eitaa logo
حدیث اشک
7هزار دنبال‌کننده
44 عکس
85 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
یا سیدالساجدین(ع) میشینه پا میشه گریه میکنه یه جا تنها میشه گریه میکنه به یاد شلوغی تو قتلگاه هر جا دعوا میشه گریه میکنه باباشو غریب گیر آوُرده بودن گلو‌شو با خنجر آزرده بودن کار دفن بدنش آسون نبود نانجیبا سرشو بُرده بودن کفنی واسه تن بابا نداشت حتی همراه خودش عبا نداشت دلش اصلا نمی خواس اینجوری شه چاره ای به غیر بوریا نداشت وقتی یاد اون دقایق میکنه حق داره گریه ی هق هق میکنه صحنه هایی رو که آقامون دیده عاشق از شنیدنش دق میکنه کوفه خراب و یادش نمیره زحمت حجاب و یادش نمیره اگرم چیزی فراموشش بشه مجلس شراب و یادش نمیره آرزوش بود که دلی بیتاب نشه دست عمه اسیر طناب نشه توی مجلس یزید دعا میکرد حرمله روبرو با رباب نشه بغضشو توی گلو فرو میکرد با یزید خیلی بگو مگو میکرد تو وجود خواهرش ترس و که دید مرگشو از خدا آرزو میکرد  علی ذوالقدر لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جان باز این چه شوری بود عالم را خبر کرد دنبال خود حور و ملک را در به در کرد تا خوب گردد زخمهایت چاره‌ای نیست باید برایت اشک‌ها را بیشتر کردمهرت میان سینه خاموشی ندارد هرقطره اشک این روضه‌ها را شعله ور کرد عشق تو ما را می‌کشد آخر حسین جان اما چگونه می شود بی عشق سر کرد باز این چه داغی بود در دل‌ها نشسته ما را هوای ماتم تو خون جگر کرد از تک تک ماها برایت گریه کن ساخت روزی که از این کوچه‌ها زهرا گذر کرد وقتی که زهرا بانی هر مجلس توست در روضه ات هر کس که دیر آمد ضرر کرد هر روز را با روضه ی راس بریده با گریه های بی امان شب را سحر کرد با روضه ی بزم شراب و خیزرانش میسوخت وقتی یاد لب های پدر کرد می دید طفلی شیرخواره هر زمانی یاد غریبیِ رباب بی پسر کرد با هر بهانه هر زمانی روضه می خواند از کوچه از بازار هر جاکه گذر کرد.‌.. مهدی شریف زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
من چارمین سلاله ی پاک پیمبرم زین العباد،مظهر الله اکبرم زهر جفا نکشت مرا،می کشد مرا هر صحنه ای که دیده دو چشم ز خون ترم گریم به یاد واقعه ی کربلا مدام آن خاطرات تلخ ز خاطر نمی برم یادم نرفته ست که طفلی دم غروب فریاد زد که عمه ببین سوخت معجرم یک عمر گریه کرده ام از یاد کربلا یک عمر سوخت قلب من از غارت حرم من بین خیمه روی گلیمی به سوز تب خولی رسید خنده کنان در برابرم برد آن گلیم و من به زمین خوردم از ستم ذکر لبم به خیمه شد ای وای مادرم همچون پدر رخم به روی خاک تیره ماند عمه در آن میانه فقط گشت یاورم دیدم به چشم خویش که در پشت خیمه ها بودند عده ای پی راس برادرم ای وای من ز شام که دیدم به چشم خویش سرها ز روی نیزه زمین خورد در برم در بین کوچه عمه ی ما را کتک زدند هرگز نبود دیدن این صحنه باورم در مجلس یزید چو حرف از کنیز شد دیدم فتاده لرزه بر اندام خواهرم @hadithashk
