eitaa logo
حدیث اشک
6.9هزار دنبال‌کننده
41 عکس
83 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
طفل رباب(س) بارانِ داغ روی سرش ، بی امان گرفت بادی وزید، باغ گل از باغبان گرفت یک نیم روز نصفِ قبیله شهید شد پیر و جوان و مرد و زن از کاروان گرفت عاشق هر آنچه داشت به معشوق عرضه کرد معشوق هر چه خواست دلش ، امتحان گرفت حتی توان ِگریه ندارد گٌل ِ رباب پژمرده غنچه ای که زبان در دهان گرفت دریا برای ماهی لب تشنه آب خواست رفت از رباب طفلِ تَلَظّی کُنان گرفت وقتی کشید منت لشگر، جهان گریست بر روی دست، کودکِ خود ناگهان گرفت بین سپاه همهمه افتاد و ابن سعد دستور داد حرمله تیر و کمان گرفت کار پدر تمام شد از مکر حرمله تیر آمد و گلوی پسر را نشان گرفت آشفته حال دور خودش چرخ میزند تردید های ماندن و رفتن، امان گرفت حالا مردد است چگونه حرم رود ؟ از غربتش تمام زمین و زمان گرفت حالا جواب مادر اصغر چه میشود ؟ وقتی سراغ کودکش آن نیمه جان گرفت ؟ آن ضجه های تلخ که از خیمه میرسید از زانوان خسته ی مولا توان گرفت پاشید خون حلق پسر را به آسمان از روضه اش عجیب دل روضه خوان گرفت سنگین شده است عرش خدا لحظه ای که شمر .با چکمه روی سینه ی مولا مکان گرفت مقتول قتل صبری و ای کاش تیز بود_ _آن خنجری که شمر ز دست سنان گرفت از غارت تنت همه سوغات میبرند انگشتر عقیق ِ تو را ساربان گرفت تو آفتاب هر دو جهانی برای چه فطرس سه روز روی تنت سایبان گرفت ؟ پاداش آن قرائت تو ضرب ِ چوب نیست صد بوسه از لب و دهنت خیزران گرفت  وحید مصلحی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
علی ابن الحسین(ع) کاش که در باغ اضطراب نیفتد روی زمین شیشه ی گلاب نیفتد چشم‌‌ ابوالفضل در حرم نگران است پای علی اکبر از رکاب نیفتد می‌رود ارباب مثل باز شکاری شیر حرم از روی عقاب نیفتد کرده کمین نیزه ای به قصد تقرب نقشه کشیده‌ست از ثواب نیفتد! فاطمه ی کربلاست حضرت زینب آمده تا باز ابو تراب نیفتد خیمه‌ی لیلا غریق اشک حرم شد خانه‌ی کس اینچنین در آب نیفتد گفت که از ما‌ گذشت کاش خدایا ولوله در خیمه‌ ی رباب نیفتد  سید میلاد حسنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کمال عشق کمال عشق در اندوه غوطه‌ور شدن است ز هر چه در دو جهان است بی خبر شدن است جماعتم به فرادا رسید و فهمیدم که آخر عاقبت زحمتم هدر شدن است ببین که سیلی اول به صورت من خورد ولی چه باک که این رسم نامه بر شدن است تو را به سوی بیابان کشانده نامه‌ی‌ من سزای مسلمت ای یار در به در شدن است به خون نشسته لبم رسم عاشقی این است لبم شبیه تو در گیر و دار تر شدن است خوشم که خورد به من سنگ و نیزه و شمشیر که در بلای تو روزی من سپر شدن است میان داغی بازار کوفیان دیدم که مقصد تو در این راه خون جگر‌ شدن است سلام من به تو از بام مسجد پدرت میا که آخر این راه بی پسر شدن است به دختران علی رحم کن میاورشان که قسمت همه با شمر همسفر شدن است سید محمد حسین حسینی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
