یا حسن ابن علی(ع)
من الازل علی است و الی الابد زهراست
به هر دل است حسین و به هر حرم حسن است
به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است
که در نجف حسن و در مدینه هم حسن است
طریقِ کرببلا هم که سفره داریِ اوست
میان راه ببین که قدم قدم حسن است
فقیرها همه در اربعین کریم شوند
چه جای حیرت ما تا ابالکرم حسن است
به روی تیرک این جادهها به موکبها
نگاه کن که ببینی به هر علَم حسن است
پیادهها به حرم میرسند و میفهمند
کسی که رفتنشان را زده رقم حسن است
چو میزبانِ همه قاسم است و عبدالله
حسین نه به گمانم در این حرم حسن است
حسن لطفی
#حدیث_اشک_شعر_هفتم_صفر #شعر_شهادت_امام_حسن #شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی #شعر_شهادت_کریم_اهل_بیت #شعر_مناجات_امام_حسن_مجتبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای در وطن غریب
ای در وطن غریب
عالم ندیده مثل تو در مرد و زن غریب
از بس که با هماند
دیگر نوشتهایم به جای حسن؛ غریب
بعد از نبی ولی
مثل اویس بود که شد در قرن غریب
جان پیمبر است
اما میان امت او دائما غریب
در اوج غربت است
مُشکی که بوده است میان ختن غریب
بودهست یکتنه
اندازهی تمامی هر پنجتن غریب
در خانه بیکس است
چون بلبلی که مانده میان چمن غریب
پاسخ کنایه شد
هر جا زبان گشود برای سخن غریب
پوشید اگر زره
یعنی که بوده حتی در پیرهن غریب
مظنون خلق شد
مردی که بود با بدی و سوءظن غریب
گفته؛ بگو حسین
در پاسخ کسی که بگوید به من غریب
یکروز میشود
بیآشنا، بدون سپر ، بیکفن، غریب
سر رفته روی نی
مانده سهروز در دل صحرا بدن غریب
*ای دل صبور باش!
روز ظهور دولت یار است عنقریب.*
مجتبی خرسندی
#حدیث_اشک_شعر_هفتم_صفر #شعر_شهادت_امام_حسن #شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی #شعر_شهادت_کریم_اهل_بیت #شعر_مناجات_امام_حسن_مجتبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کفن برای حسن(ع)
از ابتدا به گمانم که قسمت این بوده
حرم برای حسین و کفن برای حسن
شدهاست روضهی سر نیزهها برای حسین
شدهاست روضهی دست بزن برای حسن
نمیشود که بگوید چه دیده در کوچه...
نشسته است بگرید حسن برای حسن
نرفته از نظرش سیلی و شده کابوس
صدای خندهی آن بد دهن برای حسن
به قتلگاه حسین آمد از مدینه ولی...
شبیه گودی گودال شد وطن برای حسن
چقدر روضه و غمهای مشترک دارند
ولی نبود غمِ پیرهن برای حسن
ببین کدام یک از روضهها جگر سوز است
نزن برای حسین و نزن برای حسن
صدای زینبش آمد نزن به دندانش
نزن که مادرم اینجاست با یتیمانش
حسن لطفی
#حدیث_اشک_شعر_هفتم_صفر #حسن_لطفی #شعر_شهادت_امام_حسن #شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی #شعر_شهادت_کریم_اهل_بیت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا حسن ابن علی(ع)
وقتی که خورد در وسط خانه پیچ و تاب
خانه گرفت از جگر او بوی گلاب
ذریهی رسول ، زمین گیر زهر شد
ابن ابی تراب جگر ریخت بر تراب
یک جا نشست و قدر چهل سال گریه کرد
از زهر لامروت ، تا آتش و طناب
این ماجرای زهر جگر میکشد برون
آن ماجرای کوچه جگر میکند کباب
آتش زدند بر دل اولاد فاطمه
آن آتشی که گشت از آن میخ در مذاب
میخ دری که خورد به جان برادرش
از آن به بعد کشتن شش ماهه گشت باب
گودال قتلگاه حسن بود خانهاش
وقتی که شد به خون جگر صورتش خضاب
درهم شده به خاطر درهم گلوی او
جعده که بود شمر زمان خانه اش خراب
