eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
4.1هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
574 ویدیو
804 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه⇦... من برمیگردم میگه ایستادم پنج دقیقه گذشت ده دقیقه گذشت نمی دونم چیزی ننوشن عبارات... میگه یه مدت که گذشت از رفتن امیر المؤمنین به نخلستان، نگران سلامت جان و امنیت مولا شدم، آروم آروم اومدم توی نخلستان، میگه هر چی جلو میرفتم متوجه یه صدایی می شدم؛ جلو رفتم دیدم یک آقایی تا کمر رفته توی چاه؛ هی داره داد میزنه گریه میکنه.مثه مادری که بچه شو از دست داده شیون میزنه... نزدیک شدم متوجه صدای پام شد زود اومد بالا تا نگام به نگاهه علی خورد دیدم به پهنای صورت گریه کرده، اون قدر امیرالمؤمنین اشک ریخته بود تمام محاسن مبارک خیسِ خیس شده بود.یه سوالی کرد ازم فرمود: میثم شنیدی به چاه چی میگفتم یا نه؟ من یه سوالی از شما دارم؟کسی که کننده‌ی دره خیبره کسی که اسدالله ؟کسی که یدالله ؟کسی که امیر المؤمنینِ؟ مگه میشه معلوم نباشه برای چی سر درون چاه برده ؟ آری تاریخ امشبو شب شهادت می نویسه... ولی رفیقا بابامون امیرالمؤمنین اون روزی امیدش نا امید شد که همسرشو پشت در... ببین امشب با چی شروع کردما...ای... ●حاجتو کرده روا شمیشر آلوده به زهر شکر خدا راحت شدم از دست این مردم شهر ●بی وفایی رو بلدن این از خدا بی خبرا یه روزی‌ام تو کوچه‌ها حقمو خوب کردن ادا ۲ روضه می خونم زیر لبم آروم زهرا کجایی دل تنگتم خانوم ●سی ساله آزگاره که به یادتم هر شب و روز (فاطمه یه چیزی آروم بگم حسن نشنوه فاطمه شب ها که میشه بیشتر میسوزم اخه اومدن گفتن علی به فاطمه بگو بره بیرون شهر گریه کنه. شبا از ناله های زهرا خواب نداریم) ●سی ساله آزگاره که به یادتم هر شب و روز اون خاطرات خوبمون تو خاطرتم مونده هنوز ●یادت میاد فاطمه جان زندگیمون خدایی بود کنار مسجد خونمون عجب برو بیایی بود (زندگیمو نظر زدن ای وای گل یاس مو کتک زدن ای وای بی بهونه تو رو زدن ای وای تو رو چندین نفر زدن ای وای) ●دیدی چه جوری آخرش خوشیمونو به هم زدن چه قدر بلا سرت اومد درست جلو چشای من ۲ ●عقد‌ه‌هاشون از علی بودحلالم کن درد کشیدی به جای من تا بشکنن غرورمو پیش چشام تو رو زدن۲ امید علی اونجایی نا امید شد،..که فاطمه شو پشت در لگد کردن...نه امشبی که دارن همه رو جمع میکنه دور هم... فرمود: حسم گریه نکن بابا تو بزرگه اینایی دید حسین داره داد میزنه،حسینم گریه نکن تو سید الشهدایی بابا اما عین عبارته؛به حسن و حسین کلثوم گفت به بقیه گفت همه رو به دستور صبر داد تا رسید به زینب فرمودبابا تو گریه کن می بینم اون روزی یو که توهمین کوفه دستاتو می بندن... عمه جانم...عمه جان قدکمانم ✍تایپ :کربلایی محمد تقی باقریღ ــــــــــــــــــــــــــــــ
📚داستان کوتاه فرعون فرمان داد، تا یک کاخ آسمان خراش برای او بسازند، دژخیمان ستمگر او، همه مردم، از زن و مرد را برای ساختن آن کاخ به کار و بیگاری، گرفته بودند، حتی زنهای آبستن از این فرمان استثناء نشده بودند. گویند که در آن زمان ، یکی از زنان جوان که آبستن بود، سنگهای سنگین را برای آن ساختمان حمال می کرد، چاره ای جز این نداشت زیرا همه تحت کنترل ماموران خونخوار فرعون بودند، اگر او از بردن آن سنگها، شانه خالی می کرد، زیر تازیانه و چکمه های جلادان خون آشام، به هلاکت می رسید. آن زن جوان در برابر چنین فشاری قرار گرفت و بار سنگین سنگ را همچنان حمل می کرد، ولی ناگهان حالش منقلب شد، بچه اش سقط گردید، در این تنگنای سخت از اعماق دل غمبارش ناله کرد و در حالی که گریه گلویش را گرفته بود:گفت: «آی خدا آیا خوابی؟ آیا نمی بینی این طاغوت زورگو با ما چه می کند؟» چند ماهی از این ماجرا گذشت که همین زن در کنار رود نیل نشسته بود، که ناگهان نعش فرعون را در روبروی خود دید (آن هنگام که فرعون و فرعونیان غرق شدند). آن زن، در درون وجود خود، صدای هاتفی را شنید که به او گفت: «هان ای زن! ما در خواب نیستیم، ما در کمین ستمگران می باشیم » 📚 حکایتهای شنیدنی، ص257
