eitaa logo
گلچین شعر
13.8هزار دنبال‌کننده
745 عکس
260 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
دیگر نماند در پس شب آفتابمان خورشیدمان بر آمد و بشکست خوابمان باران گرفت دست زمین را و صاف شد با روزگار تیره حساب و کتابمان از بس که تشنه کام دویدیم دشت را دریا برآمد از دل سنگ سرابمان با هر نسیم از دل گل زخم های ما تا دوردست رفته شمیم گلابمان در آن سکوت مبهم تاریخ خوب شد با بک نگاه آینه حال خرابمان   حالا مباد فاصله دلسردمان کند از آن شکوه غیرت و آن انتخابمان این سفره را مباد که دیگر به هم زنیم یک وعده را کم آمد اگر نان و آبمان در مکتبی که درس وفا موج می زند از جنس همدلی ست سوال و جوابمان می پرسی انقلاب چه کرده برای ما ؟! پس ما چه کرده ایم به این انقلابمان ؟! @golchine_sher
در تنگنای سینه مانند نفس حبسی سیمرغی اما در جهانی از قفس حبسی توچشمه بودی رود بودی دست و پایت را زنجیرها بستند و بین خار و خس حبسی در روزگاری که جماعت شب پرستانند چون آفتابی بر دل این شهر، پس حبسی جرم تو یوسف بودنست آری که اینگونه با نقشه های مردمان بوالهوس حبسی هم بندهایت دانه های سرد زنجیراند نه دوستی نه دشمنی بی هیچکس حبسی @golchine_sher
بخوان به گوش زمین آیه های باران را پر از شکوفه کن این خشکی بیابان را دوباره زمزمه کن سوره ای و برگردان به باغ سوخته سرسبزی بهاران را به حکم"اشهد ان لا اله الا" عشق بریز در دل و جانم شراب ایمان را اگرچه پاسخ تو خار هست و خاکستر ولی دوباره بخوان آیه آیه قران را در این مسیر مگر چیست دادن دندان؟! تو را که نذر همین راه کرده ای جان را مرا یقین شده عدل تو از زمانی که ... کنار دست تو دیدم بلال و سلمان را   تو آمدی که به حکم خلیفه اللهی به آسمان برسانی مقام انسان را نیامدی که بخوانیم بر سر مرده... و یا جهاز عروسان کنیم قران را هنوز چشم به راهیم تا که تخته کند کسی ز نسل تو دکان دین فروشان را @golchine_sher
ای داغ تو به سینه ی من زنده تا ابد بر سینه ام نمی زند این داغ دست رد از دیرباز ای همه خوبی، به هر طرف جمع اند زیر پرچم عشق توخوب و بد دستم گرفته راه نشان داده ای مرا گمراه بوده قبل تو این جان نابلد بی ذکر نام تو نفسم بند می شود بی فکر کربلای تو قلبم نمی زند اینگونه که نسیم بهار است زنده گر میگیرد از دم تو به هر صبحدم مدد آتش گرفته سینه ی دشت از محبتت افتاده با نگاه تو دریا به جزر و مد دردا که خیمه های تو میسوخت از عطش میخورد از اب جاری در دشت دیو و دد @golchine_sher
هم عشق تو در این دل شیدا متفاوت هم جنس غمت با همه غم ها متفاوت ای ماه تر از ماه که دیدست و شنیدست بر روی زمین مثل تو زیبا، متفاوت ای سرو سرافراز نشسته است بهاران بر قامت سبزت به تماشا متفاوت یک روز بر این شب زده دنیای دل ما سر می زند از چشم تو فردا متفاوت هر لحظه به جان دادن در راه خدایت دلواپسی ات با همه دنیا متفاوت اینبار که راهی شده ای از سر حسرت افتاده به پاهای تو صحرا متفاوت ای موج خروشان وفاداری و ایثار برخاستی از دامن دریا متفاوت افسوس از آن لحظه که دیدند علمدار برداشته مشک و علمش را متفاوت از هرچه که در کرب و بلا بوده حساب... دستان علمگیر تو با ما متفاوت @golchine_sher  