زینب رسید و خون جگر دید بین تشت
اما سری ندید در آن تشت بی شراب
آه ای غریب همسر خوبی نداشتی
تا در عزات گریه کند زیر آفتاب
جعده اگر فروخت حسن را به درهمی
نجمه به جاش کربوبلا رفت با رباب
وحید عظیم پور
#حدیث_اشک_شعر_هفتم_صفر #شعر_شهادت_امام_حسن #شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی #شعر_شهادت_کریم_اهل_بیت #شعر_مناجات_امام_حسن_مجتبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
الگوی زندگی ساده حسن
کرم و لطف بی اراده حسن
از همه بیشتر کرم دارد
بین افراد خانواده حسن
پشت هر کس که تکیه زد به عَلَم
مثل یک کوه ایستاده حسن
کرمش را خدا به خلق خودش
کرد ثابت به استناد حسن
در مسیرش سواره می آید
دست می گیرد از پیاده حسن
به تمامی زائران حسین
شب جمعه سلام داده حسن
به هوایش دوشنبه ها یک سر
می روم تا امام زاده حسن
#محمد_نجاری
#شعر_مناجات_امام_حسن_مجتبی_ع
#هفتم_صفر
@hadithashk
لحظه رفتنت رو
یادم نرفته بابا
از بس که گریه کردم
صدام گرفته بابا
خواب روی پلکامو
شاپرکا پروندن
خدا رو شکر که ما رو
بازم بهم رسوندن
یه حرفیه که مونده
روی دلم تا حالا
عاشقتم بابایی
دوست دارم هزارتا
به عشق آغوش تو
دویدم و دویدم
دیدم که اون بالایی
نیزه تو می بدسیدم
تنها اگه بمونم
قهر میکنم دوباره
جَم میشه توی چشمام
یه آسمون ستاره
دلم میسوزه وقتی
نیزه ها چنگت زدن
بچه ها شون کنارِ
بزرگا سنگت زدن
درد یتیمی رو از
تو چشمامون میخوندن
مثل پیشونی تو
دل ما را شکوندن
پاک میکنم با چادر
خاک و خون از رو لبات
به جای مادر بزرگ
مادری کردم برات
به جای من نیزه ها
همدم تنهایی اند
شامیا فکر نکردن
دخترا بابایی اند
ناله من رسیده
به گوش دنیا بابا
دردمو خوب میفهمن
دختر شهیدا بابا
#مجید_قاسمی
#شعر_شهادت_حضرت_رقیه_س
#خرابه_شام
@hadithashk
سِرِّ توحید نهان است در ایمانِ حسن
معرفت رنگ گرفته است از عرفانِ حسن
خاکِ سلمان همه هستند مسلمان حسن
پس بگوئید به ما ساکنِ ایران حسن
زیر چتر حسنی پیر نخواهم گردید
قدرِ یک لحظه زمینگیر نخواهم گردید
هرگز از عشق حسن سیر نخواهم گردید
تا خود حشر منم دست به دامان حسن
عطر او پخش که شد باد ، وصالش را دید
حُسن زیباییِ مخلوق ، مثالش را دید
آن که در صبح ازل نورِ جمالش را دید
از همان روزِ نخستین شده خواهان حسن
روضه خواندیم که این دیده ی تر ثبت شود
گریه کردیم که این هفت صفر ثبت شود
نام من در دل تاریخ اگر ثبت شود
بنویسید مرا بی سر و سامان حسن
رنگ پیراهن سرسبزِ دیارم حسنی ست
پرچم یَشمیِ خوش نقش و نگارم حسنی ست
نه فقط من..،همه ی ایل و تبارم حسنی ست
بوده جدَّم یکی از پیرغلامانِ حسن
ذکر پر برکت او تذکره ی ما شده است
با عنایات حسن رزق ، مهیا شده است
این شعارِ همهی ما ، حسنیها ، شده است:
" تا ابد هرچه کریم است به قربان حسن"
خاک خشکیم که لبتشنهی جامی بودیم
کوه رنجیم که سرگرم سلامی بودیم
کاش..،ای کاش که ما مردِ جذامی بودیم
می نشستیم سر سفره ی احسان حسن
من از آن روز که در بند شدم ، خوشحالم
فقط از دوری معشوق خودم مینالم
پوزه بر خاک قدمگاهِ حسن میمالم
بلکه سهمم بشود تکه ای از نانِ حسن
عاقبت گردِ خوشی بر سرِ غم می ریزد
از دل صحن حسن نوحه و دم می ریزد
هنرِ فرشچیان پای حرم می ریزد
حک شود شعرِ حِسان سردرِ ایوان حسن
روضهتر از غم آقای کریمان ،غم نیست
وای بر زخمیِ غربت که بر آن مرهم نیست
مادریتر ز حسن در همه ی عالم نیست
تو نگو حضرت صدّیقه..،بگو جانِ حسن!
