eitaa logo
همسفر شهدا
370 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
511 ویدیو
107 فایل
🌸وبلاگ همسفر شهدا سید علیرضا مصطفوی http://hamsafarshohada.blog.ir 🌺وبلاگ شهید محمد هادی ذوالفقاری http://hadizolfaghari.blog.ir @atrmehr313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 ✅یکی از بستگان گفت: دیشب در عالم خواب سید رو دیدم. ازش پرسیدم چه چیزی در هدایت ما مؤثره؟ تو اون دنیا چه چیزی به درد می خوره؟ ❇️سید گفت: این جا خیلی از علیه السلام سؤال می پرسند! تا می تونید برای آقا کار کنید. 🌷
🔰 ✅بعد از علیرضا خواب وخوراک نداشتم. یک شب به خاطر درد زیادی داشتم. کار به جایی رسید که مرا به منتقل کردند. ✳️با تزریق آرام بخش به خواب رفتم. همان لحظه سید اومد سراغم. خوشحال به سمتش رفتم. با تعجب پرسیدم: مگه تو از دنیا نرفتی !؟ گفت: نه! من زنده ام و همه کارهای شما رو می بینم. ✳️بعد با هم به حرم علیه السلام رفتیم. پرچم دستش بود. ✅شاگردانش هم بودند. جلوی حرم مشغول خواندن شدیم. سید به سمتی رفت و سریع برگشت. ❇️برای همه ی بچه ها خوراکی گرفته بود. به من هم یک لیوان آب خنک داد. همه ی آب را خوردم. بسیار گوارا و لذت بخش بود. یکدفعه از خواب پریدم. دیگه هیچ دردی در کلیه حس نمی کردم. 🌷
🔰 ✅خواهرم پرسید: از علیرضا مطلبی چاپ شده!؟ 🔸گفتم: هنوز نه! چطور مگه!؟ 🔹گفت: دیشب تو عالم خواب دیدم که برگه ای را در دست گرفته و خوشحال به سمت ما آمد. بعد هم بلند بلند می گفت: آبجی ببین من چقدر مهم شدم! بیا اینجا را ببین بعد جلو آمد و برگه را نشان داد. ❇️فردای آن روز علت آن خواب را فهمیدم. چند روز قبل یکی از بستگان و تمام دست نوشته های علیرضا را برده بود ❇️روز بعد از این خواب، نامه ای از بیت رهبری به همراه یک جلد برای ما آمد. 🔸 پس از مطالعه، مرقوم فرمودند: 🔴👈«خداوند سکینه و سلام بر قلب این مادر دلسوخته و رحمت بی منتها بر قلب آن جوان صالح عطا فرماید» 🌷
🔰 ✅زمستان ۸۸ بود. رفتیم سر مزار علیرضا. نشستیم و مشغول فاتحه شدیم. خانمی اومد جلو و پرسید شما این آقا سید رو می شناسید!؟ گفتیم بله ، چطور مگه!؟ ✳️گفت : شوهر من مدتی پیش از دنیا رفته. قبر او دو ردیف جلوتر است. او انسانی بسیار با تقوا بود. اما من ناراحت او بودم نمی دانستم در برزخ وضع او چگونه است! ❇️تا اینکه دیشب در خواب شوهرم را دیدم پرسیدم: آن طرف چه خبر!؟ او در جواب گفت: خداروشکر ما مشکلی نداریم پیش سید علیرضا هستیم! ✅با تعجب گفتم: کی!؟ گفت: دو ردیف پایین تر از قبر من مزار سید علیرضا قرار دارد. و بعد مزار سید را نشان داد. 🌷
🔰 ✅یکی از علما و مدرسین بر سر مزار سید آمد و فاتحه خواند. ✳️آن روحانی بعد از فاتحه بلند شد و بی مقدمه به مزار سید اشاره کرد و گفت: آرامشی که در این قسمت وجود دارد به خاطر این سید بزگوار است و رفت. ❇️به دنبالش رفتم و با ادب پرسیدم: شما برای چه اینجا آمدید! ✅گفت: پدر من مرحوم شده. خدا رو شکر در قطعه ای قرار دارد که سید شما هم حضور دارد. اما توضیح بیشتری نداد! 🌷