باب الحوائج باب الحوائج است و مشکل‌گشا اباالفضل شد دستگیر ما با دست جدا اباالفضل در محضرش ندیدم شرمنده سائلی را خیرات می‌کند چون بی سرصدا اباالفضل گرچه مریض ما را دکتر جواب کرده دلواپسی نداریم، داریم تا اباالفضل بعد از شفا گرفتن تثلیث دین خود را یک ارمنی عوض کرد: قبله، خدا، اباالفضل بردار حاجتت را با خود حرم بیاور عرض توسل از تو باقیش با اباالفضل دارم به لب دوباره یاد تمام اموات دردآشنا ابالفضل، ای باوفا اباالفضل شمشیر و شیر و آیات سنگینی بلیات گنجانده در علامات یک کربلا اباالفضل از دشمنش زده سر، پیش حرم سرش خم رزمش بجا ابالفضل، شرمش بجا اباالفضل خالی شده‌ست اما در روضه می‌تواند صدبار پُر کند مشک از اشکها اباالفضل یک کوفه دست میزد در علقمه همینکه دست مبارکش شد از تن جدا اباالفضل داغش کمر شکست از آقای هر دو عالم آن لحظه که صدا زد «ادرک اخا» اباالفضل به صورتی که از آن غم میزدود غم داد با صورت از بلندی افتاد تا اباالفضل کو آن قد بلندش؟ پاشیده بند بندش با نیزه بسکه جسمش، شد جابجا اباالفضل هم دست داده از دست هم پا شده بریده در علقمه چگونه زد دست و پا اباالفضل؟ باید حسین میرفت چون خیمه در خطر بود میزد به سینه میگفت: آه آی خدا ! اباالفضل... چون‌ بود شاه تشنه، بعد از شهادتش آب از کوثر او ننوشید.. ای مرحبا اباالفضل در محضر عقیله، جز بر فراز نیزه بالا نبرد سر را، ای با حیا اباالفضل گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا می دود سمت دشتِ لب تشنه بانویی از تبار دریاها دست ها را گرفته روی سر می رود تلِّ خاک را بالا دید گودال رو به رویش را یک نفر در میان جمعی بود در طوافند گوئیا دورش مثل در باد مانده شمعی بود گیسوانش به دست باد افتاد می زند شانه باد بر مویش تاب زلفش قرار دل گیرد سنگ بوسد میان ابرویش سنگ ها دور او فراوان بود شیشه ی آینه ترک خورده یک سپاه از رویش گذر کردند مثل مادر ولی لگد خورده دید بر خاکِ گرم، عشقش را پرِ از بوسه های شمشیر است بهرِ بیرون کشیدنِ یک تیرِ مانده در سینه سخت درگیر است نیزه داران به دورِ پیکر او فاتحه بهرِ زنده می خوانند جای انگشتِ خود نوکِ نیزه بر مزارِ تنش فرود آرند خاکِ اطراف او پر از خون است زخم ها لب به شکوه وا کردند سینه اش می دهد صدا زیرا نیزه در جای تیر جا کردند نیزه بر پهلویش کسی می زد روی آیینه خاک می افتاد غارت از پیکرش شروع کردند پیرهن کهنه چاک می افتاد دست خود پشت دست می کوبد شمر آمد و خنجری در دست لرزه بر پای صبر می افتد زینب آخر روی زمین بنشست روی سینه نشسته آن ظالم موی خاکیِ شاه در چنگش راسِ خورشید می برد ز قفا آسمان سرخ می شود رنگش پیش زینب حسین جان می داد دست و پا بینِ خاک و خون می زد خواهرش بینِ گریه ها ی خودش گره بر معجرش کنون می زد می رود سمت خیمه ها باید آتش از جان خیمه بر گیرد می رود تا که کودکان را او یک تنه زیر بال و پر گیرد می رود تا که در غروبی شوم همسفر با حرامیان گردد می رود سمت کوفه حیدر وار گر چه با سنگ او نشان گردد  وحید مصلحی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا محشر همان ساعت که تن به نیزه دادی بود آن لحظه که بر گونه ات از زین فتادی