دستت کجاست؟! از چه، خالی ست آستینت؟! بس پاسخ شگفتی ست لبخند دلنشینت آن شب به خاک افتاد اما از آسمانها... ماه و ستاره چیدی با دست اینچنینت بین تو و اباالفضل رازی مگوست انگار   سر بند "یاحسین" است وقتی که برجبینت  دست تو بر لب مرز جا مانده تا که دشمن هرگز طمع نورزد بر خاک سر زمینت از مذهبت چه پرسم؟! از دین تو چه گویم عشق است مذهب تو  دلدادگی ست دینت با هر نسیم تردید دنیای ما به هم ریخت اما تو ایستادی با کوهی از یقینت معلوم بود از اول پر می کشی از این خاک مین بود و تیر و ترکش وقتی که همنشینت آه ای مسافر من، در این سفر در این راه دستت پر است، هر چند خالی ست آستینت @golchine_sher
هنوز در دل این جاده مانده خط عبورت هنوز می وزد از هر کرانه عطر حضورت هنوز پرده نشینی و گوشه گوشه ی  عالم پر است از تو و از نغمه های شور و شعورت تو آفتابی و دردا که در زمانه ی تردید شبیه شب پره ها چشم بسته ایم به نورت و یا که از سر عادت غروب جمعه ی خود را به یک سلام عجولانه کرده ایم مرورت امیر قافله ما را ببخش اگر که نبودیم در این زمانه ی تنهایی تو سنگ صبورت اگر چه چشم به راه توایم باز دعا کن  که اهل کوفه نباشیم در زمان ظهورت @golchine_sher
بگو با من که در آن روز و در آنجا چه می‌دیدی؟ شهید من! میان تیر و ترکش‌ها چه می‌دیدی؟ همان‌جایی که می‌گفتی بیا احمد، بیا احمد روایت کن که در آن صحنۀ زیبا چه می‌دیدی؟ نسیم رحمت آنجایی که پس زد پردۀ دنیا بگو آن لحظه‌ها در عالم بالا چه می‌دیدی؟ در آن گودال و آن صحرا، میان آتش و خون‌ها به غیر از صحنه‌های سرخ عاشورا چه می‌دیدی؟ چه می‌دیدی که رفتن را به ماندن‌ها نمی‌دادی پس از آن روزها در طالع فردا چه می‌دیدی؟ بگو، دیروز از آن بالا بلندی‌های معبرها از این آشفته حال و روزهای ما چه می‌دیدی؟ شهید من! شهید من! که هم‌آغوش امواجی بگو در بی‌کرانی‌های آن دریا، چه می‌دیدی؟ @golchine_sher
دنیای من پر از هیجان های دیدنی ست هر لحظه ام ظهور زمان های دیدنی ست آن خاک کهنه ام که به هر ذره ذره ام جانهای دیدنی و جهان های دیدنی ست رودم که در مسیر به دریا رسیدنم هر قطره قطره ام جریان های دیدنی ست در رفت و آمدند مرا زرد و سبزها در من بهار ها و خزان های دیدنی است با من به شهر عشق بیا شهر شاعران شهری که در حصار مکان های دیدنی ست آنجا زبان به شعر گشودند سنگ ها شعری که غرق شرح و بیان های دیدنی ست از پرده راز غنچه و گل ها شنیدنی ست در چنگ باد شور و فغان های دیدنی ست با قامتی کشیده و با سینه ای ستبر در صحن باغ ،سبز جوان های دیدنی ست در جان بی کرانه من، در جهان من هر لحظه را چنین و چنان های دیدنی ست  @golchine_sher
وقتی که بر لبها  نباشد طرح لبخندی دیگر چه فروردینی و دیگر چه اسفندی؟! گفتیم با دی می رود غم ها و با اسفند... از راه می آید دوباره فصل خرسندی گفتیم می آید بهار و میزند از گل بر خشک چوب آرزوها تازه پیوندی گفتیم و گفتیم و ولی هرگز  ندانستیم این زندگی دارد برای ما چه ترفندی پس ما چرا دیگر نمی میریم و می بینیم شرم پدر را در نگاه خیس فرزندی بر این شکسته بال ها ای روزگار آخر در این قفس راه نفس را نیز می بندی فریادهامان بر نمی آید اگر. بسته ست راه گلو را آتشین بغض دماوندی می آید و پایان این غمهاست مردی که او را به سر از جنس یازهراست سربندی @golchine_sher
