eitaa logo
نهج البلاغه و نکات ناب
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
248 فایل
این کانال سعی دارد معارف نهج البلاغه و احادیث اهل بیت ع را به زبان کاملا ساده و عامیانه و با توضیحاتی کوتاه به مخاطبین ارائه دهد. ان شاءالله لطفا انتقادات، پیشنهادات و حتی سوالات و شبهات مرتبط با نهج البلاغه را با ما در میان بگذارید @bagherabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
؛ 💠نامه امام علی(ع) به 📚 نامه ای که هر شیعه باید بخواند💯 👈🏻👈🏻 نامه ای که امام فرمود: ❗️ 👇 علت نگارش نامه👇 زندگانی امیرالمومنین (ع) و پیشامدهایی که با آن روبرو بوده، از هنگام چشم به دنیا گشودن او تا روزی که پیامبر خدا (ص) چشم از این جهان فرو بست روشنتر از آن است که نیاز به گفتن باشد، از آن لحظه به بعد است که پرده هایی از غرض ورزی، کینه توزی، حسادت، تنگ نظری، تعصب، افراط در دوستی و گزافه پویی در دشمنی و نادیده گرفتن حق بر روی زندگانی 30 ساله او بعد از پیغمبر اکرم (ص) کشیده شده است . با مطالعه برخی منابع کهن، با نامه ای از مولای متقیان علی (ع) مواجه می شویم که ظاهراً با دست مبارک خویش نگاشته و برخی حقایق را از بعد از رحلت رسول خدا (ص) تا زمان شهادت محمد بن ابی بکر بیان فرموده است، نامه ای که حقیقتا باید آن را نامید. رنجنامه از این جهت که شخص ایشان، به مساله خلافت اشاره فرموده و جریانات و اتفاقاتی را که در روزهای آغازین رحلت رسول خدا(ص) رخ داده با قلم خویش برای آیندگان ترسیم فرموده و از ناراحتی درونی خویش در این مساله پرده بر می دارد. در شرایطی که امام علی (ع) در اندوه از دست دادن محمد بن ابی بکر، سقوط مصر، سستی کوفیان و ناهمراهی سران و بزرگان به سر می برد، چند تن از یاران و اصحاب وی نزد ایشان آمدند در حالی که حضرت، ناراحت و غمگین بود، از وی خواستند نظرش را درباره ابوبکر و عمر برایشان بگوید. امیرمومنان(ع) برآشفت و فرمود: برای این موضوع، وقتی مناسب تر نیافتید؟ این مصر است که سقوط کرده و پیروان من در آن کشته شده اند؟! با این حال، نامه ای برایتان می نویسم و به دستتان می دهم که پاسخ خود را در آن بیابید و از شما می خواهم برای پاسداشت حقی که بر گردنتان دارم و آن را تباه کرده اید، این نامه را و پیوسته یاور حق باشید. سپس امام(ع) نامه ای نوشت و به کاتب خود عبیدالله بن ابی رافع داد و به او فرمود: ده تن از اشخاص مورد اطمینان مرا به نزدم بخوان. عبیدالله گفت هرکه را می فرمایید صدابزنم. امام (ع) افراد ذیل را نام برد و از عبیدالله خواست آنها را نزد امام بخواند؛ اصبغ بن نباته، ابوطفیل بن وائله کنانی، زرّ بن حبیش اسدی، جویریه بن مسهر عبدی، خندف بن زهیر اسدی، حارثه بن مضرب همدانی، حارث بن عبدالله اعور همدانی، مصابیح نخعی، علقمه بن قیس، کمیل بن زیاد و عمیر بن زراره هر چند امام(ع) به عبیدالله بن ابی رافع فرموده بود ده نفر را صدا بزن لکن یازده نفر