گلزار شهدا
🚨🚨
دوستان و خادمین شهدا
◀️لطفا تبلیغات مراسمات امروز را نشر دهید
بخصوص مراسم احیای امشب
انشاالله شب لیله الرغائب کنار شهدا حوائج و آرزوهای خوب طلب کنیم ....
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_جبهه
#نویسنده_حبیب_صفری
#حلاوت_ایثار
#قسمت_یازدهم
.
روز دوم عملیات بود هنگامی که از خط بر میگشتم در تپه ماهورهای کوهپایه، نزدیکیهای پل چم سری یکی از برادران بسیجی که تیر بار بر دوش داشت ، در کنار جاده ایستاده بود دست تکان داد توقف نمودم و او را در عقب ماشین سوار کردم ، تیر بارش روی سقف گذاشته و ایستاده بود .
حدود سیصد متری که حرکت کردم یک نظامی با لباس عراقی مسلح و پیاده به سمت خط مقدم در حرکت بود به فاصله بیست متری او توقف کردم و به دوستم که جلو در کنار من نشسته بود گفتم او عراقی است، دوستم گفت ممکن است از نیروهای خودی باشد که لباس عراقی پوشیده است ) بعضی از بسیجی ها لباسهای عراقی که از سنگرهایشان به غنیمت میگرفتند میپوشیدند ( ریسک نکردم از خودرو پیاده شدم ، به سوی او حرکت کردم او عراقی بود ، متوجه شد
که من ایرانی هستم ، اسلحه خود را به طرف من گرفت تیر بار چی عقب وانت بود او را تهدید کرد، بلافاصله ترسید ، اسلحه اش را روی
زمین انداخت و دست هایش را به نشانه تسلیم بالا برد .
به تیر بارچی گفتم: شما مواظب باش تا من به سمت عراقی بروم . به او نزدیک شدم اسلحه اش را برداشته و وارسی نمودم خشاب اسلحه اش پر بود.
معلوم شد که هنوز تیری شلیک نکرده است. تعدادی فشنگ
هم در
جیبش گذاشته بود همه را بیرون آوردم بود. همه را بیرون آوردم . می گفت :انا مسلم ، دخیل
یا خمینی به او گفتم لاتخف یک قطعه عکس از جیبش بیرون آورد.
گفت:
خودش ، همسرش ، یک دختر و یک پسر در عکس بودند . می اسم پسرم علی است و در کربلا به مدرسه میرود . به او گفتم میدانی الآن کجا هستی ؟ گفت دو روز است که ایرانی ها حمله کردند و سنگرهای ما را به تصرف در آوردند. من در جایی مخفی شده بودم. امروز از مخفیگاه خارج شدم و راه افتادم تا به نیروهای عراقی برسم. نمی دانستم که این جاده به دست ایرانی ها افتاده است خودرو شما که از سمت عراق می آمد فکر کردم از نیروهای خودمان است ولی وقتی که توقف کردید پیاده شدید و به سمت من آمدید متوجه شدم که ایرانی هستید. همینطور که با هم صحبت میکردیم اشاره کرد که خیلی تشنه ام ، یک بطری شربت سانکوئیک که از سنگرهای خودشان به غنیمت برداشته بودیم به او دادم
#ادامه_دارد...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
•دلت که گرفت💔
•با رفیقی درد و دل کن
⇜که #آسمانی باشد
•این زمینیـ🌎ها
•در کارِ #خود مانده اند
#رفیق_شهیدم 🌷
#گاهےنگاهے😔
🌹🍃🌹🍃
عصر پنجشنبه، هدیه به شهدا #صلوات
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید عبدالرضا مصلی نژاد⭐️
🌹 کربلای 4 روی دلش داغ گذاشته بود، طاقت نداشت در جهرم بماند.
می خواست برگردد با همه خداحافظی می کرد، حتی با در و دیوار شــــهر و می گفت این بار آخر است و من دیگر زنده بر نمی گردم.
دخترش 40 روز داشت. او را بغل کرد و مرتب نگاه می کرد و می بوسید.
گفتم چی کار می کنی کاکا، چند ساله جبهه می رفتی و سالم برمی گشتی، این بار هم مثل همیشه.
گفت: می خواهم دخترم را یک دل سیر ببینم، شاید دیگر دیداری نباشد.
گفتم: برادر تو باید زنده بمانی و به انقلاب و جبهه خدمت کنی!
