eitaa logo
حدیث اشک
6.9هزار دنبال‌کننده
43 عکس
85 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی که طبع من بدمد سورشعر را در واژ ه ها به عشق تومحشر شود به پا تا اینکه جایی از غزلت جایشان شود هر واژه ای به سمت خدا دست بر دعا در بین حرف ها به تمنای وصف تو با عین و لام و یا بشود کعبه ای بنا باید خدا خودش بنویسد ز وصف تو یا این قلم به دست من و شعر از خدا شاعر چه زود خسته شد و بر ورق نوشت بی انتهایی و غزلت نیست کار ما باید برای شعر شما جبرییل شد حتما به وحی های الهی دخیل شد آهوی طبع من به هوایت رمیده است آوارگی عشق تورا برگزیده است ابروی تو دوبیتی چشمت رباعی است نامت غزل بلندی قدت قصیده است باران شناسنامه دست کریم تو مهر شناسنامه چشمت سپیده است عباس و تو دوشعله عشقید ودیده ای در آسمان دو قرص قمر را ندیده است جاداشت تا ترک بخورد کعبه باز هم وقتی شنید حیدر لیلا رسیده است با خلق توخدا به نبوت اشاره کرد با قامتت به روز قیامت اشاره کرد باعشق تو تمام دلم عشق میکند تا مینویسم از تو قلم عشق میکند نه اینکه ما فقط به تو دلداده ایم بس با عشق تو خدای تو هم عشق میکند هم تو کریم و هم پدر و هم قبیله ات بر خانواده ی تو کرم عشق میکند وقتی به پیش چشم پدر راه میروی بر قامتت قدم به قدم عشق میکند وقتی کنارحضرت عباس میرسی از این سپاه چشم حرم عشق میکند قلب پدر از عشق تو تسخیر می شود روحش به چشمهای تو زنجیر می شود صاحب نفس شدی مسیحای دیگری اصلا خودت بگو که علی یا پیمبری می بینمت تورا به بلندای بالها از تاق عرش یک سرگردن تو سرتری با این قداستی که تو داری مساجدی باید بنا شود به رهی گر تو بگذری بر آسمان اگر که نگاهت گذر کند خورشید را به نور خود از روی میبری آقا مگر که عاشق تو میشود نبود لیلای زاده هستی و استاد دلبری تصویر رفتن تو سر آغاز عاطفه است معنای اوج قله پرواز عاطفه است پر بود چشمهای حسین از محبتت پربود چشمهای ترت از نجابتت وقتی قدم به صحنه میدان گذاشتی مومن شدند چندنفر بر نبوتت اما تمام دشت به یک بار نیزه شد وقتی شنید از رجز تو اصالتت جاداشت از فلک برسد صوت لافتی هنگام رقص تیغ تو در شان قدرتت معراج تو میان حرایی زنیزه است چیزی نمانده شبه پیمبر به بعثتت بابا به پیش پیکر تو محتضر شود در بین یک عبا بدنت مختضر شود موسی علیمردانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
وقتی که طبع من بدمد سورشعر را در واژ ه ها به عشق تومحشر شود به پا تا اینکه جایی از غزلت جایشان شود هر واژه ای به سمت خدا دست بر دعا در بین حرف ها به تمنای وصف تو با عین و لام و یا بشود کعبه ای بنا باید خدا خودش بنویسد ز وصف تو یا این قلم به دست من و شعر از خدا شاعر چه زود خسته شد و بر ورق نوشت بی انتهایی و غزلت نیست کار ما باید برای شعر شما جبرییل شد حتما به وحی های الهی دخیل شد آهوی طبع من به هوایت رمیده است آوارگی عشق تورا برگزیده است ابروی تو دوبیتی چشمت رباعی است نامت غزل بلندی قدت قصیده است باران شناسنامه دست کریم تو مهر شناسنامه چشمت سپیده است عباس و تو دوشعله عشقید ودیده ای در آسمان دو قرص قمر را ندیده است جاداشت تا ترک بخورد کعبه باز هم وقتی شنید حیدر لیلا رسیده است با خلق توخدا به نبوت اشاره کرد با قامتت به روز قیامت اشاره کرد باعشق تو تمام دلم عشق میکند تا مینویسم از تو قلم عشق میکند نه اینکه ما فقط به تو دلداده ایم بس با عشق تو خدای تو هم عشق میکند هم تو کریم و هم پدر و هم قبیله ات بر خانواده ی تو کرم عشق میکند وقتی به پیش چشم پدر راه میروی بر قامتت قدم به قدم عشق میکند وقتی کنارحضرت عباس میرسی از این سپاه چشم حرم عشق میکند قلب پدر از عشق تو تسخیر می شود روحش به چشمهای تو زنجیر می شود صاحب نفس شدی مسیحای دیگری اصلا خودت بگو که علی یا پیمبری