را نام برده است. عبیدالله بن ابی رافع آنها رافراخواند و ایشان نزد امام (ع) آمدند. امام (ع) به آنها فرمود: این نامه را بگیرید و شما بر آن گوه باشید که عبیدالله بن ابی رافع آن را برای مردم بخواند و اگر تحریک کننده ای قصد سروصدا و برهم زدن جلسه را داشت میان خود و او ، قرآن را قرار دهید و به انصافش فراخوانید. و اینگونه بود که این نامه به رشته تحریر درآمد. منبع: کتاب سرگذشتنامه امام علی(ع) صفحه15 ┄┄┅═✧❁🌼💐🌸❁✧═┅┄ @golestannahj ┄┄┅═✧❁🌼💐🌸❁✧═┅┄
؛ 💠نامه امام علی(ع) به 👈🏻👈🏻 نامه ای که امام فرمود: ❗️ 📣 سخن امام با قریش و جماعت عرب👇 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* از بنده خدا، على، امير مؤمنان، به مؤمنان و مسلمانان از شيعيان خود. خداوند متعال می¬فرمايد: و ابراهیم(ع) از شیعیان اوست. كلمه شیعه، اسمی است كه خداى تعالى در كتاب خود به آن شرافت بخشیده است و شما شیعه محمد  پیامبر خدا هستید آنگونه که ابراهیم(ع) شیعه او بود.شيعه، نامى است غير مختص و چیز تازه ای نیست. [كلمه‏اى نيست كه به گروهى ويژه اطلاق شود و سابقه نداشته باشد.] سلام خدا بر شما باد. و خداوند است كه دوستان خود را از عذاب خواركننده به سلامت مى‏رهاند و به عدل خود بر آنان فرمان مى‏راند. عرب در دوران جاهلیت اما بعد؛ اى قوم عرب، خداوند متعال محمد (ص) را به نبوت برانگيخت در حالى كه شما در بدترين حال مى‏زيستيد. بعضى از شما، سگان خود را تربيت مى‏كرد اما فرزندان خود را مى‏كشت و به تاراجگرى و غارت ديگران سرگرم بود و در بازگشت از چپاول مى‏ديد اموالش به غارت رفته است. خوراک شما ، ، مردار و خون بود و در برابر سنگهای سخت و بت های گمراه کننده، خود را به زمین می زدید، خوراك شما خشن، خشک و ناگوار بود، و آبهاى گندیده را مى‏آشاميديد. خون يكديگر را مى‏ريختيد و يك ديگر را به اسارت مى‏گرفتيد. خداوند متعال، را به سه آيه [از قرآن کریم] اختصاص داده است و را به يك آيه. اما آياتى كه در باره قريش فرموده است: نخست اين قول خداى تعالى است كه مى‏فرمايد: بياد آوريد هنگامى را كه تعداد شما در زمين، اندك بود و ناتوان بودید و بيم آن داشتيد كه مردم شما را بربايند پس شما را پناه داد و به يارى خود تائيد كرد و روزى ‏تان را از چيزهاى پاكيزه قرار داد شايد شكرگزارى كنيد آیه دوم: خدا آن كسانى از شما را كه ايمان آورده‏اند و كردار نيكو داشته‏اند وعده داد كه در روى زمين خليفه قرارشان دهد. همچنان که كسانى را كه پيش از آنان بودند خليفه قرار داده بود و دينى را كه براى آنان پسنديده بود، مكانت و پابرجايى داد (جهانى كرد). سپس ترس آنان از آینده را به امنيت تبديل كرد تا مرا بپرستند و هيچ چيز را شريك من قرار ندهند و كسانى كه زين پس كفر ورزند، همانا كه فاسقانند. سوم، گفتار قريش است به پيامبر خدا (ص) هنگامى كه آنان را به اسلام و هجرت دعوت فرمود، گفتند: اگر هدايت تو را پيروى كنيم ما را از سرزمين مان