. 🌺 چند داستان کوتاه مناسب منبر 🌺 صف های نماز جماعت بسته شده بود و همه آماده شنیدن اذان بودند. ناگهان مردی با چهره ای نگران در حالی که سرش را پایین انداخته بود، در کنار پیامبر (ص) به زمین نشست، اما خجالت می کشید به چهره او نگاه کند. پیامبر (ص) با مهربانی نگاهی به او کرد و آماده شنیدن حرف هایش شد. مرد به آهستگی و با صدای لرزان گفت: «ای رسول خدا! من گناهی کرده ام که...». پیامبر (ص) دیگر به حرف های آن مرد گوش نداد و برخاست تا نماز را شروع کند. مرد فکر کرد که بی موقع مزاحم آن حضرت شده است. به همین دلیل با شرمندگی بلند شد و به صف های نمازگزاران پیوست. همین که نماز تمام شد به سرعت و قبل از آن که کسی به حضور پیامبر (ص) برسد، نزد او رفت و دو زانو نشست. پیامبر (ص) به چهره آن مرد نگاهی کرد. مرد که سرش پایین بود، گفت: «یا رسول الله! عرض کردم گناهی کردم که...». پیامبر (ص) با مهربانی پرسید: «مگر اکنون با ما نماز نخواندی»؟ مرد جواب داد: «بله یا رسول الله»! پیامبر (ص) پرسید: «مگر به خوبی وضو نگرفتی»؟ مرد جواب داد: «بله یا رسول الله»! حضرت به آرامی گفت: «پس نمازی که خواندی کفاره گناه تو بود.» به نقل از: تفسیر نمونه، ج 9، ص 268 ➖➖➖➖➖➖➖➖ روزي (عقيل ) برادر (امام علي ) عليه السلام از حضرتش درخواست كمك مالي كرد و گفت : من تنگدستم مرا چيزي بده . حضرت فرمود : صبر داشته باش تا ميان مسلمين تقسيم كنم ، سهميه ترا خواهم داد . عقيل اصرار ورزيد ، امام به مردي گفت : دست عقيل را بگير و ببر در ميان بازار ، بگو قفل دكاني را بشكند و آنچه در ميان دكان است بردارد . عقيل در جواب گفت : مي خواهي مرا به عنوان دزدي بگيرند . امام فرمود : پس تو مي خواهي مرا سارق قرار دهي كه از بيت المال مسلمين بردارم و به تو بدهم ؟ عقيل گفت : پيش معاويه مي رويم ، فرمود : خود داني عقيل پيش معاويه رفت و از او تقاضاي كمك كرد . معاويه او را صد هزار درهم داد و گفت : بالاي منبر برو بگو علي عليه السلام با تو چگونه رفتار كرد و من چه كردم . عقيل بر منبر رفت و پس از سپاس و حمد خدا گفت : مردم من از علي عليه السلام دينش را طلب كردم مرا كه برادرش بود رها كرد و دينش را گرفت ، ولي از معاويه درخواست نمودم مرا بر دينش مقدم داشت . 📚پند تاریخ ج 1 ص 180 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ علی بن ابراهیم بن مهزیار می گوید: 19 سال متوالی به مکه رفتم تا خدمت امام زمان (عج ) تشرف پیدا کنم. سال آخری که آمدم نا امید ودلگیر بودم با خود گفتم دیگر فایده ندارد چقدر منتظر باشم گویا لیاقت ندارم برای زیارت. در همین حال بودم که به من الهام شد برای دیدار سال آینده بیا تا حضرت را ببینی... سال بیستم فرا رسید" با دلی پر از امید و عشق کنار کعبه نشستم و نماز میخواندم ناگهان دستی روی شانه ام گذاشته شد ، به من گفتند اگر میخواهی حضرت را ببینی دنبال ما بیا... سوار بر مرکب شدیم و در کوه های اطراف گردشی کردیم شب شد دیدم روی کوهی چادری برپاست و روشنایی از آن پیداست نزدیک شدم بعد از اجازه داخل شدم دیدم صورتی دلربا و قامتی بلند ، ابروان بهم پیوسته ، خوشخو و بخشنده سلام کردم حضرت فرمود: منتظرت بودیم چرا دیر آمدی؟ گفتم سیدی و مولای" من شب و روز منتظر شما بودم حضرت فرمود: سه چیز باعث شده امامتان را نبینید: 1⃣بی رحمی به ضعفاء 2⃣قطع رحم 3⃣دنیا طلبی شما اگر رفتارتان را درست کنید ما خودمان می آییم. 📚الفبای مهدویت امام صادق عليه السّلام فرمودند: همانا براي صاحب الامر غيبتي است (پس) كسي در دوران او دين خود را حفظ كند، مانند كسي است كه خار مغيلان را با دست بتراشد. 📚کافي، ج 1، ص 335 🔻ادامه 👇👇
عالم ثقه (شيخ باقر كاظمي ) مجاور نجف اشرف از شخص صادقي كه دلاك بود نقل كرد كه او گفت : مرا پدر پيري بود كه در خدمتگذاري او كوتاهي نمي كردم ، حتي براي او آب در مستراح حاضر مي كردم و مي ايستادم تا بيرون بيايد؛ و هميشه مواظب خدمت او بودم مگر شب چهارشنبه كه به مسجد سهله مي رفتم ، تا امام زمان عليه السلام را ببينم . شب چهارشنبه آخري براي من ميسر نشد مگر نزديك مغرب ، پس تنها و شبانه راه افتادم . ثلث راه باقي مانده بود و شب مهتابي بود ، ناگاه شخص اعرابي را ديدم كه بر اسبي سوار است و رو به من كرد . در نفسم گفتم : زود است اين عرب مرا برهنه كند . چون به من رسيد به زبان عربي محلي را من سخن گفت و از مقصد من پرسيد ! گفتم : مسجد سهله مي روم . فرمود : با تو خوردني همراه است ؟ گفتم : نه ، فرمود : دست خود را داخل جيب كن ! گفتم : چيزي نيست ، باز با تندي فرمود : خوردني داخل جيب تو است ، دست در جيب كردم مقداري كشمش يافتم كه براي طفل خود خريده بودم و فراموش كردم به فرزندم بدهم . آنگاه سه مرتبه فرمود : وصيت مي كنم پدر پير خود را خدمت كن ، آنگاه از نظرم غائب شد . بعد فهميدم كه او امام زمان عليه السلام است و حضرت حتي راضي نيست كه شب چهارشنبه براي رفتن به مسجد سهله ، ترك خدمت پدر كنم . 📚منتهی الآمال ج 2 ص 476 نیکی به والدین🌷 ‏ امام رضا عليه السلام : نيكى كردن به پدر و مادر، واجب است، حتّى اگر مشرك باشند، ولى نبايد در نافرمانى خداوند، از آنها اطاعت كرد. 📚بحار الأنوار، ج 74، ص 72 .