آه! اربابِ کرم خیره به مسمارِ در است
از مصیبات حسن ، خونِ خدا خونجگر است
سخت تر از غم گودال ، غم آن گذر است
گریهکُنهای حسیناند پریشان حسن
کوچهای تنگ برای غم او بانی بود
قاتلش آنچه که میدانم و میدانی بود
بدتر از زهرِ هلاهِل..،زدنِ ثانی بود
داغ ناموس گرفتهاست گریبان حسن
سیلی محکمِ آن پست که بر حَورا خورد
من بمیرم! حسن از دیدنِ آن، بد جا خورد
پیش چشمان پسر ، چادر مادر پا خورد
تا ابد خشک نشد دیده ی گریان حسن
#هفتم_صفر
#شعر_مناجات_امام_حسن_مجتبی_ع
#بردیا_محمدی
@hadithashk
@hadithashk
هر چند در مقتل نوشته سَم شهیدش کرد
من باورم این است که ماتم شهیدش کرد
من معتقد هستم که زهرِ جعده(لع) یکباره...
اما غم ِ بی مادری کم کم شهیدش کرد
پُر بود گوشَش از صدایِ ضربهٔ سیلی
آن ضربتی که روز و شب؛ هر دم شهیدش کرد
رازی که از مادر میانِ سینه پنهان داشت
هم سخت پیرش کرد و آخر هم شهیدش کرد
از غربت بابا، سکوتِ مبهم ِ مادر...
آن چهرهٔ غمدیده ی دَرهم شهیدش کرد
آنها که عمری شاهدِ تنهایی اش بودند
گفتند قبل از سَم، به قران غم شهیدش کرد
نامش حسن(ع) بود و به سائل بسکه رغبت داشت
بغض و حسادت!...کینهٔ عالَم شهیدش کرد
کوچه، مغیره(لع)، نیشخندِ ممتدِ قنفذ(لع)
عمری جراحت هایِ بی مرهم شهیدش کرد
مِهرش چنان افتاد در ذرّاتِ زهری که
ناچار، با شرمندگی، نم نم شهیدش کرد
بر زخم های کهنه اش دائم نمک میریخت
در خانه-همسر؛ بهترین مَحرم شهیدش کرد
حرف نگفته، قاتلِ جانش شد و یک عمر
خون جگر خورد و به ظاهر سَم شهیدش کرد!
#شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی_ع
#هفت_صفر
#مرضیه_عاطفی
@hadithashk
دُرّی که رنگ آن به عقیق یمن زده
چوب حراج بر جگر خویشتن زده
آتش شراره بر جگر یاسمن زده
دریای غم به ساحل قلب حسن زده
روز وشب آه می کشم و زار می زنم
بسمل هم اینچنین که منم جان نمیکند
میخواستم بلندشوم رو به را شوم
تا زینبم نیامده از تشت پا شوم
اما مجال نیست که از غم جداشوم
چیزی نمانده با غم خود بر ملا شوم
کم کم تمام اهل حرم جمع میشوند
در سوی ناله های حسن شمع میشوند
آه از نهاد میکشم و وای از دلم
از عمر خویش خون جگر گشته حاصلم
غربت جز اینکه هم نفسم هست قاتلم
محنت جز اینکه هست مغیره مقابلم
دیندارهای شهر هم از بس که سادهاند
مسجد که میروم به علی فحش میدهند
خاموش گشته اخترم از هفت سالگی
خاکستر است بر سرم از هفت سالگی
لرزیده است پیکرم از هفت سالگی
من رازدار مادرم از هفت سالگی
در خاطرم هر آینه از کوچه بگذرم
انگار باز فاطمه را خانه میبرم
دیدم عیال کفر و ستم میرسند و بعد
هیزم به دست تا پس در آمدند و بعد
ابلیسها به آتش در میدمند و بعد
دیدم که با لگد به دری میزنند و بعد
زود آمدند با غم ما سرخوشی کنند
با هر وسیلهای شده محسن کشی کنند
سخت است اینکه صبر کنی پر بریزد و
از چشم صاحب فدک اختر بریزد و
خون از شیار گونه مادر بریزد و
سیلی ز گوش فاطمه گوهر بریزد و
با دستها طلب بکنی راه چاره را
از خاک کوچه جمع کنی گوشواره را
خون از لبم چکید ولی خیزران نخورد
خیلی گلوم خشک شد اما سنان نخورد
نه چکمه نه لگد به من نیمه جان نخورد
آمدحسین و از بغل من تکان نخورد
آرام روی سینه گرفته سر مرا
تر کرد با دو جرعه خودش حنجر مرا
تابوت من ز کینه خناسها شکست
در این مجادله دل عباسها شکست
وای از دمی که شیشه احساس ها شکست
با تازیانه ها کمر یاس ها شکست
زینب که سوی مجلس اغیار میرود
عباس روی نیزه سرش آب
#حسین_قربانچه
#شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی_ع
#هفتم_صفر
@hadithashk
هفت پشتم به سر سفرهی آلِ حسن است
که جهان ریزهخور جاه و جلال حسن است
ما که یک عمر فقط نان حلالش خوردیم
خون ما پس همهی عمر حلال حسن است
در دل فاطمه هر لحظه مقرب باشد
هرکه در سینهی او نقش جمال حسن است
سرِ ما پیش خداوند شرافت دارد
که سرِ ما همه بر خاکِ خیال حسن است
عمر آن است که با یاد عزیزت برود
عمرِ عشاق فقط قال و مقال حسن است
ما گدایش شده و گردن او اُفتادیم
که گدا هرچه کند باز وبال حسن است*
صاعقه بود جمل تا به خود آمد اُفتاد
بعد از آن کارِ همه شرح خصال حسن است
سال در سال حسن خرج عزا میبخشد
اول ماه محرم سرِ سالِ حسن است
رزق ، اشک است خلوص است گذشت است ولی
هرچه رزق است همه از پرِ شال حسن است
لحظهی آخر خود روضهی عاشورا خواند
گریه میکرد که این گریه مجال حسن است
با پسرهای خودش کرب و بلا حاضر بود
همه گفتند که در دشت جلال حسن است
شش پسر را همگی پیشکشِ زینب داد**
پس هلالِ سرِ این ماه هلال حسن است
او غریب است غریب است غریب است غریب
گریهای هست اگر گریه به حال حسن است
* وبال :سربار
** تا شش پسر از اولاد امام حسن علیه السلام را مقاتل جزو شهدا آورده اند.
#شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی_ع
#هفتم_صفر
#حسن_لطفی
@hadithashk
در زیان عُمر ، سودِ ماتمش را دیده ام
پس خدا را شُکر می گویم غمش را دیده ام
از نخستین نسلِ خِلقَت ، گریه بر او باب شد
داستان جبرئیل و آدمش را دیده ام
اشک ، دردِ لاعلاجم را به سرعت خوب کرد
بین هر ذکر مصیبت مرهمش را دیده ام
بی نیازان مِنَّتِ حملِ کُتَل را می کِشند
زیر بار این علم ها حاتمش را دیده ام
بیرقِ ارباب من بالاتر از این حرف هاست
سر در هفتآسمان هم پرچمش را دیده ام
فیضِ حج را بُرده هرکس لب به چای روضه زد
در دل هر استکانی ، زمزمش را دیده ام
یا حسینِ من جواب یا حسینِ مجتبیست
وقتِ اوج هروله ،صاحبدمش را دیده ام
طبخِ نذر روضه را زهرا نظارت می کند
در کنار دیگها ، قدِّ خمش را دیده ام
شالِ مشکیِ عزایش دستگیری می کند
معجزات تار و پود محکمش را دیده ام
بین آن گودال ، عالم را بهم می زد حسین
دردِدلها با خدای عالمش را دیده ام
عصر شد..، هنگام تاریکی رسیده ساربان
با چه حرصی داد می زد: خاتمش را دیده ام!
بوریا جا خورد وقتی پیکرش را جمع کرد
گفت: حیفِ این بدن که درهمش را دیده ام
#بردیا_محمدی
#شعر_مناجات_سیدالشهداء
@hadithashk
13.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خواب بودم یه خُرده بد بیدار شدم
یکی داشت نعره میزد بیدار شدم
رو سرم دس میکشیدی پا بشم..
بعد تو هی با لگد بیدار شدم
بعد رفتن تو مهربون من
خواهرت میشد بلاگردون من
میشینم با دندونام قصه میگم
یکی بود یکی نبود دندون من
دستای مردای شامی سنگینه
بعد سیلی چشم من تار میبینه
تاری چشام فدا سرت، فقط
تو رو خوب نمیبینم بدیش اینه
کاش میشد تو رو شریک راز کنم
خیلی حرفارو برا تو باز کنم
کاشکی دردِ دست و گردنم میذاشت
برا بابائیم یه خورده ناز کنم
همیشه پدر عزیزه دختره
بخدا که همه چیزه دختره
من کبودیام سر تازیونهس
بگو هی نگن«مریضه دختره»
دشمنای تو امونم نمیدن
زیر آفتاب سایبونم نمیدن
به کنیزا اینجا نون خشک میدن
بابا جون به من همونم نمیدن
رسیده آخر کارم، بابایی
پُر پاییزه بهارم، بابایی
هر چقد دلت میخواد آیه بخون
منکه خیزران ندارم بابایی
زخمای سرت منو پیر میکنه
آیه های غمو تفسیر میکنه
دس نبردم توو موهات درد نکشی
توو موهای سوخته دس گیر میکنه
دور گردنم غُل انداخته بودش
همونی که چارقل انداخته بودش
چقَدَر زود میخوای از پیشم بری
تازه حرفمون گل انداخته بودش
#کربلایی_حسین_فروغی
#گروه_شعر_یا_مظلوم
@hadithashk