eitaa logo
📚 حدیث شیعه 📚
304 دنبال‌کننده
180 عکس
70 ویدیو
9 فایل
ـــــــــلامـ 👋 🌺 بہ‌کانال‌ماخوش‌اومدین. 🌺 اینجامےتونےاطلاعاتـــــ‌دینےومذهبے‌خودتوبالا ببری. 🌺 مابادقتـــــ‌وحوصلہ،سعےمےکنیمـ مطالبےرو بارگزاری‌کنیمـ‌کہ‌درعین‌سادگےو روان‌بودن،مہم‌و کاربردی‌همـ‌باشن. مدیر: @saeedsadat با احترام، تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 اخلاق اسلامـــے 🌺 جلســـــــــہ ۱ 🌺 منظور از اخلاق چیست؟ در صفحه آپارات حدیث شیعه 👇 https://aparat.com/v/cljkd کانال ایتای حدیث شیعه 👇 @hadise_shia
📚 خلاصه مطالب جلسه ۱ اخلاق اسلامی 🔸اخلاق اسلامی دو معنا دارد. 🔹۱. اخلاق به معنای اخص، که همان حُسن خُلق است. 🔹۲. اخلاق به معنای اعم، که دارای ۳ بخش است. 🔺بخش اول. رابطه بین عبد و خالق 🔺بخش دوم. رابطه بین فرد و خودش 🔺بخش سوم. رابطه بین فرد و جامعه 🔸اهمیت اخلاق، از جهت تاثیر آن، در تقرّب به خدا است. 🔹اعتقاد به آخرت، انگیزه اصلاح اخلاق است. 🔸یکی از مبانی اخلاق اسلامی، حجیّت عقل است. 🔹مبنای دیگر اخلاق اسلامی، احکام شرعیّه است. 🔸عقل و اخلاق، بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند. @hadise_shia
دراین هوای بهاری، شدم دوباره هوایی بهار می‌رسد امّا، بهارِ من تو کجایی 🌺 سال نوتون، امام زمانی 🌺 در بهار طبیعت، دعا کنیم که خدا، بهار دلها رو هم برسونه 🌺 اللّهم عجّل لولیّک الفرج @hadise_shia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 شاخصــــــــــہ‌نہم 🔹آقاى وكيلى در کتاب عرفان و حكمت، صفحه ۵۴، می گوید: 🔺«ويژگى عرفان منفى، آن است كه در او، فاصله معصوم از غير معصوم، از بين برود و يا كم رنگ شود، در مقابل، عرفان مثبت، كه اين فاصله را كاملاً حفظ مى كند و غير معصوم را بر فرض انسان كامل بودن نيز، خالى از نوعى سهو و خطاء در مسائل علمى نمى داند و لذا به غير معصوم نيز در مسائل غير علمى تعبّد صددرصد ندارد» 📚 پاسخ: 🔸اين خصيصه، در عرفان مثبتى كه آقاى وكيلى مدافع آن است نیز، وجود دارد. 🔹فرزند آقاى طهرانى در کتاب نور مجرّد، ج ۱، صفحه ۲۵۹، مى نويسد: 🔺حضرت علاّمه والد فرمودند: «ولايت آقاى حدّاد، عين ولايت ائمّه طاهرين است و هيچ فرقى نمى كند، يعنى در سير إلى اللّه، هرجا كه آن اوصياى الهى رفته اند، ايشان نيز رفته است» 🔸در همان کتاب، صفحه ۵۲۴ می گوید: 🔺«ولايت آقاى قاضى و آقاى حدّاد، كلاًّ ولايت كاملين از اولياى الهى، با ولايت امام زمان، فرقى نمى كند» 🔹در صفحه ۵۵۹ می گوید: 🔺«بايد دانست كه فعل اولياء خدا، عين حقّ بوده و در آن خطاء راه ندارد، كسى كه به مقام فناء رسيده و به آبشخور توحيد راه يافته و به هدايت و طهارت محضه دست نموده، در حريم او لغزش وجود ندارد» 🔸در صفحه ۵۵۸ می گوید: 🔺«علاّمه والد مى فرمودند: انسان، از امثال مرحوم قاضى، نبايد در فتوا، مطالبه دليل نموده يا به خاطر نيافتن مستند فتوا، به ايشان اعتراض نمايد، خودِ فرمايش مرحوم قاضى سند و حجّت است» 🔹در صفحه ۵۶۳ می گوید: 🔺«تراوشات نفوس اولياء حضرت حقّ، همگى طاهر و پاك بوده و نفوس را به سوى حضرت پروردگار، به حركت در مى آورد و لذا از اين جهت، عين حقّ بوده و فعل خداوند محسوب مى گردد، همگى بر صراط مستقيم سير مى نمايند» ...................