. 💫💫 🗞 روزی جوانی نزد حضرت موسی علیه‌السلام آمد و گفت: ای موسی علیه‌السلام خدا را از عبادت من چه سودی می‌رسد که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد؟ حضرت موسی علیه‌السلام گفت: یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی می‌کردم. روزی بز ضعیفی بالای صخره‌ای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی بر او بیفتد. با هزار مصیبت و سختی به صخره خود را رساندم و بز را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بز، خدا داند این همه دویدن من دنبال تو و صدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکه‌ای نقره نیست که از فروش تو در جیب من می‌رود. می‌دانی موسی از سکه‌ای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بی‌نیاز است. دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر، خطر گرگی است که تو نمی‌بینی و نمی‌شناسی و او هرلحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست. ای جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمی‌رسد، بلکه با عبادت می‌خواهد از او دور نشویم تا در دام شیطان گرفتار آییم. 📖و مَنْ یعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ نُقَیضْ لَهُ شَیطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ 🖌و هر کس از یاد خدا روی‌گردان شود شیطان را به سراغ او می‌فرستیم پس همواره قرین اوست. (زخرف آیه 36)‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌ 💚
. 🌺 چند داستان کوتاه مناسب منبر 2 صاحب منتخب التواریخ می نویسد در شهر کربلا ،عطاری که مشهور به تقوا بود مریض می شود و مرضش طولانی می گردد یک نفر از دوستان به عیادتش می رود و می بیند از وسائل زندگی و خانه چیزی برایش نمانده، حصیری زیر پایش و متکائی زیر سرش هست، این آقای تاجر به چنین روزی افتاده است! پسرش وارد شد گفت: پدر برای نسخه امروز پول نیست تا دوا بخرم، متکای زیر سرش را به او داد و گفت: این را هم ببر و بفروش ببینم راحت می شوم یا نه؟ دوست عیادت کننده پرسید مطلب چیست؟ گفت: من در کربلا نمایندگی فروش آبلمیوی شیراز داشتم، آبلیمو وارد می کردم به مبلغ گزاف می فروختم، ناگهان در کربلا تب حصبه عمومی شد و طبیبها مداوای عام کردند که آبلیمو نافع است، روز اول کاری نکردم، از فردا به خودم گفتم چرا آبلیمو را ارزان بفروشم حالا که خریدار فراوان دارد، دو برابر و بعد چند برابر کردم، مردم بیچاره هم ناچار می خریدند بعد دیدم آبلیمو دارد کم می شود و هر چه گران می کنم می خرند ولی تمام می شود، شروع کردم آب در آبلیمو کردن و سپس آبلیموی مصنوعی و تقلبی درست کردم، مال فراوانی به دست آوردم، لیکن چندی بعد بستری شدم، در اثر این بیماری آنچه پول آبلیمو به دست آوردم دادم تا امروز که دیدی همین متکا باقی مانده بود این را نیز دادم ببینم راحت می شوم یا نه؟ فاعتبروا یا اولی الابصار(1). 1-قلب قرآن، 176 ➖➖➖➖➖➖➖➖ از امام صادق (ع) روایت شده است: در جنگ احد، برخی از یاران رسول خدا (ص) گریختند و به جز تنی چند، از جمله علی بن ابی طالب (ع) و ابودجانه، کسی در میدان، کنار پیامبر نماند رسول خدا (ص) فرمود: «ای ابودجانه، تو را از قید بیعتی که با من داشتی رها کردم. تو نیز برو. ولی درباره ی علی (ع)، من از او هستم و او از من است». ابودجانه در حالی که می گریست، گفت: «به خدا سوگند، من نمی گریزم». سپس سرش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: «به خدا سوگند، خود را از بیعتی که [باتو] کرده ام آزاد نمی سازم و از تعهد آن بیرون نمی آیم. ای رسول خدا، به سوی چه کسی باز گردم؟ آیا به سوی همسر و فرزندم که می میرند بازگردم، یا به خانه ام که خراب می شود، یا ثروتم که فانی می شود، یا اجلم که نزدیک شده است؟ این گفتار خالصانه، پرشور و پرسوز ابودجانه که با گریه همراه بود، دل پیامبر را سوزاند و دیگر به ابودجانه چیزی نگفت. سپس یک تنه با دشمن جنگید؛ به گونه ای که همه ی بدنش مجروح و به خونش رنگین شد. او در یک سوی پیامبر با دشمن می جنگید و حضرت علی (ع) در سوی دیگر. سرانجام، ابودجانه بر اثر زخم های بسیار پیکرش بر زمین افتاد. حضرت علی (ع) او را نزد پیامبر برد. ابودجانه به پیامبر گفت: «ای رسول خدا، آیا به بیعت خویش وفا کردم؟» پیامبر (ص) فرمود: «آری، به خیر باشی». ابوجعفر محمدبن یعقوب الکلینی، روضه الکافی، ص 319، 320 ➖➖➖➖➖➖➖ یكى از علماء بزرگ (مرحوم آیة الله سید باقر مجتهد سیستانى پدر آیة الله سید على سیستانى ومرحوم سید محمود مجتهد سیستانى ) در مشهد مقدس براى آنكه به محضر عجل اللّه شرفیاب شود ختم زیارت عاشورا در چهل جمعه هر هفته در مسجدى از مساجد شهر آغاز می كند ایشان فرمودند: در یكى از جمعه هاى آخرین ، ناگهان شعاع نورى را مشاهده كردم كه از خانه ى نزدیك آن مسجدى كه من در آن مشغول به زیارت عاشورا بودم مى تابید، حال عجیبى به من دست داد، از جاى برخاستم و بدنبال آن نور به در آن خانه رفتم ، خانه كوچك و فقیرانه اى بود، از درون خانه نور عجیبى مى تابید. در زدم وقتى در را باز كردند، مشاهده كردم حضرت ولى عصر امام زمان عجل اللّه فرجه در یكى از اتاق هاى آن خانه تشریف داشتند و در آن اتاق جنازه اى را مشاهده كردم كه پارچه اى سفید بروى آن كشیده بودند، وقتى من وارد شدم و اشك ریزان سلام كردم ، حضرت بمن فرمودند: چرا اینگونه دنبال من مى گردى و رنج ها را متحمّل مى شوى؟ مثل این باشید (اشاره به آن جنازه كردند) تا من دنبال شما بیایم! بعد فرمودند: این بانوئى است كه در دوره بى حجابى (رضا خان پهلوى ) هفت سال از خانه بیرون نیامده مبادا نامحرم او را ببیند! 📚شيفتگان حضرت مهدى(عج)، ج 3، ص ۱۵۸، گوهر صدف، ص 48 .