گفت: نه، باید روزی رفت چه بهتر که با شهادت باشد.از زن و فرزند و دنیا خداحافظی کرد و رفت.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
مداحی_آنلاین_لیله_الرغائب_و_شب_آرزوها_.mp3
6.31M
🌙در شب #لیلة_الرغائب چی بخوام که ضرر نکنم؟
👌بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #علیرضا_پناهیان
🎙حجت الاسلام #عالی
🎙استاد #شجاعی
🌱🌷🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
گلزار شهدا
🚨 شب لیله الرغائب کنار شهدا چه صفایی داره 🥺 مجلس امشب فراموش نشود
❌درب دوم دارالرحمه_شیراز جهت ورود خودروها باز می باشد
عزیزان حتما خودروها را داخل گلزارشهدا بیاورند
🔴 رَغائب به معنای آرزو نیست!
بلکه شب #رغبتها است،
یعنی از خدا بخواهید رغبتهای
یک سال شما را هدایت و اصلاح کند.
فَاستبقوا الخیرات شویم،
بالاترین خیرات زمینه سازی ظهور مولاست، که باید به سمتش سبقت بگیریم.
📚 آیت الله جوادی آملی
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🌷🕊🍃
ای رونق ندبه های آدینه بیا
ای مرهم دردهای دیرینه بیا
تا اینکه به ما شب زدگان نور رسد
یک جمعه تو با چراغ و آیینه بیا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#صبحتون_مهدوی
#عاقبتتون_شهدایی
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#روایت_عشــق
🔰یه برادر بسیجـےاومـده بود پیش چند تا از رفـقا روحانے و سـؤال کرد ادم باید چطـور باشـه تا شهـید بشـه؟
همگے حوالـش دادن به آشیخ صمد که تو حال خودش نشسته بود!
آمد و سؤالــش رو پرسید. ..
آشیخ صمـد یه نگاه بهـش ڪرد و گفـت:برو بعـدأ بهـت میـگم!
برادر بسـیجے چند قدمـی ڪه دور شـدیه خمـپاره زمیـن خورد و شیـخ دوسـت داشتے غـرق خـون روی خاڪ گرم شلمـچه افتـاد و تقریبـأ نصف سرش رفــت!
یکے از رفقـاے طـلبه صـداے آن برادر بسیجـی ڪه مےگفت آدم باید چطور باشه تا شهـید بشـه زد گفت برادر بیا....
و اشـاره به آ شیــخ صمد کرد و گفت آدم باید اینجورے باشـه تا #شهیــد بشه!🌹
#شهید شیخ صمد مرادی
#شهداي_فارس
#سالروزشهادت
🍃🌹🍃🌹
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_جبهه
#نویسنده_حبیب_صفری
#حلاوت_ایثار
#قسمت_یازدهم
.
یک دسته پول عراقی از جیبش بیرون آورد و به من داد و گفت هذا مال انت ، گفتم لا هذا مالک و پولها را به او پس دادم و در کنار تیربار چی سوارش کردم. با التماس زیاد میگفت مرا به پاسداران تحویل ندهید در عراق به ما گفتهاند پاسداران شما را زنده پشت خودرو می بندند و روی زمین میکشند. در همین لحظه یک خودرو توپ ۱۰۶ که دو نفر از
درخواست کردم کمی توقف کنند. اسیر عراقی را نزد آنان بردم و گفتم اینها پاسدارند و هیچ کاری هم به تو ندارند ، پاسداران خیلی مهربانند. در عراق به شما دروغ گفته گاند . یکی از پاسدارها که عرب
در
بودیم
.بود با اسیر عراقی صحبت کرد و پس از آن مقداری آرامش یافت برادر پاسدار از او خواست تا در مورد وضعیت نیروهای عراقی اطلاعاتی بدهد . او گفت به خاطر تحرکات نیروهای ایرانی ما از چند روز قبل آماده باش بودیم . قبل از حمله ایرانیها هوا طوفانی شد و باران شدیدی بارید، گفتند به خاطر وضعیت جوی ایجاد شده امکان حمله ایرانیها وجود ندارد. از آماده باش خارج شدیم و در حال استراحت که ناگهان در همان شرایط غیر قابل تصور ، شبانه به ما حمله کردند و به خاطر غفلت نیروهای عراقی، ایرانیها بطور سریع خط مقدم ما را شکستند و پیشروی نمودند. من چونکه در مخفی گاهی پنهان شده بودم نمی دانستم خاکریز نیروهای عراقی بعد از حمله ایرانیها کجاست. به همین خاطر بعد از خارج شدن از مخفیگاه در اینجا اسیر شدم. پس از شنیدن این توضیحات برادران پاسدار با ما خداحافظی کردند و رفتند. ما هم اسیر عراقی را سوار کردیم و به کمپ اسرا که در پشت خط مقدم قرار داشت منتقل نمودیم. وقتی به کمپ اسرا رسیدیم اسیر عراقی از ماشین پیاده نمیشد ، میترسید و می گفت می خواهم همراه شما بیایم.
#ادامه_دارد...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*