eitaa logo
حدیث اشک
6.9هزار دنبال‌کننده
44 عکس
85 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
ادب بهتر که این دل دست تو دلبر بیفتد ای کاش دل در دام تو با سر بیفتد این دل بمیرد بهتر از آنکه مبادا در بند دام دلبری دیگر بیفتد هر کس ادب کرده به تو تاج سر ماست هر کس به پایت پا نشد، بهتر بیفتد در کار ما اصلا گره بنداز، شاید دست تو روزی کار این نوکر بیفتد فردا تمام حشر دنبال تو هستند ای کاش راه ما به تو، محشر بیفتد ای کاش که پرونده ی اعمال من هم آن روز دست حضرت مادر بیفتد این بیت های آخرم را روضه بِنْویس تا اشک از این چشم های تر بیفتد اینجا همان جایی است که فرمود حیدر: روی زمین هفتاد و دو سرور بیفتد برگرد آقا قبل از آنکه چشم شومی بر قد و بالای علی اکبر بیفتد برگرد قبل از آن که راه تیرهاشان با حنجر پاک علی اصغر بیفتد برگرد آقای غریبم قبل از آنکه این ساربان در فکر انگشتر بیفتد برگرد آقا قبل از آنکه شمر دون با خنجر به جان گودی حنجر بیفتد برگرد قبل از آنکه جسمت روی سینه در گودی گودالشان بی سر بیفتد طاقت ندارد خواهرت زینب ببیند در چنگ های گرگ این پیکر بیفتد ای وای اگر بی دست از مرکب، سواری ... ای وای اگر از ناقه ای دختر بیفتد وحید محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
در بِین روضه‌ایم در بِین روضه‌ایم و به ما شد عنایتی جز گریه بر حسین نداریم عادتی ما وارثان گریهء آدم شدیم پس داریم تا ابد به خلائق شرافتی این افتخار ماست که در زیر آسمان فرموده فاطمه که به روضه تو دعوتی در نامهء عمل چه هراسی است روز حشر که غیر آه و گریه نباشد عبادتی این اشکها دوای تمامیِ زخم هاست اشکی ببار تا که نماند جراحتی جز مهر و لطف چیز دگر ما ندیده‌ایم در این بساط شامل خیر و محبّتی این خانه ، خانه ایست که جُونِ سیاه رو گردد سفید رو و شود دُرِّ قیمتی آقای خانه بر سر هر چه شهید رفت بهتر از این کجاست چنین اُوج عزّتی این خانه ایست مرگ عسل میشود در آن بر کام هر که کرد ز جانان حمایتی قاسم اگر به معرکه آمد اراده بود تا که حسن به جلوه نماید قیامتی قاسم به معرکه رُخِ بابا سفید کرد اَزرق دو نیمه شد چه خروشی چه هیبتی پایش نمیرسید اگر بر رکاب اسب شد قد کشیده مثل عمو بعدِ ساعتی با نعل ها زبس به رُخش بوسه ها نشست دیگر چه چهره ای چه جمالی چه صورتی بالا سرش صدای شکستن زیاد بود شد کربلا مدینه که دارد حکایتی..‌ مجتبی صمدی شهاب لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای بِقُربانِ حسن هم پَریشانِ حُسینم هم پَریشانِ حسن ای بِقُربانِ حسین و ای بِقُربانِ حسن روزِ اول مادرم چشمانِ من را نذر کرد این یکی آنِ حسین و آنِ یکی آنِ حسن هرشبی که فاطمه بر روضه‌ها‌مان می‌رسَد هست گریانِ حسین و هست گریانِ حسن نه که دنیا ، دینمان را هم کریمان می‌دهند من که ایمان دارم از اول به قرآنِ حسن زیرِ ایوانِ نجف دیدم که روزی می‌رسد یاحسن جان می‌نویسم زیرِ ایوانِ حسن هرکجا رفتیم دیدم کار دستِ مجتبی است بشکند دستم نباشد گر به دامانِ حسن نه که تنها این دوشب کُلِ محرم می‌شویم شب به شب تکیه به تکیه باز مهمانِ حسن قاسمش وقتی به میدان زد حسین آهسته گفت : می‌رود جانِ حسین و می‌رود جانِ حسن نعره شد : إن تَنکرونی فأنا ابنُ المُجتبی” تیغ را چرخاند و گفت این است طوفانِ حسن شد حسن یک ضربه زد اَزرق همانجا شد دوتا نعره زد عباس ؛ ای جانم به قربانِ حسن روضه‌های ما همه لطفِ امام مجتبی است شُکر هرشب می‌روم در زیرِ بارانِ حسن پیشِ زهرا آبرو داری کنیم و آوریم... هِی گلاب و دسته گُل یادِ یتیمانِ حسن حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سنگ تو زنم به سینه سنگ تو زنم چه در زِره یا کفنم نیزه چو شد پیرهنم به مرگ خنده می زنم اذن بده پر بکشم جام بلا سر بکشم عمو تویی کار و کسم عشق تو باشد نفسم گشته تنم چون قفسم به نوجوانِیم قسم قیام باشد سخنم من حسنم من حسنم به تیغِ اشقیا عمو به نیزهٔ بلا عمو زدند بی هوا عمو حلال کن مرا عمو «افتادم از پشت فرس عمو به فریادم برس» ای که به قاسم مددی تو ماهِ من تا ابدی حال که پیشم آمدی قدم به چشمِ من زدی از تو جدا نمی شوم ببخش پا نمیشوم به لحظه ی پریدنش ذره به ذره چیدنش پا به زمین کشیدنش نداشت تابِ دیدنش دلش چه آزرده حسین کشان کشان برده حسین حامد آقایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
چه کنم چه کنم تا لبِ تو ناله‌ی بابا نَکِشد صبر کن صبر که اشکم به تماشا نَکِشد نجمه دنبالِ تو از خمیه دوید اما حیف تا زدی ناله عمو زود رسید اما حیف سنگ برداشته اما به لبِ ماه زدند ترسم این بود که چشمت بزنند ، آه زدند در مسیرِ نَفَسَت چیست مزاحم شده است قاسمی داشتم اما دو سه قاسم شده است به یتیمیِ تواین قوم چه بَد خندیدند همگی آنکه زد و آنکه نَزَد خندیدند باد مویِ تو بهم ریخت مرا ریخت بِهَم عطر و بویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم خواستی تا که بگویی به عمویت بابا گفتگویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم نیزه‌ای آمد و حسرت به دلم ماند که ماند تا گلویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم دو سه اَبرو به رویِ اَبرویِ تو وا کردند نعل رویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم دیر شد تا برسم بر سرِ اکبر کم شد آمدم زود ولی باز تنت دَرهَم شد سنگ بر رویِ تو خورد اَبرویِ من درد گرفت تا به پهلوی تو زد پهلویِ من درد گرفت همه گفتند که از کوچه سهیم است زدند هرچه گفتیم یتیم است یتیم است زدند تیغشان برتو نه بر سینه‌ی پیغمبر خورد دستِ من بود که با دیدنِ تو بر سر خورد در تو دیدم حسنم را که دوباره می‌خواند روضه‌ی سیلیِ دستی که به نیلوفر خورد ایستادم به رویِ پنجه پا اما حیف دستش از رویِ سرم رد شد و بر مادر خورد حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
