حرف حساب
✳️ فرماندهای که فرمان نمیداد؛ عمل میکرد! 🔻 روش و منش آقا مهدی اینطور نبود که فقط دستور بدهد، بل
🔻 روی یک کاغذ لیستی نوشته و به چادر چسبانده شده بود که در آن بهصورت هفتگی شهردار هر روز را مشخص کرده بودند. یک روز از سید پاکدل پرسیدم: «قضیهٔ این شهردار چیه سید؟» گفت: «غذا گرفتن، سفره انداختن و جمع کردن، ظرف شستن و... کاراییه که شهردار باید انجام بده که انشاءالله به تو هم میرسه.» کمکم من هم وارد لیست شدم. جالب اینکه بعضی روزها بعد از خوردن غذا آقا مهدی تمام ظرفها را بر میداشت و از چادر میرفت بیرون که آنها را بشورد. کسی هم جرأت نمیکرد مانعش بشود. این جزء خصوصیات آقا مهدی بود. اینجا نه، ولی وقتی به جنوب رفتیم، آقا مهدی صبحهای پنجشنبه پوتین تمام نفرات حاضر در چادر فرماندهی را یکی یکی واکس میزد؛ بعد من یا غلامحسن سفیدگری یا ایرانزاد آنها را برق میانداختیم.
📣 راوی: صمد قدرتی؛ پیک فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا
📚 از کتاب «ف.ل.۳۱» روایت زندگی #شهید_مهدی_باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا
📖 ص ۲۴۱
✍ علی اکبری مزدآبادی
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ شهادت، شوخی نیست!
🔻در وصیتنامه نوشته بود:
«شهادت، شوخی نیست!
قلب آدمو بو میکنند
بوی دنیا و تعلقاتش را داد
رهایت میکنند.
میگویند:
برو درد بکش
پخته شو
منیّت رو رها کن.»
🌷 مدافع حرم آل الله علیهم السلام #شهید_حاج_مصطفی_رشیدپور
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ فتح اراده و تصمیم
🔻 سردار حاج قاسم سلیمانی میگوید: «در روزهای اول ورود به جبهه، دشمن را قادر به هر کاری میدانستم، اما در اولین حملهای که انجام دادیم، موفق شدیم نیروهای دشمن را از کنار جادهٔ سوسنگرد تا حمیدیه به عقب برانیم و تلفاتی نیز بر آنها وارد کنیم که این امر باعث شد تصور غلطی که از دشمن داشتیم از بین برود.» او میگوید: «بالاترین فتح برای سپاه اسلام فتح زمین نبود، فتح «اراده» و «تصمیم» بود.»
📚 از کتاب #حاج_قاسم؛ جستاری در خاطرات حاج قاسم سلیمانی
📖 صفحه ۱۲۱
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
#⃣ #طوفان_الاقصی
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
🔻 وحید [شهید دیالمه] یک خصوصیت داشت که هیچوقت مستقیم وارد بحث مذهبی نمیشد؛ اما به گونهای سخن را آغاز میکرد که در نهایت منجر به این میشد که مخاطب، خودش از او سؤال کند و بخواهد که دربارهٔ مذهب برایش حرف بزند.
🔸 برای وحید، دانشگاه، بازار، مهمانی، قطار و تاکسی فرقی نمیکرد؛ او هدفی داشت به گسترۀ تمامی عرصههای زندگی. گاهی برخی دوستانش از این گفتوگوها کلافه میشدند؛ برای نمونه، یک بار یکی از دوستان به او گفت: «وحید! اینکه شما در تاکسی حرف میزنی، ما که دوباره این آدم را نمیبینیم تا بحث ادامه پیدا کنه، خب چرا شروع میکنی!؟» وحید گفت: «من یه چیزی میگم، اگه خدا در اون هدایت را قرار بده، خودش بیدار میشه و میره دنبالش.»
📚 از کتاب «فهم زمانه» | زندگی و روزگار #شهید_دکتر_عبدالحمید_دیالمه
✍ یعقوب توکلی
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳ امروز چند بار نزدیک بود شهید شویم، اما حیف...
