خسته از دست بازی دنیا
خسته از هر چه بود و هرچه که هست
بچه لات محل گرفت وضو
شست از هر چه اهل دنیا دست
وارد روضه شد...و زمزمه کرد
آه ارباب جان غلط کردم
عیش دنیا مرا فریبم داد
یک دل تکه پاره آوردم
رفت و یک جا میان روضه نشست
وسط های و هوی مستمعین
میشنید این که مادری دم در
گفت جانم خوش آمدی بنشین
شب شب خیمه گاه عاشورا
شب شب قدری محرم بود
شب جون و زهیر و عابس بود
شب اصحاب و عهد محکم بود
روضه تا رفت خیمهی ارباب
گفت یادهر ، از تو هستم سیر
گفت من هم بریدم آقاجان
سربریده ! بریده را بپذیر
من اگر قابلم حبیبم کن
من اگر آدمم زهیرم کن
آبروی مرا بخر جان ِ ِ...
مادرت عاقبت به خیرم کن
کاش آن روز پیش تو بودم
تا به تو کوفیان قمه نزنند
مردم لات دوره ات نکنند
نیزه ها را یک عالمه نزنند
غیرت بچه لات جوش آمد
شعر میکشت هر مخاطب را
یک نفر در میان گودال و
صد نفر میزدند زینب را
گفت الوات مست لایعقل
بدنش را چقدر پاشیدند
گفت مردم بلند گریه کنید
که به حالش بلند خندیدند
روضه خوان گفت معجر زینب
یاد مظلومی حجاب افتاد
گفت دیگر عرق نخواهم خورد
یاد آن مجلس شراب افتاد
لات این روزگار بود اما
این قدر گریه کرد مشتی شد
غرق بود و حسین او را خواست
نوح آمد ، سوار کشتی شد
#وحید_عظیم_پور
#شعر_مناجات_سیدالشهداء
@hadithashk
در مجلس یزید جانها به لب رسید
جانها به لب رسید در مجلس یزید
زد خنده بر غمِ زنهای قافله
وقتی شراب از کنج لبش چکید
دستی به خیزران ، دستی به نَرد داشت
آورد طشت زر یک مرد زر خرید
واشد طنابها از دور گردنش
طفلی پس از سهشب راحت نفَس کشید
از رخت کهنهاش جبریل میگریست
از زخم پایِ او زنجیر میچشید
بوی پدر رسید غم بر دلش نشست
حرف کنیز شد رنگ از رُخش پرید
میدید میزند هِی چوب را به طشت
قدش نمیرسید قلبش چه میتپید
«بس نیست نانجیب» دادِ رُباب بود
«نامرد کم بزن» از عمه میشنید
صبرش به سر رسید بر روی پنجه رفت
خیره به طشت شد آن چشمِ ناامید
میدید میزند نامرد برلبش
زد بر دهانِ خود لبهای خود گزید
مثل حصیر بود لبهای چاکِ او
هی ضرب تازه دید هی زخم تازه دید
مویش خضاب بود طشت و شراب بود
زد خیزران شکست زد دخترک برید
اُفتاد سر ولی غلطید سمت او
اما رُباب زود سمت پدر دوید
سر را زِ کاخ بُرد یک مرد سرخ مو
رفتند و مانده بود یک طفل مو سفید
#مجلس_یزید_لعنت_الله_علیه
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#حسن_لطفی
@hadirhashk
عمه جانم نیمه شب آهنگ هجران میکنم
چون پدر را کنج این ویرانه مهمان میکنم
با صدای نالهٔ جانسوز خود در این میان
خواب این درباریان را من پریشان میکنم
اشـک می ریزم بـه یاد قـتـلگـاه کربــلا
همره خود کاروان را بس شتابان میکنم
روضه میخانم برای اکـبـر گـلگـون بـدن
اهل این ویرانه را با ناله همخوان میکنم
این خرابه میشود میدان جـنـگم با یزید
هم رباب و هم سکینه شیرمیدان میکنم
جنگ نرمی بر علیه ظالمان بـر پـا کنم
اشک های بی امانم نـذرجانان میکنم
اقـتدا بر اصـغـر شش ماههٔ خونین گـلو
جان خود را بر امام خویش قربان میکنم
بس که زیبا حاج علی انسانی ما میسرود
در ادامه بیتی از آن را نمایان می کنم
کُنج ویران با سپاه اشک و آه خویشتن
کاخ ظلم خصم را با خاک یکسان میکنم
یادم آمد آیـه های اَلّذیٖ یَدعُ الیـَتـیـم
مَخلص این شعر راختم به قرآن میکنم
#سید_محسن_نصرالهی
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#خرابه_شام
@hadithashk
صد زخم به بال و پر ، کبوتر دارد
این یاس نشانه های مادر دارد
با سر به حضور او مشرف شده است
بابا چه ارادتی به دختر دارد!