احلی من العسل می نویسم سرخ تا با خونِ خود یاری کنی آبِــرویم خـــوب بــایـــد آبِــروداری کنــی نامه ام در کربلا تضمینِ میدان رفتن است پاسخِ خیرِ عمــو را می شود ” آری ” کنی خواهشِ شمشیرِ من صُلح است امّا خویشِ من در دلِ میــدان مبـــادا خویشــــتن داری کنــی وارثِ فتــحِ جَمل با ذوالفقــارِ کوچــک ات می توانی آیه های مــرگ را جـــاری کنــی جز شهادت هیــچ پایانی سزاوارِ تو نیست شک ندارم می روی شایسته ســالاری کنی نوجوانِ من جوان تر می شوی با زخم ها با علی اکبـــر اگــر همــزاد پنــداری کنی اشــک می ریزد برایـت شـــاه بیتِ کربلا ای گُلِ خندان مبــــادا گـریه و زاری کنی بیـــنِ اقیانــــوسِ نــا آرامِ او آرام بـــاش شاید اینگونه دلش را هم پرســـتاری کنی بوسه ای برداری از شش گوشه ی خشکِ لبش روزه ات را اینچنیـن شـــاهانه افطــاری کنی آخرِ نامه نوشته بود با یک قطره اشــــک : آه عبدلله جان باید تو هم کـــاری کنــی ...  ابراهیم زمانی قم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نفس بکش تو هم شبیه عمویت صدا بزن پدرت را نفس بکش؛ برسان تا مدینه نامه‌برت را به سوره‌ی مَدَنی دستِ بی‌وضوی کسی خورد همان که آیه به آیه گرفت، موی سرت را نوشت، با قلمِ نیزه روی مصحفِ جسمت کسی که داد، به من روضه‌های معتبرت را شبیه شیشه‌ی عطری؛ که سنگ خورده شکسته خدا کند نبَرد باد، تا حرم خبرت را چرا کشیده شدی آیه‌ی مقطعه‌ی من ؟! اگر چه قاتلِ تو بُرده است بیشترت را نهالِ باغِ امیدم ؛! تبر تو را به زمین زد و بعد، اسب، لگدمال کرد، برگ و برت را تو مثلِ حمزه‌ای و قاتل از عشیره‌ی هند است نشسته روی تو خورده عصاره‌ی جگرت را کبوترم !؛ قفست باز شد؛ برو به سلامت اگر چه سنگ‌پران‌ها شکسته‌اند پرت را  رضا قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
قد تو چون الف شد قد تو چون الف شد و با مد کشیده شد اما دریغ بیشتر از حد کشیده شد نجمه اگر به گوش تو آمد یقین بدان روی لبان قاسمت اشهد کشیده شد دستش مناره پیکر پاکش ضریح شد وقتی که تیغ بر سر گنبد کشیده شد دریا ز ماه علقمه شد دور بی گمان در رفت جذر داشت در آمد،کشیده شد تشدید تیر و نیزه به حرف بدن رسید ناچار پیکر تو مشدد کشیده شد یک نکته مانده است که در سینه ی حسین اعضای پیکر تو مجدد کشیده شد شش گوشه شد برای علی اکبرت حرم با قد قاسم این سوی مرقد کشیده شد  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
براي عاشق پسر رفته به بابایش خبرها اینچنین باشد کرم را ارث از او برده اثرها اینچنین باشد به حق در آسمانی اینچنین نورانی و زیبا توقع هم همین باشد قمرها اینچنین باشد به ظاهر سینزده سالش ولی خضر است شاگردش به حیدر رفته در هیبت نظرها اینچنین باشد به اصرار خودش آمد به سختی شد عمو راضی که در آخر وداع،حال پدرها اینچنین باشد برای او شهادت از عسل هم هست شیرین تر برای عاشق بی دل سفرها اینچنین باشد در آورده به زانو ارزق و اولاد ارزق را به نسل مرتضی کلأ جگرها اینچنین باشد به زیر سم مرکب ها قدش هم قد اکبر شد در این راهی که او رفته خطرها اینچنین باشد چه دامادی چه قدی به،به این طرز حنابندان به پیش آل پیغمبر هنرها اینچنین باشد... محسن صرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
