eitaa logo
حلقۀ رندان
337 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
731 ویدیو
35 فایل
تجربۀ زندگی در باغ معارف آل الله علیهم صلوات الله أجمعین از دریچۀ هنر و ادب درگاه دریافت پیشنهادات و انتقادات شما: @halghe_rendan_admin جهت مشارکت بیشتر در گروه «حلقۀ رندان» عضو شوید: https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم عنوان: ... آخر جمادی الثانی: شوق و شعف آنقدر زیاد بود که رقص کلمات را دور سرم احساس می کردم. میرزا گفته بود: هر کسی این چنین کند و آنگونه حرکت کند؛ سالم به مقصد می رسد. اوّل رجب: غوغائی در دل بود انگار شلوغی را هم بلعیده بود. حال شروع فوق تصور بود به گونه ای که در تخیّل جملۀ کائنات دو زانو در محضرم می دیدم😏 امّا چه بسیار طوفانی که به سرعت فرو نشیند. دهم رجب: خدایی این بزرگان چگونه انقدر همت دارند؟ چگونه نیمه شب ها را درمی یابند؟ چگونه دردانه های چشم را انقدر سخاوتمندانه از صدف قلب بیرون می کشند؟ ما که نتوانستیم😏 پانزدهم رجب: حسینِ نیمه های ماه را خیلی دوست دارم...🥰 بیستم رجب: سیم ترمز بریده ام؛ کمکم می کنی؟؟ بیست و پنجم رجب: درخواست کمک کردم ... گویا رسیده امّا هنوز مزیَّنِ به تیک دوّم نشده🙏🏻 بیست و هشتم رجب: یادم آمد که گفته بود اگر ترمز بریدی نگران نباش فقط کافی است دو طرف سیم را بهم نزدیک کنی.... نگران سیم جوش نباش؛سیم جوش می رسد إن شاء الله. آخر رجب: اهل بازی با کلمات نیستم امّا چه کنم که کلمات با من بازی می کنند. خدایا من دو طرف سیم گرفته ام... آبرو ندارم... درست! خراب کردم... درست! امّا به من گفتن که پیش تو خیلی آبرو دارد. به خاطر ... اندکی سیم جوش لازم دارم.🤲🏻 درایوF اعلام موجودی کرد: مقداری سیم جوش در انتهای درایو باقی مانده. در جعبه باز شد و منادی به سادگی گفت بگو: «...😓😭» امضاء: علی پسر محمّد
گونه: موضوع: قالب شعر: وزن: شاعر: مشابه: ــــــــــــــــــــــــــــــــ سفر به سرمه به صحرا، ختن ختن هيجانم خروش خشم دو دريا، گريخت از ضربانم مقام عشق به غار و مكان عشق به پستو سفر به منزل آخر، سفر به پلك پرستو صدای چهچهه سودای ِ بال سيل پَری ‌شد درخت نعره زد و از صدای خود سپری شد درخت شِرشِره بسته به شمع‌دان شكوفه و خاك، سبزه به دندان گرفته‌بان ِ شكوفه به سينه‌ريزی الماس ، دُور گردن قرآن قسم به سيره ی ياسين، قسم به سوره ی رحمن دلم به رسم ادب نه، دلم به شرط شهادت دوباره نذر جنون شد الی لقاء قيامت به هفته‌های هوايی بگو بهانه گرفتم كه هفت مرتبه اين تير را نشانه گرفتم كه هفت ركعتْ مغربْ اشاعه می‌دهد او را كه هفت بابِ بهشتی به چشم می‌نهد او را كه هفت‌سين ِ بهاران گرفته رنگ عبايش كه هفت پيكر، جامی گرفته‌اند برايش عبای سبزه در ابريق مَرغ‌زار مبارك قدم به منبر شاهانه ی بهار مبارك ركابِ هجرت خورشيد، سمت صبح فروزان حريم امن الهی‌ست غار ثُور، هنوز آن ـ دو بال گرم كبوتر به عنكبوت تنيده حصار محكمی از اين دو تار سُست كشيده به سينه‌ريزی الماس ، دور گردن قرآن قسم به سيره ی ياسين، قسم به سوره ی رحمن هلال ماه مبارك ... نماز فطر فلسطين ... قسم به تين و زيتون، قسم به تون و زيتين چهل ز چلّه برآمد، گل از گلاب شمارا بگو به ساقی باقی كه اين شراب شما را حرا حرارت ما شد بساط عشق مهيّا و مَهلاً اِقراءُ اِقراءْ، و اِقراءْ اِقراءُ مَهلا نگار من كه به مكتب