#بردیا_محمدی
#پنجم_صفر
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
@hadithashk
کوهم که ز اذیت عدو تل شده ام
دروازه ی ساعات معطل شده ام
من را که زمین نذاشت یک لحظه عمو
سرگرم به زخم پا و تاول شده ام
#بهمن_ترکمانی
#پنجم_صفر
#شعر_شهادت_حضرت_رقیه_س
@hadithashk
یا حسن ابن علی(ع)
وقتی که خورد در وسط خانه پیچ و تاب
خانه گرفت از جگر او بوی گلاب
ذریهی رسول ، زمین گیر زهر شد
ابن ابی تراب جگر ریخت بر تراب
یک جا نشست و قدر چهل سال گریه کرد
از زهر لامروت ، تا آتش و طناب
این ماجرای زهر جگر میکشد برون
آن ماجرای کوچه جگر میکند کباب
آتش زدند بر دل اولاد فاطمه
آن آتشی که گشت از آن میخ در مذاب
میخ دری که خورد به جان برادرش
از آن به بعد کشتن شش ماهه گشت باب
گودال قتلگاه حسن بود خانهاش
وقتی که شد به خون جگر صورتش خضاب
درهم شده به خاطر درهم گلوی او
جعده که بود شمر زمان خانه اش خراب
زینب رسید و خون جگر دید بین تشت
اما سری ندید در آن تشت بی شراب
آه ای غریب همسر خوبی نداشتی
تا در عزات گریه کند زیر آفتاب
جعده اگر فروخت حسن را به درهمی
نجمه به جاش کربوبلا رفت با رباب
وحید عظیم پور
#حدیث_اشک_شعر_هفتم_صفر #شعر_شهادت_امام_حسن #شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی #شعر_شهادت_کریم_اهل_بیت #شعر_مناجات_امام_حسن_مجتبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
زخمهای دلم
از بس که زخمهای دلم بی شماره بود
هفت آسمان زچشم ترم پرستاره بود
بیگانه جای خود که مرا آشنا شکست
آیینه ام که همسفرم سنگ خاره بود
تشت از حرارت جگرم داد می کشید
از بس که داغ بر جگر پاره پاره بود
«زهری که می شکافت دل سنگ خاره را »
با من چه کرد که نفسم در شماره بود
خون دهان مجال سخن را زمن گرفت
در بسترم وصیت من با اشاره بود
خاموش بودم از غم غیرت تمام عمر
این راز سر به مهر گریبان پاره بود
درگوش مانده آه پس از سال ها هنوز
آهی که از شکستن یک گوشواره بود
قدم نمی رسید تا سپر مادرم شوم
بر خاستن به پنجه پا کاش چاره بود
دیدم به چشم خویش که مادر دگر ندید
مویم سپید شد اگر از آن نظاره بود
من که نخفته بودم از این غم تمام عمر
تابوت پیش چشم ترم گاهواره بود
قسمت نبود در دل تابوت خفتنم
تشییع تیر روضه این سوگواره بود
تشییع من دومرتبه بود و ولی حسین ...
تشییع جسم پر پر او چند باره بود
بس که ستور از تن او رفت و باز گشت
چون رشته های زلف تنش پاره پاره بود
موسی علیمرادی
#حدیث_اشک_شعر_هفتم_صفر #شعر_شهادت_امام_حسن #شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی #شعر_شهادت_کریم_اهل_بیت #شعر_مناجات_امام_حسن_مجتبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم حسن(ع)
به هجران و به هر تأخیر در دیدار حساسند
پسرها روی مادرهای خود بسیار حساسند
نباید هیچ چشم ناروایی دورشان باشد
به نامحرم، به حتی خندهٔ أغیار حساسند
تب ناموس دارند و رگ غیرت به تن دارند
به فتنه هایِ بین کوچه و بازار حساسند
امان از لحظه ای که چادر مادر شود خاکی
به ضرب تازیانه، حملهٔ مسمار حساسند
به آتش، بغض، درب سوخته، بر طعنه و توهین
به هر چیزی که مادر را دهد آزار حساسند
به پهلوی لگد خورده، به بازوی ورم کرده
به چشمانش که از سیلی ببیند تار حساسند
به آن لحظه که برمیخیزد از بستر! به وقتی که
عصای دست مادر میشود دیوار حساسند
از آنکس که جسارت کرده بیزار و غضبناکند
به حالِ زارِ مادر بینهایت بار حساسند
تمام آنچه را گفتم امام مجتبی(ع) دیده ست
پسرها وقت غم-دیدن به هر اقرار حساسند
جوان بود و محاسن شد سفید از آن غم پنهان
از اینجا میشود فهمید بر اسرار حساسند
مغیره(لع) خوب میدانست احوالِ پسرها را
که روی اشک های مادرِ بیمار حساسند!
