.
#قسمت_دوم #روضه حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده #شب_هشتم_محرم۱۴۰۳به نفسِ سید رضا نریمانی
●━━━━━━───────
آخه اومد خدمت ابی عبدالله ،گفت باباجان تشنگی خیلی اذیتم می کنه میشه یکم آب به من بدی ؟ سنگینی این زره امونمو بریده بابا، ابی عبدالله بغلش کرد تو آغوش گرفتش ، زبان ابی عبدالله داخل دهان علی اکبر گذاشت. یعنی بابا ببین من از تو تشنه ترم، دهن من خشکه، علی جان میشه یکم جلو بابا قدم بزنی؟ من یکم قد و بالاتو ببینم همچین که داشت می رفت ابی عبدالله نگاه به جوونش می کرد.دست به محاسن گرفت صدا زد خدایا شاهد باش کیو دارم میفرستم میدان.. وقتی رفت تو دل لشکر همه براش کوچه باز کردن مثل مادرمون که تو کوچه ها گیر افتاد علی اکبرمتو این کوچه گیرافتاد.نه میتونست برگرده نه میتونست جلو بره، همه دوره اش کردند هر کی با هر چی دستشه داره علی رو میزنه، یکی نیزه میزنه یکی شمشیر میزنه، عین روایته" فقطعوه بالسیوف ارباً اربا" ارباً اربا میدونی یعنی چی؟..*
ارباً اربا یعنی پانشی دیگه
عصای دست بابا نشی دیگه
یجوری بپاشه از هم بدنت
که روی دست بابا جا نشی دیگه
ارباً اربا یعنی کینه رو بیاد
شمشیراشون تا روی ابرو بیاد
یه جوری داغتو رو دل بزارن
که بابات سمت تو با زانو بیاد
ارباً اربا یعنی پرپرت کنن
تیغا رو راهیه پیکرت کنن
ارباً اربا یعنی اکبر باشی و
دشمنا هزار تا اصغرت کنن
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#سید_رضا_نریمانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
#قسمت_دوم #روضه حضرت علی اکبر عایه السلام اجرا شده #شب_هشتم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج حسن شالبافان
●━━━━━━───────
*یه موقع دیدی از جلو یه خونه رد میشی یه پارچه مشکی زدند. صدای گریه نمیاد. سوال می کنی آیا کسی که از این خونه رفته سنی ازش گذشته به قول ما دیگه زندگیشو انجام داده، بچه هاشو به سرانجام رسونده...اما یه موقعی از جلو خونه ای رد می شی. هرکی داغ جوون دیده منو ببخشه. بعد چند وقت می بینی هنوز صدای گریه داره میاد. میگی چه خبره؟ میگن اینا داغ جوون دیدن. لذا اوج مصیبت جایی بود...*
اشک چشم امام را دیدن
گل باغ امام را چیدن
آی مردم بلند گریه کنید
که به آقای ما بلند خندیدن
*آقاجان! اصحاب وعده کردند تا ما زنده ایم، نفری از بنی هاشم نباید بره سمت میدان. لذا پا قولشون هم وایسادن. اصحاب همشون رفتن. اولین نفری که از بنی هاشم میخواد بره میدان علی اکبره. همچین که اومد گفت بابا من برم؟ بدون تعلل گفت برو علی جان. قاسم رو گفتم برات پریشب. انقدر اصرار می کرد اجازه نمیداد. امشب روضه، روضه ی مرگ حسینه. فقط یه نگاه کرد گفت بابا برو با خواهرات وداع کن. برو با عمه هات وداع کن. سخت ترین وداع بعد از وداع ابی عبدالله، عاشورا وداع علی اکبر بود. لذا رفت تو خیمه مخدرات همه محارم دور علی اکبرو گرفتن. یه وقت دیدن یکی هی دامن علی رو میکشه. نگاه کرد دید رقیه ست. گفت داداش! میشه بغلم کنی؟ تا بغلش کرد، یه جمله ای داره این دختر، علی اکبرو بهم ریخت. گفت داداش داری میری "إرحم به غربتنا علی اکبر" رحم کن به غربت ما داداش...*همه اومدن دورشو گرفتن. ابی عبدالله دید نمیذارن از خیمه بیاد بیرون. میگن ارباب ما اومد دست علی رو گرفت، عجب جمله ای می فرماید امام! فرمود علی رو رها کنید، "ممسوس فی ذات الله" علی غرق در خدا و غرق در شهادته. روضه رو باید تجسم کنی من میخونم. علی اکبر اومد بیرون لباس رزم پوشیده. شخصی که خَلقا، خُلقا، منطقا، اشبه الناس به رسول اللهه... یه وقت دیدند عباس داره عقاب رو میاره. اسب جناب علی اکبر اسمش عقاب بود. اسبی که خیلی باهوش بود، میگم برات. علی اکبر سوار شد. تا اومد حرکت کنه، برگشت دید امام دست به محاسن گرفته.یه نگاه بهش کرد گفت بابا پیاده شو یکم دیگه جلوم راه برو. لذا سوار شد گفت برو بابا. علی اکبر اومد وسط میدان، شروع کرد به جنگیدن، نوشتند تعداد زیادی رو به درک واصل کرد، اما دید انگار هنوز شهادتش امضا نشده. برگشت نگاه کرد دید ارباب ایستاده داره نگاش میکنه. یه جمله ای داره، که میگن جناب علی اکبر برگشت گفت: بابا من تشنمه. ببخشید! جناب علی اکبر مقامش در مقام امامت بود، در کنار امام سجاد علیه السلام. لذا این آقازاده می دونست آب تو خیمه ها نیست. اما دقت کن چی میخوام بگم. جوونا! بین شماها و ماها و باباها مون از یه سنی به بعد، یه پرده حیایی میاد. دیگه بابا نمیتونه جوونشو بغل کنه ببوسه. همه اش دنبال یه بهانه اس. یا بری کربلا برگردی بغلت کنه یا شب دومادی بغلت کنه ببوسدت. لذا علی اکبر دید باباش دل نمی کَنه، برگشت گفت: بابا تشنمه. این آقازاده باباشو بغل کرد. ارباب ما زبان در دهان علی گذاشت. اینجا بود دیگه امام دل کَند از علی، برگشت وسط میدان. چه جنگ نمایانی داره. دیدن حریفش نمیشن، گفتند دوره اش کنیم. یه جایی یه نامردی از پشت یه شمشیر زد به فرق علی اکبر. اسب حیوان نجیب و باهوشیه. تعلیم دیده بود اگه سوار بیفته رو گردن اسب، یعنی باید برگرده عقب. اینجا علی اکبر خودشو انداخت رو گردن عقاب. اما خون فرق علی جلو چشمای اسبو گرفت. دیدند اسب مسیر رو اشتباه داره میره وسط لشکر دشمن. یه نانجیبی گفت یه کوچه باز کنید، خودش داره میاد. یه حرامزاده ای گفت: اسمش علیه! یه نیزه زد تو پهلوی علی اکبر. یا الله! دیدند علی از رو اسب خورد زمین. اینجا بود صداش بلند شد، بابا! "علیک منی السلام"اینجا رو خانم سکینه نقل میکنه...*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر
#حاج_حسن_شالبافان
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•وفا داری او را...
