4_5917818159057865370.mp3
20.51M
✅ دخالت شیطان در انتخاب آرزوها
#شیطان شناسی ۱۲
حاجیه خانم رستمی فر
https://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
به جهت ادامه مباحث کانال لطفا صوت ها همراه لینک نشر داده شود
─┅═༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅═┅─
4_6008358685292628769.m4a
22.42M
#خودشناسی(6)
✅فکرکردن درباره نعمت های خداوند بزرگترین عبادت است
حاجیه خانم رستمی فر
https://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
به جهت ادامه مباحث کانال لطفا صوت ها همراه لینک نشر داده شود
─┅═༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅═┅─
4_6005702746236258423.m4a
14.46M
#خودشناسی ۷
✅قلب ما همان فطرت و روح خدایی ماست
حاجیه خانم رستمی فر
https://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
به جهت ادامه مباحث کانال لطفا صوت ها همراه لینک نشر داده شود
─┅═༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅═┅─
4_6021430577171794938.m4a
14.52M
#خودشناسی ۸
✅کمالات انسان به ۵ دسته تقسیم بندی میشود .
حاجیه خانم رستمی فر
https://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
به جهت ادامه مباحث کانال لطفا صوت ها همراه لینک نشر داده شود
─┅═༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅═┅─
1. سلام.mp3
2.19M
#شروع_مجلس_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
اَلسَّلامُ عَلَیکِ
أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ
فَاطِمَةُ الزَّهْراء
سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ
اَلسَّلامُ عَلَیکِ
یا قُرَّ ةَ عَینِ الرَّسوُلِ
اَلسَّلامُ عَلَیکِ
يَا زَوْجَهَ وَلِيِّ اللَّهِ
اَلسَّلامُ عَلَیکِ
يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ
اَلسَّلامُ عَلَیکِ
يَا فَاطِمَةُ الزَّهْراء
#حرم_حضرت_معصومه
( سلام الله علیها )
4/9/1402
2. مبر ز خانه.mp3
6.59M
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
مبر ز خانه یِ حیدر
صدای گرمت را ...
#حرم_حضرت_معصومه
( سلام الله علیها )
4/9/1402
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
مبر ز خانه یِ حیدر
صدای گرمت را
« علی » بگو ... شنوم
آن نوای گرمت را
ز چشم من ، مبری
خنده های گرمت را
بخوان دوباره نماز و
دعای گرمت را
قیام نیمه شبانت
عجب تماشائیست
در آسمان ، زِ قنوت تو
شور و غوغائیست
بتاب در دلِ
شبهای تارِ من « زهرا »
بمان برای همیشه
کنار من « زهرا »
ببین به حالِ
دل بیقرار من« زهرا »
اَنیسِ بیکَسی ام
غمگسارِ من « زهرا »
به پای سفره یِ خالی
زِ « نانِ » من ماندی
یه روز امیرالمومنین آمد توو خانه ، گفت : فاطمه جان ، آیا غذایی هست من چیزی بخورم ؟ حضرت عرضه داشت یا علی ، سه روزه توو خانه غذا نداریم ، ... فاطمه جان چرا به علی نگفتی ؟ عرضه داشت یا علی ، گفتم اگه بگم ، شاید نتونی غذا تهیه کنی ، خجالت بکشی ...