هدایت شده از امام حسین ع
. متن مناجات زیبا و حکایت جوان توبه کار تو بصره یه جوونی بود مشهوره به فسق و فجور ، مردم دیگه از دستش به ستوه اومده بودن ، ما چی بگیم ؟ من میگم؛ شما ها رو جسارت نمی کنم ، آقامون از دستمون دیگه به ستوه اومده ... اخه آگه نوکری ،نوکر که اینجور نمیشه ! تو اومدی اربابی کنی ..." نوکر که انقده پیمان نمیشکنه ، نوکر که انقده توبه نمیشکنه ..." مردم از دستش به ستوه اومدن ، خوش به حال اونایی که آخر عمری دیگه توبه می کنن ...حالا چه جوری این واسطه حاصل میشه ، خودش اول الکلامه" روزای آخر که از چشم مردم افتاده بود ، یه جور دیگه توبه کرد ، حق الناس به گردنش نبود ، مادرش رو صدا زد ، مادر" سه تا وصیت بهت می کنم تو که میدونی مردم از من بدشون میاد ، وصیت اول : وقتی من مردم یه طنابی به پای من ببند ، دور خونه بگردون بگو: "الهی ... هذا عَبْدُکَ الآبقَ" خدایا این بنده ی فراری تو آوردم ..." وصیت دوم : شبانه دفنم کن ، نمیخوام این مردم زیر جنازه ام ناسزا بگن ، کسی نیاد تشییع جنازه ام لعن و نفرین کنه دل تو رو بسوزونه ... وصیت سوم : خودت منو تو قبر بزار ، شاید خدا به گیسوان سفید تو رحم کنه منو ببخشه ...." جوونش از دنیا رفت میخواد به سه تا وصیت عمل کنه ؛ طنابی به پاهای جوونش بست شروع کرد این بدن رو کشون ، کشون دور خونه گردوندن ، هی میگفت خدایا این بنده ی فراریه تو ... (تو هم میتونی بگیا...) دیگه چیزی نمونده به ماه رمضان ... "َأَنَا هَارِبٌ مِنْكَ إِلَيْكَ" امروز اومدم در خونه ی تو ، همین که داشت این دعا رو میکرد یه وقت دید یه صدایی اومد ، یه منادی میگی : "اِنَّ اَوْلِياء اللّه هُمُ الْفائِزُون" مادر چی کارش داری ؟ اون ولی ماست ..." وصیت دوم ، چهار غلام گرفت ، بهشون پول داد ، گفت نیمه شب بدن پسرمو ببرین قبرستان دفن کنید ، نیمه شب اومدن ؛ کسی خبر نداره ، شیخ نجیب الدین از علمای بزرگ بصره س ،میگه شبانه از کنار قبرستان رد می شدم ، به نظر اهل ریاضته" میگه دیدم یه بدنی رو دارن چهار غلام دارن میبرن ، یه پیرزنی هم دنبال بدن داره به سر میزنه ؛ گفتن حتما این بدن رو حتما اینا کشتن ، نیمه شب دارن دفن میکنن کسی خبر دار نشه ، اومدم مانع شدم ، پیرزنه گفت اینجوری نیست ، ظن و گمان بد نبر" این جنازه ی پسرمه ، وصیت کرده نیمه شب دفنش کنم ؛ همچنین وصیت کرده خودم تو قبر بزارمش ، شیخ میگه دلم سوخت بعد از اینکه ماجرای "عبدالآبق" رو شنیدم ، گفتم مادر اجازه بده من خودم دفنش کنم ... بدن رو گذاشتن تو قبر لحد و چیدم ، آخرین قطعه سنگ لحد رو که میخواستم بچینم ، یه وقت دیدم این جون به اذن خدا به زبون اومد ، به من گفت شیخ نجیب الدین ، برو به همه بگو ، خدا اونقده مهربونه ... اونقده آمرزنده س که منو آمرزید ..." شیخ میگه لحد رو چیدم ، گفتم نیمه شبه حتما یه صدایی تو خیالم شنیدم ، با خودم گفتم بزار خودم سوال کنم ، سر رو که پایین آوردم دیدم یه ندایی بلند شد شیخ نجیب الدین چرا حبیب ما رو داری اذیت می کنی ؟ باورت نمیشه ما اونو آمرزیدیم ؟!! امروز این عبد فراری اومده در خونت ... به حق اون آقایی که راوی میگه مثل دهانه ی مشک باز شده چنان اشک از چشمان سید الشهدا جاری بود ... اینجوری با خدا حرف می زد ... ما رو بیامرز ... الهی العفو ... 💠
. ▪️سوزاندن خانه علیه السلام مفضل بن عمر مي‏ گويد: منصور دوانيقي براي فرماندار مکه و مدينه حسن بن زيد پيام داد: خانه‏ ي جعفر بن محمد (امام صادق عليه‏ السلام) را بسوزان. او اين دستور را اجرا کرد و خانه‏ ي امام صادق (ع) را سوزانيد که آتش آن تا به راه‏رو خانه سرايت کرد. امام صادق (ع) بيرون آمد و ميان آتش گام برمي ‏داشت و مي‏ فرمود:  انا بن اعراق الثري، انا بن ابراهيم خليل الله.  منم فرزند اسماعيل که فرزندانش مانند رگ و ريشه در اطراف زمين پراکنده ‏اند. منم فرزند ابراهيم خليل خدا (که آتش نمرود بر او سرد و سلامت شد) 📚منبع: اصول کافی؛ جلد ۱؛ ص ۴۷۳ .
. ◾️ و صبر بر مصیبت قتیبه گفته است: خدمت حضرت صادق علیه‌السلام رسیدم تا از فرزند بیمارش عیادت کنم. امام را دَرِ منزل دیدم که به شدّت محزون است. احوال فرزندش را پرسیدم. فرمود: «والله! در همان حال بیمارى است.». بعد از ساعتی، داخل منزل شد و طولی نکشید که برگشت. چهره‌اش افروخته و حزنش برطرف شده بود. تصوّر کردیم فرزندش بهبود یافته است. از احوال کودک جویا شدیم. فرمود: «از دنیا رفت.» عرض کردم: «در زمانى که فرزندت زنده بود، محزون بودى، ولى اکنون که از دنیا رفته، حزن شما برطرف شده است! چه گونه است؟». فرمود: «سیره ما اهل بیت، چنین است که قبل از وقوع مصیبت، محزون هستیم، ولى بعد از وقوع آن مصیبت، به امر خدا راضى و تسلیم مى ‏شویم.» 📚منبع: بحارالأنوار، ج ۴۷، ص ۴۹ .
. ⚫️ یکی از وصایای (ع) حضرت صادق علیه‌السلام در حال احتضار وصیت فرمود که از مال من چقدر عطا کنید به پسر اعمامم یک به یک اسم می‌برد. راوی می‌گوید عرض کردم یابن رسول‌الله بعضی از آن اشخاص درباره شما بی‌ادبی‌ها و اذیتها روا داشتند فرمود: می‌خواهم از کسانی باشم که خدا در حق آنان می‌فرماید: والذین یصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم مؤمنین حقیقی کسانی هستند که به امر خدای تعالی صله‌ی رحم می‌کنند. بوی عطر بهشت از دوری دو هزار سال استشمام می‌شود ولی این عطر را عاق والدین و قاطع رحم استشمام نخواهد کرد. 📚منبع: زندگانی امام جعفرصادق، ص ۲۶۴ .
هدایت شده از امام حسین ع
تشرف علی بن مهزیار.mp3
9.01M
علی بن مهزیار که بود؟ داستان تشرف به محضر علیه‌السلام از زبان حجت‌الاسلام دکتر قربانی مقدم بیا یارت میشم هوادارت میشم گرفتارت میشم علی ابن مهزیارت میشم
. . قابل توجه اونایی که میگن گریه غم میاره و ... توجه:🔽 بعد از این همه گریه ،قیامت با ما چه خواهند کرد؟‍ آیت الله شبیری فرمودند: 👈 چند سالی بود که معنی و تفسیر آیه 73 سوره زمر مرا بخود مشغول نموده بود. 🌹(وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَرا|(زمر73ً )🌹 یعنی مومنین را به سمت بهشت می کشند . از خود پرسیدم چرا گفته شده به سمت بهشت میکشند!! "رانده میشوند" تمام کتب و تفاسیر مختلف را دیدم نتیجه ای حاصل نشد تا اینکه به روایتی از امام صادق علیه السلام در بحار الانوار برخورد نمودم .که می فرماید: مومنین و دوستان سید الشهدا (ع) در روز حساب از خدا می خواهند قبل از ورود به بهشت مولایشان حسین را ملاقات نمایند .امام به دیدار محبان می آید . این ملاقات بسیار طولانی می شود هردو طرف غرق تماشا هستند و هیچکدام چشم بر نمی دارند نه امام محبان خود را رها می کند نه دوستان سید الشهدا از مولای خود دل بر می دارند .ملاقات آنقدر طولانی می شود که خداوند به مأموران بهشت می فرماید این مومنین و دوستان حسینم را به طرف بهشت بکشید تا ملاقات پایان یابد. ~~~~~~~~~~ تصویر قشنگی ست که در صحنه محشر ما دورحسینیم ،بهشت است که مات است صلی الله علیه علیک یا ابا عبدالله ..