مى‏رانند؛آنگاه خداوند متعال ‏فرمود: آيا نمى‏توانيم آنان را در حرمى امن جاى دهيم که رزق و روزی ما به صورت میوه ها و ثمرات هرچیز، به سوی آنها روانه شود! اما بيشتر آنان نمى‏دانند. اما آيه‏اى كه در باره عموم است قول خداى تعالى‏ است که فرمود: نعمت خداى را كه به شما عنايت فرموده است ياد آوريد؛ آنگاه که دشمن يك ديگر بوديد و دلهاى شما را به هم پيوند داد، پس به سبب نعمت او، برادر يك ديگر شديد و بر لبه پرتگاه جهنم قرار داشتيد و شما را از آن نجات داد. خداوند اين چنين نشانه‏هاى خود را براى شما آشکار می کند شايد هدایت يابيد. پس چه نعمت بزرگى است اگر دست از آن برندارید و به سوى ديگرى نروید، و چه مصيبت عظيمى است اگر به آن ايمان نیاورید و از آن روى بر گردانید. منبع: کتاب سرگذشتنامه امام علی(ع) ┄┄┅═✧❁🌼💐🌸❁✧═┅┄ @golestannahj ┄┄┅═✧❁🌼💐🌸❁✧═┅┄
؛ 💠نامه امام علی(ع) به 👈🏻👈🏻 نامه ای که امام فرمود: ❗️ 👇 رحلت رسول خدا (ص) و جریان 👇 پيامبر خدا (ص) درگذشت و آنچه را براى ابلاغ آن آمده بود به آگاهى مردم رسانيد و چه مصيبت بزرگی بود كه خصوصاً به نزديكان او رسيد و عموماً به مؤمنان. مصيبتى كه به مانند آن دچار نشده بودند و زين پس نيز هرگز چنان مصیبتی را نخواهند ديد آن رسول بزرگوار (ص) از اين جهان رفت و كتاب خدا و اهل بيت خود را بر جاى گذاشت، و آنها دو پيشوايند كه اختلافى ميانشان نيست، دو برادرند كه همدیگر را رها نمی کنند و از هم جدايى ناپذيرند. خداوند، «محمّد» (ص) را قبض روح کرد حال آنكه، من از اين پيراهن كه به تن دارم به او نزديكتر بودم و بر خاطرم نمى‏گذشت و كه مردم جز به من، به كسى ديگر روى آورند پس وقتى که با تلاش و کوشش خود، در تفويض ولايت به من درنگ كردند، [در خانه نشستم] و انصار هم كه يارى دهندگان خدا بودند در حمایت از من سستی کردند و گفتند: اينك كه ولايت را به «على» تسليم نمى‏كنيد، حق انصار براى اين سِمت بيش از ديگرانست‏. به خدا سوگند! نمى‏دانم به چه كسى شكايت برم؟ آيا در حق انصار ستم رفت يا در حق من ستم كردند؟ البته حق مرا به ستم گرفتند و . پس، گوينده ای از قريش، گفت: [همانا رسول خدا (ص) فرمود:] امامان از قريش اند و بدين گونه با اين سخن، انصار را از تصاحب ولايت راندند و حق مرا نيز از آن خلافت، مانع شدند. پس گروهى نزد من آمدند و يارى خود را به من عرضه داشتند از آن جمله دو پسر سعيدبن عاص و مقداد بن اسود و ابوذر غفارى و عمّار بن ياسر و سلمان فارسى و زبير بن عوام و براء بن عازب بودند. به آنان گفتم: من عهدی با رسول خدا (ص) بستم و ایشان به من وصيتى فرموده است و من از آنچه مرا به آن فرمان داده، سرپیچی نخواهم کرد. به خدا سوگند! اگر حلقه ای بر بینی من کنند [و مرا هر سو بكشند] بازهم به فرمان الهی تن می دهم و به اطاعت از او اقرار می کنم. و هنگامى كه ديدم مردم براى بيعت با «ابوبكر» هجوم آوردند دست واپس كشيدم (و بیعت نکردم) و مى‏دانستم كه براى تصدى