eitaa logo
🌱 حـــديثــــ‌ عـــشـــق (رمان)
7.4هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
❤ #حـــديثـــ‌عــشــقِ تــو دیــوانــه کـــرده عــالــم را... 🌿 رمان آنلاین #چیاکو_از_خانم_یگانه ♻ #تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
ما را کسی شناخت که با عـشق آشناست ؛ تاریخ ما ادامه‌ی تاریخ کربلاست ...
⚘﷽⚘ ازمیان جمعِ دانشجو و عالمِ در جهان هرکسی شدفارغ التحصیلِ هیئت ،برتراست رسیدن به سن ۳۰ سال، بعد از آقا علی اکبر(علیه السلام) برایم ننگ است. تن و بدن سالم داشتن بعد از آقا علی اکبر(ع)؛ اصلاً نمی توانم تصور کنم. فرق سالم را بعد از آقا علی اکبر(ع) نمیخواهم. چقدر خوب میشد سر در بدنم نداشته باشم. چقدر جالب و رؤیایی و زیباست وقتی ارباب می آیند بالای سرم. تن تکه تکه ام برایشان آشنا باشد و با دیدن شباهت های بدن من و شهزاده علی اکبر(ع) کمی از آن غم و غصه بدن اربا اربا تسلی پیدا کند. خدایا نگذار آرزو به دل بمیرم. قسمتی از وصیتنامه 🌷 فرمانده یگان خط شکن علی اکبر(ع) لشکر پر افتخار فاطمیون
: شرمندہ ام از این ڪه یڪ جان بیشتـر ندارم تا در راہ ولی عصــر (عج) و نایب برحقش امام خامنه ای فـــدا ڪنم . . .
۳۵سال بی‌خوابی جانباز دفاع مقدس 🔹‌غضنفر موسوی متولد ۱۳۳۴ در روستای رهیز از توابع شهرستان سمیرم در سال ۶۴ در عملیات والفجر ۸ شیمیایی و دچار مشکلات اعصاب و روان و طی درمان‌های متعدد و با شوک برقی از تیرماه ۶۵ دچار بی‌خوابی شده و امروز ۳۵ سال است که شبانه‌روز بیدار است. 🔹️او می‌گوید خلسه تنها راه درمان خستگی‌اش است. «در مکان خلوت و آرام که حالت خلسه بیشتر ‏هست تسبیحات حضرت زهرا (س) را ‏می‌خوانم که از گردن به پایین سبک می‌شود و احساسشان نمی‌کنم». 🔹خلسه حالت خاصی از آگاهی است که بدن در وضعیت آرامش بوده و ذهن کاملاً آگاه و بیدار باشد. در این حالت امواج ذهنی در شرایط آلفا قرار می‌گیرند و تلقین‌پذیری انسان افزایش می‌یابد. جانبازان شیمیایی جانبازان قطع نخاعی جانبازان مغز واعصاب همه همرزمان وهمسنگران شهیدان🌹🌹🌹🌹🌹 برای سلامتی وشفای عاجل وآرامش فکر وروح وقلب این عزیزان صلوات محمدی 💚 برای صبر دل خانواده هاشون وآرامششون هم صلوات محمدی 💚
اینجاســـت... ڪہ با باید گفت: عصـــاے دست بابا شد!! من خاڪ شوم!😭 پاے پدر شهید را مے بوسم...😭
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️ 🌿❄️ ❄️ فردای آن شب عجیب، همه چیز عجیب تر از همیشه بود! وقتی به شرکت رفتم هنوز درگیر تفکرات شبانه ام بودم و درگیر این سوال که چرا این دخترک چادری برایم یک دفعه مهم شد؟! آنقدر که دلم نمی خواست هوتن برای مقاصد خودش به او نزدیک شود. و حتم هم داشتم که هوتن وقتی روی دختری فوکوس کند، دست بردار نیست. نتیجه ی این قطع و یقین این بود که باید با خود سرابی یا همان دخترک چادری چشم خاکستری.... یا اصلا.... باران!.... حرف می زدم. بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم و افکارم که چرا اصلا اینقدر پیگیر