بود یا که همان ساعات حمله به حرم، که تو با یاری نیزه شکسته ایستادی بود ای خاک عالم بر سر دنیای بعد از او محشر زمانی که پسر از دست دادی بود پیر و جوان در کشتنت همدست هم بودند در قتل صبرت بین دشمن اتحادی بود حجم سلاحی که ته گودال افتاده‌ست حتی برای قتل یک لشکر زیادی بود آنقدر آهسته قدم روی تنت می زد گویا برایش سیر در عرش امر عادی بود اصراف در قتل تو کرده کوفی نامرد اینگونه کشتن با چه حکم و اجتهادی بود؟ یک تن نگفت ای شمر بعد از کشتنش دیگر پیش نگاه خواهرش چه جای شادی بود غارتگران را دست پر به کوفه برگرداند جسمت برای دشمنان باب مرادی بود می‌ریخت خون تازه از حلق تو بر نیزه چل منزل از کیفیت ذبح تو یادی بودی معنا ی آیات تو را بر نی نفهمیدند در شام و کوفه حافظان بی سوادی بود با دیدن حال ربابت شامیان گفتند ذبح گلوی اصغرش دیگر زیادی بود گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جان آتش اگر رسید به شهپر چه میکند؟ گل گر شود به تیغ برابر چه میکند؟ ای بی سپاه حال مرا درک میکنی؟ داغت حسین با دل خواهر چه میکند؟ تیر سه شعبه ای که علمدار را شکست با نازکی حنجر اصغر چه میکند؟ آبی نخورده ای و گلوی تو خشک بود با خشکی گلوی تو خنجر چه میکند؟ تنها برای کشتن تو بین قتلگاه انبوه تیغ و نیزه لشکر چه میکند؟ گردن کشیده اند ببینند تیغ ها با بوسه گاه شخص پیمبر چه میکند؟ بی پیرهن ندیده تو را آفتاب هم عریان تنت برابر مادر چه میکند؟ جسمی که پیش روی من افتاده درهم است از نیزه بر زمین برسد سر چه میکند؟ آن پست بی حیا که ربوده است پیرهن دستش رسد به گوشه معجر چه میکند؟ داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جانم اونقدر میشینم اینجا که بیاد مادرت مشکی تنم کنه حسین شب هشتم پیرنو پاره کنم علی اکبر کفنم کنه حسین جوونیم نذر جوون کربلا دخترم فدای دخترت حسین الهی نبینه هیچکس اینجوری دلهره گرفته خواهرت حسین قربون رنگ سیاه پرچمت که داره پیر و خمیدم میکنه روز محشر برسه خوب میدونم این سیاهی رو سفیدم میکنه داره از راه میرسه محرمت سنج و طبل و دوقول آماده کنیم دلمون لک زده اربعین بشه دلامونو راهی جاده کنیم شب سوم محرم که میشه دخترت برات کربلا میده ما جلو در میشینیم مث یتیم مادرت میاد و مارو را میده  رسول عسگری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا هجوم‌ گرگ کابوست مبادا چراغ مرده فانوست مبادا دعایی می‌کنم جانت بسوزد اراذل دور ناموست مبادا کرامت نعمت زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آسمان زیر دست و پا گم شد نور حق بود و در خفا گم شد جامه ، عمامه و ردای تنش یا به غارت رسید یا گم شد چشم برهم زدند عریان شد چشم بر هم زد و عبا گم‌شد نیزه هایی که خورده بود حسین همگی زیر چکمه ها گم شد وای از ناله ی انا العطشان که میان سر و صدا گم شد بین گرد و غبار مرکب ها همه هستیِ انبیا گم شد از تن شاه بی ردا میگفت خواهری وا محمدا میگفت آه از پیکر رها مانده از تن شاهِ بی ردا مانده وقت مغرب شده ست و ذبح حسین دیر شد ، خواهرش کجا مانده؟ پیر مردی عصا زنان میگفت صبر کن چند نیزه جا مانده پاک کن خواهرش نبیند که بر تنش چند رد پا مانده قاتل از روی سینه اش پا شد خنجر کُند بر قفا مانده همه رفتند خواهر است و حسین حیف این شمر بی حیا مانده زیر لب ها خدا خدا میگفت خواهری وا محمدا میگفت @hadithashk
