eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
629 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
👈اعمال روز اول ماه جمادى الثانى 🌼خواندن دعايى كه مرحوم سيد در «اقبال» نقل كرده است.در مفاتیح الجنان ذکر گردیده است. 🌼. ركعت نماز: مرحوم «سيد بن طاووس» نقل كرده است كه در اين ماه - هر وقت كه باشد؛ هر چند روز اول بهتر است - ركعت نماز بخواند (هر دو ركعت به يك سلام) در ركعت ، پس از سوره حمد يك مرتبه «آية الكرسى» و بيست و پنج مرتبه «انّا انزلناه»؛ در ركعت «حمد» و يك مرتبه سوره «الهيكم التّكاثر» و بيست و پنج مرتبه سوره اخلاص؛ در ركعت «حمد» و يك مرتبه «قل يا ايّها الكافرون» و بيست و پنج مرتبه سوره فلق و در ركعت «حمد» و يك مرتبه سوره نصر و بيست و پنج مرتبه سوره ناس را بخواند. از پايان نماز، هفتاد مرتبه بگويد: «سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَكْبَرُ» و هفتاد مرتبه بگويد: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد» پس از آن سه مرتبه بگويد: «اَللّهمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنينَ وَالْمُؤمِناتِ» آنگاه سر به سجده بگذارد و سه مرتبه بگويد: «يا حَىُّ يا قَيُّومُ، يا ذَاالْجَلالِ وَالاْكْرامِ، يا اَللّهُ يا رَحْمنُ يا رَحيمُ، يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ» در پايان هر حاجتى كه دارد از خداوند عزوجل طلب نمايد. (اميد است اجابت گردد) 👈در اين روايت آمده است: هر كس اين نماز را با اين كيفيت انجام دهد، و و و او را و همچنين دين و دنياى او را تا سال ديگر حفظ فرمايد و اگر در اين سال بميرد، پاداش شهيدان دارد. 🌼منابع : اقبال، صفحه 622 🌼محدث قمی، هدایة الانام الی وقایع الایام، ص 89. 🌼شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، ص 538. @haram110
💠﷽💠 💠 تقصیر من است یا ؟ 🔴 : 💠 به راحتی می‌شود آدم‌ها را با حرف‌هایشان شناخت. فرض کنید یک خودکار روی طاقچه است! 👈 به یکی می‌گویی برو بیار. می‌رود می‌گردد. خودکار هست [اما] پیدایش نمی‌کند. می‌گوید: «نمی‌بینم». 👈 به دومی می‌گویی برو. [خودکار] هست [اما] پیدایش نمی‌کند. می‌گوید: «نیست». 💠آن که می‌گوید نمی‌بینم یک دارد؛ آن که می‌گوید نیست، یک شخصیت. 💠آن که می‌گوید نمی‌بینم ... و نقص‌ها را متوجه می‌داند. فردا اگر اتفاق ناخوشی در زندگی‌اش افتاد، پای خدا [را] وسط نمی‌کشد، به حساب خودش می‌گذارد، چون اینجا به حساب خودش گذاشت. گفت ضعف من هست. «من» نمی‌بینم. 💠 اما آن که می‌گوید« نیست» ... فردا هر اتفاقی بیفتد، می‌کند. به دوش خدا، روزگار، ( و...) می‌اندازد. 🔅من و شما از کدام دسته‌ایم؟ 🍃❤️ @haram110
💠 تقصیر من است یا ؟ 🔴 : 💠 به راحتی می‌شود آدم‌ها را با حرف‌هایشان شناخت. فرض کنید یک خودکار روی طاقچه است!!! 👈 به یکی می‌گویی برو بیار. می‌رود می‌گردد. خودکار هست [اما] پیدایش نمی‌کند. می‌گوید: «نمی‌بینم». 👈 به دومی می‌گویی برو. [خودکار] هست [اما] پیدایش نمی‌کند. می‌گوید: «نیست». 💠آن که می‌گوید نمی‌بینم یک دارد؛ آن که می‌گوید نیست، یک شخصیت. 💠آن که می‌گوید نمی‌بینم ... و نقص‌ها را متوجه می‌داند. فردا اگر اتفاق ناخوشی در زندگی‌اش افتاد، پای خدا [را] وسط نمی‌کشد، به حساب خودش می‌گذارد، چون اینجا به حساب خودش گذاشت. گفت ضعف من هست. «من» نمی‌بینم. 💠 اما آن که می‌گوید« نیست» ... فردا هر اتفاقی بیفتد، می‌کند. به دوش خدا، روزگار، ( و...) می‌اندازد. JOiN👇 💖 @haram110 💖