کانالـ‌حدیثـ‌شیعہ👇 @hadise_shia
💠 روایتی طولانی در کتاب فتنه ها و محنت ها (بحار، جلد ۲۸، صفحه ۸۶) آمده است. در این روایت، حذیفة بن یمان، والی امیر المؤمنین در شهر مدائن، دیده ها و شنیده های خود را بیان می کند. 💠 این گفته ها، حاوی مطالب مهمی است. پیشاپیش از طولانی شدن مطلب، عذر خواهی می کنیم. ....................کانالـ‌حدیثـ‌شیعہ👇 @hadise_shia
🔸وقتی حذیفه نامه امیر المؤمنین علیه السلام را برای مردم خواند و خود نیز خطابه ای خواند، جوانی عجم از میان مردم برخاست و در حالی که شمشیری بر کمر داشت، از دور او را صدا زد و گفت: 🔹ای امیر، شنیدیم که می‌گویی: همانا ولیّ حقیقی شما، تنها خدا و پیامبرش و امیرالمؤمنین است و با این سخن خود به خلفای پیشین کنایه می‌زنی که آنان در حقیقت امیر المؤمنین نبوده اند؛ ای امیر! خدا تو را بیامرزد! این سخن را برایمان تشریح کن و آن را از ما پوشیده مدار؛ چرا که تو از آنانی هستی که خود شاهد بوده ای و به چشم خود دیده ای، و ما درستی امیر المؤمنین بودن آن‌ها را به گردن خودشان انداخته ایم، و خداوند شاهد بر خیر خواهی شما برای امّتتان و صحت روایاتی که از پیامبرتان نقل می‌کنید، است. 🔸حذیفه گفت: ای مرد! حال که این گونه پرسیدی و جویا شدی، به سخنانم گوش فرا ده و دریاب چه می‌گویم؛ این که به خلفای پیش از علی بن ابی طالب، امیر المؤمنین گفته می‌شد، بدان جهت بود که مردم آن‌ها را این طور صدا می‌کردند. اما علی بن ابی طالب را جبرئیل، از سوی خداوند متعال به این اسم نامید و رسول نیز شاهد بود که جبرئیل، ایشان را با نام امیرالمؤمنین درود فرستاد و اصحاب رسول خدا نیز در طول حیات ایشان، علی علیه السلام را امیرالمؤمنین می‌خواندند. 🔹جوان گفت: خدا تو را بیامرزد! ما را از چگونگی این قضیه آگاه ساز. 🔸حذیفه گفت: پیش از آن که آیه حجاب نازل شود، مردم هر وقت می‌خواستند، پیش رسول خدا - صلی الله علیه و آله - می‌رفتند؛ رسول خدا - صلی الله علیه و آله - آن‌ها را نهی کرد که زمانی که دحیه بن خلیفه کلبی در نزد ایشان است، کسی پیش ایشان نرود. زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله به همراه دحیه مشغول نامه نگاری با قیصر، پادشاه روم، و بنی حنیفه و پادشاهان بنی غسان بود و جبرئیل با هیأتی انسانی نازل می‌شد، از این رو رسول خدا - صلی الله علیه و آله - مسلمانان را نهی نمود که وقتی دحیه نزد ایشان است، پیش ایشان نروند. 