golchine_sher
با لب سُرخَت مرا یاد خدا انداختی روزگارت خوش که از میخانه,مسجد ساختی روی ماه خویش را در برکه میدیدی ولی سهم ماهی های عاشق را چه خوش پرداختی ما برای باتو بودن عمر خود را باختیم بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل می باختی من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود می توانستی نتازی بر من,اما تاختی ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست عشق را شاید,ولی هرگز مرا نشناختی @golchine_sher
درد تو هر که یافت دوا آرزو نکرد... @golchine_sher
مرا فُتاده چو بینی غمین مشو طالب! که من ز روزِ ازل سبزه‌ی لگدکوبم @golchine_sher
محرمی نیست وگرنه که خبر بسیار است رمق ناله کم و کوه و کمر بسیار است ای ملائک که به سنجیدن ما مشغولید بنویسید که اندوه بشر بسیار است ساقه‌های مژه‌ام از وزش آه نسوخت شکر در جنگل ما هیزم تر بسیار است سفره‌دار توام ای عشق بفرما بنشین نان جو زخم و نمک خون جگر بسیار است هر کجا می‌نگرم مجلس سهراب‌کشی است آه از این خاک بر آن نعش پسر بسیار است پشت لبخند من آیا و چرایی نرسید پشت دلتنگی‌ام اما و اگر بسیار است اشک آبادی چشم است بر آن شاکر باش هرکجا جوی روانی است کپر بسیار است سال‌ها رفت و نشد موی تو را شانه کنم چه کنم دوروبرت شانه به سر بسیار است @golchine_sher
رسیده ام به حرم با هوایِ چَشمانت منم کبوتر حاجت روایِ چشمانت رسیده‌ام که دلم‌ را شبیه آئینه هزار تکه کنم‌ زیر پای چشمانت منی که چشم به جز تو نداشتم به کسی چگونه شعر نگویم برای چشمانت؟ تویی که داده به لطف نگاه خود تسکین همیشه درد مرا با دوای چشمانت طواف می‌کند این بارگاه قدسی را دلم حرم به حرم لابه‌لای چشمانت چه آسمان قشنگی‌ چه برف و سرمایی مرا ببر به حرم پا به پای چشمانت برای خلقِ چُنین صحنه های دلچسبی چقدر حوصله کرده خدای چشمانت حرم دوباره مرا نزد خویش می خواند دوباره گم‌ شده‌ام‌ لابه‌لای چشمانت... @golchine_sher
قهری به چشم اوست ، مرا سرد می کند... گلهای خنده بر لبِ من ، زرد می‌کند... عاشق؛ منم که وجودم ، همه غم است ... یعنی ؛ کسی که خاطرِ او درد می کند!... @golchine_sher
زمین خلاصه ای از چشم آسمانی توست غزل برآمده از بازی زبانی توست نه اندونزی و ژاپن نه بم نه هائیتی تکان دهنده ترین صحنه ، شعرخوانی توست کمی نخند ! کمی دور شو ! کمی بد باش ! که هر چه می کشم از دست مهربانی توست هرآنچه را بفروشم نمی رسد وســعــم به خنده ی تو که سوغات دامغانی توست بلوغ زود رســم عــلـــت کهولت نیست اگر که پیر شدم مشکل از جوانی ِ تـوست دو سال می گذرد من هنوز سربازم وظیفه ی شب و روزم ندیده بانی توست @golchine_sher
تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من خودش از گریه‌ام فهمید مدت‌هاست، مدت‌هاست @golchine_sher
دیگر بهار در سبد روزگار نیست دیگر «قرار» نیست، نه ! دیگر قرار نیست شادم که زود می‌گذرد شادی‌ام، ولی غم می‌خورم که هیچ غمی ماندگار نیست از یاد رفت غرش شیران بیقرار آهوی چشم‌های تو در بیشه زار نیست بگذار در غبار فراموشمان کنند ! این سینه را تحمل سنگ مزار نیست اقرار عشق راه به انکار می‌برد این کفر جز عبادت پروردگار نیست @golchine_sher
چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت؟ ز دستِ بنده چه خیزد؟ خدا نگه دارد @golchine_sher
نانت نبود ؟ آبت نبود اي مرد...؟ ول كن جهان را، قهوه ات يخ كرد @golchine_sher