ما ملت امام حسینیم بی قیمتیم و قیمت ما می شود حسین در اوج فقر، ثروت ما می شود حسین زهرا میان عرش دعاگوی جمع ماست وقتی که ذکر هیئت ما می شود حسین این روزها مساجد ماهم حسینیه است در این دهه عبادت ما می شود حسین این چند قطره اشک به پای غمش کم است بعد از وفات، حسرت ما می شود حسین همراه کم حجاب نشسته محجبه بنیان گذار وحدت ما می شود حسین ما ملت امام حسینیم و تا ابد پشت و پناه ملت ما می شود حسین آن لحظه ای که خلق سرافکنده می شوند در روز حشر عزت ما می شود حسین یارب تو شاهدی که در ایام اربعین یکجا تمام حاجت ما می شود حسین زهرا اگر مؤید دل های ما شود سرمایه محبت ما می شود حسین وقتی که بالحسین شروع دعای ماست مشغول استجابت ما می شود حسین  علی ذوالقدر لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا امام رضا ع اگر چه درد بسیار است اما تا تو درمانی دوباره از خدا میخواهم آن را بی پشیمانی ز تو رو بر نمی‌گرداند آنکه رو کند بر تو می اندازد نگاه تو هر آهویی را به حیرانی ندارد احتیاجی زائرت بر عرض حاجاتش که حاجات تمام خلق را از قبل میدانی اگر غرق غم و اندوه باشد، در کنار تو به هنگام‌ زیارت نیست در فکرش پریشانی بیا با گوشه چشمی قلب ما را هم طلایش کن شبیه سنگ آن مردی که شغلش بود سلمانی هر آنچه یاد دارم را خودت پاکش کن از ذهنم حسابم کن مرا من بعد یک طفل دبستانی درون صحن آیینه شکستم خویش را دیدم که روحم تازه دارد می‌شود آیینه بندانی فقیران یا که ثروتمندان به پابوس تو می‌آیند تو هم امید بیماران، هم امید طبیبانی به یمن توست می‌گویم اگر ذکر حسینم را که سجده دارد این نعمت که تو در خاک ایرانی بدت می‌آید از زندان میان واژه ها اما شنیدم عمه جانت هم شده در کوفه زندانی شنیدم چوب را چرخاند و بر دندان جدت زد که نه لب ماند نه دندان برایش بعد مهمانی بهمن ترکمانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دلی شوریده داریم ما دلی شوریده داریم و تنی بیمار نه! بغض مان در سینه پنهان میشود ، انبار نه! خانمان سوز است برپا کردن ناقوس جنگ درغلاف است تیغ ها در قالب اشعار نه عمر اسرائیل کودک کش به پایان میرسد ثبت می گردد، ولی بر صفحه ی دیوار نه تا زمانی که وطن مجروح نیش فتنه است مرگ خوشتر بوده لکن پادزهر مار نه گرچه امثال ابوموسی زیاد است بین ما عرصه کم رنگ ست اما خالی از عمار نه لقمه پاک علی ما را حلال زاده کرد سائل این سفره ایم و سفره ی کفّار نه راهمان روشن شداز تقدیر سرخ کربلا سربه نیزه بهتر از چنگال استعمار نه؟ طالب صلحیم و با دنیا برادر میشویم دست یاری میدهیم اما به استکبار نه خاک ما از خون دلواری و میرزا روشن است بیشه شیر است ایران لانه ی کفتار نه بعد ابراهیم و اسماعیل و قاسم‌ها هنوز بر زمین افتاده پیکرها ولی افکار نه ثبت نام راهیان قدس دور از ذهن نیست میشود راهی غزه ، فکه و سومار نه مجید قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زینب(س) در زدند و علی دم در رفت یک یهودیست سائل این در کار او چیست ؟ دخترش کور است یا علی لطف کن بر این دختر گفت داخل شو که شفا اینجاست تا ببینید نور عینم را نور اگر خواستید صبر کنید تا صدایش کنم حسینم را دستهای حسین بر چشم دخترک خورد و چشم ها وا شد کور آنجا به پلک هم زدنی با نگاه حسین بینا شد گفت مرد یهود بعد از این ای مسیحا ستاره‌ی شب تو من مسلمانم و غلام حسین دخترم هم کنیز زینب تو خواهشا پیش زینبت باشد تا از او بندگی بیاموزد تا ببینم شبیه پروانه پای شمع حسین میسوزد دخترک چند وقت در آن بیت بود شاگرد زینب کبری گرچه بسیار سخت بود اما رفت از آن حرم به حکم قضا چند سالی گذشت و زینب را در اسارت به شام آوردند اسرا را خرابه‌ی کاخِ مرد لقمه حرام آوردند به کنیزان خویش گفت یزید چون لباس قشنگ میپوشید با زنم هنده تا خرابه روید خودتان نیز فخر بفروشید وارد صحنه‌ی خرابه شدند هنده و دور او کنیزانش روی یک صندلی نشست و سپس خورد سنگ محک به ایمانش رو به سردسته‌ی اسیران گفت تو چرا سربه‌زیر هستی پس؟ ظاهرا که رشیده می‌آیی چه شده اینچنین شکستی پس؟ زینب اول به او جواب نداد هنده پرسید از کجا هستید گفت ما از مدینه آمده ایم هنده اسم مدینه را که شنید پاشد از صندلی نشست زمین گفت بر مردم مدینه سلام خبر از خانه‌ی علی بدهید گر بگویید کرده اید اکرام من شفا دیده ام به دست حسین ورنه یک عمر کور سو بودم خواهری هم به نام زینب داشت سالها من کنیز او بودم _هنده جان از حسین پرسیدی بین دستان شوهرت سر اوست این که نشناختی‌ش اینجاهم معجرش گشته پاره خواهر اوست آن سر تکه تکه عباس است آن سر تیغ خورده هم اکبر آن سر کوچکی که خورده به تیر سر طفل حسین علی اصغر من همانم که خارج از خانه دور خود هفت تا برادر داشت این که دنبال معجرم باشم بین بازار را که باور داشت عزتم خوار شد به قدری که دشمنم گوش بر صدایم داد خرجت زینبٌ من الفسطاط دخلت زینبٌ علی‌بن زیاد غم به جان زن یزید نشست مو پریشان نمود ، جامه درید لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا این سنگ‌ها که بررویم ازبام می‌زنند اول به روی صورت بابام می‌زنند این‌ها برای کشتن ناموس مصطفی ما را به نیت خود اسلام می‌زنند ما خاص‌های پرده نشینیم و شامیان با سنگ‌هایشان جلوی عام می‌زنند خسته نمی‌شوند به شلاق می‌زنند هم صبح می‌زنند ، و هم شام می‌زنند در بین شام رسم محل یهودی است آتش به روی معجر ایتام می‌زنند قرآن بخوان ز نیزه که باسنگ‌هایشان بر روی ما به نیت احرام می‌زنند قرآن بخوان ز نیزه که در بزم هایشان باکشتن تو جام روی جام می‌زنند بابابزرگ من نمک سفره هاست حیف دشنام می‌دهند و به اطعام می‌زنند نگذاشتند خوب ببوسم لب تو را این سنگ‌ها که بر رویم از بام می‌زنند  وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زینب(س) دیدم خودم شکسته شده مادری که نیست زندانی قفس شده ام با پری که نیست زینب رسیده است میان یهودیان لشکر کشیده اند در این خیبری که نیست دورم اراذلند و به عباس خیره ام امّید بسته ام به یل لشکری که نیست هم طعنه خورده، هم تنه در شام خواهرت افتاده ام وسط، طرف دیگری که نیست با سنگ می زنند و هماهنگ می زنند جز دستهای بسته من سنگری که نیست تو با لباس کهنهء خود جنگ کرده ای من با لباس پاره و این معجری که نیست جامانده های کرببلا هول می زنند هی چنگ می زنند به آن زیوری که نیست در بین تازیانه و در زیر دست و پا من گشته ام ولی پی انگشتری که نیست افتاده نیزه دست همه، داد می زنم حالا بگو چکار کنم با سری که نیست؟! مهمان کاخ می شوی و چوب خیزران با این سرِ جدا شده و پیکری که نیست من فکر می کنم به کنیزی که حرفش است تو فکر کن به دختر خود، دختری که نیست... رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