#قسمت_دوم #روضه حضرت عباس علیه السلام اجرا شده #شب_نهم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ سید رضا نریمانی
●━━━━━━───────
شب تاسوعاست همه منتظرند روضه ی بی دست بخونم همه منتظرند من امشب بگم یااباالفضل.امشب روضه نمیخواد اینقدر از وقتی که از برادرش حسین شنید. گفت: عباسم نبودی یه روزی ریختن درخونمون، در خونمون رو آتیش زدن، از همون روزی که شنید از حسینش، عباسم نبودی انقدر غلاف به بازوی مادرم فاطمه زدن. هی با خودش می گفت: ان شاءالله دستام قطع بشه.. غلاف به بازوی مادرت زدن حسین جان، ان شاءالله بازوهای من فدایی مادرت بشه ..*
وفاداریِ او را جستجو از مشک آبش کن
نظر کن بر روی آن، جای دندان اباالفضل است
اباالفضلی ترین مرد جهان مهدی موعود است
امام عصر ما، پاره گریبان اباالفضل است
*سوار مرکب که می شد این پاها رو زمین کشیده می شد از بس که قد رعنایی داره، پا در رکاب مرکب نمیره انقدر قد و بالاش بلنده. یه روزی همچین که سوار مرکب شد زهیراومد جلو،گفت: عباس وقت داری یه خاطره برات تعریف کنم گفت بگومیشنوم، گفت: یادمه بابات بعد از فاطمه دنبال یه زنی می گشت رشیده باشه ازش بچه های رشیدی بیاره، مادر تو رو بهش پیشنهاد دادن ، رگ غیرت عباس بیرون زده حرف مادر منو داری میزنی! وقتی امیرالمومنین با این خانم ازدواج کرد،فاطمه وقتی اومد تو خونه ی علی،بچه دارشد خدا تو رو به او داد مادرت قنداقه ی تو رو دور سر حسین چرخوند. گفت: بلا گردون حسین بشی، مادرت منتظر این روز بود بابات علی منتظر امروز بوده قرار بوده تو بیای بلاگردون حسین بشی. گفت حالا که این جور شد زهیر، نشونشون میدم، چنان نهیبی به اسب زد رکاب اسب پاره شد اینه عباس، مگه کسی جرات می کنه مقابل عباس بایسته.فلذا ابی عبدالله میدونه عباس بره میدان کسی رو زنده نمیگذاره.عباسشو صدا زد عباس،جونم داداش، میخوام یه حرف درگوشی بهت بزنم،جونم داداش! قربونت برم، عباسم بالاخره منوتو امروز میریم ما هر چقدرم بجنگیم چند نفرشون رو میتونیم بکشیم اینا خیلین، بالاخره منو تو امروز کشته میشیم، اگه میشه میخوای بری دست به قبضه ی شمشیر نبر.چرا دادش؟آخه هر ضربه ای به اینا بزنی اینا به دخترم میزنن، به خواهرم میزنن اینا به رباب میزنن هرچی بهت زدن نیزه شمشیر،هیچ کاری نکن یعنی داداش هر چی منو زدن؟آره هر چی زدنت جوابشونو نده، باشه داداش، فلذا همچین که میخواست بره میدان،مشکو برداشت اول رفت تو خیمه ی بچه ها، رقیه رو بغل گرفت.قربونت بره عباس،من دارم میرم فک نکنی تنهات میزارم از بالای نیزه حواسم بهت هست هر جایی زدنت بگو یا اباالفضل من خودمو میرسونم.رفت میدان نیزه نبود شمشیر نبود چهارهزار تیرانداز، همه به یه نقطه خیره شدن یه نقطه رو نشونه گرفتن. همه ی این چهارهزار تا هر کدوم تیر می زدن دوباره بعدی رو برمی داشتن. اوستای همه ی اینا حرمله ست.تازه میگه هر جاروکه من میگم بزنید مشکو نشونه بگیر. همه ی چهارهزار تیرانداز یه نقطه رو نشونه گرفتن یه مرتبه عباس یه نگاه کرد دید بارون تیر داره میاد خودشو انداخت رو مشک،تیرها به مشک نخوره ،عین روایته اینقدر به این پشتش خورد مثل خارپشت شده، بدنش پر از تیره، اما یه جایی دیدن با تیر و کمان از عباس برنمیان، راهشو بستن دوره اش کردن، جلوشو گرفتن صف کشیدن جلو خیمه ها رو گرفتن از هرطرفی میرفت راهشو میبستن .همچین که تیر به مشک خورد آبها قطره قطره داره میریزه ،دیگه وقتی امید عباس ناامید شد.*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#شب_نهم_محرم
#حضرت_عباس
#شب_تاسوعا
#سید_رضا_نریمانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
#قسمت_دوم #روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شب_دهم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج حسن شالبافان
●━━━━━━───────
امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی
فردا صدای الامان زین دشت برپا می شود
*امشب که برگشتی برو قران بردار یک خط برا آقات هدیه کن، قربون صدای قرآن خوندنت بشم آقا.. هی روی نی قرآن میخوند؛ دخترش میگفت: صدای بابامه.. اما یه جا زورشون رسید صدای قرآن رو قطع کردند.*
امشب کنار مادرش لب تشنه اصغر خفته است
فردا خدایا بسترش آغوش صحرا می شود
امشب که جمع کودکان در خواب ناز آسوده اند
فردا به زیر خارها گم گشته پیدا می شود
امشب به خیل تشنگان عباس باشد پاسبان
فردا کنار علقمه بی دست سقا می شود
امشب رقیه حلقه زرین اگردارد بگوش
فردا دریغ این گوشوار از گوش او وا می شود
امشب گرفته در میان اصحاب ثارالله
فردا عزیز فاطمه بی یار و تنها می شود