🔹حذیفه گفت: روزی، اواسط روز برای انجام کاری نزد رسول خدا - صلی الله علیه و آله – رفتم، به امید آن که کسی پیش ایشان نباشد. دیدم دحیه نزد رسول خدا نشسته و پیامبر خوابیده و سر ایشان در دامن او بود. وقتی دیدم دحیه آن جاست، برگشتم و در راه بازگشت به علی بن ابی طالب - علیه السلام - برخوردم. ایشان فرمودند: از کجا می‌آیی ابن یمان؟ گفتم: از نزد رسول خدا - صلی الله علیه و آله-. فرمودند: نزد ایشان چه می‌کردی؟ گفتم: می‌خواستم در مورد فلان مسأله با ایشان صحبت کنم، و علت رفتنم پیش ایشان و این که موقعیت برایم فراهم نشده بود را برایشان بازگو نمودم. فرمودند: برای چه؟ گفتم: دحیه کلبی نزد ایشان بود. 🔸از علی - علیه السلام - خواستم تا کاری کنند که من به حضور رسول خدا برسم. فرمودند: با من بازگرد به آن جا برویم. با ایشان بازگشتم و وقتی به در خانه رسیدیم، من بر در خانه نشستم و علی علیه السلام، وارد خانه شد و سلام کرد. صدای دحیه را شنیدم که گفت: و علیک السلام یا امیر المؤمنین و رحمة الله و برکاته، و بعد گفت: بنشین و سر برادر و پسر عمویت را از دامن من بگیر که تو به او اولی هستی. 🔹علی - علیه السلام - نشست و سر رسول خدا - صلی الله علیه و آله - را در دامن خود گرفت و دحیه از خانه بیرون آمد. علی فرمود: ای حذیفه! بیا داخل! داخل رفتم و نشستم، چیزی نگذشت که رسول خدا - صلی الله علیه و آله – بیدار شدند رو به چهره علی - علیه السلام - لبخندی زدند و فرمودند: ای علی! سر مرا از دامن چه کسی برگرفتی؟ ایشان گفت: از دامن دحیه کلبی. پیامبر فرمود: او جبرئیل بود؛ هنگامی که وارد شدی چه به او گفتی؟ و او به تو چه گفت؟ علی علیه السلام فرمود: وارد شدم و سلام کردم و او گفت: و علیک السلام یا امیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: ای علی! پیش از آن که اهل زمین بر تو سلام بفرستند، ملائکه خداوند و ساکنان آسمان‌ها با نام امیرالمؤمنین بر تو سلام فرستادند. ای علی! جبرئیل این کار را به امر خداوند متعال نمود و پیش از این که تو به این جا بیایی، از طرف پروردگارم عزّ و جلّ به من وحی کرد که این کار را بر مردم واجب سازم و إن شاء الله این کار را خواهم نمود. 🔸فردای آن روز رسول خدا - صلی الله علیه و آله - مرا برای کاری به نواحی فدک فرستادند و چند روزی در آنجا ماندم. وقتی برگشتم، دیدم مردم پیرامون این موضوع سخن می‌گویند که رسول خدا صلی الله علیه و آله به مردم امر کرده اند علی علیه السلام را با نام امیرالمؤمنین سلام دهند و این که جبرئیل - علیه السلام - این امر را از سوی خداوند عزّ و جلّ آورده است. من گفتم: رسول خدا - صلی الله علیه و آله - درست فرموده اند و من خودم شنیده‌ام که جبرئیل، علی - علیه السلام - را با نام امیرالمؤمنین سلام دادند و قضیه را برایشان گفتم.