نرفته چلّه ی صد شد نود زبانه اوستا در اين كرانه رَصَد شد صفا به سعی خودش راه برد بر عرفاتش مِنا دو مروه ی دل‌دادگی شد از اثراتش ببين كه ماه فرو مانده از جمال محمّد و هيچ سرو نرويد به اعتدال محمّد هزار سعدی اگر عاشقی كنند و جوانی بگو كه عشق محمّد بس است و آل محمّد دوازده حجر‌الاسود است چشم سياهش هزار شمسه ی شمسی‌ست روی دختر ماهش چقدر سوره ی قرمز در اين انار رسيده هزار لب، صد و بيست و چهار بار رسيده منم كه پای خودم را به پای دار كشيدم منم كه سرمه به چشمان انتظار كشيدم نه مشركی كه بتش را هزار بار بخواند نه دختری كه بخواهد هنوز زنده بماند اگرچه حاجت، بی حجّ و بی‌بهانه روا شد چهار ركعت انگور، در نماز به‌پا شد عطش به چهچهه آمد از آن ادامه ی انگور چهار ركعتِ واجب در اين اقامه ی انگور اذان بگو كه به مستی وضو گرفت شرابم بخوان اقامه ی می را ! بنوش ! مست وخرابم اذان بگو كه شراب دلم به جوش درآمد بگو اقامه ی گلبانگ مِی به نوش درآمد پياله‌‌گاه نگاهت ‌... بريز و مست‌ترم كن به نام نامی آتش، وطن‌پرست‌ترم كن وطن دلی‌ست پر از تو، پر از تجلّی سرمد فروغ آتش دل چيست جز ولای محمّد هوای چشم تو ما را به صلح و جنگ كشيده و مهر ِ روی تو خورشيد را پلنگ كشيده بيا كه وزن سماعم هوايی نفست شد بهل كه دف هوسش سر به ضرب لنگ كشيده به كشتگان بلا كشتی شراب بنوشان كه موج، دست به پيشانی نهنگ كشيده جنون بريز در احوال سركشان طريقت كه كار سوره ی باران به وحی سنگ كشيده عروج كن در افلاك ماسِوای رسولان قدم بنه بر چشمان لوليان غزل‌خوان حروف دل را ترتيل كن به ابجد مستی برآور از بغلت دست دين باده‌پرستی تو آمدی كه بنوشند راهبان نفست را دليل دير‌نشينان كنند كار و كست را تو آمدی كه علاج و سراج باديه باشی برای خون گران ِ مقرّبان ديه باشی تو آمدی كه جهان در ضلال يأس نميرد و هيچ‌كس كامی جز به نام عشق نگيرد سپاه ابرهه تعجيل كرده قبل ابابيل بگو ببارد باران، بگو ببارد سجّيل به نخل‌های مسلمان بگو جوانه بريزند برای رشته ی تسبيح، دام و دانه بريزند اگرچه پای خودم را به پای دار كشيدم اگرچه سرمه به چشمان انتظار كشيدم چقدر كوه اُحُد باشم و چقدر بسوزم چقدر جامه برای نفاق شهر بدوزم بگو به شرح فراق تو سينه‌سينه بگريم پر از بقيع ببارم، پر از مدينه بگريم الا به گرد صدايت پياله‌های حرايی « الا مسافر صحرا خدا كند كه بيايی » ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⚠️لطفاً پیاله هایتان را دم دست قرار دهید... به جهت پیوستن به و مشاهدۀ آثار بیشتر لطفاً لینک زیر را لمس بفرمائید:👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd
45.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
(میثم) 💐السّلام ُعلیکَ یَا قُرَةَ عَینِ الرَّسُوُل💐 🖋به قلم: حاج غلامرضا سازگار(میثم) حاج محمود کریمی 🗣 با نوای: حاج محمود کریمی 🏷گویم اگر در وصف او از آنچه هست آگاهیم ترسم که هرکس بشنود خواند حسین اللهیم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⚠️لطفاً پیاله هایتان را دم دست قرار دهید... به جهت پیوستن به و مشاهدۀ آثار بیشتر لطفاً لینک زیر را لمس بفرمائید:👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd
47.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐السّلام ُعلیکَ یَا أیُّها العشق💐 🖋به قلم: حاج محمّد صمیمی 📕از کتاب: إئتلاف صبر و سکوت 🗣 با نوای: حاج محمود کریمی 🏷هرچند که مستی خراسانی پاسخگوی مستیِ امشبمان نیست امّا مستانه تر نیافتیم❤️ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⚠️لطفاً پیاله هایتان را دم دست قرار دهید... به جهت پیوستن به و مشاهدۀ آثار بیشتر لطفاً لینک زیر را لمس بفرمائید:👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd
شب میلاد تو حتی منِ عاصی شادم... خار این بادیه در فصل طرب می‌روید
....آن گاه فرزدق در لحظه ای از لحظات تجلی ایمان و معراج روح، قصیده جاویدان خود را که از الهام وجدان بیدارش مایه می گرفت، با حماسه های افروخته و آهنگی پرشور سیل آسا بر زبان راند و گفت: هَذَا الَّذِی تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَهُ وَالْبَیتُ یعْرِفُهُ وَالْحِلُّ وَالْحَرَمُ هَذَا ابْنُ خَیرِ عِبَادِ اللَّهِ کلِّهِمُ هَذَا التَّقِی النَّقِی الطَّاهِرُ الْعَلَمُ إِذَا رَأَتْهُ قُرَیشٌ قَالَ قَائِلُهَا إِلَی مَکارِمِ هَذَا ینْتَهِی الْکرَمُ ینْمَی إِلَی ذُرْوَةِ الْعِزِّ الَّتِی قَصُرَتْ عَنْ نَیلِهَا عَرَبُ الْإِسْلَامِ وَالْعَجَمُ یکادُ یمْسِکهُ عِرْفَانَ رَاحَتِهِ رُکنُ الْحَطِیمِ إِذَا مَا جَاءَ یسْتَلِمُ یغْضِی حَیاءً وَیغْضَی مِنْ مَهَابَتِهِ فَمَا یکلَّمُ إِلَّا حِینَ یبْتَسِمُ بِکفِّهِ خَیزُرَانٌ رِیحُهَا عَبِقٌ مِنْ کفِّ أَرْوَعَ فِی عِرْنِینِهِ شَمَمُ مُشْتَقَّةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ نَبْعَتُهُ طَابَتْ عَنَاصِرُهَا وَالْخِیمُ وَالشِّیمُ ینْجَابُ نُورُ الْهُدَی مِنْ نُورِ غُرَّتِهِ کالشَّمْسِ ینْجَابُ عَنْ إِشْرَاقِهَا الْقَتَمُ حَمَّالُ أَثْقَالِ أَقْوَامٍ إِذَا فُدِحُوَا حُلْوُ الشَّمَائِلِ تَحْلُو عِنْدَهُ نَعَمُ هَذَا ابْنُ فَاطِمَةٍ إِنْ کنْتَ جَاهِلَه بِجَدِّهِ أَنْبِیاءُ اللَّهِ قَدْ خُتِمُوا اللَّهُ فَضَّلَهُ قِدْمًا وَشَرَّفَهُ جَرَی بِذَاک لَهُ فِی لَوْحِهِ الْقَلَمُ مَنْ جَدُّهُ دَانَ فَضْلُ الْأَنْبِیاءِ لَهُ وَفَضْلُ أُمَّتِهِ دَانَتْ لَهَا الْأُمَمُ عَمَّ الْبَرِّیةَ بِالْإِحْسَانِ فَانْقَشَعَتْ عَنْهَا الْغَیابَةُ وَالْإِمْلَاقُ وَالظُّلَمُ کلْتَا یدَیهِ غِیاثٌ عَمَّ نَفْعُهُمَا یسْتَوْکفَانِ وَلَا یعْرُوهُمَا الْعَدَمُ سَهْلُ الْخَلِیقَةِ لَا تُخْشَی بَوَادِرُهُ یزِینُهُ اثْنَانِ حُسْنُ الْخُلْقِ وَالْکرَمُ.. وقتی قصیده فرزدق به پایان رسید، هشام مانند کسی که از خوابی گران بیدار شده باشد، خشمگین و آشفته به فرزدق گفت: چرا چنین شعری تاکنون در مدح ما نسروده ای؟ فرزدق گفت: جدّی بمانند جدّ او و پدری همشأن پدر او و مادری پاکیزه گوهر مانند مادر او بیاور تا تو را نیز مانند او بستایم. هشام برآشفت و دستور داد تا نام شاعر را از دفتر جوایز حذف کنند و او را در سرزمین عسفان میان مکه و مدینه به بند و زندان کشند.( البدایة والنهایة ابن کثیر، ج۸، ص۲۲۷)
38.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐السّلام ُعلیکَ یَا سَیِّدَ العَابدین💐 🗣 با نوای: حاج محمود کریمی 🏷چه این دنیا چه آن دنیا کنار حضرت زهرا سر ایرانیان بالا بوَد در غصه و شادی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⚠️لطفاً پیاله هایتان را دم دست قرار دهید... به جهت پیوستن به و مشاهدۀ آثار بیشتر لطفاً لینک زیر را لمس بفرمائید:👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd
لب ما و قصه زلف تو، چه توهمی، چه حکایتی! تو و سر زدن به خیال ما، چه ترحمی، چه عنایتی! به نماز صبح و شبت سلام، و به نور در نَسَبت سلام و به خال کنج لبت سلام، که نشسته با چه ملاحتی به جمال، وارث کوثری، به خدا محمد دیگری به روایتی خود حیدری، چه شباهتی، چه اصالتی! بلغ‌العلی به کمال تو، کشف‌الدجی به جمال تو به تو و قشنگی خال تو، صلوات هر دم و ساعتی شده پر دو چشم در ازل، یکی از شراب و یکی عسل نظرت چه کرده در این غزل، که چنین گرفته قرابتی تو که آینه تو که آیتی، تو که آبروی عبادتی تو که با دل همه راحتی، تو قیام کن که قیامتی زد اگر کسی در ِخانه‌ات، دل ماست کرده بهانه‌ات همه جا گرفته نشانه‌ات، به چه حسرتی، به چه حالتی! نه مرا نبین، رصدم نکن، و نظر به خوب و بدم نکن ز درت بیا و ردم نکن، تو که آستان سخاوتی
مستانه کاش در حرم و دیر بگذری تا قبله‌گاه مؤمن و ترسا کنم تو را خواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنم خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو را
همه زخمی و همه مرهمی همه شادی و همه ماتمی تو که هم زيادی و هم کمی، تو مگر چه کاره ی عالمی؟! تو نشسته ای و من آنطرف، تو بدون پيرهن آنطرف تو مرا صدا بزن آنطرف که بيا بيا که تو محرمی و بیُمنِه رُزِق الوَری؛ وَ هو الشهیدُ بِکربلا به که گویم اینهمه ماجرا که خدا و بنده ی توأمی! تو قيام عشق و شهامتی همه قدّی و همه قامتی تو بيا که صبح قيامتی تو بيا که ظهر محرّمی
چگونه سر کنم بدون عشق صبح و شام را چه علتی بیاورم ندیدنِ مدام را شلوغ شد دلِ من از برو بیای هر کسی ولی دوباره یادِ تو شکست ازدحام را منم که از تو دورم و صدای تو نمی رسد وگرنه که تو می‌دهی جوابِ هر سلام را نشانه‌های آخرالزمان رسیده پشت هم و کرده است جا به جا حلال با حرام را کم از جهاد نیست انتظارِ تو در این زمان نه ساده نیست هر کسی ندارد این مقام را به این رسیده‌ام فقط که دیدنت ملاک نیست جهان مگر ندیده بود یازده امام را ؟ تو روزی عدل و داد را اقامه می کنی و من ز نامِ قائمت فقط بَلَد شدم قیام را بعید نیست عاقبت فقط به خاطرِ حسین تو زودتر بیائی و بگیری انتقام را بیا بخواه خونِ آن ذبیح را که ذبحِ او به کربلا تمام کرد حجِ نا تمام را شنیده‌ام که می‌روی تو در میانِ مجلسی که از عموت بین روضه می برند نام را کنارِ نهرِ علقمه شکست قامت حسین کسی نمانده که دگر کمک کند امام را بلند شو ز خاک غیرت خدا پناهِ‌ من که دوره کرده‌اند این حرامیان خیام را ز داغ عمه ات و یا ز حال زین العابدین خودت بگو ز روضه ها بخوانمش کدام را ز دیر راهب و تنور کوفه روضه خوان شوم و یا که بازگو کنیم شام شام شام را تمام اختیار هر دو تا جهان به دست اوست اگرچه بسته ریسمان دو دست این امام را شکست قلب عمه زینبت شبیه قامتش در آن دمی که خیزران شکست احترام را