عزیزالله هر چند کهنه، پیرهنی داشتی؛ چه شد؟ گر بود پیرهن، کفنی داشتی؛ چه شد؟ ای یوسف عزیز! چه کردند گرگ‌ها؟ آخر تو `کهنه‌پیرهنی” داشتی؛ چه شد؟ جسم تو ذرّه ذرّه در این دشت، پخش گشت در زیر آفتاب، تنی داشتی؛ چه شد؟ ای دور از دیار که تا دیر می‌روی! آواره تا به کی؟ وطنی داشتی؛ چه شد؟ خود را چه خوب خرج خدا کردی! ای کریم! سر داشتی؛ چه شد؟ بدنی داشتی؛ چه شد؟ هم بی حبیب ماندی و هم بی زهیر؛ آه! نام‌آوران صف‌شکنی داشتی؛ چه شد؟ تو شمع و در طواف تو جمع مخدّرات در خیمه‌‌گاه، انجمنی داشتی؛ چه شد؟ بالین تو سکینه، کنارت رقیّه بود در باغ، یاس و یاسمنی داشتی؛ چه شد؟  جواد هاشمی تربت لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
از فرط تشنگی از فرط تشنگی لب نازش کبود بود تکیه به نیزه زد همه جا مثل دود بود ساعت حدود سه طرف قتلگاه رفت آن شاه بی سپاه به جنگ سپاه رفت آن سو برادریست که گودال میرود این سمت خواهریست که از حال میرود خواهر ز حال میرود آنقدر که نگو درمانده‌ای به حسرت یک بوسه از گلو دامن کشید و‌ رفت ولی در غبارها افتاد بین دسته ای از نیزه دارها سرنیزه ها که روی تنش سر گذاشتند این جسم را به دسته‌ی دیگر گذاشتند شمشیرها سیوف خذینی شنیده اند رفتند و تیغ روی دهانش کشیده اند ساعت گذشت از سه و نزدیک چار بود خورشید سر برهنه میان غبار بود آن ساقی عزیز که میرفت هوکشان شمشیرهای مست پی او سبو کشان یک سو عزیز فاطمه صدپاره پیرهن یک سو عزیزه های حسینند مو کشان شمشیر میبرید و نمیدوخت هیچ کس پس نیزه ها زدند به جسمش رفوکشان با این که تیز بود نگاه سنان و شمر سرنیزه های خسته چه کنداست نوکشان پا بر دهان قاری قرآن نمیزنند این شرط ذبح نیست به پشت و به روکشان آنها که آمدند به گودال بی سلاح یک دسته پا زنان و دگر دسته مو کشان بعد از هزار و نهصد و پنجاه تا شکاف شمر آمده‌ست خنجر خود بر گلو کشان خون بر دل کبوتر مقتل نکن ببُر کارت بریدن است معطل نکن ببر این تیغ کند هرچه قدر زجر میدهد جایش ولی خدا به حسین اجر میدهد میدید روی تل چه می‌آرند بر سرش تا ضربه‌ی دوازدهم مرد خواهرش ساعت چهار یوسف زهرا دریده شد با ضربه های شمر گلویش بریده شد ساعت چهار رد شد و سمت غروب رفت سردار سربلند سرش روی چوب رفت خارج شدند مردم کوفی ز قتلگاه وارد شدند خیمه‌ی عطشان به ذکر آه آنجا که پیش فاطمه نزدیکی فرات کون و مکان گریست براجسادالعاریات آنجاکه چنگ شمربه زلف حسین رفت وقتی بریده شد سرکل مقدسات جایی که خورد ، سینه‌ی ام‌الکتاب شد جایی که تکه تکه شد آیات محکمات فریاد زینب است که یاایهاالرسول هذا مرمل بدما ، هذه بنات ما را نگر که معجرمان آستین ماست خون گریه میکنند از این داغ کائنات این قوم هتک حرمت زینب نموده اند روز قیامت از تو نبینند التفات  وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