eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
8.1هزار ویدیو
732 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
حرم
#رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_ششم از طنین #غیرتمندانه صدایش، چرخیدم و دیدم عدنان زودتر از من، رو به ح
💠 ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و می‌خواست قصه را فاش کند. باور نمی‌کردم حیدر اینهمه بی‌رحم شده باشد که بخواهد در جمع را ببرد. اگر لحظه‌ای سرش را می‌چرخاند، می‌دید چطور با نگاه مظلومم التماسش می‌کنم تا حرفی نزند و او بی‌خبر از دل بی‌تابم، حرفش را زد:«عدنان با تکریت ارتباط داره، دیگه صلاح نیس باهاشون کار کنیم.» 💠 لحظاتی از هیچ کس صدایی درنیامد و از همه متحیرتر من بودم. بعثی‌ها؟! به ذهنم هم نمی‌رسید برای نیامدن عدنان، اینطور بهانه بتراشد. بی‌اختیار محو صورتش شده و پلکی هم نمی‌زدم که او هم سرش را چرخاند و نگاهم کرد و چه نگاه سنگینی که اینبار من نگاهم را از چشمانش پس گرفتم و سر به زیر انداختم. 💠 نمی‌فهمیدم چرا این حرف‌ها را می‌زند و چرا پس از چند روز دوباره با چشمانم آشتی کرده است؟ اما نگاهش که مثل همیشه نبود؛ اصلاً مهربان و برادرانه نبود، طوری نگاهم کرد که برای اولین بار دست و پای دلم را گم کردم. وصله بعثی بودن، تهمت کمی نبود که به این سادگی‌ها به کسی بچسبد، یعنی می‌خواست با این دروغ، آبروی مرا بخرد؟ اما پسرعمویی که من می‌شناختم اهل نبود که صدای عصبی عمو، مرا از عالم خیال بیرون کشید :«من بی‌غیرت نیستم که با قاتل برادرم معامله کنم!» 💠 خاطره پدر و مادر جوانم که به دست بعثی‌ها شده بودند، دل همه را لرزاند و از همه بیشتر قلب مرا تکان داد، آن هم قلبی که هنوز مات رفتار حیدر مانده بود. عباس مدام از حیدر سوال می‌کرد چطور فهمیده و حیدر مثل اینکه دلش جای دیگری باشد، پاسخ پرسش‌های عباس را با بی‌تمرکزی می‌داد. 💠 یک چشمش به عمو بود که خاطره پدرم بی‌تابش کرده بود، یک چشمش به عباس که مدام سوال‌پیچش می‌کرد و احساس می‌کردم قلب نگاهش پیش من است که دیگر در برابر بارش شدید احساسش کم آوردم. به بهانه جمع کردن سفره بلند شدم و با دست‌هایی که هنوز می‌لرزید، تُنگ شربت را برداشتم. فقط دلم می‌خواست هرچه‌زودتر از معرکه نگاه حیدر کنار بکشم و نمی‌دانم چه شد که درست بالای سرش، پیراهن بلندم به پایم پیچید و تعادلم را از دست دادم. 💠 یک لحظه سکوت و بعد صدای خنده جمع! تُنگ شربت در دستم سرنگون شده و همه شربت را روی سر و پیراهن سپید حیدر ریخته بودم. احساس می‌کردم خنکای شربت مقاومت حیدر را شکسته که با دستش موهایش را خشک کرد و بعد از چند روز دوباره خندید. 💠 صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونه‌های من هم از خجالت گل انداخته بود که حرارت صورتم را به‌خوبی حس می‌کردم. زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بی‌نهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه می‌درخشید و همچنان سر به زیر می‌خندید. 💠 انگار همه تلخی‌های این چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت می‌خندید. چین و چروک صورت عمو هم از خنده پُر شده بود که با دست اشاره کرد تا برگردم و بنشینم. پاورچین برگشتم و سر جایم کنار حلیه، همسر عباس نشستم. 