گونه: موضوع: قالب شعر: وزن: شاعر: مشابه: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در حالت سجده جمع اضداد شدم ویرانه ترین خانه آباد شدم سجاده نشین خام و سستی بودم از فرط ریا، ساجدِ شیاد شدم شیطان شده لیلی، شده شیرین، من هم مجنون شده، خسرو شده، فرهاد شدم یک بار پی ام دویده، صیدش بودم یک بار پی اش دویده، صیاد شدم یک عمر دچار قبض بودم، اما از شادی بسطِ سجده، ناشاد شدم با دست خودم به جان خود افتادم مقتولِ خودم بودم و جلاد شدم القصه"دو" تا نبود شیطان با من با او همه جا " یکی" و همزاد شدم تا این که دلم به یاد مردی افتاد از او که مدد گرفتم آزاد شدم تا غرق خجالت شدم از سجده خود مجذوبِ غمِ امام سجاد شدم در کوره جذب خود که او ذوبم کرد سستی دلم سوخت و فولاد شدم شاگرد دبستان غمش شد قلبم در مکتب درد و داغ استاد شدم شوریده تر از شمس شدم در تبریز آشفته تر از جنیدِ بغداد شدم تا آخر عمر سر نهادم بر خاک سجاده نشین رفته بر باد شدم
گونه: موضوع: قالب شعر: وزن: شاعر: مشابه: ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ رُخش سبزه ست و مویش مشکی و لب:قرمز اُخرا کأنّ المصطفی قد عادَ یُولَد مرّةً أخری یقین روح محمد رفته در جسم علی اکبر اگر ما می پذیرفتیم مفهوم تناسخ را هزاران خسرو و فرهاد و یوسف، می شود مجنون همینکه زادۀ لیلا هویدا می کند رخ را سپاه شمرِکافرکیش، مات جلوه ی حُسنش سوار اسب خود، وقتی نمایان می کند رخ را به جُرم چهره اش شد کشته یا اسمش؟ نمی دانم نمی فهمیم علت را ... نمی یابیم پاسخ را عطش، آتش شد اما با لب بابا گلستان شد چنانکه آتش نمرود، ابراهیم تارخ را ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به جهت پیوستن به و مشاهدۀ آثار بیشتر لطفاً لینک زیر را لمس بفرمائید:👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd
43.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐السّلام ُعلیکَ یَا عَلی بنِ حُسَین💐 🗣 با نوای: حاج سیّد مجید بنی فاطمه 🏷نغمۀ تويى گوشه اى از شور منم زايش اين نور تويى،شعشعه ى طور تويى ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⚠️لطفاً پیاله هایتان را دم دست قرار دهید... به جهت پیوستن به و مشاهدۀ آثار بیشتر لطفاً لینک زیر را لمس بفرمائید:👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd
🏷مجموعه‌ای از نثرهای عاشقانه شجاعی با موضوع انتظار است. 📌معرفی کتاب: آنچه در این اثر با آن روبرو می‌شویم نه یک متن احساس‌برانگیز صرف است که نویسنده سعی کرده احساس و احترام و نیز بینش و آگاهی دینی نسبت به امام زمان (عج) را با هم تلفیق و با زیباترین شکل ممکن در متن بگنجاند. این متون از سوی دیگر با حجمی کوتاه و در فصولی متعدد ارائه شده است. راز این کوتاه بودن را می‌توان در تأثیر آنی آنها جستجو کرد و وقت کمی که برای خوانش آن می‌بایست صرف کرد و البته فرصت مغتنمی که پس از این خوانش کوتاه مدت به شکلی بسیط در اختیار مخاطب قرار می‌گیرد تا بتواند درباره آنچه ار مقابل چشمانش گذشته است در ذهن خود به تفکر بپردازد و به آن بیاندیشد. «چشم‌انتظاری» به همین اعتبار کتابی است اندیشیدنی و نه خواندنی صرف و تلاش نویسنده در تولید متونی که در کنار احترام برانگیزی توامان چنین حسی را نیز در مخاطب خود برانگیزد، بسیار ستودنی است. 📜در بخشی از کتاب می خوانیم: هرگاه که افتادیم، یاد تو افتادیم و اگر بلند شدیم به یاد تو بلند شدیم. ما توان و حیات و توشه سفر به عشق دیدار تو گرفتیم. به ما دست دادند که برای توبیفشانیم به ما پا دادند که در پی تو بگردیم به ما سر دادند که در راه تو نثار کنیم به ما دل دادند که به محبت تو بسپاریم به ما گوش دادند که صدای دلنشین تو را بشنویم و به ما چشم دادند که در قدمانت بگستریم ما را به شوق دیدار تو راهی این دیار کردند...
آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد
43.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ💐 🗣با نوای: حاج محمود کریمی 🏷صدای الغیاث قعر چاه من...💔 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⚠️لطفاً پیاله هایتان را دم دست قرار دهید... به جهت پیوستن به و مشاهدۀ آثار بیشتر لطفاً لینک زیر را لمس بفرمائید:👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd
فرموده اند نیمه شعبان بگو حسین ما را ببر به کرب و بلا ایها العزیز!
گونه: موضوع: قالب شعر: وزن: شاعر: مشابه: ــــــــــــــــــــــــ باید به روی آینه آنقدر ها کنم تا روی شیشه اشک نفس را رها کنم گندم برای آمدنت سبز می کنم آن لحظه ایی که در لحد خویش جا کنم اسفند دانه دانه شب و روز جمع شد باید به مجمر دلم آتش به پا کنم دل شد سیاه بس که طلوع تو را ندید باید برای خویش دلی دست و پا کنم یا اینکه باید از دم پرچین قلب خود یک پنجره به جانب خورشید واکنم بگذار تا ز ره برسی بعد سالها آنگه بیا ببین که چنین و چه ها کنم آن روز می شود حرمت کنج سینه ام وقتی که پای تا سر خود کربلا کنم ــــــــــــــــــــــــــــ به جهت پیوستن به و مشاهدۀ آثار بیشتر لطفاً لینک زیر را لمس بفرمائید:👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd
29.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏷این کلیپ برشی از مستند«رویای ایرانی» می باشد. در این کلیپ حال و هوای مراسم جشن ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از زبان یک خبرنگار مسیحی بیان می شود. ـــــــــــــــــــــــــ ⚠️این کلیپ حاوی موسیقی متن می باشد. ازاین بابت از همۀ سروران و همراهان گرامی عذرخواهیم.
مداح اهل بیت، حاج آقای سازگار تعریف می‌کردند: همه شاعران شعرهای عریض و طویل‌شان را خواندند و مورد تشویق جمع قرار گرفتند. و شعر هر که بهتر بود، به‌به و چه‌چه بیشتری می‌کردند. تا نوبت به یکی از شعرا رسید ایشان رو کرد به حضار و گفت: من برای امشب یک بیت آوردم. حضار زدند زیر خنده! جمعیت که ساکت شد، گفت: تازه یک مصراعش را هم از حافظ عاریه گرفتم! این بار علاوه بر مردم، خود رهبری هم زدند زیر خنده. وقتی جمعیت آرام شد، خواند: ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد همه منتظر مصراع بعدی بودند که خواند: تمام هستیِ زهرا نصیبِ نرجس شد! تا چندین دقیقه صدای تکبیر و صلوات از همه جا به گوش می‌رسید. . ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد تمام هستیِ زهرا نصیبِ نرجس شد!
با آنكه صرف شد همه عمرم به انتظار آگه نیم هنوز که چشمم به راه کیست
دلش به ما عجمی زادگان بود مایل... اگر چه لیلی صحرانشین ما عربی است
کی رفته‌ای زدل که تمنا کنم تو را کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را
از بس که به دل وعده شیرین تو دادم انگار شده هر تپشش تیشه‌ی فرهاد در حسرت دیدار تو آنقدر که ماندم چاییِ جوانی و غرور از دهن افتاد