eitaa logo
حدیث اشک
9.3هزار دنبال‌کننده
77 عکس
162 ویدیو
11 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
به روی رحل نیزه آنکه قرآن را نگه می داشت دم دروازه دختر های گریان را نگه می داشت خدا لعنت کند این شمر بدکردار را ، با پا به زیر آفتاب ، مقتول عریان را نگه می داشت غروب کربلا یادم نخواهد رفت ابن سعد درون قتلگاه مرکب سواران را نگه می داشت نسیم آمد  برای اینکه پوشیده بمانی تو به روی پیکرت خاک بیابان را نگه می داشت سنان میخواست دربیاورد هر بار اشکم را روی نی دستباف مادرمان را نگه می داشت بگردم‌‌ دور سقای حرم ؛ شرمنده اش هستم سرش بر نی جلوی سنگ باران را نگه می داشت مرا دق داد پاسبان بی ناموس شهر  شام میان جمع ناموس تو مردان را نگه می داشت خدا مرگش دهد نَخّاسِ در صومعه را ؛ عمداََ.. ..سر بازار طیف چشم هیزان را نگه می داشت قرارم ، بی قرارم‌ ، کاش دستان تو می آمد درون سینه این قلب پریشان را نگه می داشت @hadithashk نَخّاسِ یعنی برده فروش
بس احترام دیدیم آن هم چه احترامی در حال انتقامند آن هم چه انتقامی بغض گلو گرفته با اشک خو گرفته یک قافله سکوت و غوغای بی کلامی بعد از تو ای حبیبم شد درد و غم نصیبم حتی نه آشنایی ، حتی نه التیامی اطرافمان به شادی سرگرم رفت و آمد دلشادمان نکردند…حتی به یک سلامی از کوچه‌ها و بازار در بین چشم انظار ما را عبور دادند این مردم حرامی دلخسته از اسارت، مجروح از جسارت من این چنینم و تو زخمی سنگ بامی من کشته‌ی نگاه یک مشت لا ابالی تو کشته‌ی مرام یک مشت بی مرامی پا تا سرم کبودی ؛ دور و برم یهودی در بین ازدحامم آن هم چه ازدحامی کنج تنور و نیزه روی درخت و در طشت یا سنگ خورده یا چوب بر آن لب گرامی با اینکه من صبورم خورده ترک غرورم لعنت به مرد شامی…لعنت به مرد شامی @hadithashk
عاشق آن باشد که بر دام بلا تن می‌دهد غصه زینب مرا آخر به کشتن می‌دهد تابخواهی بر دو چشمم اشک روزی کرده است این طلای ناب روزی چند معدن می‌دهد سوز آن اشکی که زینب ریخته در کربلا قوسی از جنس کمان برقد آهن می دهد داغ تو خاکستر از من ساخته در روضه‌ها زلف تو آخر مرا بر باد اصلاً می‌دهد دست پر خیری که داد انگشتری بر ساربان پرچم اسلام را در دست یک زن می‌دهد سربلندی سر ارباب روی نیزه اوست کی نخی از معجرش را دست دشمن می‌دهد جای گریه خون به پای نیزه دلدار ریخت چوبه محمل به حکم عشق گردن می‌دهد نیمی از او با حسین و نیم دیگریا حسین این تعلق هست او را به دویدن می‌دهد راهی بازار شد بازار حق شد گرمتر دست این خانم شراب مرد افکن می‌دهد @hadithashk
وقت عزای خیر الانام است و ازدحام دروازه ورودی شام است و ازدحام اوباش بین راه رقیّه چه می کنند؟ دلشوره ها تمامِ تمام است و ازدحام چیزی که هست دور و برِ من سر و صداست سنگ و سر و صدای امام است و ازدحام مثل تو سوخت موی سر زین العابدین این فتنه از بلندی بام است و ازدحام عباس من که نیست، علی اکبرم که نیست حالا که حرف مجلس عام است و ازدحام امروز با مدد ز نگاه ابوتراب کاخ یزید را به سرش میکنم خراب @hadithashk
دم دروازه ساعات گرفتار شدم هدف ساز و دف مردم بی‌عار شدم دختر هیچ نبی مثل من آواره نشد هیچ عزیزی نشد اینقدر که من خوار شدم شام از خلوتی خود به ستوه آمده بود من که رفتم به خدا رونق بازار شدم هیچ کس مثل من اینقدر خجالت نکشید که ز ابرارم و بازیچه‌ی اشرار شدم یوسفی دیده ام از چاه تنور آوردند من کلافم جگرم بود و خریدار شدم سر تو با زن رقاصه گلاویز شدم با کس و ناکسشان وارد پیکار شدم دختر فاطمه را بزم شرابش بردند هیچ عزیزی نشد اینقدر که من خوار شدم خیزران خورد به لبهات  دلم هُرّی ریخت خیزران خورد به دندان تو بیمار شدم @hadithashk