🔰 💠السلام علیک یا فاطمه الزهرا» ✅سلام بر بانوی عالمیان. سلام بر عصمت الله الکبری، بانوی گمنامی که در آسمان ها قدر او را بیشتر شناختند. 🔸اما امان از غرور و منیت و خود خواهی و تکبر که حجاب بر قلب می نهد. 🔹تشخیص راه را سخت می کند و انسان را به گمراهی می کشاند. 🔸نه فقط به گمراهی بلکه به شقاوت و پلیدی می کشاند. خدا کند ما اینطور نشویم. تا از محزن دل و محل اسرار، صدای کبریایی عرشیان را بشنویم. 🔹ولی امان از مردمی که قدر او را ندانستند. خانه ای که معدن رحمت و کرامت و سخاوت بود، خانه ای که زیارتگاه عرشیان و ملائکه مقرب خدا بود، خانه ای که در آن انسان های بزرگ زندگی می کردند، بلی آن خانه را به آتش کشیدند! 🔸هیزم آوردند. مقابل خانه شلوغ شد اما یک نفر از آن حرامیان با خود نگفت که این کدام خانه است! 🔹نگفتند که محل زندگی افرادی است که ما را از دوران جاهلیت و زنده به گور کردن دختران و وحشت نجات دادند. 🔸آن نامرد نگفت که این خانه ای را که درش را با لگد کوبید در پشت آن نور ولایت و پاره تن پیامبر (ص) بود که نقش زمین شد و محسنش سقط شد. 🔹وای بر شما که خود را به شیطان فروختید. خدایا ما را از ولایت امیرالمؤمنین جدا مکن. بر دل های ما مهر شقاوت نزن. 🔸در دلهای ما نور هدایت را روشن فرما. تا بند اسارت نفس و شیطان بر گردن ما آویحته نشود. ✍سید عیرضا مصطفوی ۸۶/۳/۲۶ 🌷
🔰 سید : ✅می نویسم به یاد آنانکه نوشتند از عشق، می نویسم به یاد آنانکه نوشتند از خون، آن هم با قلمی که جوهرش از خون بود. می نویسم به یاد آنانکه نوشتند از حقیقت. ✳️همان حقیقتی که در بازی روزمره ما گم شد! و از آن فقط یک نوشته ماند. ❇️می نویسم از آنانکه با چهره های نورانی و زیبایشان را زنده کردند. 🔸اما ما آن را به بازی گرفتیم و فراموشمان شد! 🔹می نویسم، از آن هدفی که به خاطرش خون ها روی زمین ریخته شد. اما ما هدف اصلی که ادامه راه و و می باشد را بازی زندگی خودمان می بینیم! 🔸می نویسم به یاد آنانکه مرگ را به بازی گرفتند. و چه زیبا گفت که: 🔹«هنر آن است که بمیری قبل از آن که بمیرانندت.» 🔸چه زیبا گفت : 🔹حقیقت این عالم فناست، انسان را نه برای فنا که برای بقا آفریدند. 🔸چه جسم ما در حرکت باشد و چه نباشد هدف بقاست. از حالا هم می توان به بقا رسید. 🔹پس از همین حالا خودمان را می میرانیم و شهید می شویم! ✍سید علیرضا مصطفوی 🌷
هدایت شده از همسفر شهدا
🔹و چه عاشقانه هایی داشتید با امام رئوف 🔸تولد تو و فوت پدر تو هر دو مصادف با میلاد #امام_رضا علیه السلام 🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 سید : ✅مگر حتما باید جسم از بین برود. وقتی دنیا را خواسته های نفسانی و بی ارزش ببینیم آن وقت می فهمیم که برای هیچ و پوچ خودمان را به سختی می اندازیم. ✳️و به این نتیجه می رسیم که ما را برای بقا آفریدند، بقا یعنی زنده شدن، بقا یعنی هدف. ❇️بقا همان است که برای رسیدن به آن کربلایی شدند. خیلی ها به یاد اربابشان از به رسیدند. 