سلام فصل دل انگیز ما، سلام بهار سلام بر تو و تقدیم احترام، بهار تویی شکوفه،تویی بوی گل، تویی باران به هر کرانه تویی جلوه ی تمام، بهار درخت دست دعا برده روز و شب بالا که این شکوه تو باشد علی الدوام، بهار تویی که "یحیی الارضی"، تویی مسیحا دم خدا فقط به تو داده ست این مقام، بهار قیامتی شده در جان این جهان انگار  چنین که در همه جا کرده ای قیام، بهار بگو از این همه ذوق و صفا مرادت چیست؟! بگو بگو که چه آورده ای پیام، بهار؟! مباد از نفحات تو تن بپوشانیم که زنده می کنی این جان ما مدام، بهار درخت زنده شد و گل شکفت و اما من .... هنوز چشم به راهم که در کدام بهار... @golchine_sher
جهان با تو زنده ست جان با تو زنده ست زمین با تو و آسمان با تو زنده ست بهاران و این باد و باران بهانه ست که این خاک ما همچنان با تو زنده ست هم آن غنچه ی بی قرار شکفتن هم این باغ و این باغبان با تو زنده ست به هر ذره ای که می افتد نگاهم جهانش کران تا کران با تو زنده ست به نام تو جاری ست این زندگانی به هر لحظه ی ما زمان با تو زنده ست شنیدیم و دیدیم و گفتیم از تو  که این گوش و چشم و زبان با تو زنده ست و لا تحسبن الذین... همین است... شهید غمت بی گمان با تو زنده ست تو می خواهی و ماه ما هم می آید امید دل عاشقان با تو زنده ست  چنان آمدیم و... چنین می رویم و ... و باقی این داستان با تو زنده ست [سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتّي يتبيّن لهم انّه الحقّ. فصلت_۵۳] @golchine_sher
به عشق حضرت رسول و ام المومنین خدیجه(س) تو را در عشق بی معناست غرق خویشتن بودن تویی و مصطفی معنای یک جان در دو تن بودن به دنبال دلت صحرا به صحرا رفتی و آخر رسیدی بر سر کوی نبی از بی وطن بودن تجارت بعد از این سودی ندارد بگذر از خیرش تو را کافی ست تنها با محمد هم سخن بودن که بودی تو؟! همانا شیر زن بودی به شهری که ... به چشم مردمانش شرمساری بود زن بودن تمام آرزویت بود و آخر سر محقق شد به جان و مال خود مانند حیدر بت شکن بودن نه هرکس میتواند چون تو ام المومنین باشد دلی میخواهد آتشناک، شمع انجمن بودن در آیین بهاران هر کسی را این سعادت نیست به باغ مصطفی گلهای عصمت را چمن بودن تو که با جان و مالت یاور دیرین دین هستی به چشم عاشقان تنها تو ام المومنین هستی به اسلام از همان اول زبانزد بوده ایمانت همین ایمان سبب شد فاطمه پرورد دامانت در آن صحرای سوزان تا که فهمیدی محمد را به لبخندش شکفتی و بهاران شد زمستانت و با هر "اشهد انُّ..."رهایی، غرق پروازی که پیش از این زمین و آسمانها بوده زندانت و حالا خانم ِ آن خانه ای هستی که بعد از این  به هر شام و سحر خیل ملائک هست  مهمانت چنان دار و ندارت را به راه دوست بخشیدی که تا امروز هم تاریخ اسلام است حیرانت فقط از درهم و دینار نگذشتی در این سودا به پای عشق خود حتی گذشتی از سر جانت تو دارایی خود را خرج دینداری ما کردی و حالا مادر مایی و ما بچه مسلمانت چه توفیقی ست ما را ! همسر پیغمبر مایی نه تنها همسر پیغمبر ما، مادر مایی   @golchine_sher  
ای همدم و همراز  شهیدان خدایی بگشای از این باغ به ما پنجره هایی فریاد بزن حرف جگر سوختگان را  تو حنجره ی زخمی خیل شهدایی ما در قفس این تن فرسوده گرفتار اما تو شهیدی و رهاتر ز رهایی پیچیده به هر گوشه نوای تو و ما را گیراتر از این زمزمه ها نیست صدایی جامانده ترین بودی و دلتنگ ترین، آه... جامانده از آن قافله ی کرببلایی با بال و پر شعله و با سینه ای از شوق یک صبح سبکبال تر از مرغ هوایی... آنگونه از این خاک گذشتی که پی تو رفتیم و ولی راه نبردیم به جایی @golchine_sher
