#منظر_رندان
موضوع: #شعر_پایداری / #انقلاب_اسلامی /#بصیرت
قالب شعر: #قصیده
وزن: #فاعلاتنفاعلاتنفاعلاتنفاعلات
شاعر: #علیرضا_قزوه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این همه آتش خدایا شعله اش از گور کیست؟
شهوت این بی نمازان، نشئه ی انگور کیست؟
پرده دانان طریقت در صبوری سوختند
این صدای ناموافق زخمه ی تنبور کیست؟
شیخ بازیگوش ما از بس مرید خویش بود
عطسه ای فرمود و گفت این جمله ی مشهور کیست!
پنج استاد حقیقت حرف شان با ما یکی ست
راستی در پشت این دستورها دستور کیست؟
آب نوشان ادّعای خضر بودن می کنند
رنگ پیراهان اینان وصله ی ناجور کیست؟
دست این پاسور بازان هر که دل را داد باخت
دوستان چشم شما در انتظار سور کیست؟
دین و دل دادند یارانم در این شرب الیهود
شیخ ما در باده گم شد ، مست ما مستور کیست؟
این که خضرش خوانده اید، اسکندر مقدونی است
این که دریایش لقب دادید چشم شور کیست؟
این که بر آن گوش خود بستید، صور محشر است
این که شیطان می دمد دائم در آن شیپور کیست؟
آن که می زد روز و شب پیوسته لاف اختیار
این زمان ترس از که دارد؟ این زمان مجبور کیست؟
بعد طوفان جز کفی در کیسه ی امواج نیست
شاه ماهی های این دریا ببین در تور کیست!
🆔@halghe_rendan
حلقۀ رندان
هر که را عشق رهائی بُوَد از دام جهان بایدش دست برین طُرّه خَم در خَم زد❤️ #فواد_کرمانی #دردانه #اما
#منظر_رندان
موضوع: #امام_حسین
گونه: #مدح #پند #مصیبت
قالب: #قصیده
وزن: #فاعلاتنفاعلاتنفاعلاتنفاعلات
شاعر: #فواد_کرمانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برق عشق تو نه تنها به دل آدم زد
آتش این بارقه بر آدم و بر عالم زد
سوخت کینونت ارواح ملک در ملکوت
برق این شعله که بر جان بنی آدم زد
روز و شب سلسلهها ساخت ز ادیان و ملل
روی و گیسوی تو این سلسلهها بر هم زد
خرگه ظلم نگون خیمهی مظلوم بپاست
این بنا را ز ازل دست خدا محکم زد
سلطنت روی جهان سلطنت مظلوم است
این لوا را به زمین عیسی بن مریم زد
ذلت فقر به از عزت استبداد است
این صلا را بسلاطین پسر ادهم زد
علم بیجوهر تقوی همه کفر است و ضلال
ای بسا فتنه علم کز قلم اعظم زد
کم بجو برتری از خلق که ابلیس لعین
از حقارت بجهان کوس انا الاعلم زد
پایه پایه است چو این سلم اخلاق و ادب
بیتامل نتوان پای بر این سلم زد
مرد اگر قدرت صبرش بود و قوت فکر
میتوان یکتنه خود را بصف ضیغم زد
نفس روئین تن اگر صبر ندارد کور است
کز سر صبر توان دست و سر رستم زد
بار منت مکش از دیو که در دولت فقر
میتوان گشت سلیمان و دم از خاتم زد
بر در بنده اگر حاتم طائی است مرو
حلقه زن بر در شاهی که درش حاتم زد
عمری اندر طلب نقره که سنگ است عزیز
چون ترازو نتوان شکوه ز بیش و کم زد
طالب هر دو جهان باش که صیاد فطن
شیر را در پی نخجیر توان با هم زد
خرمی در دو جهان نیست بجز در غم دوست
هر که دل بست باین غم نفسی بیغم زد
غرق دریای غمت تا دل ما گشت حسین
زیر این بحر معلق نفسی بیغم زد
مرهمی خواست نهد عشق تو بر زخم دلم
باز بر زخم دلم زخمی از آن مرهم زد
هر که را عشق رهائی بود از دام جهان
بایدش دست بر این طرهی خم در خم زد
چشم عشاق تو بر حسن تو بینا شد و بس
پرده شد غفلت و بر دیدهی نامحرم زد
ره به اکسیر وجود تو بجز دوست نبرد
خاک بر دیدهی دشمن طمع درهم زد
ما بتوفیق تو گوئیم ثنای تو حبیب
که ز خود دم نزند هر که ز جانان دم زد
جام جم را چکند دل چو ترا در خود دید
کان که خود آینه شد سنگ بجام جم زد
بر زمین تافت چو عریان مه تابان تنت
آسمان بر سر ما خیمه از این ماتم زد
بهر انگشتری انگشت تو را خصم برید
برد انگشتر و خنجر به دل خاتم زد
کار عالم چو به خوبان همه کین است فؤاد
خیمه کوچ برون باید از این عالم زد
🆔@halghe_rendan