💠 زن‌عمو به دخترانش زینب و زهرا اشاره کرد تا سفره را جمع کنند و بلافاصله عباس و حلیه هم بلند شدند و به بهانه خواباندن یوسف به اتاق رفتند. حیدر صورتش مثل گل سرخ شده و همچنان نه با لب‌هایش که با چشمانش می‌خندید. واقعاً نمی‌فهمیدم چه‌خبر است، در سکوتی ساختگی سرم را پایین انداخته و در دلم غوغایی بود که عمو با مهربانی شروع کرد :«نرجس جان! ما چند روزی میشه می‌خوایم باهات صحبت کنیم، ولی حیدر قبول نمی‌کنه. میگه الان وقتش نیس. اما حالا من این شربت رو به فال نیک می‌گیرم و این روزهای خوب ماه و تولد علیه‌السلام رو از دست نمیدم!» 💠 حرف‌های عمو سرم را بالا آورد، نگاهم را به میهمانی چشمان حیدر برد و دیدم نگاه او هم در ایوان چشمانش به انتظارم نشسته است. پیوند نگاه‌مان چند لحظه بیشتر طول نکشید و هر دو با شرمی شیرین سر به زیر انداختیم. هنوز عمو چیزی نگفته بود اما من از همین نگاه، راز فریاد آن روز حیدر، قهر این چند روز و نگاه و خنده‌های امشبش را یک‌جا فهمیدم که دلم لرزید. 💠 دیگر صحبت‌های عمو و شیرین‌زبانی‌های زن‌عمو را در هاله‌ای از هیجان می‌شنیدم که تصویر نگاه حیدر لحظه‌ای از برابر چشمانم کنار نمی‌رفت. حالا می‌فهمیدم آن نگاهی که نه برادرانه بود و نه مهربان، عاشقانه‌ای بود که برای اولین بار حیدر به پایم ریخت. عمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس ما را تنها گذاشتند تا با هم صحبت کنیم. در خلوتی که پیش آمده بود، سرم را بالا آوردم و دیدم حیدر خجالتی‌تر از همیشه همچنان سرش پایین است... ✍نویسنده: 🆔 @haram110
💞💞💍💍💞💞 ❤️🔵 رفتن مهم ترین قرار زندگی شماست که تجربه زیادی درباره آن ندارید. بنابراین با خواندن این توصیه ها می توانید بهتر برای این مهم آماده شوید. برای اینکه از طولانی بودن پستها اجتناب کنیم، ✅1.گفت و گو پس از انجام رسمى از طرف خانوادها و تحقیق و آگاهى از بعضى شرایط كه در مرحله به دست مى آید، انجام گیرد نه در ابتداى آشنایى. به عبارت دیگر، در مراحل تحقیق و قبل از مراسم باید گفت و گو تحقق یابد. ✅2.گفت و گو باید و با آمادگى قبلى و در فضایى آرام و بدون و فشار از طرف دیگران صورت گیرد. ادامه دارد. .......... @haram110
💞💞💍💍💞💞 ❤️🔵 مهم ترین قرار زندگی شماست که احتمالا تجربه زیادی درباره آن ندارید. بنابراین با خواندن این توصیه ها می توانید بهتر برای این جلسه مهم آماده شوید. برای اینکه از طولانی بودن اجتناب کنیم در چند قسمت وارد کانال میکنیم ✅3.شیك، و معطر باشید. زمانی كه به خواستگاری می روید، زیباترین لباسهایتان را به تن كنید و شیك و مناسب داشته باشید. اولین دیدارها همیشه در باقی می مانند. عده ای با لباس های نامناسب و نه چندان تمیز به می روند و تصورشان این است كه این شخص باید وضعیت زندگی مرا بداند در صورتی كه این خاطره خوشی به جا نمی گذارد. ✅4.اگر در خود قبل از مراسم خواستگاری به علایق خانم در مورد ، عطر یا گل پی برده اید، او را با آنها مجذوب كنید. البته نكنید تا شخصیتی وابسته از خود نشان ندهید. ادامه دارد. ..........
💞💞💍💍💞💞 ❤️🔵 رفتن مهم ترین قرار زندگی شماست که احتمالا تجربه زیادی درباره آن ندارید. بنابراین با خواندن این توصیه ها می توانید بهتر برای این جلسه مهم آماده شوید. ✅5.خودتان باشید. در صحبت كردن با فرد مورد نظر در اولین جلسه بنا را بر و یكرنگی بگذارید و متعهد شوید كه آنچه می گوئید كاملاً از سر و صفا باشد و به این تعهد خود نیز پای بند شوید. سعی كنید مجسمه نباشید و تا راحت بنشینید. صداقت در رفتار و گفتار، اضطراب شما را به شدت كاهش خواهد داد. ✅6. باشید. در تمام طول مراسم خواستگاری و وقار باید از ناحیه هر دو خانواده مراعات شود و رفتارهای نامناسب و ، ذهنیت های بدی را رقم می زنند. جلف بازی، شما را بانشاط، و سر زنده و اجتماعی نشان نمیدهند. ادامه دارد. ..........