حرم
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷 🌺🌸 #خاطرات_غدیر_خم ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله علی
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷 🌺🌸 ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله علیه و اله ) كاسه تر از آش ! ▪️▪️◼️ پيامبر از كوه مروه بالا مى رود و رو به مردم مى كند و مى گويد: «جبرئيل به من دستور داده است تا به شما بگويم كه مقدارى از موى سر خود را كوتاه كنيد و از احرام بيرون بياييد و هر كس كه مانند من همراه خود از ميقات، قربانى آورده است بايد در احرام بماند».۳۱ مردم به سخن پيامبر عمل مى كنند و با كوتاه كردن موى سر خود از احرام بيرون مى آيند. همسفر خوبم! تو كه همراه خود قربانى از ميقات نياورده اى؟ پس بيا از احرام خارج شويم. اين اعمالى كه ما انجام داديم، اعمال عمره است و ما بايد نزديك روز عرفه، يكبار ديگر لباس احرام به تن كنيم و به سوى سرزمين منا برويم و در آنجا گوسفند يا شترى خريدارى نماييم و آن را قربانى كنيم. مبارك باشد! خدا از تو قبول كند! در منطقه اَبطَح، چادرهاى زيادى بر پا مى شود و همه، لباس هاى احرام را از تن بيرون آورده، بدن خود را شسته، لباس هاى معمولى خود را به تن مى كنند.۳۲ امّا پيامبر هنوز لباس احرام به تن دارد، و در خيمه خود استراحت مى كند، اين حكم خداست كه هر كس با خود قربانى آورده است بايد در احرام باقى بماند. در اين ميان صدايى به گوشم مى رسد، يك نفر با مردم سخن مى گويد: «اى مردم! شما خجالت نمى كشيد؟ پيامبر هنوز در لباس احرام است و شما لباس هاى زيبا بر تن كرده ايد؟! ».۳۳ خداى من! اين كيست كه اين گونه سخن مى گويد؟ چرا او هنوز لباس احرام به تن دارد؟ آيا او را مى شناسى؟ او بن خطّاب است. پيامبر از خيمه خود بيرون مى آيد، او را صدا مى زند و مى گويد: چرا هنوز لباس احرام به تن دارى؟ مگر تو همراه خود قربانى آورده اى؟ نه. پس چرا از احرام خارج نشدى؟ مگر من نگفتم هر كس قربانى از ميقات با خود نياورده است، از احرام خارج شود؟ اى رسول خدا! آخر چگونه من از احرام خارج شوم در حالى كه شما هنوز لباس احرام به تن داريد؟ ۳۴ امّا مثل اينكه بن خطّاب تصميم دارد هر شده است حرف را به بنشاند.۳۵ مگر نبايد همه ما تسليم دستور پيامبر باشيم؟ ما مى توانستيم از ميقات با خود قربانى بياوريم و اكنون مانند پيامبر در احرام باقى بمانيم، امّا الآن كه اين كار را نكرده ايم بايد به دستور پيامبر عمل كنيم. 📚منابع: ۳۱.تفسير العيّاشي، أبو النضر محمّدبن مسعود السلمي السمرقندي المعروف بالعيّاشي (ت ۳۲۰ ه)، تحقيق: السيّد هاشم الرسولي المحلاّتي، طهران: المكتبة العلميّة، الطبعة الاُولى، ۱۳۸۰ ه. ۳۲.تفسير القمّي، علي بن إبراهيم القمّي، (ت ۳۲۹ ه)، تحقيق: السيّد طيّب الموسوي الجزائري، قمّ: منشورات مكتبة الهدى، الطبعة الثالثة، ۱۴۰۴ ه. ۳۳.تفسير نور الثقلين، عبد عليّ بن جمعة العروسي الحويزي (ت ۱۱۱۲ ه)، تحقيق: السيّد هاشم الرسولي المحلاّتي، قمّ: مؤسّسة إسماعيليان، الطبعة الرابعة، ۱۴۱۲ ه. ۳۴.التلخيص الحبير، أحمد بن علي بن حجر العسقلاني (ت ۸۵۲ ه)، تحقيق: محمد الثاني، الرياض: أضواء السلف، ۱۴۲۸ ه. ۳۵.التمهيد لما في الموطّأ من المعاني والأسانيد، يوسف بن عبد اللّه القرطبي (ابن عبد البرّ) (ت ۴۶۳ ه)، تحقيق: مصطفى العلوي ومحمّد عبد الكبير البكري، جدّة: مكتبة السوادي، ۱۳۸۷ ه.
