eitaa logo
همسفر شهدا
370 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
511 ویدیو
107 فایل
🌸وبلاگ همسفر شهدا سید علیرضا مصطفوی http://hamsafarshohada.blog.ir 🌺وبلاگ شهید محمد هادی ذوالفقاری http://hadizolfaghari.blog.ir @atrmehr313
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از همسفر شهدا
archive[95]-VHkhadije[6].mp3
5.55M
🏴🏴🏴🏴 🏴🏴🏴 🏴🏴 🏴 ⚫️قنوت امشب فقط شده ⚫به روی سینه مادر نهاده سر، کوثر 🏴الهی مادر یاسم غریب می میرد 🏴غریب بود و غریبانه جان دهد آخر 🎤روضه کفن سلام الله علیها
💠دعای روز دهم ماه مبارک رمضان
🔰 ✅مگر می‌توان از نعمت بزرگی که خدای مهربان به ما داده برآییم. نعمت ، امام بزرگوارمان، آن پیر جمارانی؛ ✳️نعمت جانشین خلف آن، علی زمانمان که ادامه‌ دهنده همان راه و کاروان را چه مدبرانه و زیبا از همه گردنه‌ها و کمین‎ها عبور می‎دهد. ❇️اما نه، باید بیش از این شاکر باشیم نه زبانی، بلکه عملی مثل شهیدانمان لبیک بگوییم. 🌷
🔰 ✅سید تابستان سال ۸۷ به در منطقه رفته بود. آنها به جز کارهای عمرانی در روستا، منشاء خدمات فرهنگی بسیاری برای آن منطقه شدند. ✳️سید در آن سفر را انجام می داد . بچه های روستا خیلی با سید دوست شده بودند. تابستان سال بعد هم منتظر او بودند. ولی ... 🌷
💠دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان
هدایت شده از همسفر شهدا
🔰سلام مهدی جان 🌸امروز سالگرد پروازت هست. 🌼سلام ما را به دوستانمان برسان و بگو به یاد ما باشند که خیلی چشم انتظاریم😔 🌺 #مهدی_دادخواه از دوستان #همسفر_شهدا_سيد_عليرضا_مصطفوی #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری #شهید_حمید_رضا_اسداللهی بود که بر اثر حادثه، در حالیکه تازه #داماد شده بود به رحمت خدا رفت و در پایین مزار #همسفر_شهدا آرامید. 🍃🍂 #خادم_الشهدا_مهدی_دادخواه 💐روحش شاد با فرستادن صلوات
🔰 🌸 و گذاشته بودیم خودرویی که حامل بود از دستمان فرار کرد 🌺هادی با یکی از دوستان دنبال ماشین رفتند و در فرصت مناسب خودرو را متوقف کردند که سرنشینان متواری شدند 🌼 دنبال یکی از آنها رفت و بعد از مدتی در کمال تعجب و با دست خالی او را که دو برابر هیکل خودش بود دستگیر کرده بود. 🔴👈هادی نترس بود و شجاعت خاصی داشت که در موارد مشابه نیز برای همگان ثابت شده بود. 🌷
🔰 🕊آخرین روزهای سید ✅تابستان ۸۸ بود. می‌گفت: دلم برای تنگ شده. دلم می‌خواد بریم . 🔸می گفت کسی که دلش برای و تنگ می شه باید بره غروبهای رو ببینه! اونجا آدم یاد غربتهای آقا می افته. ❇️با اینکه ۸۸ با بچه ها رفته بودیم اما سید دوباره هوایی شده بود. 🔸رفت و با بچه‌های یکی از مساجد هماهنگ کرد. قرار شد پانزدهم مرداد حرکت کنیم. شب ✳️مادرش گفت: علیرضا، هوا گرمه، هوای جنوب است. کجا می‌خوای بری! صبر کن هوا که بهتر شد برو! 🔸سید گفت: مادر، مگه رزمنده‌ها تو گرما نمی‌رفتند. مگه اونجا برای تفریحه! ما می‌ریم اونجا که سختی بکشیم. ! 🌷
💠دعای روز دوازدهم ماه مبارک رمضان
🌹 🔰فرمانده سپاه خرمشهر 🕊شهادت : ۱۳۶۱/۲/۱۷ - خرمشهر ✅شهید موسوی فردی متواضع، جدی، مهربان و خوش اخلاق بود. ❇️یار و یاور محرومان و مستضعفین بود و در خدمت به مردم همیشه پیشقدم بود. ✳️اهل و بود
🔰 🕊آخرین روزهای سید ✅تابستان ۸۸ بود ،روز بود و شروع آخرین سفر سید. ❇️محل قرار بچه‌ها را انتخاب کرد. سر مزار ، می‌خواست با الگوی زندگیش هم خداحافظی کنه. ✳️از همانجا حرکت کردیم به سمت جنوب. این سفر عجیب تر از دفعات قبل بود. مدت این سفر ده روز بود. سید هر روز با تماس می‌گرفت و را پیگیری می‌کرد. 👈سید نورانیت خاصی پیدا کرده بود. این را دیگر بچه‌های هم می‌گفتند. 🌷