💞💞💍💍💞💞 ❤️🔵 رفتن مهم ترین قرار زندگی شماست که احتمالا تجربه زیادی درباره آن ندارید. بنابراین با خواندن این توصیه ها می توانید بهتر برای این جلسه مهم آماده شوید. برای اینکه از طولانی بودن پستها اجتناب کنیم، این 1+25 توصیه را در قالب 3 پست و تا آخر امشب ارائه مینماییم. ✅7. چرانی ممنوع. اجازه ندهید احساس كند چشمانتان مانند یك ، او را خیره وار وارسی می كند. گاهی (فقط گاهی) كه احساس می كنید به شما نگاه می كند به او نگاه كنید تا احساس كند زیبائی او ارزش قائلید. ✅8.حد و مرز خود را حفظ كنید. چه از شرعی و چه از لحاظ اجتماعی نباید تا زمانی كه با آینده خود محرم نشده اید او را لمس نمایید. نكنید دست او را بگیرید و یا به او بنشینید. ادامه دارد. ..........
حرم
💞💞💍💍💞💞 #انچه_مجردان_باید_بدانند #قسمت_سوم #توصیه_های_جلسه_خواستگاری ❤️🔵 #خواستگاری رفتن مهم ترین
💞💞💍💍💞💞 ❤️🔵 رفتن مهم ترین قرار زندگی شماست که احتمالا تجربه زیادی درباره آن ندارید. بنابراین با خواندن این توصیه ها می توانید بهتر برای این جلسه مهم آماده شوید. ✅9. مجاز را رعایت كنید. نه آنقدر از یكدیگر دور بنشینید كه مجبور باشید صحبت كنید و نه آنقدر نزدیك كه به نظر برسید. فاصله مناسب، ارتباط را قوی تر خواهد نمود. ✅10.جهت نشستن مهم است. كاملا هم نباشید. كمی متمایل باشید طوری كه وقتی خواستید یكدیگر را ببینید مجبور باشید سرتان را برگردانید. البته نه آنقدر كه از دید بیرون باشید و چهره یكدیگر را كامل نبینید. خوب است اگر صندلی ها فاصله یا جهت مناسبی ندارد، آنها را كنید. ادامه دارد. ..........
حرم
#توصیه_جلسه_خواستگاری ✅15.دقت داشته باشید كه #اصل جواب ها و كیفیت آنها، نشان دهنده نوع شخصیت و دیدگ
✅18.درباره دیگر صحبت نكنید: چه لزومی دارد دائم از خواهر، مادر یا زن دیگری نقل قول كنید؟! ✅19.از آسمان نیفتاده اید، پس فروشی نكنید. چه به آنچه دارید و چه به آنچه لاف آن را می زنید. باشد كه در درجه اول، احترام و اكرام به جنس مۆنث است. ✅20.گفتگو را و مثبت نگاهدارید. برخی اوقات مردان بدون فكر كردن و حتی بدون اینكه بدانند چه كار می كنند، را به موضوعاتی سنگین و منفی می كشانند. هیچ دلیل مفید و سازنده ای برای اینكار وجود نداشته و باعث از بین بردن لطف گفتگو و كاهش اشتیاق طرف مقابل خواهد شد. باور كنید این كاری نیست! صحبت از ناسا و حوادث پس از انتخابات، شما را فردی و روشنفكر نشان نمی دهد. ادامه دارد. .........
حرم
#انچه_مجردان_باید_بدانند #توصیه_جلسه_خواستگاری ✅18.درباره #زنان دیگر صحبت نكنید: چه لزومی دارد دا
💞💞💍💍💞💞 ✅21.در مورد جنسی صحبت نكنید. زنان از شنیدن صـحبـت های جنسی متنفرند. برخی از این كار را انجام می دهند ولی شما قرار نیست به این عمل مبادرت ورزید. چون می خواهید متفاوت باشید. زن ها به دنبال جنسی نیستند. اگر در ملاقات آغازین با شریك آینده زندگی خود مسائل جنسی را پیش بكشید در حقیقت به احساس و آرامش او حمله خواهید كرد. ✅22.هر حرفی را نزنید. هرچند گفتن جایز نیست اما هر راستی را نیز لازم نیست بگویید. اشتباهی كه بعضی از و در جلسه مرتكب می شوند این است كه همه گذشته خود را (كه بعضا همراه با ، صفات یا ارتباطات غلطی بوده است كه اكنون از آنها پشیمانند) به صداقت یا جلب اعتماد طرف مقابل، مطرح می كنند حال آنكه این عمل در بسیاری موارد اثر عكس دارد كه منفی آن در همان زمان (با از بین بردن تمایل فرد به این ازدواج) یا در زندگی مشترك (به شكل سوءظن، های فراوان و طلاق)، دامنگیر طرفین خواهد شد. ...