🍃خیلی ها سر از بدنشان جدا شد. خیلی حتی جسمشان نیز برنگشت. چرا که و مخفی بودن یکی از راه های رسیدن به بقا است. 🍃بقا همانست که علیه السلام برای اثبات آن راهی شد. و به خاطر آن سرش بر روی نیزه ها رفت. آری بقا یعنی اینکه سر بریده بخواند. 🍃خواست بگوید: ای مردم اگر دین ندارید باشید. آن زمان هم مردم در بازی دنیا راه خود را گم کرده بودند. همانند این دوران که از بعضی وقتی سوال می کنیم هدف چیست؟ می مانند. 🍃مگر حسین ابن علی علیه السلام به شهادت رسید که ما گریه کنیم و بر سینه بزنیم!؟ 🍃آری گریه کردن و بر سینه زدن خوب است اما نمی دانیم چه سود! 🍃نوکری واقعی یعنی ادامه راه علیه السلام و چه زیبا گفت: : 🍃"چه جنگ باشد و نباشد را من و تو از کربلا می گذرد." 🍃یعنی اینکه: و و این سخنی است که پشت شیطان را می لرزاند. 🍃پس ما برای رسیدن به هدفمان زمان و مکان نمی شناسیم. هر جا که باشیم کربلایی می شویم و به پا می کنیم. ✍سید علیرضا مصطفوی 🌷
🔰 🌸رفته بودیم . پدر توسل پیدا کرده بود. 🔹می‌گفت: خدایا دوست دارم نام علیه السلام در خانه‌ام زنده باشد. 🌼خدا هم دعایش را مستجاب کرد. اوایل تابستان ۶۶ بود. هفدهم تیرماه. پسر دوم خانواده به دنیا آمد. چقدر خوشحال بودیم. 🌺پدر اسمش را گذاشت ، چرا که روز تولد او همزمان با میلاد علیه السلام بود. حالا، هم نام مولا علیه السلام در خانه ما بود هم نام زیبای علیه السلام 🌷
💠برای تولد داداشِ شهیدم 🌸برادر شهیدم ! تولدت مبارک 🌺با تو پر از امیدم تولدت مبارک 🌸دیدم تولدته از شدت خوشحالی 🌺از جا یهو پریدم ، تولدت مبارک 🌸از تو یه شعر خواستم برای هفدهِ تیر 🌺ای شعر پر نویدم ! تولدت مبارک 🌸غمگین نشسته بودم ، دلم صفایی گرفت 🌺عکس تو رو که دیدم ، تولدت مبارک 🌸نیستی ولی راه تو هنوز ادامه داره 🌺من که به این رسیدم ، تولدت مبارک 🌸جای تو توی مسجد بین همه خالیه 🌺خودم اینو شنیدم ، تولدت مبارک 🌸گرچه ستاره ای تو ، ولی منم به عشقت 🌺برات ستاره چیدم ، تولدت مبارک 🌸میگن شهید نیستی ، اونا خبر ندارن 🌺برادر شهیدم ! تولدت مبارک 🌷
💝🎉 🎂 🍀۱۷ تیر بود. سید وارد شد. 🌸بچه ها توی راه پله داد زدند: اومد، اومد!😳 🌺به محض اینکه وارد شد همه با هم گفتند: 🎈🎊 "تولد تولد تولدت مبارک" 🎊🎈 🍀خیلی غافلگیر شده بود. بعد از کلی شوخی و خنده به بچه ها گفت: 🔸به جای گرفتن تولد برای امثال من، سعی کنید مراسم تولد را خوب برگزار کنید. 🌹
🔰 سید : ✅بالاخره باید دست به قلم می شدم. مدت زیادی بود که ننوشته بودم. ✳️دلم برای خودم تنگ شده بود. همینطور زمان با سرعت پیش می رود و ما غافلان در روزمرگی ها جا ماندیم. ✳️روز سوم گفتم : هر روز از زندگی می گذرد می فهمم که روز های قبل کمتر می فهمم! 🔸زمان امان نمی دهد ما نیز بعد از مشغله های ساختگی و غفلت های جاهلانه ناگهان می فهمیم که یک عمر تمام شد. حالا چه باید کرد! آیا می شود آن را باز گرداند. آیا می شود آن را متوقف کرد! 🔹در این فکر هستم که کاروان عاشوراییان در حرکت است. از سال ۶۱ هجری قمری حرکت کرد و منادی آن عشاق را فرا می خواند. در این اضطراب بودم که آیا من نیز در خیل کربلائیان راهی دارم! 