قضیه ی هوتن و باران هستم، بالاخره با هزار و یک دلیل خودم را قانع کردم که من هوای این دختر را خواهم داشت. سن کمی نداشتم که بگویم کم دختر اطرافم دیده ام..... نزدیک سی سالم بود. اما نمیدانم چشمم در کدام نخ چادر این دختر گیر کرده بود اصلا! بعد از آن همه فکر و خیال و آشفتگی از دست هوتن، تنها راه حل این بود که با خودش صحبت کنم. و من برخلافِ همیشه.... تا کنار در اتاقش رفتم. و چند ضربه به در زدم و وارد شدم. اَشکانی مدیر سابق تبلیغات با دیدنم تعجب کرد و خودش، همان دخترک چادری چشم خاکستری، یک دفعه سر بلند کرد و نگاهم. _شمایید جناب فرداد؟! هر دو برخاستند. و من ناچار شدم بگویم. _بفرمایید.... خانم سرابی چند دقیقه کارتون داشتم. _اگر تماس می گرفتید خودم می اومدم اتاقتون. _اشکال نداره حالا من اومدم سری به شما بزنم.... منتظرم. و بعد با یک ببخشید از اتاق بیرون زدم. به اتاقم برگشتم که آمد. با آنکه من در اتاق قدم میزدم اما او را دعوت به نشستن کردم. _بفرمایید خانم سرابی. نشست روی صندلی مقابل میزم و من هنوز در وسط اتاق، آهسته قدم میزدم. _بفرمائید جناب فرداد. _خب.... در مورد هوتن می خواستم صحبت کنم. _هوتن!!... نمی شناسم. _منظورم دوست من جناب مهندس که یه مدت تو شرکتش کار کردید هست. _آهان... بله.... جناب مهندس... بفرمایید. ایستادم و نگاهش کردم. او هم نگاهش روی صورتم ماند. یعنی او هم متوجه ی تغییر خط فکری ام شده بود!؟ ❄️🌿 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹 🌿 ❄️🌿 🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
هدایت شده از 💚 تبلیغات فاطمی 💚
🌼🌼🌼🌺🌺🌺🌺🌺🌼🌼🌼 حجاب سرای صبا ارائه دهنده: 🔅 فروش انواع پارچه‌های چادر مشکی ایرانی و خارجی 🔅 فروش انواع چادر آماده 🔅 فروش انواع چادر بچه‌گانه ⚜ دوخت انواع چادر، عبا و ... روزها و ساعتهای کار حجاب سرا: هر روز به جز جمعه‌ها -  ۹  الی ۱۸ 👈 حضور آقایان بلامانع است. آدرس: تهران-مینی سیتی-شهرک شهید محلاتی- خ جهاد- پاساژ دریا 📞 تلفن:  02122473824 ارتباط با ادمین @Hgh_1229 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 لینک دعوت کانال حجاب‌سرای صبا در ایتا https://eitaa.com/joinchat/2227437585C739fc53f19 لینک دعوت کانال حجاب‌سرای صبا در سروش splus.ir/sabahj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام سلام صد تا سلام روزت بخیر دوست من☀ 🌹نیایش صبحگاهی🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌺الهی ای دور نظر و ای نیکو حضر 🌺و ای نیکوکار نیک‌منظر،ای دلیل هر برگشته، 🌺و ای راهنمای هر سرگشته،ای چاره ساز هر بیچاره 🌺و ای آرندهٔ هر آواره،ای جامع هر پراکنده 🌺و ای رافع هر افتاده ، دست ما گیر 🌺ای بخشنده بخشاینده. ✅امروز ساحل دلم را به پروردگارم می‌سپارم و می‌دانم زیباترین و امن‌ترین قایق را برایم می‌فرستد.او همواره بر من آگاه و بیناست.خدایا شکرت🙏🏻