به پای سفره یِ خالی
زِ « نانِ » من ماندی
در اوجِ غُصّه و غم
همزبان من ماندی
( امشب میخوام روضه رو از زبان امیرالمومنین برات بگم ، این چند بیت رو : )
از آن زمان
که دو دستت زِ کار افتاده
( الهی هر کسی توو خونه مریض میشه ، مادر مریض نشه ، مخصوصا مادری که بچه ی خُردسال داره ، هرکسی توو خونه بیمار بشه ، مادر پرستاری میکنه ، اما اگر مادر بیمار بشه ، همه هم پرستار بشن ، باز هم کُمیتِ خانه لَنگه ، ... فدای اون بچه هایی که چند روزه مادرشون دیگه نمیتونه از بستر بلند بشه ، دورِ مادر میگردند ... )
از آن زمان
که دو دستت زِ کار افتاده
تمام خانه ی من
از مِدار افتاده ؟
حسن ز داغِ رُخت
بیقرار افتاده
غریب و خسته
کنار تو ، زار افتاده
#فاطمه_جان
مگو که می روم و
می سپارمت به خدا
که تا به روز ابد
دوست دارمت ، به خدا
( امشب نباید کسی آروم باشه ، کسی نباید ساکت باشه ، امشب شب بی مادریِ همَمونه ، امشب باید زیر لب بگی : مادر ، مادر ، مادر ... )
مرا دوباره صدا کن
« اباالحسن » ، زهرا
سخن زِ درد جدایی
مزن به من ، « زهرا »
( نگو علی خداحافظ )
مگو که دخترِ تو
آورَد کفن « زهرا »
(یا فاطمه ... الهی اگه دختری بی مادر میشه ، دختر پنج ساله نباشه ، دختر چهار پنج ساله ، تازه نیاز به مادر داره ، دلش میخواد مادر بغلش بگیره ، مادر موهاشو شانه بزنه ... )
مگو که دخترِ تو
آورَد کفن « زهرا »
به پیشِ چشمِ غریبم
نفَس نزن « زهرا »
#شاعر_مجتبی_روشن_روان
این دستت رو بیار بالا داد بزن ، بگو مادر ، مادر ...
#حرم_حضرت_معصومه
( سلام الله علیها )
4/9/1402
4. متن روضه.pdf
344.7K
#پی_دی_اف
#متن_روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
#حرم_حضرت_معصومه
( سلام الله علیها )
4/9/1402
5. نوحه.mp3
9.83M
#نوحه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
شده وقت جدایی
رسیده شامِ آخر
تو رفتی و سیاه است
همه ایام حیدر
#ملودی_دوم
خداحافظ ای یاسِ پنهانم
خداحافظ ای فاطمه جانم
#بند_دوم
در آغازِ جوانی
شدی قامت کمانی ...
زده بر پیکرِ تو
فلک ، رنگِ خزانی
#ملودی_دوم
بمیرم برایت که پژمردی
تو در بینِ کوچه زمین خوردی
( مرو مادر ، مرو مادر) تکرار
#بند_سوم
در و دیوارِ خونین
تو و این رویِ رنگین
امان از تازیانه
امان از دست سنگین
#ملودی_دوم
کبودی شده قسمت رویت
شکسته شد از کینه پهلویت
( مرو مادر ، مرو مادر) تکرار
#بند_چهارم
امان از داغ مادر
امان از آهِ مُضطر
امان از کوچه ها و
طناب و دستِ حیدر
#ملودی_دوم
امان از هجوم عدویِ پست
زده تازیانه به رویِ دست
( مرو مادر ، مرو مادر ..) تکرار
#بند_پنجم
میان خاکِ غربت
تنت را می گذارم
رسیده بر لبم جان
دگر طاقت ندارم
#ملودی_دوم
عجب ماتمی در دلم جا شد
تو رفتی و پشت علی تا شد
همه هستیم رفتی از دستم
پریشان و شرمنده ات هستم
علی یا علی ، علی یا علی ..
( کُشتند زهرا را
همسرِ مولا را ... ) تکرار
در وسطِ کوچه تو را میزدند
کاش به جای تو مرا میزدند
#حرم_حضرت_معصومه
( سلام الله علیها )
4/9/1402
6. روضه بین نوحه.mp3
2.85M
#روضه_حضرت_زهرا
#سلام_الله_علیها
امان از تازیانه
امان از دستِ سنگین
( آنچنان زد که گوشواره رو زمین افتاد ، آنچنان زد که گوشواره شکست ، ... اینو تاریخ نوشته ، گوشواره شکست ، اینجا جان روضه است ، آنچنان دست سنگین بود که گوشواره شکست ، حالا ببین این دست باصورت چه کرد ؟ ... آخ آخ نوشته اند چشم زهرا کبود شد ، آی مادر مادر مادر ... دیگه دستمال به سرش می بست ، « مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ ، ناحِلَةَ الْجِسْمِ... » ای کاش درداشو به کسی میگفت ، ای کاش میگفت ، علی سرم دردم میکنه ... ای کاش میگفت ، علی بازوم وَرم داره ... درداشو به هیچ کسی نگفت ، میدونی کجا امیرالمومنین متوجه شد ؟ وقتی داشت بدن رو غسل میداد ، وقتی دستش رسید به وَرمِ بازو ، سرشو روی دیوار گذاشت ، هی صدا میزد فاطمه ، فاطمه ، فاطمه ... )
در و دیوارِ خونین
تو و این رویِ رنگین
امان از تازیانه
امان از دستِ سنگین
#حرم_حضرت_معصومه
( سلام الله علیها )
4/9/1402
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#حاج_میثم_مطیعی
شاید مثل امروزی ، اسماء میگه ، بی بی به من فرمود : اسماء ، بعد از مدتی منو صدا کن ، اگه جوابتو دادم که هیچ ، وگرنه علی رو خبر کن ...
