eitaa logo
حا.میم || حسن مجیدیان
502 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
597 ویدیو
9 فایل
یادداشت ها و انتخابهاي حسن‌ مجیدیان ارتباط از طریق @Hamim1361
مشاهده در ایتا
دانلود
با جوانان زندگی کردن👆 https://eitaa.com/hamim1377
از رویاهای کودکی تا روزگارِ حیرتِ بعد از چهل سالگی بچه بودم. همین طفلِ در تصویر. رویای من در کودکی پول دار کردنِ پدرم بود که عیالوار بود و کارگر و کم درآمد. نتوانستم.😔 همان روزها دوست داشتم زودتر بزرگ شوم و با خانم نجاتی معلم کلاس سومم ازدواج کنم. نشد، بعدا پیدایش نکردم😅 نوجوانی من در رویای معلمی و طلبگی و نویسندگی گذشت. نشد. راهم ندادند. از من برنیامد.لایق نبودم. همان روزها محمدعبدی مرا بُرد به آرزوی شهادت و سربازی مولا. دویدن برای او. کار فرهنگی. تربیت دیگران و عمده ی دغدغه ی من در گُل زندگی و عنفوان جوانی همین بود که بدرد اسلام و انقلاب و مردم بخورم. نشد. کار درخوری نکردم انصافا😔 بعد هم همین دست فرمانِ شل و ول تا همین روزهای بعد از چهل سالگی که دیگر رنگی از آن رویاها و آرمان ها نیست. بعد از چهل سالگی دیگر موقف بافتن نیست. بهرحال در آدم، نیمچه عقلی مستقر می‌شود. این عکس، همین طوری مرا کشاند به این حرف ها. بهرحال ناامید از رحمت حق نیستم و امید دارم تا لحظه ای که فرصت دارم و سرم به سنگ سرد گور نخورده، به کاری بیایم و باری بردارم و... https://eitaa.com/hamim1377
روزگار کودکی برنگردد دریغا خیلی کارها را باید در جوانی کرد. همین که اندکی پا به سن بگذاری؛ احتیاط و ریسک ناپذیری خودش را نشان می‌دهد. بچه که بودیم؛ موقع تاب سواری از روی تاب با جرأت و جسارت می‌پریدیم و عشق مان همین بازی های خطرناک و هیجانی بود. مسیرهای طولانی را پیاده میرفتیم و ساعت ها در جنگل و کوه سیر میکردیم و حسابی آتش میسوزاندیم و با موتور حتی تا قم مقدسه میرفتیم و دنبال برنامه ی سفر به مشهد با موتورسنگین بودیم و خوابِ کم داشتیم و جنب و جوشی فرفره وار. از آن روزهای پرخطر رسیده ایم به روزهای حزم و احتیاط و ترس و بی عملی. میانسالی چیزِ خوبی نیست. خالی از هر خطر و ریسکی. وقتِ خیلی از کارها نوجوانی و جوانی است. الان می‌توانیم از روی تاب بپریم واقعا؟ https://eitaa.com/hamim1377
قدر نعمت جوانی را بدان ! علامه حسن زاده آملی وقتی که می‌ دیدند جوانی فقط در توّهمات زندگی می‌کند و به دنبال يک‌ سری امور وهمی و خيالی است، گريه‌اش می‌گرفت و می‌‌فرمودند: ای کاش آن چشمِ تو مال من بود! ای کاش آن سلامتی و جوانی که تو داری مال من بود! من همه این‌‌ها را از دست داده‌.ام. شما که داری و می‌ توانی استفاده کنی، چرا اين طور بیهوده می‌گردی؟! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: حدیث سهر- خاطرات استاد رمضانی- نوشته دکتر وحید جوان.
رفت و تمام شد آه! عُمر زود می‌رود و این حقیقتی است که پرده های ضخیم غفلت و روزمره گی ما را از آن مهجور و غافل کرده! وقتی در سن و سالِ این عکس بودم؛ یعنی حوالی سال ۱۳۸۱ و بیست سالگی؛ آرزوها و سوداهای بزرگی از شهادت و سربازی امام و رسیدن به تحصیلات عالیه و نویسندگی و معلمی و ساختن شخصیتی درست و درمان و...داشتم! امروز در پاییز زندگی و در دهه ی پنجم عُمر، هرچه هست فرسایش جسم و جان و خستگی و بی حاصلی و انبوهِ غم انگیزی از خاطراتِ فراموش شده و دوستانِ خاک شده و آرزوهای بربادرفته و... است! عمر زود تمام می‌شود. دهه های طلایی عمر از بیست تا چهل سالگی است. شما رفقای خوبم و دوستانِ نوجوانم، به جای نازیدن به امثال من، ماها را آیینه ی عبرتِ خود بدانید. عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی ای پسر جامِ می ام دِه که به پیری برسی اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود https://eitaa.com/hamim1377
مهمترین ویژگی‌ای که جوان باید به آن دست یابد، تقواست. با وجود این صفت در جوان، او بزرگترین سرمایه را برای رسیدن به موفقیت‌های دنیوی و اخروی خواهد داشت: «گاهى با خود فکر مى‏کنم جوان که در بهترین اوقات عمر خود به‏سر مى‏برد، اگر بخواهد سرمایه‏اى را به دست بیاورد که موفقیت‌هاى دنیایى و آخرتى او را تضمین کند، دنبال چه چیزى باید باشد؟ سؤال مهمى است. اولا مورد نظر، موفقیت‌هاى دنیایى و اخروى است- جسم و جان، فکر و دل- ثانیاً این سؤال، مخصوص به یک دسته از جوان‌ها هم نیست. پاسخى هم که به ذهن من مى‏رسد، باز مخصوص یک دسته از جوان‌ها نیست؛ یعنى این جور نیست که فرض کنیم این پاسخ، مخصوص جوان‌هاى کاملا متدین و متعبد است. نه، حتّى اگر جوانى را فرض کنیم که از لحاظ تعبّد و تدین، در رتبه‏ خیلى بالایى هم نباشد، باز این پاسخ درباره‏ او صدق مى‏کند. حتى اگر فرض کنیم جوانى را که در برخى عقاید خود مشکلى هم داشته باشد، باز این پاسخ درباره‏ او صدق مى‏کند. جوابى که من به آن رسیده‏ام، این یک کلمه است: «تقوا»! اگر جوان، در دوره‏ جوانى سعى کند تقوا داشته باشد- با همان تعریفى که در فرهنگ دینى و قرآنى از تقوا شده است- بزرگترین سرمایه را هم براى درس، هم براى فعالیت‌هاى سازندگى، هم براى عزت دنیوى، هم براى به‏دست آوردن دستاوردهاى مادّى، هم براى معنویت- اگر اهل معنویت است- به دست آورده است. حتى براى آن آفاق بسیار دور و درخشان معنویت هم که معمولا آدم‏هاى متوسط، قدرى از آن آفاق، دور هستند- آفاق عرفانى و معنوى و همان چیزهایى که در کلمات عرفا و بزرگان و اهل عشق معنوى هم به آنها اشاره شده است- تقوا سرمایه است.» ممکن است این سؤال برای شما مطرح شود که تقوا به چه معناست؟ معمولاً تصویری کلی از مفهوم تقوا در ذهن ما شکل گرفته است که نیاز به تدقیق بیشتری را می‌طلبد: « وقتى افراد مى‏خواهند پیش خودشان تصویرى از تقوا را درست کنند، به ذهنشان نماز و روزه و عبادت و ذکر و دعا مى‏آید. ممکن است همه این‏ها در تقوا باشد، اما هیچکدام از آن‏ها معناى تقوا نیست. تقوا، یعنى مراقب خود بودن. تقوا، یعنى یک انسان بداند که چه کار دارد مى‏کند، و هر حرکت خودش را با اراده و فکر و تصمیم انتخاب نماید؛ مثل انسانى که سوار بر یک اسب رهوار نشسته، دهانه اسب در دستش است و مى‏داند کجا مى‏خواهد برود. تقوا، این است. آدمى که تقوا ندارد، حرکات و تصمیم‏ها و آینده‏اش در اختیار خودش نیست؛ به تعبیر خطبه نهج‏البلاغه، کسى است که او را روى اسب سرکشى‏انداخته‏اند؛ نه این که او سوار شده؛ اگر هم سوار شده، اسب سوارى بلد نیست؛ دهانه در دستش است، اما نمى‏داند چه طورى باید سوار اسب بشود، نمى‏داند که کجا خواهد رفت؛ هر جا که اسب او را کشید، او هم مجبور است برود؛ و قطعاً نجاتى در انتظار او نیست. این اسب هم سرکش است. اگر ما تقوا را با همین معنا در نظر بگیریم، به نظر من راحت مى‏شود راه را طى کرد. البته باز هم نه آن طور که خیلى راحت باشد. به هر حال، مى‏شود، ممکن است، واقعاً عملى است که یک جوان راه اسلامى زندگى کردن را پیدا کند؛ اگر متدین است، ببیند چه کار دارد مى‏کند؛ این اقدام، این حرف، این رفاقت، این درس، این فعل و درک، آیا درست است یا درست نیست. همین که او فکر مى‏کند درست است یا درست نیست، این همان تقوا است. اگر متدین نیست، چنانچه همین حالت را داشته باشد، این حالت او را به دین راهنمایى خواهد کرد. قرآن کریم مى‏گوید: «هدى للمتقین؛ نمى‏گوید «هدى للمؤمنین».» https://eitaa.com/hamim1377