می بینمت تورا به بلندای بالها از تاق عرش یک سرگردن تو سرتری با این قداستی که تو داری مساجدی باید بنا شود به رهی گر تو بگذری بر آسمان اگر که نگاهت گذر کند خورشید را به نور خود از روی میبری آقا مگر که عاشق تو میشود نبود لیلای زاده هستی و استاد دلبری تصویر رفتن تو سر آغاز عاطفه است معنای اوج قله پرواز عاطفه است پر بود چشمهای حسین از محبتت پربود چشمهای ترت از نجابتت وقتی قدم به صحنه میدان گذاشتی مومن شدند چندنفر بر نبوتت اما تمام دشت به یک بار نیزه شد وقتی شنید از رجز تو اصالتت جاداشت از فلک برسد صوت لافتی هنگام رقص تیغ تو در شان قدرتت معراج تو میان حرایی زنیزه است چیزی نمانده شبه پیمبر به بعثتت بابا به پیش پیکر تو محتضر شود در بین یک عبا بدنت مختضر شود موسی علیمردانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
هوای شوق قدر قدرت قدر شوکت به شیدایی جهان آرا پیمبر خو پیمبر رو علی سیرت علی سیما قضادستش که پابستش نفس هاهست درحبسش نشد از ماه تعریفی بجز سیمای این لیلا هوای شوق بارانی چه خورشیدی به پیشانی به لب خنده چه فرخنده شده روی گل بابا و زینب نزد او ماند نماز شکر میخواند علی را در بغل بگرفته و گرم است بر لالا به دلها بند آمد او به لبها قند آمد او شده مهمان میلاد علی انسیه الحورا دلی خرسند آورده حسن اسفند آورده برای عرض تبریکش به بیت حضرت لیلا قتیل اشقیا آمد دوباره مرتضی آمد سرسازش ندارد با سر طغیانگر اعدا نویسم هر چه را بر مصطفی باید بر او آرم اگر ریگیم او صحرا اگر قطره علی دریا حامدآقایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
تماشای پیمبر مثل صدفی پوچ به گوهر نرسیده آن دل که به مهر علی اکبر نرسیده در خواهشت ای سائل درمانده چه خیری ست وقتی که به پابوسی این در نرسیده هی قافیه در قافیه افتاد به پایش از شوق غزلهای به دفتر نرسیده از خیمه برون آمد و آمد به تماشا هرکس به تماشای پیمبر نرسیده با اشک پدر گفت که برخیز موذن هرچند که هنگام اذان سر نرسیده یکبار شهادت بده حق با چه کسی بود تا آتش تردید به باور نرسیده آرام برو مایه ی دلگرمی بابا آرام برو قصه به آخر نرسیده میرفت؛ نگاهش به پدر بود کماکان دلتنگ پدر بود به مادر نرسیده با تیغ دو ابروی کجش مثل اباالفضل مشغول قتال است به لشگر نرسیده گفتند که بغضا لعلی زود بیاید هرکس به مصاف یل خیبر نرسیده بر دور ضریح زرهش در دل لشگر جز تیر و سنان زائر دیگر نرسیده ای کاش که میشد پدرش زود بیاید تا کار به غارت شدن سر نرسیده از اسب نگاهی به علی کرد حسین و سمت پسر افتاد به پیکر نرسیده   معلوم شد از آینه کاری شدن دشت سمت حرم این جمع مکسر نرسیده سید ابوالفضل عصمت پرست لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
مثل علی علی زره که بپوشد همین که راه بیفتد عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد همین که اسم علی آمده است در دل میدان بس است تا گذر مرگ بر سپاه بیفتد علی اکبر لیلاست یا جوانی حیدر؟ که از جمال و جلالش شکوه ماه بیفتد جمال یوسف ما را هر آنکه دیده نوشته: رواست یوسف کنعان به قعر چاه بیفتد چه هیبتی! چه وقاری! که سوی این قد و قامت هرآنکه خیره شود از سرش کلاه بیفتد علی است، مثل علی می دهد پناه گدا را اگر به خانه ی او راه بی پناه بیفتد اگر موذن علی اکبر است، بَه چه نمازی ازین اذان به سرم شور لا اله بیفتد چه بهتر است که اول به شاهزاده بگویی به هر دلیلی اگر کار تو به شاه بیفتد به آسمان روی و کار آفتاب کنی، گر فقط به سوی تو از سمت او نگاه بیفتد جوان اگر به جوان حسین دل بسپارد دگر نمی شود اصلا پی گناه بیفتد تمام‌شب سر راهش نشسته ام به امیدی که راه شاهزاده براین عبد روسیاه بیفتد داود رحیمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