وارد حجره شدم ، پارچه رو کنار زدم ، دیدم روحِ مبارکش به اعلی علیین پرواز کرده : « فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْن » [1]حسنین وارد منزل شدند ، اسماء مادرمون کجاست ؟ « مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ السَّاعَة » مادرِ ما این ساعت نمیخوابه ، صدا زد : « لَيْسَتْ أُمُّكُمَا نَائِمَةً » ... مادر نخوابیده ، « قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْيَا » آقازاده ها بی مادر شدید ، مادر ازدنیا رفته ، خودشون رو به روی جنازه مادر انداختند ، امام حسن خودشو روی سینه ی مادر انداخت ، « يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي » مادر با من حرف بزن ، « قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي » مادر دارم می میرم ، با من حرف بزن ...
امام حسین چه کرد ؟ ابی عبدالله صورت کفِ پای مادر گذاشت ، صدا زد : « يَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُكِ الْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي » مادرجان با من حرف بزن ، من حسینتم ...
به زحمت بچه هارو بلند کرد ، آقازاده ها بروید بابارو صدا کنید ، باصدای گریه و ناله آمدند ، بلند بلند گریه میکنند ، اصحاب میگن چی شده ؟ « مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ » ... من نفَسِ روضه ندارم ، همینو بگمو بشینم ، روایت میگه تا علی ، خبر به گوشش رسید « فَوَقَعَ عَلِيٌّ عَلَى وَجْهِهِ » علی با صورت به زمین افتاد ...
میخوام بگم یا زهرا ، کجا بودی ، ظهر عاشورا ، یه آقایی از بالای بلندی با صورت به زمین افتاد ، صدا زد « إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ » [2] ، اى خداى من، من راضى به قضاء و حکم تو هستم و تسلیم امر و اراده تو مىباشم ، هیچ معبودى جز تو نمىباشد اى پناه هر پناه جوئى ...
[1] بحار الأنوار،علامه مجلسی، ج43، ص 186-187
[2].عاشوراشناسى، جمعی ازنویسندگان، ص 268، زبان به شكايت نگشودن ..... ص 266
2. لحظات آخر.pdf
399.4K
#سند_روضه_حضرت_زهرا
#سلام_الله_علیها
لحظات آخرِ عمرِ شریف حضرت فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) و حضور حسنین در کنار پیکر بی جانِ مادر ... بحار الأنوار، علامه مجلسی ، ج43، ص 186-187
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#استاد_میرزامحمدی1402
#کانال_متن_روضه_مقاتل_معتبر_چهارده_معصوم_ع
السلام علیک یا ایتها الصدیقه الشهیده ، المغصوبه حقها ، و الممنوعه ارثها ، و المقتول ولدها و المکسوره ضلعها و المظلوم بعلها
https://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
رنگ پایــــــــیز ، به دیـــــوار بهـــــاری افتاد
بر در خانه ی خورشـــــید شــــــراری افتاد
فاطمه ظـرفیـــت کل ولایت را داشــــــــت
وقت افـــتادن او ، ایـل و تبـــــــــاری افتاد
تکیه بر در زدنش دردسرش شد به خدا
او کـــــــنار در و در نیــز کنـــــــاری افتاد،،،
“و ضرب الباب برجله فکسره،،، ”
آنقدرضربه ی پاخوردبه در تا که شکست
*شماها کنایه فهمید ، ببینم ازین مصرع چی می فهمید؟*
https://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
آنقدر ضربه ی پاخوردبه در تا که شکست