زینب رسید شام بلا بعد آن که بوده ام بر ناقه عریان سوار زینبت شد بر بلای دیگری حالا دچار کاروان از کوچه ی تنگ یهودی ها گذشت تا رساند خواهرت را پای آلات قمار باز صد رحمت به زخم سنگ و زنجیر و طناب خسته ام کردند اینجا با زبان نیشدار کاش بودم در تنور و دیر و بالای درخت کاش با دست سنان میشد سرت بر نی مهار باتو هستم ای تن صد چاک در بین حصیر فکر کن ناموس تو دارد لباس نونوار فکر کن پای مرا در کربلا واکرده ای فکر کن که رفته در پای رقیه چند خار خواستم با ما نیاید دخترت اما نشد خواست او را هم کنیز خود بخواند چند بار راستی قاری من در تشت افتادی چرا؟ با شراب و خیزران لبهای تو دارد چکار؟ خنده های شمر را بالاسرت حالا ببین لعنتی در کاخ هم با تو نمی آید کنار من فراری دادم از آتش حرم را منتها می گذاری پیش رویم چندتا راه فرار؟ رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
اینجا همه کورند اینجا همه کورند و از آیات می‌گویند خورشید را حتی چراغی مات می‌گویند این سرزمین تیره را شامات می‌گویند پای زمان انگار اینجا لنگ می‌گردد یعنی چهل گامش چهل فرسنگ می‌گردد این باب را دروازه‌ی ساعات می‌گویند این سو زنانی خسته با اطفال می‌آیند پانصد هزار آن سو به استقبال می‌آیند افلاک، از نحسی این اوقات می‌گویند تا رأس مولا بین صف‌ها می‌رود بالا آواز می‌خوانند و دف‌ها می‌رود بالا در شعرشان رقاصه‌ها طامات می‌گویند بر نیزه‌ها حتی امیری می‌کند این سر سائل بیاید دست‌گیری می‌کند این سر او را کماکان قبله‌ی حاجات می‌گویند آل علی را شامیان خون جگر دادند از کوچه‌ی تنگ یهودی‌ها گذر دادند اینجا مسلمانانش از تورات می‌گویند پیرزنی که در سرش جز فکر خیبر نیست برداشت سنگی از زمین پرسید این زن کیست گفتند او را عمه‌ی سادات می‌‌گویند اموال را بردید حرفی نیست شامی‌ها اما کجای این جهان آه ای حرامی ها روبندهای کهنه را سوغات می‌گویند سید میلاد حسنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا الله می رسد روضه به یک طشت خدا رحم کند خیزران کاش به زخم دل ما رحم کند چند جای لبت از چوب ترک خورده حسین زخم چشمان ترت باز نمک خورده حسینبا سرت خنده کنان حرمله بازی می کرد خیزران با دل یک قافله بازی می کرد مگر از خاطره ام می رود آن بزم عذاب می چکید از لب آن مردک سرمست شراب خواهرت می رسد از راه طنابی بر دست دشمنت دور سرت پیک شرابی در دست مست بود و به دهانش غزلی کفر آمیز تکیه می کرد به ضرب المثلی کفر آمیز دخترت خواست روی پنجه ی پا برخیزد به تماشای تو در طشت طلا برخیزد هر چه کردم نگذارم به تو سوگند نشد خیزران از لب و دندان تو دل کند نشد  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