🔸هر سال وجدان ها را بیدار می کند. غفلت زدگان را نهیب می زند! 🔹اما وای بر کسانی که این صدا را نمی شنوند. 🔸خدایا از این می ترسم که من نیز در میان این گروه وامانده به مادیات جای گیرم! خدایا از آن می ترسم که ندای یار را بشنوم و در پیوستن به او سستی کنم. 🔹اینک در روز سوم محرم در حالی که تا لحظاتی دیگر نوای روح بخش اذان، گوش و جان و دل را معطر می کند. 🔸از تو می خواهم که ما را به غافله عاشورائیان برسانی. 🔹مگر مقربان در نگاهت نگفتند: 🔸راه این کاروان از میان تاریخ می گذرد و هر کس در هر زمان بدین صلا لبیک گوید از ملازمان کاروان کربلاست. 🔹واین را می دانم که :یا لیتنا کنا معکم، اگر فقط با چرخیدن زبان در دهن باشد فایده ای ندارد. و خود نمی دانم اگر امروز لبیک می گویم از انتهای افق جان و دلم هست یا نه!؟ 🌷
🔰 سید : ✅این بار شروع شده بود ولی با ترکش ناسزا و با آر پی جی فساد. علمداران نسل بعد در این فکر بودند که در آتش باران مزدوران قلم به دست و روشنفکران چه باید کرد. تا آنکه یکی از بچه ها بی سیم زد. ❇️رفتیم تا بگوییم هستیم. شور و حال عجیبی در شهر و دیار بود. عطر کربلا از مناطق جنگی بر مشام می رسد. ✳️بسیجیان به خوبی فهمیده بودند: آغاز عصر توبه بشریت شروع شده. 🔸آنها به خوبی درک کرده بودند که علمداران عرصه ظهور هستند. وقتی جنگ به پایان رسید همه فکر کردند که مبارزه نیز پایان یافته است! اما بسیجیان می دانستند که : 🔹چه جنگ باشد و نباشد راه من و تو از کربلا می گذرد! ✍سید علیرضا مصطفوی 🌷
🔰 اول - قسمت ۱ ✅به نام خداوندی که عشق را آفرید تا زندگی حیات پیدا کند و عاشق را آفرید تا زندگی برای آن معنا پیدا کند! ❇️در سختیها بسوزد و بسازد ولی از میان نرود. عشق را آفرید تا عاشق به سویش بیاید و شوق پیدا کند. ✳️او خداوندی است که هم عاشق است و هم معشوق. 🔹خود حضرتش فرمود: 🔸هر کس که عاشقم شود عاشقش می شوم. 🔹اگر مجنون دل شوریده ای داشت 🔸دل لیلی از او شوریده تر بی 🔹و با یاد آنانکه عشق را به ما آموختند. 🔸در آن زمان که غرق در خود بودم این نفس گرم سید مرتضی بود که دلم را به لرزه در آورد. 🔹ولی هم اکنون با دست خالی و کوتاهی در عبادت و کم کاری در اموری که به من واگذار شده جز شرمندگی و خجالت برایم چیزی باقی نمانده. 🔸دوست داشتم تمام لحظات زندگی را در راه خدمت به معبودم بگذرانم اما چه لحظه سختی است. لحظه انتخاب بین ماندن و رفتن! 🔺ادامه دارد ... 🌷
🔰 اول - قسمت ۲ ✅و من چگونه دم از رفتن با بزنم در حالی که دستم و توشه ام خالی و بارم سنگین می باشد. ❇️چگونه دم از شهادت بزنم در حالی که لیاقت آن را ندارم. چگونه دم از ماندن و زندگی بزنم در حالی که از آینده خود خبر ندارم. ✳️نمیدانم آیا تا آخر این خط، با اخلاص می مانم یا نه! و چه زیبا گفت : 💠زندگی زیباست اما شهادت از آن زیبا تراست. 🔸وقتی چهره ها و الگوهای آسمانی چون و و ... را می بینم آرزو می کنم در کنار آنها پرواز کنم اما کو بال پرواز؟ 🔹امیدوارم خداوند از گناهانم و کوتاهی که در انجام واجبات کردم در گذرد. 🔺ادامه دارد ... 🌷