آنقدر شـــاخه تکان خورد که باری افتاد،،،
*یه وقت دیدن صدا زد “یا فضه خزینی قتل والله ما فی احشایی،،، ”
از وقت افتادنش رو زمین ، تا فاصله به هوش آمدنش ، نمیدونم چقدر طول کشید؟!! اما به محض اینکه به هوش اومد پرسید علی رو کجا بردن،،،؟ اومد میان مسجد ، چی جوری اومد دیگه نپرس” تازه محسنش سقط شده بود، هنوز از پهلو و سینه ش خون جاری بود یا صاحب الزمان ببخش آقا ، ما هم نمیخوایم بدونیم مادرت چه جوری آمد ،آمد هر جوری بود آمد ، دید یه شمشیر برهنه ، بالاسر امامش گرفتن،،، دستان امامشو بستن ، پیراهن امام رو کشیده بودن بالا ، تا سر و گردن امیرالمومنین که خود بی بی فرمود : “استحقروا ابا الحسن بعد رسول الله” هی میگن علی بیعت کن ، آگه بیعت نکنی “نضرب عنقک” گردنت و میزنیم ، چه کرد؟ “فخَرَجَتْ فَاطِمَه وَاضِعَهً قَمِیصَ رَسُولِ اللَّهِ عَلَى رَأْسِهَا” پیراهن پیغمبر رو رو سرش گذاشت “آخِذَهً بِیَدَیِ ابْنَیْهَا” دست حسن و حسینش رو گرفت “فصرخت و هی تبکی و تصیح” هی می گفت تو گریه هاش “خلّوا عن ابن عمّی،،، خلّوا عن ابن عمّی،،، ” هر چه ناله زد دید خبری نمیشه ، دست به معجر برد*
غیرت معجر او دست علی را وا کرد
همه دیدند سقیفه به چه خاری افتاد،،،
*سلمان میگه دیدم ستون های مسجد شروع کرد به لرزیدن ، امیرالمومنین فرمود سلمان بلافاصله خودتو برسون به فاطمه ، بگو فاطمه جان اگه نفرین کنی یه جنبنده دیگه رو زمین نمیمونه،،، تو دلت میخوای بگی کاش نفرین میکرد ، اما من میگن اگه نفرین میکرد ما کجا براش گریه میکردیم” ممنونتیم بی بی جان،،، تا سلمان پیغام آورد یه جمله ای به سلمان فرمود ، فرمود : “یریدون قتل علیّ ما علیّ صبرٌ” سلمان اینا میخوان علی مو بکشن ، من تحملشو ندارم ،اجازه نداد سر سوزنی آسیب به امام زمانش برسه،من میخوام بگم فاطمه جان اینا اراده ی قتل علی رو کردن، بیست و پنج سالم نتونستن جسارتی کنند به این معنی، تو طاقت نیاوردی، دست به معجر بردی،،، آخ لایوم کیومک یا اباعبدالله،،، وقتی از بلندی اومد کنار قتلگاه دید همه دارند نگاه میکنم ،فرمود عمرسعد “ایقتل ابوعبدالله و انتم تنظرون” کاش همه نگاه میکردن مثل مسجد النبی،اما یه وقت زینب دید،شمشیرها بالا میره دیگه برنمیگرده،نیزه دارها،نیزهاشونو بلند میکنن ، دیگه نیزه هاشونو برنمیگردنن ، یکی داره زیر تیغ و تیر و نیزه ها میگه آخ جیگرم،،،
هر جوری بود از قتلگاه فاصله گرفت ، اما دل زینب اینجا باقی موند ، رفت ، چه رفتنی ، همه ی آرزوش این بود هر چه زودتر برگرده بلکه بتونه مثل مادرش امام زمانشو از زیر تیغ و شمشیر نجات بده اما، امان از اون ساعتی که برگشت ، تا روز یازدهم نتونست برگرده وقتی هم که اومد دیگه خیلی دیر شده بود، اخه “فَوَجَدْتُهُ مَکْبُوباً عَلَى وَجْهِهِ وَ هُوَ جُثَّهٌ بِلَا رَأْسٍ” دید یه بدن بی سر،،، مقطع الاعضا،،، اربا اربا تو گودال افتاده،،، حسین،،، بابی المستضعف الغریب یا اباعبدالله،،،
ای مصـحف ورق ورق روح پیکرم
آیا تویی برادر من نیســـــت باورم،،،
*داداش*
این غم کجا برم که زهجده عزیز خود
یک پیرهن نشــــــانه برم نزد مادرم،،،
حسین،،، جان،،، باالحسین یا الله،،،
⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
📌با نشـر لینڪ کانال ما در ثواب اهدافمان سهیـم باشید.