مقام رسول اللَّه(ص) حق من از او و از غير او بيشتر است و بر همه اولویت دارم و این درحالی بود که پیامبر خدا (ص) اسامه را به فرماندهی لشكر گماشت و آن دو را در آن لشكر قرار داد و مادامى كه پیامبر (ص) حيات‏ داشت، مى‏فرمود: به لشكر اسامه بپيونديد، به لشكر اسامه بپيونديد. لشكر اسامه به سوى شام حرکت کرد تا به منطقه اذرعات رسيد و با لشكر روم روبرو گرديد و آن لشكر را شکست داد و خداى تعالى اموال آنها را به غنيمت، نصيب لشكر اسامه فرمود. وقتى گروهى را ديدم که از دين اسلام روى بر مى‏تابند و مردم را به نابود كردن دين محمد (ص) و ملت ابراهيم (ع) دعوت مى‏كنند، ترسيدم كه اگر من به اسلام و مسلمانان يارى نرسانم، در آن دين، رخنه پديد آيد و اين بناى معظم در هم فرو ريزد، اين مصيبت نزد من سهمگين تر از آن بود كه ولايت امور شما و خلافت بر شما را از دست بدهم، زیرا، آن، متاع چند روز كوتاه است و سپس مانند ابر از ميان مى‏رود و ناپديد مى‏گردد. پس در اين امر به همراهی مردم برخاستم و با مسلمانان همراه شدم (و با ابوبکر بیعت کردم) تا باطل از ميان رفت و بلندى كلام خدا آشكار شد اگر چه كافران نمى‏خواستند اما ناچار خاكسار شدند. منبع: کتاب سرگذشتنامه امام علی (ع) ┄┄┅═✧❁🌼💐🌸❁✧═┅┄ @golestannahj ┄┄┅═✧❁🌼💐🌸❁✧═┅┄
که امام فرمود هر برای مردم بخوانند❗️ ♻️ حواشی خلافت ابوبکر👇 💫 و هنگامى كه سعد [بن ابی وقاص]، ديد مردم با ابوبكر بيعت مى‏كنند بانگ برداشت كه اى مردم! اگر من داوطلب بر حکومت شدم از آن روست كه ديدم به على (ع) توجه نمى‏كنيد اينك تا او بيعت نكند من با هيچ كس بيعت نخواهم كرد. شايد اگر او هم بيعت كند من چنين نكنم. سپس بر مركب خود سوار شد و به حوران رفت و در سرايى زيست تا در گذشت و بیعت هم نکرد. فروة بن عمر انصارى كه رسول خدا (ص) را با دو اسب يارى مى‏كرد و هزار بارِ شتر، خرما به مسكينان تصدق مى‏داد بانگ بر آورد كه اى گروه قريش! آيا در ميان‏ شما كسى هست كه لياقت خلافت داشته و ویژگی های على(ع) را داشته باشد❓ 💢قيس بن مخرمه زهرى گفت: کسی در میان ما نیست که ویژگی های علی(ع) را داشته باشد. آنگاه فروه گفت: راست گفتى. آيا در على (ع) ويژگي هایی هست كه در احدى از شما نباشد؟ گفت: آرى چنين است! پرسيد: چه چیزی شما را از او باز داشت❓ گفت: اجتماع مردم بر ابوبكر. گفت: بخدا سوگند! اگرچه مطابق سنّت خود عمل كرديد ولی سنت پيامبرتان را رها كرديد. اگر خلافت را در خاندان پيامبر خود قرار داده بوديد از آسمان و زمین بر شما نعمت فراوان مى‏گرديد. 