قلب معرکه غصه نخور تا پسر حسن هست پهلوون جنگای تن به تن هست هیچی نباید جلومو بگیره زره اگه پیدا نشد کفن هستهرکاری لازمه بگو می‌کنم یه صبح تا شب عمو عمو می‌کنم عمو اگه بازم نذاری برم وصیت بابامو رو می‌کنم توو قلب معرکه قدم می‌زنم رجز میخونم از تو دم مینزم بذار فقط پام برسه به میدون لشکر دشمنو بهم میزنم ازرق شامو سرجاش می‌شونم نیزه توو قلب بچه‌هاش می‌شونم هرکی طرف شه با تو مطمئن باش... ...که مادرش رو به عزاش می‌شونم من مدد از شاه نجف گرفتم واسه تو جونمو به کف گرفتم مثل علی توو خیبر و نهروان جمجمه‌هاشونو هدف گرفتم شمشیر و نیزه رو تنم نشسته راه تنفسم رو نیزه بسته توو این شلوغیا سم اسباشون استخونای سینمو شکسته نعره یا علی مدد کشیدم جلوی سیل اسبا سد کشیدم حالا دیگه کفن به اندازم نیست برای اینکه خیلی قد کشیدم  آرش براری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پَریشانِ حسن هم پَریشانِ حُسینم هم پَریشانِ حسن ای بِقُربانِ حسین و  ای بِقُربانِ حسن روزِ اول مادرم چشمانِ من را نذر کرد این یکی آنِ حسین و آنِ یکی آنِ حسن هرشبی که فاطمه بر روضه‌ها‌مان می‌رسَد هست گریانِ حسین و هست گریانِ حسن نه که دنیا ، دینمان را هم کریمان می‌دهند من که ایمان دارم از اول به قرآنِ حسن زیرِ ایوانِ نجف دیدم که روزی می‌رسد یاحسن جان می‌نویسم زیرِ ایوانِ حسن هرکجا رفتم دیدم کار دستِ مجتبی است بشکند دستم نباشد گر به دامانِ حسن نه که تنها این دوشب  کُلِ محرم می‌شویم شب به شب تکیه به تکیه باز مهمانِ حسن قاسمش وقتی به میدان زد حسین آهسته گفت : می‌رود جانِ حسین و می‌رود جانِ حسن نعره شد : إن تَنکرونی فأنا ابنُ المُجتبی” تیغ را چرخاند و گفت این است طوفانِ حسن شد حسن یک ضربه زد اَزرق همانجا شد دوتا نعره زد عباس  ؛  ای جانم به قربانِ حسن روضه‌های ما همه لطفِ امام مجتبی است شُکر هرشب می‌روم در زیرِ بارانِ حسن پیشِ زهرا آبرو داری کنیم و آوریم... هِی گلاب و دسته گُل یادِ یتیمانِ حسن حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وارثِ فتــحِ جَمل می نویسم سرخ تا با خونِ خود یاری کنی آبِــرویم خـــوب بــایـــد آبِــروداری کنــی نامه ام در کربلا تضمینِ میدان رفتن است پاسخِ خیرِ عمــو را می شود ” آری ” کنی خواهشِ شمشیرِ من صُلح است امّا خویشِ من در دلِ میــدان مبـــادا خویشــــتن داری کنــی وارثِ فتــحِ جَمل با ذوالفقــارِ کوچــک ات می توانی آیه های مــرگ را جـــاری کنــی جز شهادت هیــچ پایانی سزاوارِ تو نیست شک ندارم می روی شایسته ســالاری کنی نوجوانِ من جوان تر می شوی با زخم ها با علی اکبـــر اگــر همــزاد پنــداری کنی اشــک می ریزد برایـت شـــاه بیتِ کربلا ای گُلِ خندان مبــــادا گـریه و زاری کنی بیـــنِ اقیانــــوسِ نــا آرامِ او آرام بـــاش شاید اینگونه دلش را هم پرســـتاری کنی بوسه ای برداری از شش گوشه ی خشکِ لبش روزه ات را اینچنیـن شـــاهانه افطــاری کنی آخرِ نامه نوشته بود با یک قطره اشــــک : آه عبدلله جان باید تو هم کـــاری کنــی  ابراهیم زمانی قم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