─┅══༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅══┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
حجه الاسلام والمسلمین :
#استاد_میرزا_محمدی
همینکه خبر دار شد ، علی رو بُردند مسجد ، با چه زحمتی از بینِ در و دیوار بلند شد ، نگفت « فِضّه » سینه ام رو شکستند ، نگفت پهلومو شکستند ، بلند شد آمد مسجد ، تا امام زمانشو نجات بده ، « وَ هِیَ آخِذَةٌ بِیَدِ الْحَسَن وَ الْحُسین » ... دو سندِ مظلومیتشم آورد ، دید یک شمشیر بالای سرِ علی گرفتند ، هی میگن بیعت کن ، و اِلا گردنتو میزنیم ، ... بی بی فرمود « خَلُّوا عَنْ اِبْنِ عَمِّی» پسر عمومو رها کنید ، ... اهمیتی ندادند ، آمد پشت پرده ، دست بُرد به مَعْجَر ، ... سلمان میگه دیدم مسجد شروع کرد به لرزیدن ، ستونها کَنده شد ... امیرالمومنین منو فرستاد ، سلمان برو بگو زهرا مبادا #نفرین کُنه ، و اِلا یک جُنبنده روی زمین باقی نمی مانه ، ... سلمان که پیغام آورد ، بی بی فرمود : سلمان ، علیمو دارند میکُشند ، مگه میشه ساکت باشم ؟ ... ترسیدند علی رو رها کردند ، ... چی میخوام بگم ؟ میخوام بگم بی بی جان ، اینجا یک شمشیر برهنه بالای سرِ علی ، نتونستی ببینی ، اما کربلا ... ( منبع : بحارالانوار، ج 43، ص47 ؛ روضه کافی ، ج 8، ص238 با اندکی تفاوت)
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
هدایت شده از متن روضه مقاتل معتبر چهارده معصوم (ع)
fa-h-omolbanin09-kafi-rozeh-omolbanin.mp3
704.7K
#روضه_حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها #حجت_الاسلام_کافی_ره
⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
📌با نشـر لینڪ کانال ما در ثواب اهداف کانال سهیـم باشید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هدایت شده از متن روضه مقاتل معتبر چهارده معصوم (ع)
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
#روضه_مقتل_خوانی
#وفات_حضرت_اُم_البنین_سلام_الله_علیها
#دکتر_حاج_ميثم_مطيعی
#کانال_متن_روضه_و_مقاتل_معتبر_چهارده_معصوم_ع
(یادته اون لحظۀ آخر بابات،گفت به جز،بچههای فاطمه)
یادته اون لحظۀ آخر بابات،گفت به جز،بچههای فاطمه(س)
باقی برن، اما تو عبّاس(ع) بمون ،یادته؟ ،من خوبِ خوب یادمه...
ام البنین(س) داره با پسر صحبت میکنه.... یادته به همه گفت برن بیرون؛عباس(ع) بمونه...
یادته اون لحظۀ آخر بابات،گفت به جز،بچههای فاطمه(س)
باقی برن، اما تو عبّاس(ع)بمون ،یادته؟ ،من خوبِ خوب یادمه...
مُزد کنیزیهام بود ،فاطمه(س) شد مادرت
آخه میگن علقمه مادرِ عباس(ع) اومد، اما زهرا(س) بود...زهرا (س) اومد بغل باز کرد گفت:
پسرم...
علقمه بوی گل یاس میاد،صدایِ مادر عباس(س) میاد..
مُزد کنیزیهام بود،فاطمه (س) شد مادرت
چه افتخاری کردم ،شاید نشه باورت
فخرم این بود، میگفتن، بچّههای علی(ع) بِت برادر
مادر هستم،برای،اونکه زهرا(س)براش بوده مادر
واویلا....واویلا....