🔹وقتی داشتم این جریان را در مسجد برای مردم می‌گفتم، عمر بن خطاب شنید و به من گفت: یعنی تو جبرئیل را دیده ای و صدایش را شنیده ای!؟ مراقب سخنت باش که ادعای بزرگی می‌کنی، و یا حالت آشفته شده است؟ گفتم: آری صدایش را شنیدم و او را دیدم، خداوند بینی دروغ گو را به خاک بمالد. او گفت: ای ابوعبدالله! چیز عجیبی را دیده و شنیده ای. 🔸حذیفه گفت: وقتی داشتم از دیده‌ها و شنیده هایم سخن می‌گفتم، بُریدة بن حصیب اسلمی شنید و به من گفت: ای ابن یمان! به خدا سوگند رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - به آنان امر کرد که با نام امیرالمؤمنین بر علی سلام بگویند. گفتم: ای بریده! تو خودت آن روز شاهد بودی؟ گفت: آری، از اول تا آخرش بودم. به او گفتم: خدا تو را بیامرزد! جریان را برایم بگو؛ من آن روز حضور نداشتم. 🔹بریده گفت: من و برادرم عمار با رسول خدا - صلی الله علیه و آله - در نخلستان بنی نجار بودیم که علی بن ابی طالب - علیه السلام - آمد و سلام کرد و رسول خدا - صلی الله علیه و آله - و ما سلامش را پاسخ دادیم. آن گاه رسول خدا - صلی الله علیه و آله - به او فرمود: ای علی! آن جا بنشین. ایشان نشست و مردانی وارد شدند و رسول خدا - صلی الله علیه و آله - به آن‌ها امر فرمود که بر علی علیه السلام با نام امیرالمؤمنین سلام دهند. آن‌ها با این که نمی خواستند، این کار را کردند. سپس ابوبکر و عمر وارد شدند و سلام کردند؛ رسول خدا - صلی الله علیه و آله - به آن دو فرمودند: به علی با نام امیرالمؤمنین سلام گویید. آن دو گفتند: آیا این دستور خدا و رسولش است؟ فرمودند: آری. سپس طلحه و سعد بن مالک آمدند و سلام کردند. رسول خدا - صلی الله علیه و آله - به آن دو فرمودند: به علی با نام امیرالمؤمنین سلام گویید. آن دو گفتند: آیا این دستور خدا و رسولش است؟ فرمودند: آری. گفتند: به گوشیم و اطاعت می‌نماییم. 🔸سپس سلمان فارسی و ابوذر غفاری آمدند و سلام کردند و رسول خدا جواب سلامشان را دادند و فرمودند: به علی با نام امیرالمؤمنین سلام کنید. آن دو این گونه سلام کردند و چیزی نگفتند. سپس خزیمه بن ثابت و ابوالهیثم تیهان آمدند و سلام کردند و رسول خدا جواب سلامشان را دادند و فرمودند: به علی با نام امیرالمؤمنین سلام گویید. آن دو این گونه سلام کردند و چیزی نگفتند. سپس عمار و مقداد وارد شدند و سلام کردند و رسول خدا جواب سلامشان را دادند و فرمودند: به علی با نام امیرالمؤمنین سلام گویید. آن دو این کار را کردند و چیزی نگفتند. 🔹آنگاه عثمان و ابوعبیده وارد شدند و سلام کردند و رسول خدا جواب سلامشان را دادند و فرمودند: به علی با نام امیرالمؤمنین سلام گویید. گفتند: آیا این دستور خدا و رسولش است؟ فرمودند: آری. سپس فلان و فلان آمدند و جماعتی از مهاجران و انصار را برشمرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله به هر کدام از آن‌ها می‌فرمود به علی با نام امیر المؤمنین سلام گویند؛ برخی سلام می‌کردند و چیزی نمی گفتند و برخی به پیامبر می‌گفتند: آیا این دستور خدا و رسولش است؟ و پیامبر می‌فرمود: آری. 