حرم
💞💞💍💍💞💞 #آنچه_مجردان_باید_بدانند #قسمت_اول ❣ازدواج با زنان مطلقه #نظرات مختلفی درباره ازدواج با دخت
💞💞💍💍💞💞 ❣ازدواج با زنان مطلقه نظرات مختلفی درباره ازدواج با دختران و که یکبار طعم طلاق را چشیده اند وجود دارد. اما باید در این به چند نکته مهم توجه کنیم. 4- باید پیش فرض خودمان را کنار بگذاریم.یعنی اگر به دختری رفته ایم که در عقد موقت پیش از عروسی طلاق گرفته است نباید به دید آدم به او بنگریم. 5- گاهی اوقات طرف طلاق، انسان های خوبی هستند ولی برای زندگی ساخته نشده اند. پس به آنها نزنیم. 6- در اینگونه از ازدواج ها اصلا ای نکنید. ..
💞💞💍💍💞💞 🔰اسکن با این سه روش!👌👇 ❇️-هر کدام از ما برای معیارها و ملاک هایی داریم که سعی می کنیم انها را در فرد مقابل جستجو کنیم. فهمیدن این که کسی واجد شرایط ما هست یا بازی می کند، کار دشواری است. اما با دقت و تلاش و تحقیق، مشورت گرفتن و بررسی عمیق می توانید تا حد زیادی طرف مقابل را بشناسید. ❇️-چطور می توانیم به وجود معیارهایمان در طرف مقابل پی ببریم؟ -از این سه روش: 🌟۱. ~گفت وگوها~ باید چند در منزل یكدیگر (بیشتر در خانه دختر) و چند جلسه در های عمومی، بیرون از خانه های آنها صورت گیرد. درباره آینده، شغل، روابط با والدین، استقلال از ها و حساسیت های كاری و اجتماعی گفت وگو كنید و سعی کنید را در این آشنایی و شناخت دخالت ندهید. در جلسات تنها به آخرین اخبار زندگی فرد مقابل نکنید. در مواردی فردی که شما را پسندیده است، ممکن است تحت تأثیر هیجانات و عاشقانه و دوست داشتن، تغییراتی در خود احساس کند که با دیدگاه شما است، اما این یک امر پایدار نیست. بنابراین شما باید از ویژگی های ثابت فرد آگاهی پیدا کنید که بخشی از آن در گفت و گوهای دو نفره مشخص می شود و بخشی در که باید انجام دهید. از فرد بخواهید خودش را توصیف کند. از زبان خودش هایش را بشنوید و در تحقیقات بعدی در پی این باشید که صحت ادعای او را کنید. .....
حرم
#ماجرای_آشنایی_شهیدحججی_باهمسرش😍💝 🌹از زبان همسر شهید🌹 #قسمت_سوم تا اینکه یک روز به سرم زد و زنگ زدم
💟جلسه و شهید حججی💟 🌹از زبان همسر شهید🌹 توی جلسه خواستگاری یک لحظه نگاهم کرد و معنادار گفت: "ببینید من توی زندگیم دارم مسیری رو طی می کنم که همه تو این دنیاست.😌 می‌خواهم ببینم شما میتونید تو این مسیر کمکم کنید؟"🤔 گفتم: "چه مسیری? "😯 گفت: "اول بعد هم ."😇😌 جا خوردم. چند لحظه کردم. زبانم برای چند لحظه بند آمد. ادامه داد: "نگفتید. می تونید کمکم کنید؟" سرم را انداختم پایین و آرام گفتم: "بله."😌 گفت: "پس مبارکه ان شاءلله."😊 💢 💢 اینها حرف‌های ما بود حرفهای شب خواستگاری مان! ••••••• سر سفره عقد هم که نشستیم مدام توی گوشم میگفت: "زهرا خانوم، الان هر دعایی بکنیم که خدا اجابت میکنه. 😌 یادت نره یادت نره برای شهادتم دعا کنی. "😊 آخر سر بهش گفتم: "چی میگی محسن? امشب بهترین شب زندگیمه. دارم به تو میرسم. بیام دعا کنم که شهید بشی?! مگه میتونم?! "😯 اما او دست بردار نبود. 