قربونت برم با چه افتخاری بچه هاتو فرستادی کربلا...
تو هم اگر زرنگ باشی همین امشب اربعینتو میگیری و میری کربلا....
کــنار قــدم هــایِ جــابــر
ســوی نینوا رهــسپاریــم ...
ستون های این جاده را ما
به شوق حــرم میشماریـم
شـبـیـه رباب و ســکیــنـه
بـرای شـمــا بـی قــراریــم
از این سـختی و دوری راه
به شـوق تو بـاکـی نـداریم
فدایی زینب...پر از شوق و عشقیم
اگر که خدا خواست...به زودی دمشقیم
دست راستتو بلند کن...
هرکی اربعین میخواد صدا بزنه....
لبیکَ یابن الحیدر ... یابن الحیدر ... یابن الحیدر ...
گوش بده من یه چیزی یادم اومد... اونجایی که گفتم «شبیه رباب و سکینه(ع)،برای شما بی قراریم» یکی از بی قراری های سکینه (ع) رو بگم .... بی بی جان ام البنین ! مقاتل نوشتن امام حسین (ع) به هزار زحمت از کنار علقمه بلند شد....تنها برگشت ...
آخه سعی کرد این بدنُ جمع کنه...نشد.... عباس(ع) لحظه های آخر صدا زد : «یا اَخی ماتُرید منّی» میخوای با من چه کنی ؟ منو به خیمه ها نبر .... میدونید امام حسین (ع) چه جوری برگشت؟......
«و رَجَعَ الحسَین منکَسِراً، حزیناً، باکیاً....» دیدند آقا داره برمیگرده سمت خیمه ها....کمرش خم شده.... داره گریه...
«یُکَفکِفُ دُموعَه بِکُمِّه...»
هی با آستین اشکاشُ پاک میکنه ...
زن ها اومدن دورشو گرفتن.... سکینه (ع) آمد یه سوال کرد ....
«وَ سألَتهُ عَن عَمِّها ...» بابا عمو کجاست؟
«فَاَخبَرَها بِقَتلِه...» دخترم! دستای عموتو بریدن .... دخترم تیر به چشماش زدن ....دخترم! تیر به مشکش زدن ....دخترم ! با عمود آهن به سرش زدن ....
(چی فکر کردی؟!... اگر در مقاتل معتبر ندیده بودم نمیگفتم ....) پاشو قطع کردن ....(میدونید چی شد؟)
میگه زن ها شروع کردن بلند بلند گریه کردن .... (خب این طبیعیه ... اشکالی هم نداره ... زن ها دلشون رقیقه .... اما نوشته)
«وَ بَکَی الحُسَین مَعَهُنَّ ....» لشکر دشمن نگاه کرد .... دید امام حسین (ع) بین زن ها ایستاده داره بلند بلند گریه میکنه ....
حسین(ع) .....
وقتی گرفت دستتو اون روز بابات، یادته؟،
گریه ش گرفت آسمون (2)
گفت که حسینم رو سپردم به تو،بعد از این،جون تو و جون اون
حالا بگو کو حسین(ع)؟، زینب برا چی تنهاست؟
عباس(ع)! قرارمون این نبود....قرار نبود زینب(س) تنها برگشته ....
حالا بگو کو حسین (س)؟،زینب برا چی تنهاست؟
به دختر پیمبر (ص)، بگم عزیزش کجاست؟
من به زینب(س) چی بگم....
کاش نپرسه،پیمبر(ص)، پس کجاست روشنیِ دو دیده ام؟
کاشکی حیدر، نخواد که، بِش بگم تو مدینه چی دیدم؟
واویلا....واویلا....
شاعر:محمد رضا وحید زاده
⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
📌با نشـر لینڪ کانال ما در ثواب اهداف کانال سهیـم باشید.
─┅══༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅══┅─
هدایت شده از متن روضه مقاتل معتبر چهارده معصوم (ع)
48870_1397122105023_2954136.mp3
2.95M
#روضه_مقتل_خوانی
#وفات_حضرت_اُم_البنین_سلام_الله_علیها
#دکتر_حاج_ميثم_مطيعی
⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
📌با نشـر لینڪ کانال ما در ثواب اهداف کانال سهیـم باشید.
─┅═༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅═┅─