بیا بشنو امشب خبرهای تازه خبر می دهند از سفر های تازه بیا فکر کن بعد از این ای کبوتر به پرواز با بال و پرهای تازه شنیدم که امشب برای تماشا به ما می گشایند درهای تازه بیا عاشقی کن همین لحظه ها را که معشوق دارد نظر های تازه که امشب بگیرند حکم شکفتن در این باغ، خونین جگرهای تازه که یک روز بی سر شوند و درآرند از اسرار ناگفته سرهای تازه تو هم کربلایی شو ای دل بیارای شبت را به شمس و قمرهای تازه از این کهنه گی ها رها باش و در خود ببین بعد از امشب سحر های تازه @golchine_sher
[چشمهایت] *شعر گفتن برای حاج قاسم خیلی خوب و بجاست(مقام معظم رهبری) از  زمانی که با نام تو آشناست در هوایت خیالم رهای رهاست بال و پر می زند تا بلندای تو شعر من که به چشمان تو مبتلاست پیر ما گفت آنروز و دنیا شنید... "شعر گفتن برای تو خوب و بجاست" آسمانی و مرزی برای تو نیست وسعت عشقت ای مرد بی انتهاست هر کجا که ستم دیده ای بود و هست از تو در هر کجای جهان رد پاست می خروشد به رگ های آزادگان خون پاکت که سرچشمه اش کربلاست چون علی اکبری لاله ی پرپری چون ابالفضل دست تو از تن جداست مرده ماییم و بر خاک جا مانده ما تو شهیدی و جای تو پیش خداست پیش چشم تو شعرم کم آورد باز پیش چشمت مگر جای این حرف هاست؟! @golchine_sher
تن از تو گرفته ست شکوفایی و جان هم آری تن و جان از تو شکوفاست ،جهان هم مشغول تو بودند در این ماه دل انگیز تنها نه فقط عابد و زاهد، دگران هم اما نتوانست که از خواب زمانه بیدار کند جان مرا بانگ اذان هم سرگرم خود آنگونه ام ای دوست که چندیست جاری نشده نام تو حتی به زبان هم از چشمه رحمت که روان بود در این ماه لب تشنگی اش ماند برای من و آنهم... هر گاه نشستم وسط روضه سقا شرمنده شدم از خود و از سینه زنان هم تا خواستم اینبار بیایم به خودم ،رفت از دست من سر به هوا، این رمضان هم @golchine_sher
شب بود و در خیابان جولان خشم و شهوت شب بود و شهر بود و.... قحطی مرد و غیرت دیدی که قلب شیطان در شادی است آنشب زن، زندگی، اسیر ... آزادی است آنشب دیدیم شور غیرت آن لحظه در سرت بود در چنگ آن اراذل انگار خواهرت بود گم بود در خیابان وقتی نشان غیرت دل را زدی به دریا ای قهرمان غیرت دیدی که باز پای... ناموس در میان است گفتی بهای ناموس در مسلک تو جان است  هر چند از شیاطین بسیار دشنه خوردی این جنگ تن به تن را با خون خود تو بردی در چشم مردمانت ای مرد رو سفیدی  مانند حاج قاسم حالا تو هم شهیدی @golchine_sher  
هر طرف آیات والزیتون و والتین ریخته در کنار این قفس پرهای خونین ریخته دور این گلزار را دیوار می سازند و باز عطر و بویش آنسوی این سست پرچین ریخته  سوخت جان باغ از بس در شبیخون خزان بر سر هر غنچه آتش های سنگین ریخته  آه و افسوس از مسلمانی که با بی غیرتی  آبها در آسیاب دشمن دین ریخته  موج خواهد زد شکوه خصم را خواهد شکست این همه خون ها که دشمن در فلسطین ریخته شعر من را که دعایی بود بر آزادی اش از لب حتی ملائک ذکر آمین ریخته @golchine_sher