امشب سر سِرّ خدا بر دامن زینب بود
فردا انیس خولی و دیر نصارا می شود
منو چش به راه نذار
تو رو جون مادرت پا تو قتلگاه نذار
منو بی پناه نکن
دست و پا که می زنی مادر رو نگاه نکن
*دیدی جایی میخوای بری مادرت خواهرت میگه منو بی خبرنذار رسیدی خبربده..*
منو بی خبر نذار
جای شونه های من روی نیزه سر نذار
یه نفرکاری کنه
شمر اومده برا ما جلوداری کنه
* ابی عبدالله آمد محضر بی بی، صدا کرد خواهرم پیراهنی که مادرم آماده کرده بیار. پیراهنو گرفت گذاشت رو زمین بی بی دید داره با خنجر این پیراهنو پاره میکنه. عرض کرد داداش! چرا پیراهنو پاره می کنی؟یه نگاه کرد زینب جان! اینا خیلی بی حیا و نامردند.لذا ابی عبدالله پیراهنو به تن کرد سوار مرکبش شد. همچی که داشت می رفت دید یکی آروم هی میگه "مهلاً مهلا یا ابن الزهرا "حسین غرق در شهادته اما یه وقت دید یکی داره با نام مادرش صدا میزنه
برگشت دید زینبه، چیه خواهرم؟ عرض کرد داداش! وصیت مادرم مونده، چه وصیتی ؟حسین جان! مادرم وصیت کرده زیر گلوت رو ببوسم. وصیت مادر و انجام داد ابی عبدالله رفت جنگ نمایانی کرد. یه لخظه ذوالجناح رو نگه داشت. نفسی تازه کنه ،یه نانجیب یه سنگ به پیشانی مبارکش زد هر کاری کرد خون پیشانی بند نیامد. پیراهن عربیشو بالا زد خون پیشانی رو پاک کنه صدرا لحسین نمایان شد. یه وقت دیدند حرمله نشست رو زانو چنان تیر به قلب حضرت زد هر کاری کرد تیر رو از جلو بیاره بیرون نشد. نوشتند خم شد تیر رو از پشت سر بیرون کشید. اینجا بود نوشتن ..
بلند مرتبه شاهی زصدر زین افتاد
*ارباب ما با گونه راست تو گودال خورد زمین، اینجا که با گونهٔ راست خورد زمین دیدند دیگه تکون نمی خوره. یه نفر گفت حسین کارش تمامه دید یه نانجیبم گفت: هنوز زنده اس. یه نفر گفت می خواهید بدونید زنده اس یا نه ؟گفت چه کنیم ؟گفت اینا غیرت الله اند گفت حسین اینجا افتادی دارن به خیمه هات حمله می کنند. یه وقت دیدند ارباب ما یه تکونی خورد تکیه داد به نیزهٔ غریبی. صدا زد اگه دین ندارید لااقل آزاد مرد باشید. شمر دهنه اسبشو گرفت گفت: راست میگه اینا غیرت الله اند. رفت تو گودال، دیدند ارباب ما با صورت تو گوداله حرامزاده اول با چکمه حسینو برگردوند. نشست روسینه ی حسین. ارباب ما صدا زد من انت ؟تو کی هستی روسینه ی من نشستی؟ صدا زد" انا شمرابن ذی الجوشن" حسین فرمود:"هل تعرفنی" می شناسی منو می دونی من کی ام ؟حرامزاده یهو محاسن حسینو گرفت گفت: آره یا ابن فاطمه.. گفت اگه مدینه نشد فاطمه رو بین در و دیوار بسوزونم الان زینبو تنها گیر میارم.. ای حسین..* همه زندگی ما فدای اباعبدالله به نفسی و اهلی و مالی یا اباعبدالله..*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_دهم_محرم
#روضه_امام_حسین
#شب_عاشورا
#حاج_حسن_شالبافان
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
#قسمت_دوم #روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین اجرا شده #شام_غریبان #امام_حسین ۱۴۰۳به نفسِ سید رضا نریمانی
●━━━━━━───────
*بریم ببینیم تو این لحظه ها و ساعتها کربلا چه خبره؟ کسی خبر داره؟ بچه بودم یادمه شام غریبان بعضیا با شمع میومدن توروضه ، برام سوال بود،بعد فهمیدم آخه امشب این بچه ها نه جا داشتن نه سر پناه داشتن، همه جای صحرا تاریکه ، نه نور و چراغ داشتن فقط دو سه تا خیمه ی نیم سوخته بود که بی بی همه رو جمع کرد زیر این خیمه ها ، همه ی بچه ها رو بی بی یکی میخوابونه، دست سر همه میکشه همه رو نوازش می کنه، همه رو یکی یکی روپاهاش می خوابونه، همچین که خوابیدند یه آماری گرفت دید یکی دو تا از این بچه ها کمند.صدا زد خواهرشو، ام کلثوم بیا خواهرم، ببین این بچه ها کمشدن یا چشمای من ضعیف شده میشه تو هم بشماری؟ آدم که داغدیده ست حواسش نیست.حواسم نیست همه ی حواسم به گوداله، ببینم کسی میره روی داداشم یه چیزی بندازه؟ بی بی هم شمرد دید یکی دو تا از بچه ها کمند. تازه با همه ی خستگیش، اینهمه از صبح تا حالا داغ دیده،اینطرف و اونطرف دویده، خسته شده، زنه.. زنها ضعیف تر از مردان، گرچه اگر مرد هم بود دیگه از پا می نشست ، تازه وقتی دید بچه ها کمند گفت بلند شو خواهرم بریم تو این صحرا بگردیم تو این تاریکیها؟ آره بریم ببینم این بچه ها کجا رفتن.تو این تاریکیا هی دارن صدا میزنن، بچه هارو نمیتونن پیدا کنن تا اومدن دیدن زیر بوته ها دوتا بچه دست گردن هم انداختن.همچین که یه تکونشون داد دید دوتایی با هم افتادن، هر جفتشون جون داده بودن، نمیدونم زیر دست و پای اسبها جون داده بودن،نمیدونم از ترس جون دادن، یا وقتی گوشوارشونو کشیدن جون دادن. ولی یکی دیگه از بچه ها هنوز کمه تو تاریکیها دنبالش میگشتن یه مرتبه بی بی صدا زد خواهرم من میدونم این بچه کجا رفته، کجا رفته خواهرم؟ از صبج هی نگاهش به گودال بود. همچین که باباش لبهاش بهم میخورد هی میگفت جگرم، به من میگفت عمه کاش می شد یکم برا بابام آب میبردیم. اومدن تو تاریکیها با هزار مکافات گودالو پیدا کردن دیدن این بچه خودشو انداخته رو بدن بی جان باباش، دست گذاشت رو شونه ی این بچه، دخترم عزیز دلم! اینجا چی کار میکنی؟تو این دل شب گودالو از کجا یادگرفتی اومدی،صدا زد عمه خیلی دلم هوا بابامو کرد. خیلی دلم برا بابام تنگ شده، چجوری گودالو پیدا کردی؟ عمه جان! هی زیر لب میگفتم أبه، تو این صحرا هی صدا می زدم بابا، این طرف میرفتم میگفتم بابا، یه مرتبه دیدم یه صدای آشنایی میاد میگه داره میگه إلیّ ، دیدم صدای آشناست. دی م صدا، صدای بابامه بیا دخترم، تا اومدم جلو دیدم از حنجر بریده ی این بدن داره صدا میاد دخترم بیا تو بغل بابا. اما کار اینجا تموم نشد اینجا بهونه ی باباشو گرفت خودشو هرجوری بود رسوند به باباش، اما یه جای دیگم من سراغ دارم، اینجا دختر خودشو رسوند به باباش، یه جا هم تو خرابه، هی صدا می زد بابا، بابا...یه مرتبه دیدن یه سربریده تو طبق گذاشتن جلوی دختر، این سر و مقابلش گرفت ...*
نکنه روبرومی خودتی یا عمومی
نشناختمت هنوزم خودت بگو کدومی
صورت نصف نیمه حال سرت وخیمه
به همه گفتم این سر تموم زندگیمه
منو زدن، دشمنت سرم ریخت
منو زدن، صورتم بهم ریخت
تورو زدن، نیزه ها و خنجر
تو رو زدن، به پیش چشم مادر
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_شام_غریبان
#شام_غریبان_امام_حسین
#سید_رضا_نریمانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
#قسمت_دوم #روضه طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده #شب_چهارم_محرم۱۴۰۳به نفسِ کربلایی محمد عطااللهی
●━━━━━━───────
عَلَم رو از حیاطِ حسینیه کشیدن بیرون، چند قدم رفته بود دیدن این عَلَم داره میلرزه یه نگاه کرد دید داره آروم آروم گریه میکنه..حسین جان غلط کردم آقا
فکر میکردم منو یادت رفته آقا ..ولی خوب اربابی دارم معلومه دستِ منم گرفتی .نیاد اون روزی که آی سینه زن آقاجانمون ما رو از درِ خونهش بیرون کنه، مارو نخواد.*
کربلا دیدم پیکی اومد محضرِ ابی عبدالله
آقاجان فلان خدمتگزارِ شما که محاسنش سفید شده، سِنی ازش گذشته، یزید پیغام داده جَوونش رو به اسارت گرفته به جُرمِ اینکه این پیرمرد در رکابِ شماست.حضرت فرمود: فلانی رو صدا کنید بیاد اومد محضرِ ابی عبدالله آقاجان با منِ پیر و سالخورده فرمایشی دارید؟ من مطیعِ شمام.حضرت فرمود: حجت رو برداشتم برگرد شهرتون
گفت آقا براچی ؟! اومدم که در رکابِ شما باشم، شما رو یاری کنم.آقا فرمود: من راضی نیستم زن و بچهات بخاطر من گرفتار بشن.گریه کرد اون پیرمرد، افتاد رویِ پایِ امام حسین گفت آقا منو بخاطرِ بچهم امتحان نکن، بگذار تا آخرین لحظهی جونم پایِ تو بمونم، بچه ام فدات. شاید نه، نگاه به علی اکبر میکرد میگفت جَوونم فداجوونِت الآن باید بمونم کمکت کنم
نرفت از کربلا، موند تا آخرش .بنی هاشمی ها دونه دونه رفتن، اصحاب رفتن، خواهر یه نگاه کرد، دید جفاست دو تا آقازادهش بمونن داداش سَر به چوبِ خیمه بگذاره
دو تا آقازادهش رو صدا زد، بچه های زینب بیاین.عون و محمد رو صدا زد، این دو تا آقازاده رو نشوند، شونه به موهاشون زد، عطر و گلاب به سر و صورتشون کشید.
صدا زد بچه هایِ عبدالله! بچه هایِ زینب! برید خیمهی داییتون حسین، سلام من رو به داداشم برسونید، بگید ما رو بفرست میدون.اینا خوشحال شدن، اومدن سمتِ خیمهی ابی عبدالله..السلام علیکَ یابن فاطمه، پسرِ زهرا! ما رو مادرمون زینب فرستاده.ابی عبدالله یه نگاه قد وبالایِ این دو تل نوجوون کرد، ابی عبدالله این دو تا خواهرزاده رو بغل کرد، فرمود: برید به خواهرم سلام منو برسونید، بگید زینب انقدر منو شرمنده نکن.همین که از مدینه با من اومدی، تو این سرزمینِ بلا منو یاری دادی بَسمه..این بچه ها گریه کردن، یعنی نمیگذاری ما بریم؟ دیگه بعدِ علی اکبر موندن نداره اجازه بده ما بریم هرکاری کردن ابی عبدالله نپذیرفت. اینا برگشتن، این آستیناشون رو گذاشته بودن رو صورت، گریه کردن، مادر دید این دو تا سرشون پایینه، شونه هاشون میلرزه از گریه، اینا رو بغل کرد.دورتون بگردم الآن باید وسطِ میدونِ معرکه باشید، جلو خیمهی مادر چی میخواید؟گفتن دایی دستِ رد به سینه مون زد، ما رو قبولمون نکرد.ای امام زمان! قَسَمت میدم به مادرت زهرا آقاجان، امام زمان نکنه دستِ رد به سینهی ما بزنی..
ما نوکرتیم آقاجان، بَدیم روسیاهیم میدونیم ولی مارو قبول کن .بلند شد بی بی، بلند شد گفت کارِ خودمِ اومد سمتِ خیمهی ابی عبدالله..*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_طفلان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شب_چهارم_محرم
#کربلایی_محمد_عطااللهی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
#قسمت_دوم #روضه حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده #شب_ششم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ کربلایی محمد عطااللهی
●━━━━━━───────
"السَّلَامُ عَلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْمَضْرُوبِ عَلَى هَامَتِهِ"یعنی سلام به قاسمی که شمشیر به فرقش خورد دیگه نتونست رو مرکب دووم بیاره. امشب شب یتیم نوازی این آقا دید شب عاشورا عموش داره خطبه میخونه. حضرت با همه حرف زد اصحاب همه نشستن امام چهره به چهره نگاه میکرد هرکی هرچی میپرسید پاسخ میداد قاسم بلند شد عمو اجازه دارم یه چیزی بپرسم آیا فردا منم کشته میشم؟ آقا سوالشونو اینجوری پاسخ داد جوونا آقا اول فرمودن: بگو ببینم مرگ در نظر تو چگونه است؟ این که تو داری میگی من فردا کشته میشم چرا امام حسین پرسید میخواد در تاریخ ثبت بشه رغبت قاسم به شهادت چه طوریه.. تا اینو گفت با عجله گفت:" اهلی من العسل" به خودت قسم از عسل هم برام شیرینتره تا اینو شنید ابی عبدالله فرمود: آری قاسم انقدری بگم علی اصغرم هم میکشن نه تنها تو علی اصغرم هم میکشند. این جای روایت سخته تا اینو شنید جا خورد گفت: یعنی عمو میگه علی اصغر یعنی اینا تا خیمه ما میان؟ آری قاسم اینها تا خیمهگاه ما میان. رسید عاشورا دید حسین از جلوی خیمه هی میره میاد لشکر نگاه میکنه اهل حرم رو نگاه میکنه فهمید اومد به مادرش گفت، گفت مادر عموم دیگه بعد علی اکبر قرار نداره داغ جوون دیده من هم دیگه بعد از علی اکبر نمیتونم دووم بیارم بذار برم عموم غریبه. نجمه یه دسته گلی مثل قاسم پرورش داده بود برا همین روزها آمادش کرد آره عزیز دلم الان وقتشه راه افتاد خوشحال رسید جلوی خیمه عمو جان بعضیا میگن چون کنار ابی عبدالله این بچهها بزرگ شده بودن پدر صدا میزدن یا ابتا بعضیا میگن صدا زد السلام علیک یا عما عمو سلام بر شما آقا دید این قاسم دیگه قاسم لحظه پیش ساعت پیش نیست. این اصلاً از رنگ و روش اشتیاقه شهادت معلومه. حضرت بغلش کرد حالا همه دارن نگاهشون میکنن میگن امام حسین هی نگاش میکرد.گریه میکرد هی به سینه میچسبوند گریه میکرد اون قدری که در لهوف سید ابن طاووس آورده "وغشی علیهما "دوتاشون غش کردند. فرمود: اجازه نمیدم فردای قیامت چه جور تو چشم حسنم نگاه کنم برگرد دورت بگردم مادرت تنهاست. اومد تو خیمه نشست زانوهاش بغل گرفت یه جوری که نجمه دلش سوخت قاسم دورت بگردم مادر چرا اینجوری زانوهاتو بغل گرفتی؟ چرا اینجوری غم گرفتت پسرم؟ بلند شو دورت بگردم بلندشو گفت: دیدی عمو دست رد به سینه ام زد. یا امام حس سفارش مارو به ابی عبدالله بکن. فقط امام حسن اون سفارشو به قاسم داد.گفت: دورت بگردم صبر کن دستنویس بابات حسن اینجا برای تو رهگشاست بگو یا کریم اهل بیت امشب برات منم بده، دست خالیم آقا،گرفتارم آقا. قاسم یه وقت دید باباش نوشته "بسم الله الرحمن الرحیم من الغریبه الی الغریب" از غریب به غریب دوتامونم غریبیم داداش زبون حال دارم میگم ها شاید اینجا قاسم نگاه به نامه کرده باشه تکلیف که امام حسن روشن کرد تو وصیتش برای قاسم اما شاید میخواست بگه قاسم یه روزی میرسه اونجا داداشم به یه سیزده ساله تکیه میکنه. امام حسین بعد علی اکبر دیگه اون امام حسین نشد باید کمکش کرد دست نویس باباشو آورد انقدره خوشحاله میدود بال پرواز پیدا کرده رسید دوباره جلوی خیمه. مگه نگفتم نیا چرا دوباره برگشتی عمو ؟دستشو انداخت گردن عمو حسین، ببین چی برات آوردم ابی عبدالله نگاه کرد.
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم
#کربلایی_محمد_عطااللهی
#روضه_حضرت_قاسم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
#قسمت_دوم #روضه حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده #شب_هفتم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ کربلایی محمد عطااللهی
●━━━━━━───────
چیکار کرد؟ میگه اومدم دم خیمه ی عمه جانم زینب گفتم شاید تو خیمهی عمه ام یکم آب مونده باشه میگه اومدم تو خیمه عمه ام زینب پرده خیمه رو زدم یه صحنه دیدم خودم خجالت کشیدم اومدم حرف بزنم حرفم تو گلوم خشک شد. دیدم عمه ام علی اصغرو رو گرفته رو دست هی صدا میزنه "یاابن اخی صبر صبرا اصبری" صبر کن علی اصغرم میدونم تشنته..حالا شاید بعضیا بگن چرا بغل عمه اش بوده آخه مادر خسته شد از بس این بچه رو بغل گرفت. هی لالای خوند هی بچه رو بغل گرفت آروم نمیشه.. آخ بمیرم اینا شب عاشورا رو گذروندن رسید به ظهر عاشورا. روایت میگه این بچه انقدر پژمرده بود سیاهی چشمش رفت هی بیهوش میشد به هوش میومد رباب هی به سینه میچسبوند علی پسرم بیدار شد مادرت دق میکنه. تا نمردم علی چشاتو وا کن
پسرم دق نده مادرتو..*
لالا لالا منو نکن خونه خراب
چیزی نمونده عمو جون بیاره آب
بابات رفته به یاری آبآورش اما داره میاد چراخمیده کمرش اون باباته داره میاد
*چرا دست به کمر گذاشته یه چیزایی فهمید فهمید دیگه امیدش ناامید شده دیگه ابالفضل هم به خیمه نیومد تا فهمید دیگه عباس هم کشتن اومد بیرون خیمه داد زد*
علیم داره میزنه دست و پا
بچهام داره میمیره ای خدا
لالایی یکم دیگه دووم بیار
لالایی دندون روی جیگر بزار
«آروم بخواب لالایی ..»
* سید الشهدا وسط میدون بود داشت خطبه میخوند، داشت صدا میزد. می خواست امام حسین دست اینا رو بگیره اینا بیمعرفتا نفهمیدن وقتی صدا زد هل من ناصر ینصرونی نه اینکه امام حسین تمام هستی تحت عنایتشه مگه امام بیچاره میشه نه امام بیچاره نمیشه امام میخواست دست اونا رو بگیره گفت کسی هست که من کمکش کنم؟ اما اونا نفهمیدن اما یه جمله داره توی خطبه عجیبه گفت"هل من ذاب یذبه حرم رسول الله" آیا کسی هست دفاع کنه از حرم پیغمبر. حرم بی سرپناه شده، حرم دیگه علمدار نداره، حرم حبیب نداره، حرم زهیر نداره، حرم مسلم نداره، دونه دونه رو گفته کسی هست از این حرم پیغمبر دفاع کنه ؟*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر
#کربلایی_محمد_عطااللهی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
#قسمت_دوم
#روضه #حضرت_علی_اکبر علیه السلام اجرا شده #شب_هشتم_محرم۱۴۰۳به نفسِ کربلایی محمد عطااللهی
●━━━━━━───────
*انقده این حسن و حسین بچه بودن پیغمبر و دوست داشتن زود پیغمبر از دنیا رفت امام حسین تو طفولیت تو هفت هشت سالگی تو دلش موند هنوز نچشیده بود اون لذت پدر بزرگش رو. لذا خدا جبران کرد گفت حسین تو دوست داشتی پیغمبر و زیاد داشته باشی پیغمبر و از دست دادی خدا علی اکبر و بهش داد حالا هر وقت دلش برا پیغمبر تنگ میشد مینشست جلو علی اکبر و نگاه میکرد چه عشقی میکرد امام حسین با علی اکبر. عمربن سعد شخصی رو شب عاشورا فرستاد اومد که با امام حسین حرف بزنه مرتب چندین نفر و فرستاد یکی از این دلیرها و فرمانده های سپاهش رو اومد نامرد زیر عباش خنجر گذاشته بود. اومد که وارد خیمه بشه دور و بریای امام حسین فهمیدن گرفتنش آقا فرمود: مهمون منه. ولش کنید حضرت فرمود: من ناراحتیم از اینه که چیزی تو خیمه ندارم پذیراییش کنم.ولش کردن حرفم با سیدالشهدا به نتیجه نرسیدن برگشت. اومد تو خیمه عمر سعد به عمر سعد گفت تو میخوای امام حسین و بکشی گفت حسین با یک چیزی موتش میرسه اونم علی اکبره میخوای حسین و بکشی علی اکبر و بکش نمیدونم تو خیمه چی دید بین علی اکبر و امام حسین فهمید بند دل حسین به علی اکبر وصله. گفت میخوای حسین و بکشی علی اکبر و بکش تموم شده. حالا اومده بابا اجازه بهش داده باشه میخوای بری برو ولی یکم راه برو بذار من تماشات کنم. علی سرش و پایین انداخت قدم به قدم آروم آروم راه میرفت حواسش به پشت سرش نبود. تو مقتل نوشته سیدالشهدا دست رو دهانش گذاشت صدا گریه اش و علی نفهمه.. علی اکبر انقد با حیاس پشت سرش و نگاه چون امام حسین میخواد راه رفتنش ونگاه کنه حسین در سکوت تو خودش داد میزد.. میوه دلم! آخ جیگرم..! پسرم پسرم! بعد فرمود: حالا دیگه برو خیمه مگه نمیبینی عمه ات منتظره مادرت ام لیلا کربلا نیست. عمه ات میخواد برات مادری کنه..دیدی دامادی و میخوان بیارن یا یک جوونی و میخوان بدرقه کنن سینی تدارک میبینن توش خلعتی میذارن.. زینب زره تو دستش، شمشیر تو دستش، کلاخود تو دستش، قرآن رو دستش علی اکبر بیا.شمشیر و حمایل کرد، زره تنش پوشاند، نگاه میکرد قربونت برم عزیز داداشم. هر کی یک کاری میکرد عمه کارش تموم شد دید خواهرا ریختن دور علی اکبر. علی داداش صبر کن هنوز سیر ندیدیمت
دورش گشتن موهاش و شونه میزدن دست گردن داداش انداختن رها نمیکردن. ابی عبدالله دید نه اینا ول کن نیستن دست علی اکبر و گفت: دخترم چرا نمیذاری داداشت بره علی محو خداست بذارید بره. گفت: بابا از صبح هر کی رفته برنگشته نمیذارم داداشم بره آخه بابا این عصای دست توعه...علی اکبر تو بری بابام بیچاره میشه. ابی عبدالله فرمود: میخوای بری برو رفت به دل میدون جنگ. سیدالشهدا علی اکبر و که راه انداخت خودش اومد بالای بلندی وایستاد هی نگاه میکرد هی میگفت: میشه یبار دیگه برگردی؟ انقده میخوام دوباره بغلت کنم پسرم.. انگار علی اکبرم رفت دوست داشت برگرده یک دوری تو میدان زد یک جنگ نمایانی کرد خسته شد برگشت. گفت: بابا! العطش تشنمه.انگار تشنگی یک بهونه ای بود میدونی چرا میخواست پدر و پسر دوباره به هم برسن
همچین امام حسین سیر بغلش کرد دوباره روایت میگه: زبونش و گذاشت تو دهان علی گفت: علی بخودت قسم خیمه آب نداره من از خودت تشنه ترم.. پیغمبر سیرابت میکنه برو.مرحوم دربندی (ره) میگه داشتم مقتل و مینوشتم تحقیقاتم و در مورد علی اکبر تکمیل کنم رسید به اینجا دیدم تا صدا زد.." انابن انا علی بن الحسین بن علی" من نوه حیدر کرارم میگه چهار نفر از پشت سر چنان با عمود به فرق علی زدند کلاهخود شکست فرق شکافت. دارم عین مقتل و میگم خونِ صورت علی ریخت رو صورت اسب..*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#کربلایی_محمد_عطااللهی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
#⃣ #فیش_زیارت_عاشورا
#⃣ #گریز_زیارت_عاشورا
#⃣ #امام_حسين #زیارت_عاشورا
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
✅ #قسمت_دوم
اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنى اُمَیَّةَ قاطِبَةً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجانَةَ وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِكَ بِاَبى اَنْتَ وَ اُمّى لَقَدْ عَظُمَ مُصابى بِكَ فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذى اَکْرَمَ مَقامَكَ وَ اَکْرَمَنى بِكَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِكَ مَعَ اِمامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و َآلِه اَللّهُمَّ اجْعَلْنى عِنْدَكَ وَجیهاً بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ فِى الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ،یا اَباعَبْدِاللَّهِ...
دور ورت جنجاله
تنت چقدر بی حاله
رفتن همه اما شمر
هنوز توی گوداله
برای بار چندمه
میزنه خنجرُ
فدات شه خواهرُ
غریب گیر آوردنت
تشنه سر بریدنت
با اسبا رفتن روی تنت
با نیزه زد تو دهنت
ای کوفیان خیره سر
چند نفر به یک نفر
*حضرت زینب سلام الله علیها اومد رو تل زینبیه، تا نگاه کرد "وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِكَ" شمر روی سینه ی حسین نشسته، صدا زد" وامـحمـداه صلّى عـلیك مـلیك السّمـاء هذا حسین مـرمـل بالدمـاء مـقـطع الاعضاء..." یا رسول الله! نگاه کن ببین دشت پر از حسینت شده، گفت: حسین من!...*
تورا به خاطر دِرهم چه دَرهمت کردند
چنانکه شرح تن تو، به آخرت افتاد
ولی به جان خودت خواهرت مقصر نیست
درآن شلوغی اگر بارها سرت افتاد
آنقدر نيزه رفت و آمد كرد
بدن شاه نامرتب شد
اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلى اللَّهِ وَ اِلى رَسُولِهِ وَ اِلى امیرِالْمُؤْمِنینَ وَ اِلى فاطِمَةَ وَ اِلَى الْحَسَنِ وَ اِلَیْكَ بِمُوالاتِكَ وَ بِالْبَراَّئَةِ مِمَّنْ اَسَسَّ اَساسَ ذلِكَ وَ بَنى عَلَیْهِ بُنْیانَهُ وَ جَرى فى ظُلْمِهِ وَ جَوْرِهِ عَلَیْكُمْ وَ على اَشْیاعِكُمْ بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَیْكُمْ مِنْهُمْ وَ اَتَقَرَّبُ اِلَى اللَّهِ ثُمَّ اِلَیْكُمْ بِمُوالاتِكُمْ وَ مُوالاةِ وَلِیِّكُمْ وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْداَّئِكُمْ وَ النّاصِبینَ لَكُمُ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ وَ وَلِىُّ لِمَنْ والاکُمْ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداکُمْ فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذی اَکْرَمَنی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِیاَّئِکُمْ وَ رَزَقَنِی الْبَراَّئَةَ مِنْ اَعْداَّئِکُمْ اَنْ یَجْعَلَنی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَاَنْ یُثَبِّتَ لی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ
وَ اَسْئَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنِى الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارکم مَعَ اِمامٍ هُدىً مَهدی ظاهِرٍ ناطِقٍ (بِالْحَقِّ) مِنْكُمْ
تمام عمر به یابن الحسن گشودم لب
چه می شود که جواب مرا دهی یک بار
لوای سرخ حسینی، فراز گنبد او
زند صدات که فریاد انتقام بر آر
امام زمان که تشریف میارن تکیه بر دیوار کعبه میزنن تو جملاتی که خودشون رو معرفی میکنن میفرماین:
اَلا یا اَهل العالم أنا الصمصام المنتقم؛ ای اهل عالم من منتقم هستم، من آمده ام که انتقام بگیریم... من پسر حسینم
اَلا یا اَهل العالم إن جدّی الحسین قتلوه عطشانا؛ ای اهل عالم جد من حسین رو تشنه کام کشتند،ای اهل عالم جد من حسین رو عریان رو خاک انداختند...
وَ اَسْئَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنِى الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارکم مَعَ اِمامٍ هُدىً مَهدی ظاهِرٍ ناطِقٍ (بِالْحَقِّ) مِنْكُمْ
گریزهای زیارت عاشورا 👉
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ......
لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِي بِكَ
🔰 آیتالله میرباقری:
سیر امت تا عصر لقاء، که عصر ظهور است، با امام حسین(ع) ممکن میشود.
کسانی به امام زمان(عج) میرسند که با امام حسین(ع) سیر میکنند: «لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِي بِكَ فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِي أَكْرَمَ مَقَامَكَ وَ أَكْرَمَنِي بِكَ أَنْ يَرْزُقَنِي طَلَبَ ثَارِكَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ» (زیارت عاشورا).
خونخواهی امام حسین(ع) در رکاب امام زمان(عج)، روزیِ کسانی است که مصیبت عاشورا در دل آنها بار انداخته و عظمت پیدا کرده است.
#الی_الحبیب
.👇
.
#قسمت_دوم #روضه اربعین حسینی اجرا شده به نفسِ کربلایی جبار بذری
●━━━━━━───────
*یزید وقتی اشک تمساح ریخت ما پشیمونیم. ابن زیاد دستورشو داد. فلانی دستور داد، فلانی سر و برید، فلانی فلان کار کرد. ما پشیمونیم اومد پیش امام سجاد شروع کرد به گریه کردن گفت: آقا پشیمونیم اینجا یه حرفی به امام سجاد زد گفت: آقا به ما بگو این همه مصیبت دیدی هزینه اش چقدره ما بدیم..*
چهل روزه که از روی نی حال منو دیدی
بگو چرا پس حال خواهر و نپرسیدی
بیسر شدی و بی سر و سامونمون کردی
قرآن روی نی خوندی و دلها رو خون کردی
*اومد بالا مزار برادر..*
من اومدم سر مزارت
نگو که نیستم آشنا نه
من که تو رو خوب میشناسم
بگو منو میشناسی یا نه؟
تازه یه چند روزه میتونم
بپوشونم سرم رو داداش
اینا چهجور میدن قیامت
جواب مادرم رو داداش
یک اربعین من با سر تو دربدر بودم
با خندههای قاتل تو همسفر بودم
تو روی نی، زینب به پابوس تو افتاده
چشمای بد دنبال ناموس تو افتاده
زیرنگاه مردم آب خدایی
خیلی تاب آوردم
چه خاطرات سخت و تلخی
از مجلس شراب آوردم
گفتم که حرمله برامون دردسر داره
تموم راه رقیه رو مدنظر داره
با گریه رفتم آخرش با گریه برگشتم
رقیه رو بردم و بی رقیه برگشتم
تمومشونو پس آوردم
هرچی امانت از تو داشتم
مونده فقط طفل سه ساله
که تو خرابه جا گذاشتم