🔸تا این که مجلس سرشار از جمعیت شد و اتاق پر شد و برخی بر در ورودی و برخی بر سر راه نشستند و مردم همین طور داخل می‌آمدند و سلام می‌کردند و خارج می‌شدند. آن گاه رسول خدا به من و برادرم فرمودند: ای بریده! با برادرت برخیزید و بر علی با نام امیر المؤمنین سلام کنید؛ برخاستیم و سلام نمودیم و به جای خود بازگشتیم. 🔹سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله رو به جمعیت حاضر نمودند و فرمودند: بشنوید و گوش فرا دهید؛ من شما را امر نمودم تا به علی با نام امیرالمؤمنین سلام گویید و برخی از من پرسیدند که آیا آن فرمان خدا و رسولش است؟ محمد حق ندارد که امری از جانب خود بیاورد، بلکه هر چه می‌کند به وحی و امر پروردگارش عمل می‌نماید. سوگند به خدائی که جانم در دست اوست، اگر این امر را نپذیرید و آن را نقض کنید، کافر می‌شوید و از آن چه که من به آن مبعوث شده ام، فاصله می‌گیرید. «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُر»{پس هر که بخواهد ایمان آورد و هر که بخواهد انکار کند} 🔸وقتی از مجلس خارج شدیم، شنیدم که یکی از آن‌هایی که به او امر شده بود تا به علی - علیه السلام - با نام امیر المؤمنین سلام کنند، - در حالی که جمعی از تندخویان قریش و آنانی که دیر به اسلام گرویده بودند، نیز می‌شنیدند - به دوستش می‌گفت: دیدی محمد چه منزلت و جایگاه رفیعی را به پسر عموی خود بخشید!؟ به خدا سوگند اگر می‌توانست او را پس از خود پیامبر می‌کرد. و آن دوستش گفت: دست نگاه دار! برایت دشوار نیاید. اگر محمد از میان ما برود، این کارش را زیر پایمان می‌گذاریم.
🔹حذیفه ادامه داد: بریده به یکی از سرزمین‌های شام رفت، وقتی برگشت، رسول خدا - صلی الله علیه و آله - از دنیا رفته بودند و ابوبکر حاکم شده بود. بریده آمد و داخل مسجد شد و دید که ابوبکر بر بالای منبر است و عمر یک پله پایین تر از او نشسته است. آن دو را از گوشه مسجد صدا زد که: ای ابوبکر و ای عمر! آن دو گفتند: ای بریده! تو را چه شده است؟ دیوانه شده ای؟ بریده به آن دو گفت: به خدا سوگند دیوانه نشده ام، اما سلامی که دیروز به نام امیر المؤمنینی بر علی - علیه السلام - دادید کجا رفت؟ ابوبکر گفت: ای بریده! اتفاقاتی افتاد، تو نبودی و ما شاهد بودیم و شاهد چیزهایی را صلاح می‌بیند که غائب نمی بیند. بریده به آن دو گفت: شما چیزی را صلاح دیده اید که خدا و رسولش صلاح ندیدند، دوستت به تو در سخنش وفادار بود که گفت:"اگر محمد از میان ما برود، این را زیر پایمان می‌گذاریم". دیگر تا زمانی که بمیرم، بر من حرام است که در مدینه بمانم. 🔸حذیفه گفت: این است ماجرای چیزی که از من پرسیدی. جوان گفت: خداوند خیر ندهد به آنانی که شاهد بودند و شنیدند که رسول خدا - صلی الله علیه و آله - در مورد علی چنین می‌گفت و با این حال به خدا و رسولش خیانت کردند و حکومت را از وصی رسول خدا - صلی الله علیه و آله - گرفتند و به کسی سپردند که خدا و رسولش او را شایسته آن امر نمی دانستند. به خدا سوگند که بعد از آن کارشان، هرگز رستگار نخواهند شد. ............................کانالـ‌حدیثـ‌شیعہ👇 @hadise_shia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا