آتنا گفتم و دیدم حسنات است حسن
اِهدنا گفتم و دیدم که صراط است حسن
ربنا گفتم و گفتند مسیرش زهراست
و علی است صَلاة و صلوات است حسن
حُسنِ او در همه ذراتِ جهان پنهان است
بی نهایتتر از آفاقِ حیات است حسن
چه بخواهند و نخواهند حسن شرحِ خداست
وجهِ تفصیلی اَسماء و صفات است حسن
جاری است عشقِ حسن در رگ و در ریشهی ما
کوثرِ جاریِ صد رشته قنات است حسن
هرچه دشنام به او داد تبسم میدید
دید دریاست ، همه صبر و ثُبات است حسن
نصفی از زندگیاش را دو سه باری بخشید
در کرامات هم آئینهی ذات است حسن
چشمِ گریان به حسن مَحرمِ زهراست به حشر
فاطمه گفت : فقط راه نجات است حسن
ای صراط اللهِ ما نامهی ما سنگین است
گریه بر بی کسیات برگ برات است حسن
حسنیهای حرم آبرو داری کردند
آنچنان غرق حسیناند که مات است حسن
#شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی
#هفت_صفر
#حسن_لطفی
@hadithashk
ماجرای عشق تو با عشق خوبان فرق داشت
لطف تو بر طفل عاصی و گریزان فرق داشت
از پدر هم بیشتر خیرت به نوکرها رسید
مهربانی تو با ما وقت هجران فرق داشت
بر خلاف هرکه از آلودگی هایم گریخت
همنشینی تو با آلوده دامان فرق داشت
دور دنیا گشتم و فهمیدم آقایم تویی
دستگیری تو از سائل به قرآن فرق داشت
یک قدم برداشتم فوراً دویدی سوی من
در رفاقت با بدان این طرز جبران فرق داشت
امتحانم کن ولی از روضه ها طردم نکن
لذت بودن، کنارت سخت و آسان فرق داشت
کار من که نیست، باید تو مرا عاشق کنی
آنچنان که بین یاران نور سلمان فرق داشت
گفتم آقا با گنهکاری چه مشتاقم شدی؟!
گفتی از بس گریه ات وقت حسین جان فرق داشت
از چه من یابن الحسن از اربعین جامانده ام؟!
حالِ من در کربلای شاه عطشان فرق داشت
دستپخت مادرت زهراست که گریه کنیم
رازق ما شد حسن که طعم این نان فرق داشت
گرچه دیدم در کرامت از کریمان سرتر است
گنبدش با گنبد شاه خراسان فرق داشت
تیرها تابوت را گرچه به پیکر دوختند
در میان علقمه آن تیرباران فرق داشت
#مناجات_امام_زمان_عج
#اربعین
@hadithashk
رسیدم از سفر و هرچه دیدهام حسن است
که اربعین همهاش هم حسین هم حسن است
نفس نفس علی است و تپش تپش زهراست
و دم حسین اگر هست بازدم حسن است
مِن الازل علی است و الی الابد زهرا
به هر دل است حسین و به هر حرم حسن است
نوادگان حسین وحسن یکی هستند
و جَدِ ارشدِ این نسل محترم حسن است
به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است
که در نجف حسن و در مدینه هم حسن است
طریقِ کرببلا هم که سفره داریِ اوست
میان راه ببین که قدم قدم حسن است
فقیرها همه در اربعین کریم شدند
چه جای حیرت ما تا ابالکرم حسن است
به روی تیرک این جادهها به موکبها
نگاه کن که ببینی به هر علَم حسن است
پیادهها به حرم میرسند و میفهمند
کسی که رفتنشان را زده رقم حسن است
چو میزبانِ همه قاسم است و عبدالله
حسین نه به گمانم در این حرم حسن است
رسید کرببلا زینب و بر حسین اش دید
کنار مادرشان روی خاک غم حسن است
از آن زمان که حسین از حسن شنید چه شد
جگر خراش حسین و پُر از الم حسن است
از آن زمان که نشستند و حرفِ کوچه زدند
به پیچ و تاب حسین و به قدِ خم حسن است
#اربعین
#حسن_لطفی
@hadithashk
باز هم جامانده ام از قافله، ای وایِ من
می کُشد من را غم این فاصله، ای وایِ من
زائرانت یک به یک راهی شدند و باز هم
از تو دورم کرده آقا مشغله، ای وایِ من
چندسالی می شود که از فراق کربلا
آه حسرت می کشم دارم گله، ای وای من
مثل آن طفل سه ساله که نیامد اربعین
چون رقیه خسته و بی حوصله، ای وای من
با سر بر روی نیزه گفت و گو ها می کند
از دویدن روی خار و آبله، ای وای من
گفت بابا جای من روی سر عباس بود
نه که در بین سنان و حرمله، ای وای من
من النگو از حجاز و از مدینه داشتم
دست من بسته شده با سلسله، ای وای من
بین بازار و میان مجلس خَمّار ها
دختر تو رفت بین هلهله، ای وای من
#علی_میر_حیدری
#اربعین
@hadithashk
من آن عقیله، بضعه ی پاک بتولم
من روضه خوان مقتل آل رسولم
من کوه صبرم، داغِ غم بسیار دیدم
من مادرم بین در و دیوار دیدم
من فرق خونین پدر را دیده ام... آه
در طشت خون، لخته جگر را دیده ام... آه
ای وای من دیدم تمام صحنه ها را
بالای تل، غوغای شمر و ضربه ها را
من کاخ ظلم شامیان ویران نمودم
با خطبه های حیدری طوفان نمودم
من کوفه را یک بار دیگر فتح کردم
من شام را با چند دختر فتح کردم
من زیر و رو کردم بساط ظالمان را
من آبرو بردم، تمام کافران را
پیغمبرم، پیغام تو تا شام بردم
اما هزاران سنگِ رویِ بام خوردم
من زینبم با سینه ای خون و دلی ریش
من زینبم اما کمی نیلی تر از پیش
ای عالم و آدم گرفتار و فقیرت
بودم بلاگردان طفلان اسیرت
هر چند زینب بعد تو بی بال و پر شد
هر جا که آمد ضربه ای، زینب سپر شد
از کربلا تا شام خوردم تازیانه
سر تا به پایم گشته چون گل پر نشانه
برخیز و خواهر را ببین، ای یار زینب
من زینب شرمنده ام، سالار زینب
رفتیم از این خاک غربت با رقیه
برگشته ام حالا ببین ... اما رقیه
#اربعین
#وحید_محمدی
@hadithashk
نمیخواهم بگویم آنچه دیدم
نمیخواهم بگویم ماجرا را
کجا رفتم چه ها دیدم بماند
نکرده هیچ کس با من مدارا
به روی شانه بار غم کشیدم
میان سینه ام غیر از تبت نیست
همین اندازه می گویم برادر
دگر این زینبت آن زینبت نیست
اگر چه زنده ام-اما به سختی
خودم را تا مزار تو رساندم
مرا با زور از پیش تو بردند
خودم ناراحتم این جا نماندم
تنت روی زمین ماند و سرت هم
فراز نیزه بالای سرم بود
چهل روز است روز وشب ندارم
غم تو بغض و آه حنجرم بود
رسیدم از سفر آن هم چگونه
پر از دردم، غمینم ،نیمه جانم
شکسته حرمتم در کوچه بازار
شهید طعنه و زخم زبانم
دم دروازه ها یادم نرفته
سرت را نیزهدار تو تکان داد
میان حلقه ی نامحرمان هم
کسی با دست طفلت را نشان داد
همان بهتر که سر بسته بماند
مصیبتهای سنگینی که دیدم
اگر چه دور بودم از تو اما
ولی شکر خدا پیشت رسیدم
#اربعین
#محمد_حسن_بیاتلو
@hadithashk
ای همه حُرمتِ زینب، حسین
صاحب آن شوکت زینب، حسین
خُردشده هیبتِ زینب، حسین
سرخ شده صورتِ زینب، حسین
سوخته و عاشقِ سرگشته ام
باز به گودالِ تو برگشته ام
کرببلایی! خبرت آمده
پیکرِ صدچاک! سرت آمده
قافلهء مختصرت آمده
خواهر بی بال و پرت آمده
باز، کنار شهدا آمدم
از سفرِ شام بلا آمدم
مُردم و زنده شده ام بارها
رفته رقیه وسط خارها
رد شدم از کوچه و بازارها
سنگ به من خورده ز دیوارها
سنگ، به سوی سر تو پرت شد
نان، طرف دختر تو پرت شد
فکر کن آیینهء تو کم شکست
ظهر، نمازم ز همین غم شکست
من که شکستم همه عالم شکست
حُرمت نامحرم و محرم شکست
چشم ترم بود به زهرا فقط
حرمله هُل داد مرا آن وسط
ناله کنم، شکوه کنم از کدام؟
محمل بی پرده... نگاه عوام...
رد شده این خواهرِبی احترام...
از گذر برده فروشانِ شام
نیزه عباس که می زد جلو
می شدم از هرطرف ِنیزه هُو
تشنهء من، چشمهء آبی شدی
باعث چه خیر و ثوابی شدی
آینهء دقِّ ربابی شدی
قاری قرآن! چه شرابی شدی
بر سر پیمان تو دردانه ماند
دختر تو گوشهء ویرانه ماند
راستی از نالهء مادر بگو
از جگر پاره و پرپر بگو
از بدنی که شده معبر بگو
پاشو و از پیکرِ بی سر بگو
لحظهء آخر همه بد می زدند
روی لب تشنه لگد می زدند
کاش نمی بُرد سرت را به زور
خولی ملعون وسط آن تنور
کاش نمی دیدم از آن راه دور
که شده ای راه عبور و مرور
بست سرت را چقدر بد به زین
رفت به سرعت، بخوری بر زمین
زندگی ام بعد غمت، گشته سخت
وای از آن بد دهنِ تیره بخت
آه سرِ بسته شده بر درخت!
پیش تو لم داد سنان روی تخت
شکلِ تو صد مرتبه تغییر کرد
بار غم تو همه را پیر کرد
کار من سوخته حیرانی است
مانده ام آخر چه مسلمانی است
این همه بوسه که به پیشانی است
کار همان راهب نصرانی است
ما همه دیدیم مصیبت، حسین!
ما همه مُردیم ز غربت، حسین!
#اربعین
#رضا_دین_پرور
@hadithashk
نه باورم نمی شه که اومدم
باور نمی کنم مسافر شدم
اگه که خوابم من و بیدار نکن
چه خوبه خواب اینکه زائر شدم
خوبا همه جمعن و من بینشون
یعنی که این بدم سعادت داره
من؟! اربعین؟! راه نجف کربلا؟!
رویاهام انگار که حقیقت داره
حقیقته میخام بیام کنارت؟
با اینکه بیشتر شبیه خواب شده
نمی دونی وقتی که راهی شدم
پشتسر من چه دلایی آب شده
خودت بگو حالا به غیر روضه
کجا برن از کربلا مونده ها
سلام اول من و قبول کن
از طرف تموم جامونده ها
هر چی توقع تو از من کمه
رو دوشم التماس دعا زیاده
شاه دو عالم کرمت رو برم
دور و برت چقد گدا زیاده
یه شب توی یکی از این موکبا
انگاری روحم از بدن جدا شد
آخه تو آسمون کبوتر دیدم
یهو دلم تنگ امام رضا شد
نمی دونم کی و کجا از آقا
دوای زخم سینه مو گرفتم
فقط این و میدونم آخر امسال
برات اربعینم و گرفتم
حالا میخوام یه سر برم زیارت
به نیت آقای مهربونم
میرم توی گودال قتلگاه و
روضه یابن شبیب و می خونم
یابن شبیب جدم و سر بریدن
جدم با شمیر و دشنه کشتن
ذبیح و قبل کشتن آبش می دن
یابن شبیب جدم و تشنه کشتن
یابن شبیب مدینه تکرار شد و
دنیا روی سرامون آوار شد و
فقط یه حرف می زنم و رد می شم
ناموسمون راهی بازار شد و....
#اربعین
#محمد_علی_بیابانی
@hadithashk
پای خِلقَت در مسیرِ شاهراه زینب است
نه فقط شیعه که دنیا در پناه زینب است
هر زمان در اوج روضه رزق گریه شد زیاد
بی برو برگرد از تاثیر آه زینب است
اشکِ بانو ریشه ی اسلام را محکم نمود
نخل توحید خداوندی،گیاه زینب است
دور کعبهگشتن ما علتش این است که
پرده اش همرنگ با چادرسیاهِ زینب است
گفت بی بی: "ما رَأَیْتُ..."،عالمی دیوانه شد
افتخار مذهب ما این نگاه زینب است
سرشکستن پایِ این غم را خودِ او باب کرد
خون رویِ چوبهی محمل گواه زینب است
با کمال میل رنج کوفه را گردن گرفت
در حقیقت این اسارت دلبخواه زینب است
خطبه ها سربازهای ارتش این خانماَند
کاخ ها ویرانه ی دستِ سپاه زینب است
شام تار از برکت صحن رقیّه روشن است
دست ما تا حشر بر دامان ماه زینب است
عشق یک روح است..،نیمی کربلا نیمی دمشق
گوشه ی شش گوشه،کُنج بارگاه زینب است
بعد چل روز آمده با خاطراتی که مپرس...
نیزهها یادآورِ حلقومِ شاه زینب است
بی رقیه آمدن خیلی برایش سخت بود
در حقیقت آن خرابه قتلگاه زینب است
#اربعین
#بردیا_محمدی
@hadithashk
و از کنار نخستین عمود راه افتاد
دوباره قافله مانند رود راه افتاد
قدم قدم، دمِ "لبیک یاحسین" به لب
عدم به سمت تمام وجود راه افتاد
دهان قافله یکباره پر شد از صلوات
بساط آتش و اسفند و دود راه افتاد
به لطف زمزمهی شعر دستهجمعی ما
میان جاده گروه سرود راه افتاد
نشست قافله قدری کنار موکب چای
همین که خستگیاش رفت زود راه افتاد
صلاة ظهر به یاد صلاة عاشورا
چه هقهقی که میان سجود راه افتاد
پس از نهار که یک روضه بود چاشنیاش
بساط شوخی و گفت و شنود راه افتاد
و من کنار همین خاطرات خوابم برد
دوباره قافله مانند رود راه افتاد...
و باز با غم و حسرت پریدم از این خواب
و چشمهام پر از اشک بود...
#علی_سلیمیان
#اربعین
@hadithashk
روزی که بنا شد بنویسند مرا پات
من را تو نوشتند و تو را آینه ذات
با اسلحه گرم کنم فتح مهمات
با ناله سوزان زنم آهنگ لثارات
تو رفتی و زینب بکند در صف اعدا
کار صدوده لشکر هفتادو دوتن را
هرگز نخورد خاک مقامی که بلند است
هرگز نرسد لکه به جامی که بلند است
من زینبم و صاحب نامی که بلند است
غمگین سر پاک امامی که بلند است
من زینبم و فاطمه را نور دو عینم
پیغمبر جان برکف پیغام حسینم
گفتند خدا شاء یراهن سبایا
سرخم ننمودیم بر امواج بلایا
من زینبم آن اسوه اخلاق و سجایا
هرگز نکنم ترک مناجات خدایا
هرچه به سرم آمده یا رب صَبَرتُ
با این دل آتش زده یا رب صَبَرتُ
وقتش شده پایان برسد دربه دریها
از پای درآورده مرا خون جگرها
این زینب واین قافله ی دور وبری ها
یا سوخته یا خرد شده بال پریها
از هر نفسش آه جگرسوز می آید
هی پیش خودش گفت که امروز می آید
از من فقط این پای پر از آبله مانده
بر روی تنم جای غل و سلسله مانده
یک دو ورق از قصه این قافله مانده
آن هم وسط بغض هزاران گله مانده
مارابه غم وغصه قرین کردی ورفتی
درماتم خودچله نشین کردی ورفتی
اینجابه لب تشنه علی اصغرت افتاد
برروی عبا نعش علی اکبرت افتاد
گفتند که در علقمه آب آورد افتاد
در خیمه خبر رفت و سپس دخترت افتاد
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حسین سید و سالار نیامد
در حادثه سنگ و جبین کاش که بودم
آن دم که زدندت ز یمین کاش که بودم
از اسب فتادی به زمین کاش که بودم
ای حضرت بی یارترین کاش که بودم
تا معجر خود پهن کنم بعد بیفتی
بال و پر خود پهن کنم بعد بیفتی
دور و بر گودال تو دیدم همه هستند
شیطان صفتان راه نفسهای تو بستند
دندان تورا بانوک سرنیزه شکستند
این قوم تماماً همه دینار پرستند
هرکس که دلش جایزه میخواست میآمد
با نیزه و یا چوب به پهلوی تو میزد
آن روز بنا شد که فلک زهر بپاشد
سرپنجه یک گرگ تنت را بخراشد
از آن تن افتاده سرت کم شده باشد
سمهای فرس پوست تن را بتراشد
باخود ببرد پخش کند عطر تنت را
ای کاش نمیبرد کسی پیراهنت را
آسوده من از پیکر تو دل نبریدم
خواهر نشدی تا که ببینی چه کشیدم
هرجاعقب راس تو برنیزه دویدم
خون جگرتازه برای تو خریدم
سنگی که زناکار به پیشانیت انداخت
کار دل و چشم و سر و من را همه را ساخت
در کوفه خبردار شدم حین عبورت
از آن شب پرحادثه کنج تنورت
بدجور شرر خورده تو را بر سر و صورت
ای جان همه قافله قربان غرورت
موهای سرم مثل سر و صورت تو سوخت
همراه همان مقنعه که مادرمان دوخت
بردند مرا کوچه و بازار شنیدی
شد معجر من پرچم اغیار شنیدی
در شام فقط زار زدم زار شنیدی
دور از نظر و چشم علمدار شنیدی
در مجلسشان مردک هیزی وسط آمد
با دختر تو حرف کنیزی وسط آمد
#اربعین
#حسین_قربانچه
@hadithashk
آدم از اوّل به نامت بوده راغب یا حسین
روضه ات دارد میان عرش طالب یا حسین
می برد معراج، ما را قاب قوسین ضریح
می شود پایین پایت سجده واجب یاحسین
عشق تو شغل شریف انبیای عالم است
در سرایت نوکری دارد مراتب یاحسین
خمس اسم پنج تن خون دل است و میخورم
توشه بر می دارم از این قوت غالب یاحسین
هم تو از من برده ای دل که فقط دور توام
هم من از تو برده ام جیره مواجب یاحسین
بوده زینب هر دو تامان رادعاگو در نماز
بوده زهرا هر دو تامان را مراقب یاحسین
اشک روضه زیر تابوت دو چشمم را گرفت
وقت تلقینم شود ذکر مناسب یاحسین
اربعین پای پیاده، هم نجف هم کربلا
زائرت را یاد کن بین مواکب یا حسین
پرچم انا فتحنا را زدی بر آسمان
گرچه رفتی در تنور و دیر راهب یا حسین
گفت زینب من کجا و کوچه و بازار شام
قدکمان شد بعد تو ام المصائب یا حسین
سنگ خوردی روی نیزه، خون به پیشانی نشست
روبروی قبله چرخیدی نماز من شکست
#رضا_دین_پرور
#اربعین
@hadithashk