* ای وای من.. تا این قافله رسید کربلا همه باید ببینن امام چه میکنه. رفقا اصلاً من میگم بعد شام خودش یه روضه دیگه است.این قافله رو نعمان بن بشیر که میخواست راه بندازه امام سجاد گفت: نعمان! ما خیلی وقته واسه کشتههامون گریه نکردیم این اشک تمساحی که گفتم این حرفا باید اربعین زده بشه اشک تمساحی که یزید ریخت دستور داد به نعمان گفت: نعمان! اینا خیلی سختی دیدن بزارید این مسیر به راحتی به مدینه برسن همینطور گریه میکرد با یه حالت حزنی لعنت الله علیه.. یه جملهای داره میگه هر جا دیدی علی بن الحسین چادر به زمین گذاشت شما ازش فاصله بگیرید نذارید این وحشت تو دلشون بمونه این جمله، جمله نعمان میگه یه نگاه به چهره بچههای حسین کردم از سوز سرمای شب از گرمای روز این صورت بچهها پوست انداخته بود دستور دادن که شبانه راه بیفتیم روزا استراحت کنن.همه این بچهها رو زینب آروم میکرد. تا رسیدن کربلا هر کار امام میکنه باید انجام بدن دوشادوش امام پشت سر امام این قافله راه افتاد. حضرت یه نشونی گذاشته بود سر قبر امام "هذا قبر حسین بن علی الذی قتلوا عطشانا" اومدن کنار همین قبر زانو زدن چقدر گریه کردن چقدر ناله زدن این چیزی که اول گفتم هیچ جای تاریخ نداریم الا اینجا همینه..یه وقت امام سجاد صحنهای رو دید باید همه رو یه جوری از سر قبر پدر جمع و جور میکرد دید زنا چادر به سر گرفتن از زیر چادر دارن گریبان چاک میزنن مو پریشان میکنن. یا صاحب الزمان.. داداش نبودی ما رو کجا که نبردن منو ببخشید این حرفو میزنم.. داداش نبودی چه چشما که ما رو ندیدن تا امام سجاد این صحنه رو دید..همه وجود آقا به لرزه اومد گفت: همه بلند شید. همه بلند شید این کاروان باید راه بیفته دیدی وقتی یه اتفاقی میفته میگن همه رو جمعش کنید بریم این صحنه باید از هم باز بشه دیدید این صحنه واسه خیلیا پیش امام سجاد همه رو بلند کرد گفتن بریم سر قبر اون آقایی که مادرش نبود کربلا مادرا مادری کنن خواهرا خواهری کنن. رفقا همه بلند شدن سکینه بلند نشد. سکینه مگه نمیخواستی درد دلاتو به عموت بگی خب بلند شو دختر. همه بلند شدن سکینه بلند نشد امام سجاد اومد کنار خواهر گفت خواهرم بلند شو برادر قربونت بشه بلند شو بلند شو راه بیفتیم بریم سر قبر عمو حالا گریه کن گفت: نه برادر آخه من اون مشک خالی آبو به عمو دادم. من شرمنده عمومم من رو ندارم کنار عمو بیام.این انسی که بین سکینه و اباالفضل بوده چند جا تو تاریخ داریم یه دونه اش اینجاست تو روز اربعین..*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اربعین #روضه_اربعین #شام
#کربلایی_جبار_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
#قسمت_دوم #روضه امام حسن مجتبی علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید رضا نریمانی
●━━━━━━───────
تیرها گر چه به تابوت تو را دوخته اند
لااقل پیکر خونین تو دارد کفن
اشکهایش به مادرش رفته
سینه ی پر شراره ای دارد
نه به یک تشت اکتفا نکنید
جگر پاره پاره ای دارد
از علی هم شکسته تر شده است
*وقتی اون مرد اومد آقا رو دید محاسن سفید شده، الان در طب ثابت شده میگه طرف داره دق مرگ میشه غمباد شده، میگن چی شده؟ میگن خبر ناگهانی شنیده
یهو یه نفر بزنه تو گوش مادرت، تو هم ببینی..*
از علی هم شکسته تر شده است
علتش کینه ها حسادتهاست
غربت چشمهای مظلومش
سند محکم خیانتهاست
خواهرش را کسی خبر نکند
مادرش خوب شد که اینجا نیست
لخته خونها سر لج افتادن
هیچ تشتی حریف آنها نیست
از غرور شکسته اش پیداست
صبر همصحبت دل آقاست
نه من از چشم سر نمیبینم
کوچه ای شوم قاتل آقاست
*کدوم کوچه رو میگی؟بلدی آدرسشو؟
میدونی کجاست؟؟*
کوچه ای تنگ کوچه ای تاریک
شده کابوس هر شب آقا
برگه را پس بده نزن نامرد
چیست این جمله بر لب آقا
از صدای شکستن بغضش
چشم دیوارها سیاهی رفت
مادرش راه خانه ی خود را
تا زمین خورد اشتباهی رفت
تا که باغش میان آتش سوخت
میله های قفس نصیبش شد
کودکی نه، بگو خزان بهار
پیری زودرس نصیبش شد
نفسش بند آمده ای وای
به خدا نای روضه خوانی نیست
شکر دارد که گوشه ی این تشت
لااقل چوب خیزرانی نیست
راهمونو بست فکرشو نمی کردم
مادرم نشست فکرشو نمی کردم
گوشواره شکست فکرشو نمی کردم
یکی نبود بگه نامرد، بس کن یه زنه
فکرشم نمی کردم این جور بزنه
قدّم نرسید آخر حالا منمو حسرت
من موندم و یه کوچه من موندم و خجالت
آهِ مادر و، نه میره از یادم
من دوشنبه رو، نه نمیره از یادم
دیوار و سر و، من نمیره از یادم
آخه به یک ضربت دو سیلی خورد زهرا
یکی از ضرب دست و آن یک ز دیوار
*همچین که سیلی زد، میدونی چجوری زده؟ عین روایتو میگم دو دستی زد تو صورت مادرم..*
سند غربت بابام امضا شده بود
نه نمیره از یادم اون روی کبود
لبخنده رو لبای بابامونو گرفتن
بی دینای مدینه دنیامونو گرفتن
روزگار من با غم دلم سر شد
حال مادرم هر دقیقه بدتر شد
درد پدرم دیگه چن برابر شد
نمیدونم چرا دستاش بالا نیومد
هی نفس نفس میزد حرفی نمیزد
سنّی ندارم اما، موهام همه سفیده
دیدیم سر جوونیم ناموس ما شهیده
قدّم نرسید آخر حالا منمو حسرت
من موندم و یه کوچه من موندم و خجالت
هیشکی نبود بگه این گل که پرپره
این زن که میزنید ناموس حیدره
از عمد مادر و پیش پسر زدند
از عمد با لگد محکم به در زدند
مادرم از قدیم می زد حرف
مادرم سر به زیر می زد حرف
مردک پست رذل، سیلی زد
بی هوا با دو دست سیلی زد
دل من ،شکست در کوچه
مادرم تا نشست در کوچه
استراحت نداشت مادر ما
خواب راحت نداشت مادر ما
*می دونی مادر ما چجوری میخوابید؟*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_حسن_علیه_السلام
#سید_رضا_نریمانی
#هفتم_صفر #شهادت_امام_حسن
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.