👈🏻 خلاصه، ابوبكر خليفه شد و با مردم خوب سخن گفت و در كارها ميانه رو بود پس با او مصاحبت ‏كردم و پند گوى او بودم و در آنچه اطاعت از خدا بود با جدّیت از او متابعت مى‏كردم تا اینکه زمان مرگش فرا رسید پس باخودم گفتم: . اگر روابط مخصوص او با عمر نبود و قبلا تبانى نكرده بودند گمان نمى‏كنم كه مانع كار خلافت من مى‏شد. زيرا فرموده پيامبر اكرم (ص) به بريده اسلمى را شنيده بود كه وقتى من و خالد بن وليد را به سوى يمن فرستاد فرمود: هرگاه از يكديگر جدا شديد هر يك بر لشكر خود فرمانده باشید و اگر در يك جا با هم بوديد على بر همه شما امير است. سپس رفتيم و جنگيديم و اسيرانى بدست آورديم كه خوله دختر جعفر جار الصفا يكى از آنان بود. من «خوله حنفیه» را گرفتم ولی خالد او را از من به غنیمت گرفت و بريده را به خدمت پيامبر اكرم (ص) فرستاد تا آن بزرگوار را بر من خشمگين گرداند. بريده رويداد من و خوله را به عرض آن بزرگوار رسانيد و آن‏ حضرت فرمود: اى بريده! و سهم او از خمس بيش از آنست كه گرفته است. ابوبكر و عمر اين سخن را شنيدند [كه رسول اكرم (ص) چنين فرمود و ولايت مرا بعد از خود امضاء كرد.] اينك بريده زنده و حاضر است؛ آيا با اين سخن پيامبر بزرگوار (ص) جاى سخنى برای کسی باقى است❓ منبع: کتاب سرگذشتنامه امام علی علیه السلام ┄┄┅═✧❁🌼💐🌸❁✧═┅┄ @golestannahj ┄┄┅═✧❁🌼💐🌸❁✧═┅┄
☑️ خلافت عمر و عثمان و علت بیعت امام با آنها👇 💢 ابوبكر بدون مشورت، با عمر بيعت كرد [و مردم نیز با او بيعت كردند] و مردم رفتار او را مى‏پسنديدند. تا اینکه زمان مردن او نیز سررسید و من با خود گفتم: او دیگر، خلافت را از من دور نکرده و به دیگری واگذار نمی کند زیرا بارها [لیاقت مرا به خلافت] در جاهای مختلف از من ديده است و از رسول خدا (ص) در باره من شنيده است. اما مرا آخرين نفر از شش نفر [در شورا]، قرار داد و به صهيب فرمان داد كه برای مردم نماز بخواند و ابوطلحه، زيد بن سعد انصارى را طلبيد و به او گفت: با پنجاه نفر از قوم خود، نگهبانی دهد و هر يك از اين شش نفر، از اجراى دستور خوددارى كرد و به طرح او راضى نشد . و عجب از رفتار مردم بود كه به دروغ مى گفتند ابوبكر را پيامبر اكرم (ص) به جانشينى خود منصوب فرموده است❗️ و اگر اين مطلب حق بود قطعاً بر انصار پوشيده نمى‏ماند درحالیکه مردم با او به امر شورا بيعت كردند و ابوبكر فقط با اراده خود اين امر را به عمر واگذار كرد. و عمر، امر خلافت را با نظر خود به شورای شش نفری واگذار کرد و این اختلاف میان آنها جای تعجب دارد. و دلیلی هم که عمر بر این شورا اقامه می کرد و من خوش ندارم به آن بپردازم گفته خودش بود که «این گروه (این شش نفر)، همان گروهی هستند که رسول خدا (ص) با رضایت از ایشان از دنيا رفت. پس چگونه عمر امر به كشتن جماعتى می کند كه خدا و رسولش از آنان خرسند اند❗️ این دستور، عجیب است و به قدری که از ولایت و امارت من کراهت داشتند از ولایت هیچ یک از آنان کراهت نداشتند. ❓ بارها می شنیدند كه من با ابوبكر بحث می کردم و می گفتم: اى گروه قريش❗️ من براى خلافت، از همه شما شایسته ترم زيرا هيچ يك از شما نمى‏تواند قرآن را قرائت كند [و آن را بفهمد] و سنت را بشناسد و متدین به دين خدا باشد. دليل من به اينكه من باید خلافت را به عهده بگیرم نه هيچ يك از افراد قريش، اين است كه پیامبر خدا (ع) فرمود: سرپرستی [این امت] برای كسى است كه آزاد كرده باشد، رسول خدا (ص) آزادی مردم از آتش دوزخ را آورد و از بند بندگى و اسارت، رهايى داد، پس سرپرستی اين امت برای او بود و بعد از آن بزرگوار، برای من است آنچه برای او بود. آن فضيلتی كه به سبب وجود پیامبر (ص)، برای قريش است نسبت به ديگر افراد امّت، همینطور برای بنى هاشم است بر ديگر افراد قريش، و من بر ديگر افراد بنى هاشم برتری دارم؛ و دليل آن هم، فرمایش رسول خدا(ص) است در که فرمود: «هرکه من مولای اویم پس علی مولای اوست» مگر اينكه قريش مدعى شود كه برترى آنان بر عرب، دلیلی جز وجود پیامبر (ص) دارد. اگر اين سخن را توانند گفت بگويند. مردم ‏ترسيدند اگر من بر آنان ولايت يابم گلویشان را بفشارم و نتوانند دم بر آورند و از ولايت بهره‏ اى نداشته باشند (وحکومت به آنها نرسد).پس همه بر ضد من بپاخاستند و متفق شدند تا ولايت را از من به عثمان برگرداندند به اين اميد كه بوسيله او، از خلافت بهره ای ببرند و آن امر را در ميان خود دست به دست بگردانند. در آن اوضاع که با عثمان بیعت کردند شبانگاه، منادی ندایی داد و [نکته ای را] به گوش مردم مدینه رسانيد و معلوم نشد که بود! [آن منادی] چنين گفت: اى كه بر اسلام سوگوارى مى‏كنى بلندشو و سوگوارى كن همانا كه معروف مرد و منكر آشكار شد. چه شده قریش را❓ بلند مباد مرتبه قریش! چه کسی را مقدم داشتند و چه کسی را پس زدند❓ قطعاً على به اینکار، از او بهتر است، پس این امر را در دست او گذاريد و [مقام والاى او را] انكار مكنيد. اين ندا مايه عبرت بود و اگر همه مردم از اين رويداد آگاهى نداشتند آن را نقل نمى‏كردم. آنگاه مرا به بیعت با عثمان فراخواندند و من از روى اكراه چنين كردم و بردبارى پيشه ساختم تا خداى تعالى چه خواهد. و به اهل ایمان [که از خلافت من ناامید شده بودند] آموختم كه [با خدای خود] چنين گويند: خداوندا! دلها در مهر تو خالصند و چشمها بسوى تو دوخته شده، نام تو بر زبانهاست و داورى كارها به آستان تو واگذار مى‏گردد. پس ميان ما و قوم ما راه حقيقت را بگشاى. خدايا! ما از غيبت پيامبرمان و بسيارى دشمن مان و اندك بودن تعدادمان و خوار بودن مان در چشم مردم و سختى روزگار و روى آوردن فتنه‏ها بسوى ما به درگاه تو شكايت آورده‏ايم. خدايا! با عدالتی که آشکارش می سازی و حکومت حقی که آن را می شناسی، این بلاها را بگشای. 📚منبع: کتاب سرگذشتنامه امام علی علیه السلام ┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄ @golestannahj ┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄
که امام فرمود برای مردم بخوانند عبد الرحمن بن عوف به من گفت: اى پسر ابو طالب! تو به اين امر [خلافت] حریص شده ای❗️ گفتم: دلبسته به آن نيستم اما ميراث رسول خدا (ص) و حق او را مطالبه مى‏كنم زیرا سرپرستی اين امت بعد از او، برای من است درحالیکه شما به اين امر حريص تريد تا من، زيرا با زور و شمشير ميان من و حق من حائل شديد و مرا از باز داشتيد. خدايا❗️ من شكايت قريش را به درگاه تو مى‏آورم كه مرا از خویشاوندی خود جدا كردند و روزگارم را تباه ساختند و من شدند و قدر مرا ناچیز دانستند و منزلت عظيم مرا پايين آوردند و در مخالفت با من در امری که از همه آنها شایسته تر بودم با هم اتفاق كردند مرا از من ربودند و گفتند: یا با رنج و اندوه بساز، يا با دريغ و حسرت بمیر❗️ به خدا سوگند❗️ اگر مى‏توانستند، نسبت خویشاوندی من (با پیامبر(ص)] را از ميان مى‏بردند همانگونه که نسبت دامادی من با وی را نادیده گرفتند، اما هیچگاه راهی برای آن نیافتند. همانا من بر اين امت، مانند مردى است كه تا مدتی معلوم بر قومى حقى داشت که اگر آن قوم احسان كنند و حق او را به او تسليم نمايند آن را با سپاسگزارى مى‏پذيرد و اگر در تسليم حق او درنگ روا دارند آن را مى‏گيرد بى‏آنكه سپاس گزارد. آرى❗️ اگر حق کسی به تأخير افتد سرزنشی بر او نيست بلكه کسی را باید سرزنش کرد که حقى را به¬دست آورد که مال او نیست. رسول خدا (ص) در گذشته با من كرده و فرموده بود: اى پسر ابو طالب❗️ [و ولایت بر] امت من با توست، پس اگر با عافيت و سلامت، تو را برای امور خویش نیز برگزیدند و همگی به تو، رضایت دادند مدیریت امور آنان را به عهده بگیر اما اگر در مورد تو كردند، آنها را و آنچه را به آن سرگرم اند واگذار و رها كن زیرا خداوند متعال، به زودی راه گشايش را برای تو قرار می دهد. پس پيرامون خود نگريستم و جز اهل بيت خود، يار و ياورى نيافتم، به ناچار آنان را از خطرات، حفظ كردم. اگر عمويم و برادرم ، بعد از رسول اكرم (ص) براى من مانده بودند به اجبار و اكراه با ابوبكر . من ماندم و دو مردِ تازه مسلمان؛ و ، [كه كارى از آنان ساخته نبود.] پس به این نتیجه رسیدم كه خاندان خويش را حفظ كنم و با خار و خاشاك در ديده، چشم بر هم نهادم و جرعه‏هاى خشم و اندوه را با گلوى گرفته فرو بردم و شکیبایی کردم بر چیزی که از حنظل تلخ تر و از تیغ برنده دردناک¬تر است. ؛ کتاب سرگذشتنامه امام علی (ع) ┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄ @golestannahj ┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄
که امام فرمود برای مردم بخوانند و 💠 اما كار عثمان؛ گويى از قرنهاى نخستين، كار او معلوم بود. علم آن در كتاب، نزد پروردگار من است كه نه خطا مى‏كند نه فراموشى دارد. ، او را بى‏پناه رها كردند و ، او را به قتل رساندند. به خدا سوگند❗️ من، نه امر به کشتن او كردم نه نهى نمودم كه اگر امر كرده بودم، همانا قاتل بودم و اگر نهى كرده بودم، يارى دهنده محسوب‏ مى‏شدم. ومساله به گونه ای بود كه نه ديدن آن را سودى بود و نه خبر آن، گوارا بود؛ جز اينكه آن كس كه او را يارى كرد نمى‏تواند بگويد من بهتر از كسانى هستم كه او را بى‏پناه رها كردند و آن كس كه او را بى‏پناه رها كرد نمى‏تواند بگويد آن كس كه به او يارى كرد بهتر از من است. شرح كار او