💠دعای روز سیزدهم ماه مبارک رمضان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 🕊آخرین روزهای سید ✅تابستان ۸۸ بود. وارد شدیم. پس از بازدید از به محل استقرار رفتیم. سید زودتر از بقیه خوابید. هنوز چند دقیقه‌ای نگذشته بود که یکدفعه فریاد زد: و از خواب پرید. ❇️برای چند دقیقه بدنش می‌لرزید. نمی‌دانستم چرا اینطور شده. هر چقدر هم سؤال کردیم جواب درستی نداد. می‌گفت: چیزی نیست. خواب دیدم! ✳️رفت بیرون. توی محوطه قدم می‌زد. همان شب با یکی از بزرگان کاروان که در محوطه بود شروع به صحبت کرد. در خلال صحبتها گفت: تمام شد! این من است!! 🎥👆در حمام با بچه‌ها شروع کرد به بستن. می‌گفت: رزمنده‌ها در شبهای حمله حنا می‌بستند. 🌷
هدایت شده از همسفر شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 #اَلسَّلامُ_عَلَيْكَ_يا_اَباعَبْدِاللَّهِ 🌷هر گاه شهدا را در شب جمعه یاد کردید، آنها شما را نزد #ابا_عبدالله_الحسین علیه السلام یاد می کنند. 🌹 #شهید_مهدی_زین_الدین 📹👆 وداع فرزند شهید مدافع حرم با پدر (بابا جون من مواظب احمد و مامان هستم)😭 🌷 #شهید_حمید_رضا_اسداللهی
💠دعای روز چهاردهم ماه مبارک رمضان
💠اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠دعای روز پانزدهم ماه مبارک رمضان
🔰 🌸 علیه السلام در بيان احوالات يكی از دوستانشان كه او را برادر خود خطاب می كردند فرمودند: 💠"او پرفايده و كم هزينه بود"💠 🌺اين عبارت مصداق كاملی از روحيات به حساب می آمد. 🔸هادی در هرجا وارد می شد پرفايده بود. 🔹اهل كار بود. 🔸به كسی دستور نمی داد. 🔹تا متوجه می شد كاری بر زمين مانده، سريع وارد گود می شد. 🌷
🔰 🕊آخرین روزهای سید ✅تابستان ۸۸ بود. رفتیم . برای ما از می‌گفت. در پشت حسینیه قبرهایی بود که برای خواندن کَنده بودند. سید رفت و داخل یکی از این قبرها برای دقایقی خوابید. ❇️همه بچه های با سید عکس می گرفتند و می گفتند: این سفر خیلی بهتر از سفرهای قبلی بوده. معنویت این سفر را هم مدیون سید می دانستند. ✳️در نزدیکی یکی از دوستان حوزوی او تماس گرفت. می خواست برای و از او قول بگیرد. بر خلاف همیشه که سریع قبول می کرد بی مقدمه گفت: نه نمیام!! 🌷
💠دعای روز شانزدهم ماه مبارک رمضان
🔰 ✅همان شبی که از جنوب برگشت کمی سرفه می‌کرد. می‌گفت: چیزی نیست. سرماخوردگی است. خوب می‌شه. ❇️ را خواندم. می‌خواستم برم سر کار که مادر زنگ زد. گفت: سریع بیا حال علیرضا خیلی خرابه از نیمه شب تا حالا داره به خودش می‌پیچه. ✳️سید را بردیم . تشخیص او هم بود. به او سُرم وصل کردیم. دکتر گفت : اگر حالش بدتر شد ببریدش 🔸چند نفری از دوستان سید و بستگان هم به دیدنش آمدند. حال علی لحظه به‌لحظه بدتر می‌شد. یکی از بستگان گفت: چی شده چرا خوابیدی!؟ مرد که نمی‌خوابه، پاشو بریم 👈سید همینطور که دراز کشیده بود دستش را بالا آورد و به نشانه تکان داد و گفت: دیگه تموم شد!! 🌷
💠دعای روز هفدهم ماه مبارک رمضان
هدایت شده از همسفر شهدا
🌷 #شهید_مهدی_نوروزی (شیر سامرا) 🍃ولادت : ۶۱/۳/۱۵ - کرمانشاه 🍂شهادت : ۹۳/۱۰/۲۰ - العوینات سامرا 🍁آرامگاه : گلزار شهدای کرمانشاه 🌸مهم ترین علاقه مهدی، انجام وظیفه و گوش به #فرمان_رهبری بودن بود. چون در کارش خستگی نمی‌شناخت. 🌺در #فتنه ۸۸ به عنوان سرباز و مدافع #ولایت ، نقش آفرینی کرد و به خاطر حضور تاثیر گذار او ، از جمله دستگیری عوامل و پلمپ ستاد انتخاباتی #قیطریه که به صورت غیرقانونی فعالیت می کرد، باعث شد که شبکه های بیگانه او را به عنوان "حسین منیف اشمر" معرفی و او را مزدور #لبنانی خطاب کنند.
🔰 🕊آخرین روزهای سید ✅مادر دوباره تماس گرفت و با ناراحتی گفت: زود بیا علی بیهوش شده! سریع خودم را رساندم. زنگ زدم رفتیم ❇️آزمایش های مختلفی از سید گرفتند که تشخیص تیم پزشکی بیماری بود. آزمایش A هم گرفتند اما منفی بود. ✳️سید بی‌هوش روی تخت بود. برای لحظاتی شدیداً بی تابی می‌کرد و تکان می خورد. خیلی ترسیده بودم. به توصیه پزشک، دستانش را به تخت بستیم. او بی‌قراری می‌کرد و من اشک می‌ریختم. 🌷