وقتی که طبع من بدمد صور شعر را در واژ ه ها به عشق تومحشر شود به پا تا اینکه جایی از غزلت جایشان شود هر واژه ای به سمت خدا دست بر دعا در بین حرف ها به تمنای وصف تو با عین و لام و یا بشود کعبه ای بنا باید خدا خودش بنویسد ز وصف تو یا این قلم به دست من و شعر از خدا شاعر چه زود خسته شد و بر ورق نوشت بی انتهایی و غزلت نیست کار ما باید برای شعر شما جبرییل شد حتما به وحی های الهی دخیل شد آهوی طبع من به هوایت رمیده است آوارگی عشق تورا برگزیده است ابروی تو دوبیتی چشمت رباعی است نامت غزل بلندی قدت قصیده است باران شناسنامه دست کریم تو مهر شناسنامه چشمت سپیده است عباس و تو دوشعله عشقید ودیده ای در آسمان دو قرص قمر را ندیده است جاداشت تا ترک بخورد کعبه باز هم وقتی شنید حیدر لیلا رسیده است با خلق توخدا به نبوت اشاره کرد با قامتت به روز قیامت اشاره کرد باعشق تو تمام دلم عشق میکند تا مینویسم از تو قلم عشق میکند نه اینکه ما فقط به تو دلداده ایم بس با عشق تو خدای تو هم عشق میکند هم تو کریم و هم پدر و هم قبیله ات بر خانواده ی تو کرم عشق میکند وقتی به پیش چشم پدر راه میروی بر قامتت قدم به قدم عشق میکند وقتی کنارحضرت عباس میرسی از این سپاه چشم حرم عشق میکند قلب پدر از عشق تو تسخیر می شود روحش به چشمهای تو زنجیر می شود صاحب نفس شدی مسیحای دیگری اصلا خودت بگو که علی یا پیمبری می بینمت تورا به بلندای بالها از تاق عرش یک سرگردن تو سرتری با این قداستی که تو داری مساجدی باید بنا شود به رهی گر تو بگذری بر آسمان اگر که نگاهت گذر کند خورشید را به نور خود از روی میبری آقا مگر که عاشق تو میشود نبود لیلای زاده هستی و استاد دلبری تصویر رفتن تو سر آغاز عاطفه است معنای اوج قله پرواز عاطفه است پر بود چشمهای حسین از محبتت پربود چشمهای ترت از نجابتت وقتی قدم به صحنه میدان گذاشتی مومن شدند چندنفر بر نبوتت اما تمام دشت به یک بار نیزه شد وقتی شنید از رجز تو اصالتت جاداشت از فلک برسد صوت لافتی هنگام رقص تیغ تو در شان قدرتت معراج تو میان حرایی زنیزه است چیزی نمانده شبه پیمبر به بعثتت بابا به پیش پیکر تو محتضر شود در بین یک عبا بدنت مختضر شود موسی ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا علی اکبر(ع) شب‌ است‌ و ‌از سرگیسوی شعر می گیرد دوباره‌ دست‌ دعا عطر استجابت را اگر چه صحبتِ حاجت نبود ٬ اما دل در این مقام غنیمت شمرد فرصت را سحر چه‌ حال‌ خوشی‌ داشت‌ در مناجاتش بهار پشت در خانه‌ی‌ خدای خودش سکوت‌ سنگ‌ شکست‌ و به‌ دشت‌ها بخشید هزارچشمه‌ی‌ احساس با صدای خوش تو کیستی که هزاران سوال از مشتم رها شدند زمانی که خنده ات گل کرد فدای نام تو باید شوم در این تصمیم صلاح نیست که یک لحظه هم تعلل کرد علی اکبرِ تاریخ ای علی اکبر شکوه خنده‌ی پیغمبری تو بی تردید همان زمان که علی اکبری و پیغمبر حساب‌ کن‌که خود حیدری تو بی تردید نشسته اند به دیدار صبح لبخندت پیمبران‌ دعا و سلام صف در صف علیِ اولی اما یقینا از اکبر مراد نیست بجز «أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَف» فضائل تو در این بیت ها نمے گنجد مگر به لطف کریمانه اعتماد کنم مگر از آنچه که این دشمن قسم خورده از آنچه گفته معاویه با تو یاد کنم قلم همیشه گلویش گرفته خواهد ماند برای مدح تو هرقدر سینه صاف کند شنیدنی‌ ست برایم همیشه وصف شما علی الخصوص اگر دشمن اعتراف کند علی امام من‌است و تویی علی چه کند؟ اگر که شاعر دلخسته اشتباه کند نشسته ام به امیدی در این حرم که مرا علی دیگر این خانه رو به راه کند چگونه از تو بخوانم چگونه وقتی که نوشته اند که ممسوس ذات حق بودی سپیده دم به تو سوگند می خورم عمْری تو زخم خورده‌ی من شر ما خلق بودی سید ابوالفضل مبارز لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