. ✨﷽✨ 🔴عاقبت رباخواری! ✍️آقا سید مهدی کشفی که از یاران مخصوص میرزا جواد نقل می‌کرد: شبی توی خانه خوابیده بودم، دیدم که صدای ناله سوزناکی از حیاط می‌آید. از بس شدید و سوزناک بود، هراسان از خواب برخاستم که چه خبر است؟رفتم در را باز کردم، دیدم در این حیاط ما که به این کوچکی است، یک کاروانسرای بزرگی است و دور تا دورش حجره می‌باشد و صدا از یک حجره می‌آید. دویدم پشت حجره هر کار کردم در باز نشد. از شکاف درب نگاه کردم ببینم چه خبر است! دیدم یکی از رفقای ما که اهل بازار تهران است افتاده و به اندازه نصف کمر انسان، سنگ آسیاب روی او چیده‌اند. و یک شخص بد هیبت از آن بالا، توی حلقوم دهان او چیزهایی می‌ریزد. ناراحت شدم، هرچه کردم در باز نشد. هرچه التماس کردم به آن شخص که چرا به رفیق ما این طور می‌کنی! اصلا نگفت: تو کی هستی؟ این قدر ایستادم که خسته شدم برگشتم آمدم توی رختخواب، ولی خواب از سرم به کلی پرید. نشستم تا صبح شد. حال نماز خواندن نداشتم. رفتم در خانه میرزا جواد آقا و محکم در زدم. میرزا جواد آقا از پشت در گفت چه خبره؟ چه خبره؟ حالا یه چیزی بهت نشون دادند نباید که اینطوری کنی؟! گفتم من همچو چیزی دیدم. گفت بله، شما مقامی پیدا کرده‌اید. این مکاشفه است. آن رفیق بازاری شما رباخوار بود و در آن ساعت داشت نزع روح (روح از بدنش کنده) می‌شد. من تاریخ برداشتم. بعد خبر آمد که آن رفیق ما در همان ساعت فوت کرده است. 📚کتاب شرح حال آیت اللّه العظمی اراکی,ص299 .
✨﷽✨ ■شهادت امام جعفرصادق (ع) تسلیت■ ✍امام صادق علیه السلام در آخرین لحظات حیات که مرگ را نزدیک دیدند، دستور دادند که تمام خانواده و خویشان بر بالینش جمع شوند و پس از آنکه همه در کنار امام حاضر شدند ، چشم باز کرد و به صورت تک تک آنها نظر افکند و فرمودند: «اِنَّ شَفاعَتَنا لا تَنالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَلاةِ» شفاعت ما شامل کسی نمی شود که نمازش را سبک بشمارد. ❶ هرگز از دین و معتقدات مردم جستجو مکن که بدون دوست خواهی ماند. ⇦وسائل الشیعه ج12 ص86 ❷ محبوب ترین برادرانم نزد من کسی است که عیب های مرا نزد من هدیه آورد. ⇦اصول کافی ج3 ص452 ❸ هرکس به پدر و مادر خود با نگاه خشمگین و دشمنی نگاه کند در حالیکه آن دو به او ظلم کرده باشند، خداوند نمازش را قبول نکند ⇦وسائل الشیعه ج21 ص 501 ❹ خداوند بندگانش را به چیزی سخت تر از خرج کردن پول آزمایش نکرده است. ⇦خصال ج1 ص8 ❺ کسی که هنگام صبح صدقه بدهد، خداوند نحوست و شومی آن روز را از او دور مےکند. ⇦مکارم الاخلاق ص243 📚‍ احادیث الطلاب ص712 تا 727 🏴شهادت رئیس مذهب شیعه، امام جعفر صادق (ع) تسلیت باد ‌‌‌‌.
✨﷽✨ 🔸داستان‌های بحارالانوار 💠 خطر وسواسی ✍زراره و ابوبصیر می‌گویند: به امام صادق علیه السلام عرض کردیم: مردی در نماز شک میکند که چند رکعت خوانده و چند رکعت مانده، و هرچه نمازش را تکرار می‌کند باز همین شک و وسواس را دارد. چه کند؟ حضرت فرمودند:« به شک خود اعتنا نکند و نمازش را با همان وضع به آخر برساند.» سپس فرمودند: وسواس کار شیطان است، شیطان خبیث را با شکستن نماز و تکرار آن به طمع نیندازید و به او اجازه نفوذ ندهید، زیرا که او دست بردار نیست، بار دیگر شما را به وسوسه و شک می‌اندازد، بنابراین به شک خود اعتنا نکنید. وقتی شما اعتنا نکردید او مأیوس شده و به سراغ شما نخواهد آمد. إنما یرید الخبیث أن یطاع فإذا عصی لم یعد إلی أحدکم: به راستی شیطان ناپاک می‌خواهد از او پیروی شود. پس هرگاه از او پیروی نشد دیگر به سوی شما باز نمی گردد. آری! وسواسی بودن نه تنها در نماز، کار شیطان است بلکه درکارهای دیگر نیز کار اوست و یک نوع مرض روحی و روانی است که باید جدأ از آن پرهیز نمود. 📚بحار ج 27، ص 8 و 270 ‌‌‌‌.
. قسمتی از دعای بصورت شعر : خود را به خدا بسپار، وقتی که دلت تنگ است وقتی که صداقتها ، آلوده به صد رنگ است خود را به خدا بسپار، چون اوست که بی رنگ است چون وادی عشق است او، چون دور ز نیرنگ است خود را به خدا بسپار ، آن لحظه که تنهایی آن لحظه که دل دارد ، از تو طلب یاری بسپارم خود را به خدا بسپار ، همراه سراسر اوست دیگر تو چه میخواهی ؟! بهر طلبت از دوست خود را به خدا بسپار، آن لحظه که گریانی آن لحظه که از غمها ، بی تابی و حیرانی خود را به خدا بسپار، چون اوست نوازشگر چون ناز تو میخواهد ، او را ز درون بنگر خود را به خدا بسپار .