مرضیه عاطفی
#حدیث_اشک_شعر_هفتم_صفر #شعر_شهادت_امام_حسن #شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی #شعر_شهادت_کریم_اهل_بیت #شعر_مناجات_امام_حسن_مجتبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کریم اهل بیت
مثال آینه باید محبت کرد بی منت
که سائل را نمیدادی به هنگام عطا خجلت
به مانند تو اربابی نیامد در دل تاریخ
که باشد با جذامی ها سر یک سفره هم صحبت
همه اصفات حق بوده سجایای شما اما
کرامت بیشتر از تو گرفته ارزش و قیمت
اگر شان شما بر ما نمیشد آشکار اصلا
چه میشد سرنوشت ما به جز گمراهی و غفلت
اگر بودی تو هم جای حسینت با یزید دون
نمیکردی مدارا و نمیدادی ید بیعت
تویی اول امامی که ضریحی بر مزارت نیست
که مانده بر دلم داغش که ماندی در دل غربت!!
تو به بابای خود هم که نمیگفتی چه ها دیدی
خدا میداند این را که چگونه کرده ای طاقت
تو هم مامور بودی به سکوت و صبر میگفتی
جواب سیلی مادر بماند تا سر فرصت...
بهمن ترکمانی
#بهمن_ترکمانی #حدیث_اشک_شعر_هفتم_صفر #شعر_شهادت_امام_حسن #شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی #شعر_شهادت_کریم_اهل_بیت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
گمنامیِ اورا نفهـمیدند نامی هـا
هـرگز نشد آشفته از بی احترامی هـا
آری نشان از داغیِ بازارِ تهـمت هـاست
وقتی که خالی میشود دورت ز عامی هـا
در مهـربانی شهـرہ بود آنقَدْر که حتی
خوردند از نان حلالِ او حرامی هـا
حتی سگی را رد نکرد از سفرہ ی لطفش
لبخند میزد در جوابِ بی مرامی هـا
در بین شهـری که محبت را نمی فهـمید
تنهـا `حَسَن” هـم سفرہ میشد با جُذامی هـا
من شک ندارم کامِ او با زهـر شیرین شد
زهـری که مرهـم بود خود بر تلخکامی هـا
محسن کاویانی
#حدیث_اشک_شعر_هفتم_صفر #شعر_شهادت_امام_حسن #شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی #شعر_شهادت_کریم_اهل_بیت #شعر_مناجات_امام_حسن_مجتبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا حسن ابن علی(ع)
من الازل علی است و الی الابد زهراست
به هر دل است حسین و به هر حرم حسن است
به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است
که در نجف حسن و در مدینه هم حسن است
طریقِ کرببلا هم که سفره داریِ اوست
میان راه ببین که قدم قدم حسن است
فقیرها همه در اربعین کریم شوند
چه جای حیرت ما تا ابالکرم حسن است
به روی تیرک این جادهها به موکبها
نگاه کن که ببینی به هر علَم حسن است
پیادهها به حرم میرسند و میفهمند
کسی که رفتنشان را زده رقم حسن است
چو میزبانِ همه قاسم است و عبدالله
حسین نه به گمانم در این حرم حسن است
حسن لطفی
#حدیث_اشک_شعر_هفتم_صفر #شعر_شهادت_امام_حسن #شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی #شعر_شهادت_کریم_اهل_بیت #شعر_مناجات_امام_حسن_مجتبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای در وطن غریب
ای در وطن غریب
عالم ندیده مثل تو در مرد و زن غریب
از بس که با هماند
دیگر نوشتهایم به جای حسن؛ غریب
بعد از نبی ولی
مثل اویس بود که شد در قرن غریب
جان پیمبر است
اما میان امت او دائما غریب
در اوج غربت است
مُشکی که بوده است میان ختن غریب
بودهست یکتنه
اندازهی تمامی هر پنجتن غریب
در خانه بیکس است
چون بلبلی که مانده میان چمن غریب
پاسخ کنایه شد
هر جا زبان گشود برای سخن غریب
پوشید اگر زره
یعنی که بوده حتی در پیرهن غریب
مظنون خلق شد
مردی که بود با بدی و سوءظن غریب
گفته؛ بگو حسین
در پاسخ کسی که بگوید به من غریب
یکروز میشود
بیآشنا، بدون سپر ، بیکفن، غریب
سر رفته روی نی
مانده سهروز در دل صحرا بدن غریب
*ای دل صبور باش!
روز ظهور دولت یار است عنقریب.*
مجتبی خرسندی
#حدیث_اشک_شعر_هفتم_صفر #شعر_شهادت_امام_حسن #شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی #شعر_شهادت_کریم_اهل_بیت #شعر_مناجات_امام_حسن_مجتبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