بیست و یک سال مثل برق گذشت بیست و یک سال از نیامدنت کوچه مشتاق گام هایت ماند خانه چشم انتظار در زدنت مثل این که همین پریشب بود آمدی با پسر عموهایت خنده هایت درست یادم هست بس که آشفته بود موهایت رو به من رو به دوربین با شوق ایستادید سر به زیر و نجیب آخرین عکس یادگاری تان بین این قاب ها چقدر غریب .... هیچ عکاس عاقلی جز من دل به این عکس ها نمی بندد تازه آن هم به عکس ساده ی تو که سیاه و سفید می خندد دورتا دور این مغازه پُراست از هزاران هزار عکس جدید تو کجایی کجا نمی دانم آه ای خنده ی سیاه و سفید تو از این قاب ها رها شده ای دوستانت اسیرتر شده اند تو جوان مانده ای رفیقانت بیست و یک سال پیرتر شده اند صبح شنبه چه صبح تلخی بود از خودم پاک ناامید شدم قاب عکس تو بر زمین افتاد به همین سادگی شهید شدم @golchine_sher
در شهر به غیر از تو دل آگاهی نیست جز مشهد تو مأمن دلخواهی نیست از پنجره فولاد تو ای شمسِ شموس تا مرز اجابت دعا راهی نیست ـــــــ ـــــــ نقاره که زد غبارِ آهم را شست از دل غم و رنج دیرگاهم را شست وقتی که خدا را به تو دادم سوگند باران زد و دفتر گناهم را شست ـــــــ ـــــــ درچشم دلم نور خدائید،شما پیوسته امید من شمائید،شما عمری به زیارت آمدم تا مولا یک بار به دیدنم بیائید،شما ـــــــــ ـــــــــ آرامش جان در حرمت نیست که هست این شهر بهشت از قدمت نیست که هست غیر از من دل شکسته یک دنیا چشم محتاج نگاه و کرمت نیست که هست @golchine_sher
ابرها باران به باران با تو بیعت می کنند گریه گریه بی قراران با تو بیعت می کنند گل به گل لبیک گو در جامه ی احرام برف باغ و صحرا نوبهاران با تو بیعت می کنند می رسند از چشمه ساران شوق دریا در بغل اشکباران آبشاران با تو بیعت می کنند در فلک خورشید و ماه آیینه دار خالق اند روز و شب آیینه داران با تو بیعت می کنند کعبه خواهد دید روزی را که در پیرامونش بعد جبرائیل یاران با تو بیعت می کنند تشنه ی دیدار را کی مست رویت می کنی؟ در نقابی و خماران با تو بیعت می کنند دل پریشان تر ز دریا سخت پیمان تر ز کوه اینچنین چشم انتظاران با تو بیعت می کنند @golchine_sher
با بدان کم نشین که صحبت بد گر چه پاکی تو را پلید کند آفتابی بدین بزرگی را لکه ای ابر ناپدید کند! @golchine_sher
دیگر کسی زدرد شکایت نمی کند از باد هرزه گرد شکایت نمی کند بعد از فروغ حنجره ای وا نمی شود زآغاز فصل سرد شکایت نمی کند حتی درخت سبز همه سالیان دور ازبرگ های زرد شکایت نمی کند مردی که اعتراض رسای زمانه بود حالا که مانده فرد شکایت نمی کند بگذار تابه درد خودش سوزد ای رفیق دور و برش نگرد شکایت نمی کند من هم دگر شکایتی ازتو نمی کنم ازدست درد، مرد شکایت نمی کند @golchine_sher
صبح آمده و ترانه‌خوان شد بلبل "با غنچه‌ی تازه همزبان شد بلبل" تا غنچهٔ گل شکُفت در اول صبح انگار که صد سال جوان شد بلبل @golchine_sher
نه سراغی نه سلامی خبری می خواهم قدر یک قاصدک از تو اثری می خواهم خواب وبیدارشب و روز بدنبال من است جز مگر یاد تو یار سفری می خواهم؟ درخودم هرچه فرورفتم وماندم کافیست رو به بیرون زدن ازخویش،دری میخواهم بعد عمری که قفس وا شد و آزاد شدم تازه برگشتم و دیدم که پری می خواهم سر به راهم تو مرا سر به هوا میخواهی پس نه راهی نه هوایی نه سری میخواهم چشم در شوق توبیدارتری می طلبم دل در دام تو افتاده تری می خواهم در زمین ریشه گرفتم که سر افراز شوم بی توخشکیدم ولطف تبری می خواهم @golchine_sher
این زخم را باز می گذارم تا بیایی و به بوسه ای ببندیَش؛ نمکین کاش می دانستی در نبودنت چه نمکها که نپاشیده اند بر این زخم چرکین تا خوب شود! خوب شد که می آیی خوب شد @golchine_sher