. ✨﷽✨ ⏰نشکن من نمی گویم ✍یکی از علمای ربانی نقل می کرد: در ایام طلبگی دوستی داشتم که ساعتی داشت و بسیار آن را دوست میداشت، همواره به یاد آن بود که نشکند و گم نشود یاآسیبی به آن نرسد، روزی بیمار شد و در اثر آن بیماری آنچنان حالش بد شد که به حالت احتضار و جان دادن پیدا کرد،در این میان یکی از علمای قم در آنجا حاضر بود و او را تلقین میداد و میگفت بگو لااله الا الله، او در جواب میگفت "نشکن نمیگویم" ما تعجب کردیم که چرا او به جای ذکر خدا میگوید نشکن نمیگویم، همچنان این معما برای ما باقی ماند تا آن دوست بیمار اندکی بهبود یافت و من از او پرسیدم: این چه حالتی بود پیدا کرده بودی، ما میگفتیم بگو لااله الا الله و تو در جواب میگفتی نشکن نمیگویم. وی گفت اول آن ساعت را بیارید تا بشکنم، آن را آوردند و شکست، سپس گفت من دلبستگی خاصی به آن ساعت،هنگام احتضار شما میگفتید بگو لااله الا الله، شخصی(شیطان) را دیدم که آن ساعت را در یک دست گرفته بود و میگفت اگر بگویی لا اله الا الله آن را میشکنم، من بخاطر علاقه ام به آن ساعت میگفتم نشکن "لااله الا الله" نمیگویم. 📚هزار و یک داستان: نویسنده محمد محمدی اشتهاردی .
. 🔰آخرین وصیت مسلم ابن عوسجه لحظه شهادت يكي از اصحاب و ياران باوفاي سيدالشهدا ع كه روز جان خود را فداي ع كرد است. وقتي خبر زخمي شدن او را به امام حسين ع دادند حضرت به همراه به بالين او آمد وسرش را به زانو گرفت، حبيب در همان لحظات آخر مسلم از او مي خواهد اگر وصيتي دارد به بگويد، مسلم با همان حالت زخمي ناتوان اشاره مي كند به امام حسين ع و مي گويد: حضرت را تنها نگذار و جان خود را فداي ايشان كن،. حبيب در جواب مي گويد به خداي كعبه اين چنين خواهم كرد. ............................ واژه_نمایه: ع_حبيب ابن مظاهر_ امام حسين ع ابن عوسجه اسم کتاب: ابصارالعين ص59،61،63 .
. فضیلت حضرت معصومه (س) عده‌ای از "شیعیان" وارد شهر مدینه شدند، و "پرسش‌" های زیادی‌ داشتند که خواستند از امام‌کاظم علیه‌السلام بپرسند امام علیه‌ السلام در سفر بود. برای‌همین‌ سوالات را نوشتند و به دودمان " امامت" تقدیم نمودند، چون عزم سفر کردند برای پاسخ پرسش‌‌ها به‌منزل امام رفتند. اما حضرت هنوز برنگشته بود و آنها نیز امکان توقف بیشتر نداشتند، لذا حضرت"فاطمه معصومه" سلام‌ الله‌علیها پاسخ پرسش‌ ها را نوشتند و به آنها دادند. آنان با مسرت فراوان از شهر مدینه خارج‌ شدند، در بیرون شهر مدینه با امام کاظم علیه السلام روبرو شدند ، داستان انتظار دیدار و پاسخ پرسش های خود را برای "امام" شرح دادند حضرت پرسش آنان و پاسخ‌ ها را ملاحظه‌کردند و سه بار فرمودند: فداها ابوها، پدرش به قربانش باد. این روایت نشان از مقام والا ودانش بالای فاطمه معصومه علیها السلام حکایت می کند. (س) .
.🌸 ‏عليها السلام نمايى از حضرت زهرا عليها السلام‏🌸 شباهت‏هاى متعددى را مى ‏توان بين حضرت زهرا (س) و حضرت معصومه (س) بيان كرد كه همه، حكايت از شرافت ذاتى حضرت دارند. مرحوم آيه اللّه العظمى مرعشى نجفی ‏قدس سره از پدر بزرگوار خود -آيه اللّه سيد محمود مرعشى- نقل مى‏ كند كه او در نجف اشرف زندگى مى ‏كرد و بسيار مشتاق بود به طريقى محل دفن جده‏ اش حضرت زهرا عليها السلام را پيدا و زيارت كند. براى اين مقصود ختم مجرّبى را -كه شامل چهل شب عبادت در حرم اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و امور ديگر بود- انجام داد تا شايد حضرت على‏ عليه السلام او را به محلّ قبر شريف حضرت زهرا عليها السلام راهنمايى كند. شب چهلم، بعد از انجام ختم و توسّل فراوان، به بستر خواب رفت. در عالم خواب به محضر امام باقر عليه السلام يا امام صادق‏ عليه السلام رسيد. امام به او فرمود: «عليك بكريمه اهل البيت- به زيارت كريمه اهل بيت‏ عليهم السلام برو-» پدرم تصور كرده بود منظور امام، زيارت حضرت زهرا عليها السلام است لذا به امام عرض مى‏ كند: قربانت گردم من نيز برنامه ختم را براى همين منظور انجام داده ‏ام تا قبر آن حضرت را نشانم دهيد. امام مى ‏فرمايد: «منظور من قبر شريف حضرت معصومه ‏عليها السلام در قم است. محلّ دفن حضرت زهرا از اسرار الهى است. طبق وصيت خانم بايد قبر مخفى بماند و من نمى ‏توانم قبر حضرت فاطمه‏ عليها السلام را بر خلاف وصيّت او معلوم كنم. به زيارت حضرت معصومه‏ عليها السلام برو گويا به زيارت حضرت زهراعليها السلام رفته‏ اى» 📚منبع: کريمه اهل بيت‏ عليهم السلام، على اكبر مهدى پور، ص ۴۳
. ☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃 ┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄ 💫💫 🌸 ✍مرحوم آيه اللّه العظمى مرعشى نجفی ‏قدس سره از پدر بزرگوار خود -آيه اللّه سيد محمود مرعشى- نقل مى‏ كند كه او در نجف اشرف زندگى مى ‏كرد و بسيار مشتاق بود به طريقى محل دفن جده‏ اش حضرت زهرا عليها السلام را پيدا و زيارت كند. براى اين مقصود ختم مجرّبى را -كه شامل چهل شب عبادت در حرم اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و امور ديگر بود- انجام داد تا شايد حضرت على‏ عليه السلام او را به محلّ قبر شريف حضرت زهرا عليها السلام راهنمايى كند. شب چهلم، بعد از انجام ختم و توسّل فراوان، به بستر خواب رفت. در عالم خواب به محضر امام باقر عليه السلام يا امام صادق‏ عليه السلام رسيد. امام به او فرمود: «عليك بكريمه اهل البيت- به زيارت كريمه اهل بيت‏ عليهم السلام برو-» پدرم تصور كرده بود منظور امام، زيارت حضرت زهرا عليها السلام است لذا به امام عرض مى‏ كند: قربانت گردم من نيز برنامه ختم را براى همين منظور انجام داده ‏ام تا قبر آن حضرت را نشانم دهيد. امام مى ‏فرمايد: «منظور من قبر شريف ‏عليها السلام در قم است. محلّ دفن حضرت زهرا از اسرار الهى است. طبق وصيت خانم بايد قبر مخفى بماند و من نمى ‏توانم قبر حضرت فاطمه‏ عليها السلام را بر خلاف وصيّت او معلوم كنم. به زيارت حضرت معصومه‏ عليها السلام برو گويا به زيارت حضرت زهراعليها السلام رفته‏ اى» 📚منبع: کريمه اهل بيت‏ عليهم السلام، على اكبر مهدى پور، ص ۴۳ .
. 7⃣زیارت نامه ! ✅علامه مجلسی در کتاب‌ بحارالانوار روایتی را از علی بن ابراهیم قمی و او از پدرش ابراهیم بن هاشم و او از سعد بن سعد اشعری قمی و او از امام رضا(ع) نقل می‌کند که؛ امام ‌رضا(ع) به سعد فرمود: 📋《يَا سَعْدُ، عِنْدَكُمْ قَبْرٌ مِنَّا!》 ♦️ای سعد! از ما نزد شما قبری است! سعد گفت : پدر و مادرم به فدای تو باد! منظورتان فاطمه دختر موسی بن جعفر(ع) است؟ حضرت(ع) فرمود : 📋《نَعَمْ! مَنْ زَارَهَا عَارِفاً بِحَقِّهَا فَلَهُ الْجَنَّةُ》 ♦️بله! کسی که با معرفت و شناخت ایشان را زیارت کند، پاداشش بهشت است. سپس در ادامه فرمود : هنگامی که به نزد قبر فاطمه معصومه(س) رفتی رو به قبله بايست؛ ۳۴ مرتبه الله اكبر، ۳۳ مرتبه سبحان الله، و ۳۳ مرتبه الحمد الله را بگو و سپس این زیارنامه را بخوان! 📜《اَلسَّلاَمُ عَلَى آدَمَ صَفْوَةِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَى نُوحٍ نَبِيِّ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَى إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَى مُوسَى كَلِيمِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَى عِيسَى رُوحِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا خَيْرَ خَلْقِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا صَفِيَّ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اَللَّهِ خَاتَمَ اَلنَّبِيِّينَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَصِيَّ رَسُولِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ سَيِّدَةَ نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمَا يَا سِبْطَيْ نَبِيِّ اَلرَّحْمَةِ وَ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ سَيِّدَ اَلْعَابِدِينَ وَ قُرَّةَ عَيْنِ اَلنَّاظِرِينَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ بَاقِرَ اَلْعِلْمِ بَعْدَ اَلنَّبِيِّاَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ اَلصَّادِقَ اَلْبَارَّ اَلْأَمِينَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ اَلطَّاهِرَ اَلطُّهْرَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ مُوسَى اَلرِّضَا اَلْمُرْتَضَى اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ اَلتَّقِيَّ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ اَلنَّقِيَّ اَلنَّاصِحَ اَلْأَمِينَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْوَصِيِّ مِنْ بَعْدِهِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى نُورِكَ وَ سِرَاجِكَ وَ وَلِيِّ وَلِيِّكَ وَ وَصِيِّ وَصِيِّكَ وَ حُجَّتِكَ عَلَى خَلْقِكَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِيجَةَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ وَلِيِّ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا أُخْتَ وَلِيِّ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا عَمَّةَ وَلِيِّ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ عَرَّفَ اَللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ فِي اَلْجَنَّةِ وَ حَشَرَنَا فِي زُمْرَتِكُمْ وَ أَوْرَدَنَا حَوْضَ نَبِيِّكُمْ وَ سَقَانَا بِكَأْسِ جَدِّكُمْ مِنْ يَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْكُمْ أَسْأَلُ اَللَّهَ أَنْ يُرِيَنَا فِيكُمُ اَلسُّرُورَ وَ اَلْفَرَجَ وَ أَنْ يَجْمَعَنَا وَ إِيَّاكُمْ فِي زُمْرَةِ جَدِّكُمْ مُحَمَّدٍ ص وَ أَنْ لاَ يَسْلُبَنَا مَعْرِفَتَكُمْ إِنَّهُ وَلِيٌّ قَدِيرٌ أَتَقَرَّبُ إِلَى اَللَّهِ بِحُبِّكُمْ وَ اَلْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِكُمْ وَ اَلتَّسْلِيمِ إِلَى اَللَّهِ رَاضِياً بِهِ غَيْرَ مُنْكِرٍ وَ لاَ مُسْتَكْبِرٍ وَ عَلَى يَقِينِ مَا أَتَى بِهِ مُحَمَّدٌ وَ بِهِ رَاضٍ نَطْلُبُ بِذَلِكَ وَجْهَكَ يَا سَيِّدِي اَللَّهُمَّ وَ رِضَاكَ وَ اَلدَّارَ اَلْآخِرَةَ يَا فَاطِمَةُ اِشْفَعِي لِي فِي اَلْجَنَّةِ فَإِنَّ لَكِ عِنْدَ اَللَّهِ شَأْناً مِنَ اَلشَّأْنِ اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تَخْتِمَ لِي بِالسَّعَادَةِ فَلاَ تَسْلُبَ مِنِّي مَا أَنَا فِيهِ وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِيِّ اَلْعَظِيمِ اَللَّهُمَّ اِسْتَجِبْ لَنَا وَ تَقَبَّلْهُ بِكَرَمِكَ وَ عِزَّتِكَ وَ بِرَحْمَتِكَ وَ عَافِيَتِكَ وَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِينَ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً يَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِينَ》 البته علامه مجلسی در کتاب تحفة الزائر پس از ذکر این زیارتنامه می نویسد : محتمل است که زیارت از تتمّه حدیث نباشد و از تألیف علماء بوده باشد.(۲) 📚منابع : ۱)بحار الانوار مجلسی، ج۹۹، ص۲۶۶ ۲)تحفة الزائر مجلسی، ص۶۶۶ .