به طور كامل و جامع اينست كه او خودسرانه عمل کرد و بد تصمیمی گرفت و شما برآشفتید كه آن نيز بد بود. خداوند ميان شما و او حكم فرمايد. به خدا سوگند❗️ در خون عثمان اتّهامى ندارم. من مسلمانى از مهاجران در خانه خود بودم. وقتى او را كشتيد نزد من آمديد تا با من بيعت كنيد. من از قبول آن كردم، و شما امتناع مرا نپذيرفتيد؛ ولی شما گرفتيد و كشيديد ، آنگاه به من آورديد مانند هجوم شتران تشنه كه به آبشخور خود هجوم برند. [ازدحام، چنان بالا گرفت كه] احساس کردم کمر به قتل من بسته اید و بعضى از شما قاتل دیگری است. از شدّت هجوم، بند نعلينم پاره شد و عبا از دوشم افتاد. ناتوانان پايمال شدند و به اندازه‏اى براى بيعت با من شادى مى‏كردند كه را بر دوش گرفتند تا بتوانند بيعت كنند و با پاى لرزان براى بيعت كردن شتاب مى‏كردند و را بر دوش مى‏كشيدند و پاها از خستگى واماند. آنگاه گفتند: به روش ابوبكر و عمر با ما بيعت كن و ما جز تو كسى را نداريم و جز به تو خرسند نيستيم. بيعت ما را بپذير تا پراكنده نگرديم و اختلاف نكنيم. آنگاه من به كتاب خدا و سنت‏ پیامبرش (ص) با شما بيعت كردم و مردم را به بيعت دعوت كردم. پس هر كس با رضا و رغبت بيعت كرد پذيرفتم و هر كس از بيعت خوددارى كرد او را رها كردم. نخستين بيعت‏كنندگان، طلحه و زبير بودند و گفتند: با تو بيعت مى‏كنيم به شرط آنكه در كار خلافت، شريك تو باشيم. گفتم: نه، اما در قوّت و نيروى كار با من شريك باشيد و در حال ناتوانى يار و مددكار من. به اين شرط بيعت كردند و اگر خوددارى مى‏كردند [و با من بیعت نمی کردند] وادارشان نمى‏كردم همچنان كه هيچ كس ديگر را وادار به بيعت نكردم. اميد داشت به حكومت برسد و به حكومت ، هنگامى كه دانستند به آنان حكومت نخواهم داد به بهانه عمره، اجازه سفر خواستند، اما در حقيقت، قصدشان نيرنگ و حيله‏گرى بود. سپس به عايشه پيوستند و او را كه دل از دشمنى من انباشته بود به جنگ با من برانگيختند. بى‏ترديد زنان از نظر ايمان، عقل و بهره‏ورى در كاستى‏اند. امّا كاستىِ آنان در ايمان، بدان جهت است كه در «ايّام عادت» از نماز و روزه بركنارند؛ و امّا كاستى در عقل، بدان سبب كه شهادت دو زن همسنگ شهادت يك مرد است؛ و امّا كاستى در بهره‏ها، بدان دليل كه ميراث آنان نيمِ مردان است. عبد اللَّه بن عامر آن دو را به بصره كشانيد و تعهد كرد كه مال و مرد جنگجو در اختيارشان بگذارد. در آن زمان که عایشه را به طرف خود می کشاندند عايشه نیز آنها را به طرف خود مى‏كشاند. عايشه را پناهگاه خود قرار داده و در رکاب او به جنگ پرداختند. چه گناهى سهمگين تر از آنچه آن دو مرتکب شدند. همسر رسول خدا (ص) را از خانه بيرون كشيدند و حجابی را كه خداى تعالى بر او پوشانده است برداشتند ولی زنان خود را در خانه محفوظ نگاه داشتند. نسبت به خدا و رسولش به انصاف رفتار نکردند. منبع: کتاب سرگذشتنامه امام علی(ع) ┄┄┅═✧❁🌼💐🌸❁✧═┅┄ @golestannahj ┄┄┅═✧❁🌼💐🌸❁✧═┅┄