❌ شُبهه 😳 به جای روزه گرفتن، گرسنه‌ای را سیر کنید! ✅ پاسخ شبهه فوق از مغالطه «به‌جای..» یا «تقابل ارزش‌ها» استفاده کرده است. به قول قدیمی‌ها، «هر چیز به جای خود نیکوست» یا می‌گفتند: «هرگلی بویی دارد». پاسخ این مغالطه را از زبان یک شاگرد ریاضی در عکس فوق بخوانید. 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
شخصی از پیامبر پرسید؛ چیکار کنیم شیطان از آدم فرار کنه؟ پیامبر(ص) فرمودن: بگیر! روزه‌ِ تو شیطان را ضعیف و ناتوان می‌کند و خداوند را از تو خشنود می‌کند✨♥️
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️ 🌿❄️ ❄️ _چی شده جناب فرداد؟.... من اشتباهی مرتکب شدم؟ _نه... نه اصلا بحث کاری نیست. ناچار از آن سردرگمی، جلو رفتم و نشستم روی صندلی مقابلش. نگاهش کمی سر به زیر شد. چادرش را کشید روی پاهایش و منتظر شنیدن حرفهایم شد. _خواستم شما رو ببینم که در مورد هوتن به شما هشدار بدم. همان کلمه ی هشدار، سرش را بلند کرد سمتم. _هشدار!! _هوتن شاید مدیر خوبی باشه که هست ولی قطعا در موارد دیگه نمیشه زیاد روش حساب کرد. _ببخشید منظور شما از موارد دیگه چیه؟! سخت بود گفتن همه ی منظورم. _خب.... خب ایشون از شما خوشش اومده و قصدش آشنایی با شماست اما.... هنوز بعد از اما را نگفته، لبخندی زد و گفت : _جناب فرداد.... هر دختری در مسیر زندگیش با آدم هایی برخورد میکنه که قطعا باید در موردش تصمیمات مهمی بگیره.... این مسئله شخصیه... لطفا بذارید خودم در موردش تصميم بگیرم. فکر کرد قصدم دخالت است! پوزخندی زدم. _اتفاقا من کاری به تصمیم‌گیری شما ندارم... فقط خواستم بگم مراقبش باشید.... هوتن اهل ازدواج و تعهد زندگی زناشویی نیست..... _میدونم.... _میدونی؟! برخاست و با یک لبخند نگاهم کرد و باز نگاهش را پایین انداخت. _خودم میتونم در مورد ایشون تصميم بگیرم... لطفا دیگه تو موارد شخصی، با من صحبت نکنید. عصبی از این طرز برخوردش، صدایم را بالا بردم. _عجب!.... واقعا به جای تشکرتونه؟!.... به جای اینکه از من تشکر کنید که راهنمایی تون کردم و خواستم بهتون بگم هوتن چه جور آدمیه، دارید به من میگید که دخالت نکنم؟! برخاسته بود و در حالیکه چادرش را مرتب میکرد جواب داد : _ممنون از راهنمایی شما.... ولی این جور کارها یه کم خصوصی محسوب میشه.... بهتره در مورد کاری با هم صحبت کنیم جناب فرداد. حرصم گرفت. کم سختم بود که بهش در مورد هوتن هشدار بدهم که با حرفی که زد کلا منصرفم کرد. با عصبانیتی که سعی می کردم با خونسردی مهارش کنم گفتم : _باشه هر طور راحتی.... بفرمایید سرکارتون. ❄️🌿 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹 🌿 ❄️🌿 🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
شهید عباس بابایی: اگه شده نان خشک بخور ولی دوستت و فامیلت را که چیزی نداره یا کسی که بیچاره است را از بیچارگی نجات بده «سالروز شهادت 15مرداد شهید عباس بابایی»
گم میشوم میان هایم... و محو نگاهت که مشتاقانه را به انتظار نشسته ای...
💌🌙 عمریست برایم خدایی کردھ‌ای بندگے نکرده‌ام، جرمم را مَبین مرا بھ فضل تو امید است .