🔰 اول - قسمت سوم ✅ای خدای بزرگ؛ اگر خواسته یا نا خواسته در حق کسی ظلم و ناحقی کردم از من درگذر. ❇️و اکنون از همگی دوستان و آشنایان و اقوام که مدیون آنها هستم حلالیت می طلبم و امیدوارم که از من راضی باشند. ✳️وسایل شلوغ ما هم شاید با اموال دیگران و آمیخته شده باشد. در صورت امکان آنها را شناسایی کنید و تحویل صاحبشان دهید و بقیه آن را در صورتی که دیگران نیاز دارند به آنها بدهید. 🔸از دوستان مسجدی نیز تقاضا دارم که از تمام اهداف و آرمانها و برنامه هایی که در و کانون نوجوانان وجود دارد حمایت کنید و آن را به سر منزل اصلی برسانید. والسلام علیکم و رحمت ا... برکاته ✍سید علیرضا مصطفوی 🌷
🔰 دوم 💠«السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین» ✅با عرض سلام خدمت عجل الله و و سلام بر مادر دلسوز و برادر و خواهران عزیزم. ❇️امیدوارم در این مدت که مرا تحمل کرده اید از من راضی باشید. از شما و برادران دینی ام می خواهم که مرا حلال نمایید. ✳️امیدوارم خداوند متعال کوتاهی مرا در انجام نوکری علیه السلام و انجام وظایف دینی و فرهنگی ببخشد. 🔸از خداوند می خواهم که در راه انجام وظایف دینی به برسم و در لحظه آخر عمر عجل الله خود را ملاقات کنم. 🔹اینک از کلیه دوستان و آشنایان خود می خواهم که برای من طلب مغفرت نمایند. 🔸دل مرده ام ز خاک درت زنده می شوم 🔸با مهر تو چون مهر فروزنده می شوم 🔹گر در حریم خویش مرا راه دهی 🔹از جرم خویش و لطف تو شرمنده می شوم ✍یا علی – سید علی مصطفوی 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 سوم ، درد دلی با مادر 💠السلام علیک یا فاطمه الزهرا ✅سلام بر بانوی عالمیان و سلام بر عصمت‌ُ اللهِ الکبری بانوی گمنامی که در آسمانها قدر او را بیشتر شناختند ولی امان از غرور و مَنیت و خود خواهی و تکبر که حجاب بر قلب می نهد تشخیص راه را سخت می کند و انسان را به گمراهی می کشاند نه فقط به گمراهی بلکه شقاوت و پلیدی که خدا کند ما نیز اینطور نشویم که از مخزن دل و محل اسرار صدای کبریایی عرشیان را بشنویم ❇️ولی امان ازمردمی که قدر او را ندانستند خانه ای که معدن رحمت و کرامت و سخاوت بود خانه ای که زیارتگاه عرشیان و ملائکه مقرب خدا بود خانه ای که در آن انسان های بزرگ زندگی می کردند بلی آن خانه را به آتش کشیدند هیزم آوردند مقابل خانه شلوغ شد اما یک نفر از آن حرامیان با خود نگفتند که این کدام خانه است نگفتند که محل زندگی افرادی است که ما را از درون جاهلیت و زنده به گور کردن دختران و وحشیت نجات داد و آن نامرد نگفت که این خانه ای را که درش را با لگد کوبید در پشت آن نور ولایت و پاره تن پیامبر بود که نقش زمین شد و محسنش سقط شد ✳️وای بر شما که خود را به فروختید خدایا ما را از ولایت جدا مکن و بر دلهای ما مهر شقاوت نزن و در دلهای ما نور هدایت را روشن فرما تا بند اسارت نفس و شیطان بر گردن ما آویخته نشود. ✍سید علیرضا مصطفوی 🎥👆فیلم مربوط به چند روز قبل از پرواز سید هست. 🌷