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿رمان واقعی ✿❀قسمت ۳۲ ایوب فقط گفت: _ "چشمم روشن...." و هدی را صدا زد: _"برایت میخرم بابا ولی دارد. اول اینکه قضا نشود و دوم اینکه هیچ دستت را نبیند" از خانه رفت بیرون و با دو تا و شعر و آهنگ ترکی برگشت. آنها را گرفت جلوی چشمان هدی و گفت _"بفرما، حالا ببینم چقدر میخواهی برقصی" دوتا لاک و یک شیشه آستون هم گرفته بود. دو سه روز صدای آهنگ های ترکی و بالا پریدن های هدی، توی خانه بلند بود. چند روز بعد هم نوار ها را جمع کرد و توی کمدش قایم کرد. برای 👈هر نماز با پنبه و استون می‌افتاد به جان ناخن هایش، بعد از 👈دوباره می زد و صبر می کرد تا نماز بعدی. وقتی هم که توی کوچه می رفت، ایوب منتظرش می ماند تا خوب لاک هایش را کند. بالاخره خودش خسته شد و لاک را گذاشت کنار بقیه ها... توی خیابان، ایوب خانم ها را به هدی نشان می داد: _"از کدام بیشتر خوشت می آید؟" هدی به دختر های اشاره می کرد و ایوب محکم هدی را می بوسید ادامه دارد... ✿❀
حرم
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿رمان واقعی #زندگینامه_شهیدایوب_بلندی ✿❀قسمت ۳۸
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿رمان واقعی ✿❀قسمت ۳۹ چند بار توانسته بودم سرش را گرم کنم و از بیمارستان بیرون بروم.... یک بار به ی دستشویی رفتن، یک بار به بهانه ی پرستاری که با ایوب کار داشت و صدایش می کرد. اما این بار شش دانگ به من بود. با هر قدم او هم دنبالم می آمد. تمام حرکاتم را زیر نظر داشت. نگهبان در را نگاه کردم. جلوی در منتظر ایستاده بود تا در را برایم باز کند. را زدم زیر بغلم و دویدم سمت در صدای لخ لخ دمپایی ایوب پشت سرم آمد. او هم داشت می دوید. _"شهلا .......شهلا........تو را به خدا......." بغضم ترکید. اشک نمی گذاشت جلویم را درست ببینم که چطور از بیماران عبور می کنم. نگهبان در را باز کرد. ایوب هنوز می دوید. با تمام توانم دویدم تا قبل از رسیدن او به من، از در بیرون بروم. ایوب که به در رسید، نگهبان آن را بسته بود.. و داشت اشک هایش را پاک می کرد. ایوب میله ها را گرفت، گردنش را کج کرد و با گریه گفت: _"شهلا......تو را به خدا......من را ببر.......تورو بخدا.....من را اینجا تنها نگذار" چادرم را گرفتم جلوی دهانم تا صدای گریه ام بلند نشود. نمی دانستم چه کار کنم. اگر او را با خود می بردم حتما به صدمه می زد. قرص هایش را آن قدر کم و زیاد کرده بود که دیگر یک ساعت هم آرام و قرار نداشت. اگر هم می گذاشتمش آن جا... با صدای ترمز ماشین به خودم آمدم، وسط خیابان بودم ادامه دارد... ✿❀