🔸 چگونه از غیبتی که کردیم توبه کنیم؟
خدایـا! مـن‌بہ‌خـودم‌بـدڪࢪدم...! بـاگنـاهام،خیـلی‌ازتـودور‌شـدم...مـن‌امیـدے‌جـز‌تـونـدارم! °°ڪـاش‌یہ‌ڪاࢪے‌ڪـنے،مثـل‌قبلا‌ها،بـیشـتر‌ڪنـارهم‌بـاشـیم!°° دلـم‌بہ‌خا‌طرات‌خـوبـم‌بـاتورفت...هـمونایی‌ڪہ‌گناهام‌نابودشون‌ڪرد! "چیـزی‌نمیگم....فقط...." دوسـ♥️ــٺ‌دارم....! 💔
💛🌻 ‌گرگفتم‌ڪہ‌خوشبختم‌درعالم‌،‌عِلتےدارد.. ڪہ‌دل‌با‌حُبِّ‌آقا‌؎‌خراسان‌قیمتےدارد..! 💛¦⇠ •••━━━━━━━━━
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️ 🌿❄️ ❄️ بعد از رفتنش، خیلی از خودم عصبانی بودم. اصلا راست می گفت. به من چه مربوط بود که او می خواهد در مورد هوتن چه تصمیمی بگیرد. اما با همه ی این ها، باز نمی دانم چرا فکرم درگیرش بود. لعنتی مدام انگار جلوی چشمم بود. یا در افکارم یا خودش برای کاری یا حرفی در اتاقم. و من.... اصلا هنوز دقیق نمی دانستم که چه اتفاقی افتاده است که آنقدر درگیر او هستم. چند روزی گذشت. بعد از آمدن باران که اسمش را دختر چشم خاکستری گذاشته بودم، باز فروش محصولات شرکت بالا رفت. از کارش راضی بودم. خیلی دقیق و نکته سنج بود اما از اینکه نگذاشت تا در مورد هوتن با او حرف بزنم، کمی دلخور بودم. و باز سر و کله ی هوتن پیدا شد. خصوصیت اخلاقی اش بود.... من او را خوب می شناختم. خدا نکند که او چیزی را بخواهد....تمام تلاشش را برای بدست آوردنش می کند و اصلا باید بدستش بیاورد و همین قاعده ی کلی اخلاق هوتن بود که نمی توانستم بپذیرم. مخصوصا که خودم هم هنوز نمی دانستم دقیقا چرا و به چه علت می خواهم هوتن دست از سر باران بردارد؟! آن روز در شرکت بعد از چند روز که خواستم در مورد هوتن به باران هشدار بدهم و خودش اجازه نداد، من هم خودم را به بی خیالی زدم و با جدیت و اخم سعی کردم خودم را بی توجه نشان دهم اما..... ساعت 4 بعد از ظهر بود و داشتم برای برگشتن به خانه، میزم را کمی مرتب می کردم که در اتاقم باز شد. هوتن بود! بدون حتی در زدن. می خواست اذیتم کند به تلافی چند روز قبل... این را مطمئن بودم. _سلام جناب فرداد. _بهت گفتم این ورا نبینمت. _چقدر تو لوس شدی رادمهر!.... حالا پیدام بشه چی میشه؟ کتم را از پشت صندلی ام برداشتم و تن کردم. _ببین هوتن.... محیط شرکت منو به گند نکش خواهشا. خندید. _گند رو خوب اومدی ولی به جان تو همین یه بار میخوام سر به راه بشم.... میخوام توبه کنم.... میخوام بزنم تو کار حلال. از چرندیاتی که بلغور کرد چیزی نفهمیدم، تنها با اخم نگاهش کردم که خودش توضیح داد. _میخوام از این دختره خواستگاری کنم. یعنی هر چیزی فکرش را می کردم جز همین! _چی؟!... خواستگاری؟!.... چرت نگو سر جدت بابا.... تو اهل زن و زندگی نیستی. باز خندید. _میشم..... به خاطر این دختره میشم. ❄️🌿 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹 🌿 ❄️🌿 🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
♥️‌✋🏻 ای‌شاه‌ڪلید‌همه‌حآجآتم نامت‌سبب‌قبولے‌طاعاتم حتی‌نفسی‌که‌میڪشم،واللهِ مدیونِ‌سه‌ساله‌عمه‌ے‌سآدآتم 🖐🏻¦⇠ ♥️¦⇠
‌ ‌🌷 صبحم باش تا به شوقِ از شب بگذرم ؛ ای حضور از آفتاب زیباتر ... سلام صبحت بخیر❤
⭕️ یه جوری هی میگن چرا روزه میگیری، آدم شک میکنه نکنه ما روزه میگیریم اونا گشنه‌شون میشه :) 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•