😔 آن شب آنقدر بهم گفت تا بلاخره دلم رضا داد. همان شب سر سفره عقد دعا کردم خدا نصیبش بکند! 🌹🌷 •••••• روز مان بود. بهش گفتم: "آقا محسن، حالا واسه چی امروز روزه گرفتی؟" . گفت: "می خواستم مشکلی تو کارمون پیش نیاد می خواستم راحت به هم برسیم. "😍 چقدر این حرفش و این کارش آرامم کرد از هزار هم پیشم بهتر بود. 🤩👌🏻😌 ••••• یک روز پس از عقد مان من را برد نجف‌آباد،و بعد هم گلزار شهدای اصفهان. . سر قبر شهدایی که باهاشان بود من را به آنها معرفی می کرد و می گفت: "ایشان زهرا خانم هستند. خانوم‌من. ما تازه عقد کرده ایم و... " شروع می‌کرد با آنها حرف زدن. انگار که آنها باشند و روبه رویش نشسته باشند و به حرف هایش گوش بدهد. 😌 ••••••• روز ام بود. از آرایشگاه که بیرون آمدم، نشستم توی ماشین محسن. اقوام و آشناها هم با ماشینهایشان آمده بودند عروس کشان. 😍 ما راه افتادیم و آنها هم پشت سرمان آمده اند. عصر بود. وسط راه محسن لبخندی زد و به من گفت: "زهرا، میای همه شون رو قال بزاریم؟" گفتم: "گناه دارن محسن. "😅 گفت: "بابا بیخیال. " یکدفعه پیچید توی یک فرعی. چندتا از ماشین‌ها دستمان را خواندند. 😁 آمدن دنبالمان😃 توی شلوغی خیابان ها و ترافیک، راه باریکی پیدا کرد و از آنجا رفت. همانها را هم قال گذاشت. 😁👌🏻 قاه داشت میخندید. 🤩 دیگر نزدیکی‌های غروب بود داشتن می گفتند.😇 محسن و رو ترمز و ماشین را گوشه خیابان نگه داشت. 😊 حس و حال خاصی پیدا کرده بود. دیگر مثل چند دقیقه قبل و .😢 رو کرد به من گفت: "زهرا الان بهترین موقع برای کردن بیا برای هم دعا کنیم. "😇 . بعد گفت: "من دعا می کنم تو آمین بگو خدایا شهادت نصیب من بکن. " دلم هری ریخت پایین. 😨 اشکام سرازیر شد. مثل شب عقد،دوباره حرف شهادت را پیش کشیده بود.😢 من تازه عروس باید هم برای شوهرم دعا میکردم‼️ اشک هایم بیشتر بارید. نگاهم کرد و خندید و گفت:" گریه نکن این همه پول آرایشگاه دادم، داری همش را خراب میکنی. "😅 خودم را جمع و جور کردم. دلم نیومد دعایش را بدون آمین بگذارم، گفتم: " ان شاالله به آرزویی که داری برسی. فقط یک شرط داره. 😌 اگه شهید شدی، باید همیشه پیشم باشی. تو سختی ها و تنهایی ها. باید ولم نکنی. باید مدام حست کنم. قبول؟"😊😌 سرش را تکان داد و گفت: " قبول. " گفتم: "یه شرط دیگه هم دارم. اگر شهید شدی ،باید سالم برگردی. باید بتونم صورت و چهره را ببینم. " گفت: "باز هم قبول. "😊 نمی دانستم…نمی دانستم این یکی را روی حرفش نمی ایستد و زیر قولش می‌زند! 😔 ...♥️
💞💞💍💍💞💞 باید بدانید در صورتی که خانواده دختر، تحقیق اولیه و به راحتی به مادر پسر خواستگاری ندهند، خواستگاری تفریحی (مادر پسر هفته ای دو سه بار به دخترهای مختلف می رود) شکل نمی گیرد. 💠 مشکلات ایجاد شده در این نوع خواستگاری: 💫1- در صورت منفی به دختر خانم، شکست روحی را در وی به وجود می آورد. 💫2- در صورت پاسخ منفی دختر، به نفس آقا پسر تضعیف می شود. 💫 3- روحی بر دختر و خانواده اش ایجاد می کند. 💫 4- خواستگاری ، هزینه هایی را بر خانواده دختر برای پذیرایی تحمیل می کند. 💫5- هر دو خانواده هدر می رود.