. 🌸مهدی شناسی ۵۰۰🌸 🌼زیارت آل یاسین (۶)🌼 🌹السَّلامُ عَلَیْكَ یَا دَاعِیَ اللَّهِ وَ رَبَّانِیَّ آیَاتِهِ🌹 💠‌‌‌داعی الله، مقام 🌸🌼 امام عصر علیه‌السلام در زیارت آل یاسین است💠 ◀️در این زیارت می خوانیم: «السَّلامُ عَلَیْكَ یَا دَاعِیَ اللَّهِ وَ رَبَّانِیَّ آیَاتِهِ». «داعی الله» یعنی کسی که دعوت می‌کند به سوی خدا. مثل اینکه بگوییم: «السلام علیک یا رسول الله»، یعنی فرستاده خدا. ◀️«داعی» خدا کسی است که خدا او را به عنوان دعوت کننده انتخاب کرده؛ پس این مقامی است که از شئونات رسالت و امامت برخوردار است. ویژه کسی است که خداوند به او اذن می‌دهد که دیگران را به جایگاهی دعوت کند. ◀️یک موقع کسی صاحب مجلس است. می‌گوید فلانی برو دیگران را دعوت کن که بیایند. این کلمه "فلانی برو" موضوع آن محرمیت و خودی است. حالا می‌گوید تو که خودی و مَحرم هستی، برو و دیگران را دعوت کن. ◀️«داعی الله» یعنی کسی که خودش به آن جایگاه الهی و انسانی رسیده و آن قرب الی الله را دارد و حالا از طرف خدا بقیه را به دین و هم به طاعت خدا دعوت می‌کند. ◀️مقام داعی مقام خیلی مهمی است؛ یعنی اعتبار فوق‌العاده‌ای دارد. این مقام اولاً و بالذات و اصالتاً برای پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله است و بعد برای بقیه معصومین علیهم‌السلام. ◀️در مورد پیغمبر قرآن می فرماید: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً* وَدَاعِیًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ= ای پیامبر! ما تو را به رسالت فرستادیم تا گواه باشی و مژده دهی و بترسانی* و به اذن حق (خلق را) به سوی خدا دعوت کنی». (سوه احزاب/آیات 46-45) ◀️گاهی کسی به ما فیزیک و شیمی و... یاد می‌دهد. او واسطه است تا ما را با رمز و راز آن علوم آشنا ‌کند. یک کسی هم ما را به جایی می‌برد که بالاتر از آن امکان‌پذیر نیست؛ یعنی تا پیش خدا. این نزدیک شدن را «شفع شدن» می‌گویند. ◀️«شفع» یعنی جفت شدن. یعنی در معرض ارتباطی‌اش قرار می‌گیری و ذهن و دلت را به او می‌سپاری. همین که دل و ذهنت را به او سپردی، ذهن و دلت را می‌گیرد. حالا اگر بطور ذهنی ارتباط بگیری یا دلی فرقی نمی‌کند. او ذهن و دلت را به یک جایی می‌برد. اگر ذهنی ارتباط بگیری، ذهنت را پیش خدا می‌برد. عقل و فکرت را می‌برد. در عقل و فکرت نورانیت و شناخت ایجاد می‌کند؛ اما اگر دل بدهی، دلت را می‌برد و عاشقت می‌کند.   ◀️ کسی که در راه سلوک می‌افتد و به سمت امام زمان علیه‌السلام و خانواده آسمانی می رود، روحش آزاد می‌شود. همین آزاد که شد، شاد می‌شود. دیگر شرائط سخت زندگی اذیتش نمی‌کند. هر طوری هست می‌سازد و قناعت دارد. چون می داند که قرار نیست در این شرایط و  در اینجا بماند. ◀️این را باید بفهمید که واقعاً خدا و اهل بیت و خانواده آسمانی‌تان منتظر شما هستند و توقع دارند شما خودتان را سالم به آنجا برسانید و در این طرف معطل نکنید. ◀️پس اگر می‌خواهیم پیش خانواده اصلی ‌مان برگردیم، باید دل به جایی بدهیم که ما را پیش خانواده‌مان ببرد. در اینجا نقش «داعی» خیلی مهم است. داعی یعنی آن کسی که می‌آید تو را سالم به خانواده‌ات می‌رساند. به آن جایی که قبلاً بودی؛ به آنجایی که اصل و خانه و وطن و ریشه تو است. امام زمان آمده که تو را پیش آباء و اجداد طاهرینت ببرد؛ پیش خودش که زنده است. همین که پیش خودش باشی، کافی است. چون پیش همه هستی. او آمده تو را به مقام خودش ببرد. ◀️داعی بودن اذن می‌خواهد. هر کسی هم نمی‌تواند داعی باشد؛ یعنی هر کسی نمی‌تواند از کسی دستگیری کند که بخواهد دیگران را به جایی برساند. باید خودش اذن داشته باشد. مؤمنین حقیقی بعد از ائمه داعی هستند. برای همین هم مسئله داعی آنقدر مهم است که به شما می‌گویند وقتی می‌خواهید با امام زمان علیه‌السلام حرف بزنید، این داعی بودن را از او بخواهید. بگو آقا من می‌خواهم مثل شما باشم. مثل بعضی شاگردها که از استادشان می خواهند شبیه آن‌ها شوند.
کانال امام حسین (_۲۰۲۱_۰۹_۰۳_۰۸_۱۶_۵۳_۳۵۷.mp3
5.05M
▫️"به شیعیانم بگویید برای ظهور من دعا کنند..." ❗️ داستان تشرف عاشقی از یزد خدمت وجود مقدس امام عصر【ع】 و سفارش آن حضرت برای دعای فرج
. ✨﷽✨ ❣️✨پیرمردی به نام مشهدی غفار ،حدود صد و بیست سال پیش ، در بالای مناره مسجد ملاحسن خان شهر خوی،سالها بود ڪه اذان می گفت. پسر جوانے داشت ڪه به پدرش می گفت: ای پدر صدای من از تو سوزناڪ تر و دلنشین تر و رساتر است، اجازه بده من نیز بالای مناره رفته و اذان بگویم. ❣️✨پدر پیر مےگفت: فرزندم تو در پایین مناره بایست و اذان بگو. بدان در بالای مناره چیزی نیست . من مےترسم از آن بالا سقوط ڪنے ،مےخواهم همیشه زنده بمانے و اذان بگویے. بگذار تو جوان هستے عمری از تو بگذرد و سپس بالای مناره برو. ❣️✨از پسر اصرار بود و از پدر انڪار. روزی نزدیڪ ظهر پدر پسر خود بالای مناره برای گفتن اذان فرستاد. مشهدی غفار تیز بود و از پایین پسرش را ڪنترل مےڪرد. دید پسرش هنگام اذان گاهے چشمش خطا رفته و در خانه مردم نظر مےڪند. ❣️✨وقتی پایین آمد مشهدی غفار به پسر جوانش گفت: فرزندم من می دانم صدای تو بلندتر از صدای پدر پیر توست، می دانم دلنشین تر از صدای من است. و هیچ پدری نیست بر ڪمالات و هنر فرزندش فخر نڪند. من امروز به خواسته تو تسلیم شدم تا بر خودت نیز ثابت شود، آن بالا جای جوانے چون تو نیست و برای تو خیلے زود است. ❣️✨آن بالا فقط صدای خوش جواب نمی دهد، نفسے ڪشته و پیر مے خواهد ڪه رام موذن باشد . تو جوانے و نفست هنوز سرکش است و طغیان گر، برای تو زود است این بالا رفتن. به پایین مناره ڪفایت ڪن، و بدان همیشه همه بالا رفتن ها به سوی خدا نیست. چه بسا شیطان در بالا ها ڪمین تو ڪرده است ڪه در پایین اگر باشے ڪاری با تو ندارد. ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ جوانی که هنوز نفس اماره اش ، سرکش است ، اگر بر بلندای مناره برود، بجای یاد خدا، شیطان دلش را و چشمش را متوجه ی حیاط خانه های مجاور مسجد میکند. و از شاید کلا بلغزد و امکان جبران نداشته باشد. .