🔸کوتاهی در دین و ارزشها توجیه پذیر نیست و سرزنش بعد از واقعه فایده ای نمی دهد 🔹تکلیف ما را سید الشهداء مشخص کرده است و راه روشن است. 🔸اکنون که جنگ دیگری آغاز شده است نمی گذاریم علی تنها بماند و او را رها نمی کنیم. 🔴👈هم اکنون ندای ملکوتی و مظلومانه سید الشهداء در گوش تاریخ پیچیده است و سر باختگان و دلباختگان و عشاق حرم را فرا می خواند بیایید تا برویم، 💠والسلام علیکم (یازهرا) ۸۸/۳/۲۶ ✍سید علیرضا مصطفوی 🌷
‍ ‍🔹بعضی رفقا هستند که حتی اگر خودشان شهید نشوند، رفقایشان را به کاروان شهدا می رسانند. 🔸مثل که راه را برای باز کرد و او را به کاروان امام حسین علیه السلام رساند. 🔹هر چند خودت هم باید جَنَم داشته باشی، باید چیزی در چنته داشته باشی تا آقا بخرتت. 🔸اما گاهی کسی را جلوی مسیرت قرار میده، تا تو پرورش پیدا کنی و به دامان ارباب برسی 🔺👈حالا کمی بیندیش که کدام دوستانت بوی خدا و می دهند و کدام یک بوی یا گناه. 🌷 🌷 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 🌷هر گاه شهدا را در شب جمعه یاد کردید، آنها شما را نزد اباعبدالله الحسین علیه السلام یاد می کنند. 🌹 🔸همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی 🔹که هنوز من نبودم که تو بر دلم نشستی 📹👆
هدایت شده از همسفر شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 🌷هر گاه شهدا را در شب جمعه یاد کردید، آنها شما را نزد اباعبدالله الحسین علیه السلام یاد می کنند. 🌹 🔸همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی 🔹که هنوز من نبودم که تو بر دلم نشستی 📹👆
هدایت شده از همسفر شهدا
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی 🔰فعال فرهنگی ، طلبه بسیجی ، ذاکر اهل بیت ، پرپر شده راهیان نور 🌸سید علیرضا مصطفوی در هفدهم تیرماه سال ۱۳۶۶ مصادف با میلاد حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا علیه السلام در خانواده مذهبی و در محله میدان آیت الله سعیدی (غیاثی) تهران دیده به جهان گشود. مراحل رشد را به همراه آموزه های دینی سپری کرد. 🌺پس از جذب در بسیج مسجد موسی ابن جعفر علیه السلام ابتدا کانون نوجوانان شهید آوینی و هیئت رهروان شهدا را تاسیس نمود و سپس مسئول فرهنگی بسیج شد و با جذب نوجوانان محله کار فرهنگی را آغاز نمود. 🌼در نهایت در تابستان سال ۱۳۸۸ به دلیل سفر به مناطق عملیاتی دفاع مقدس آسمانی شد. ✅در این رابطه گروه فرهنگی #شهید_ابراهیم_هادی پس از مصاحبه با خانواده و دوستان و همراهانش ، کتابی با عنوان #همسفر_شهدا تهیه و در سرتاسر کشور توزیع نمودند. 🍀پس از مطلع شدن #رهبر_انقلاب از زندگینامه وی ، ایشان پیام زیر را به همراه یک جلد قرآن کلام الله مجید به خانواده وی اهدا نمودند. 💠«خداوند سکینه و سلام بر قلب این مادر دلسوخته و رحمت بی منتها بر قلب آن جوان صالح عطا فرماید» 📝زندگینامه در وبلاگ «همسفر شهدا» http://hamsafarshohada.blog.ir