منی که زود رسیدم مباد دیر بمیرم جوانم و سر شوقم مخواه پیر بمیرم منی که سر به بیابان گذاشتم به هوایت مخواه بی تو به یک گوشه ی کویر بمیرم  به بی قراری رودم که عازم است به دریا به پای تو که رسیدم بگو بمیر، بمیرم مرا نه سخت که ننگ است مرگ گوشه ی بستر به صحنه آمده ام تا به تیغ و تیر بمیرم سری به نیزه ندا میدهد همیشه ی تاریخ که سر بلند بمیرم نه سر به زیر بمیرم  به پیش پای تو آخر چرا شهید نباشم منی که آمده ام تا که ناگزیر بمیرم تویی مسیر من ای عشق پس بیا و دعا کن در این مسیر بمانم در این مسیر بمیرم @golchine_sher
ای ناخدای کشتی جان ها و ایمان ها رام اند و آرام اند با تو سیل و طوفان ها لبخند تو زیبایی گل های باغ ما شب گریه های تو دلیل هر چه باران ها   چشمان تو دریایی از آرامش و طوفان پیشانی ات روشن ترین ماه شبستان ها در هر کنار و گوشه ای با یاد گیسویت جمعند و سرگرمند هر شب را پریشان ها بالا بلندا جای دارد از تو بنویسند با هر قلم تاریخ دان ها و غزلخوان ها آغوش وا کردی که برگردند از هر سو آری پشیمان اند، از عشقت پشیمان ها تو از تبار آفتابی و شکوهت را آخر چرا باید که نشناسند انسان ها در امتداد چشم تو خورشید را دیدند در اوج ظلمت شبشکن مردان میدان ها  از روزهای عاشقی با ما روایت کن ای یادگار حاج قاسم ها و چمران ها @golchine_sher
ایمان من امید من ای آرزوی من بنشین شبیه آینه ای روبروی من گل می کند کنار تو لبخند می شود بغضی که سالهاست گرفته گلوی من   می یابمت درون خود ای حس گمشده وقتی به هر بهانه تویی جستجوی من ای باده ای که مستی عالم به نام توست خالی مباد از تو دمی را سبوی من تنها تویی که می شنوی خواهش مرا با توست لحظه های خطر گفت و گوی من خواهم گذشت با تو چنان سیل سر کشی کوه است اگر قدم به قدم پیش روی من بگذار با تو باشم و غوغا به پا کنم تا این سکوت بشکند از های و هوی من وقت نماز آخرم ای عشق اولین ! بگذار از آب تیغ تو باشد وضوی من @golchine_sher
چقدر خاطره از آن شکسته قافله داری گمان کنم که به پایت هنوز آبله داری اگر به هلهله سر برده اند از تو در آن دشت ولی هنوز صبوری هنوز حوصله داری تویی که کودکی ات را به پای نیزه دویدی تویی که تا سر نی یک نگاه فاصله داری پی که می رود آن دل ،دل شکسته و خونت به شوق کیست که دستی به دست سلسله داری ؟! هنوز تیر سه شعبه نرفته است ز یادت هنوز دلهره از خنده های حرمله داری به شور و شوق کشیدی بغل هر آنچه بلا را  که گفته است که از درد و داغ ها گله داری... @golchine_sher
حجکم مقبول باد و سعیکم مشکور باد سینه ات از مشعل عشق خدا پر نور باد در طوافی یا که در کوی منا و مشعری هر کجا هستی بساط عشقت آنجا جور باد نغمه ی "لبیک اللهم لبیکت" مدام  تا ابد در هر مقام این حرم پرشور باد "عشق عین آب ماهی یا هوای آدم است" پس مبادا "دست عشق از دامن دل دور باد" ای که سر مست از شراب زمزمی این روزها از نگاه شیخ و زاهد مستی ات مستور باد تا که جاویدان شود این شور و عشق و مستی ات در نجف روزی نصیبت خوشه ی انگور باد @golchine_sher
تو از تبار بهاران، تو از سلالۀ رودی تویی که شعر شکفتن به گوش غنچه سرودی تویی شکوه بهار و به پیشگاه تو دارد جوانه عرض سلامی، شکوفه عرض درودی به صدر «جامعه» خود به اَلسّلامُ علیکی تمام پنجره‌ها را به سوی باغ گشودی... کسی که در قفس شیر رفت و آهوی چشمش به یک اشاره دل از هر چه شیر برد تو بودی اگرچه سامره‌ات را حصار کرده شب اما می‌آید از سوی کعبه نسیم صبح به زودی @golchine_sher