🔻 شهید حسین پورجعفری، رئیسدفتر و همراه همیشگی سردار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی میگفت: روزی در منطقهای در سوریه، حاجی خواست با دوربین دید بزند. خیلی محل خطرناکی بود. من بلوکی را که سوراخی داشت، بلند کردم که بالای دیوار بگذارم تا برای دوربین استتار باشد. همین که بلوک را بالا گذاشتم، تکتیرانداز بلوک را طوری زد که تکهتکه شد و روی سروصورت ما ریخت. حاجی کمی فاصله گرفت. دوباره خواست با دوربین اطراف را دید بزند که اینبار گلولهای کنار گوشش روی دیوار نشست. خلاصه شناسایی بهخیر گذشت. بعد از شناسایی برای تجدید وضو داخل خانهای شدیم. احساس کردم اوضاع اصلاً مناسب نیست؛ به اصرار زیاد حاجی را سوار ماشین کردیم و راه افتادیم. هنوز زیاد دور نشده بودیم که همان خانه منفجر شد و حدود ۱۷ نفر به شهادت رسیدند. بعد از این اتفاق حاجی به من گفت: «حسین! امروز چند بار نزدیک بود شهید شویم، اما حیف... ».
📚 برگرفته از کتاب «اخلاق و معنویت در مکتب شهید سلیمانی»
👤 به قلم جمعی از نویسندگان
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ ولایتپذیری تا پای جان!
🔻 بعد از عملیات خیبر، زمانی که جادۀ بغداد-بصره را از دست دادیم و فقط جزایر مجنون برای ما باقی ماند، حضرت امام(ره) اعلام
فرمودند که به هر قیمتی که شده باید جزایر حفظ شوند. من بلافاصله به شهید کاظمی فرمانده پَد غربی، شهید باکری و
زین الدین در پد وسط و شهید همت در پد شرقی اطلاع دادم.
🔸 چاههای نفت در پد غربی بود و در این نقطه مانند ابر انبوه،
گلوله، خمپاره و بمب از آسمان بر آن میبارید. شهید کاظمی در آن موقعیت، مقاومت بیسابقهای از خود نشان داد، انگشتش قطع شد و وقتی برگشت، سروصورتش
خاکی، سیاه و دودی بود و چند شبانهروز بود که نخوابیده بود. وقتی به او خسته نباشید گفتم و او را بوسیدم، گفت: «وقتی
دستور امام(ره) را به من
گفتی، دیگر نفهمیدم چه شد. بچهها را جمع کردم و گفتم که اینجا کربلاست، الآن هم عاشورا است و باید به هر قیمتی اینجا را
حفظ کنیم.»
📢 راوی: محسن رضایی
📚 برگرفته از کتاب «پرواز در پرواز» | زندگینامه سردار رشید اسلام #شهید_احمد_کاظمی
📖 ص ۹
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
پ.ن: سردار احمد کاظمی در دیماه ۱۳۸۴ در سانحه سقوط هواپیمای «داسو فالکن ۲۰» در نزدیکی ارومیه، به همراه شماری از فرماندهان سپاه، در ایام عرفه به شهادت رسید.
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ باید وارد قلب و دل مردم جامعه بشیم!
🔻«اخلاق» تو جامعه حرف اول رو میزنه. اگه ما روی اخلاقیات خوب کار کنیم، جامعهٔ ایدئالی داریم. اگه اخلاق افراد جامعه، اسلامی و درست باشه، کشور مدینهٔ فاضله میشه. ما باید وارد قلب و دل مردم جامعه بشیم تا مملکت در مسیر الهی قرار بگیره. من سعی میکنم با نیروهام اینطوری باشم و تنها چیزی هم که تو زندگی خیلی خوشحالم میکنه اینه که یه آدمی که راه اشتباه میرفته، بیارم تو مسیر اصلی و الهی. امام فرمودند: «جبهه، دانشگاه آدمسازیه.» اگه ما پیرو خط امامیم، باید عامل
به فرمایشهای امام باشیم.
📚 از کتاب #گلستان_یازدهم | خاطرات همسر #شهید_علی_چیت_سازیان
📖 صفحات ۱۱۷ و ۱۱۸
✍ بهناز ضرابی زاده
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ باید اون دنیا جواب بدم که وقتم را برای چی مصرف کردم!
🔻 بابا در استفاده از وقت خیلی منظم بود و خساست به خرج میداد. مثلا شبها از ساعت ۹:۴۵ تا ۱۱:۲۲ دقیقه مطالعه میکرد. به ما هم توصیه میکرد: «دوست دارم صبحها ورزش کنید و همهٔ کارهاتون مرتب و منظم باشه و وقتتون را هدر ندید». اما هیچگاه وادارمان نمیکرد مثل خودش باشیم.
🔸 روی همین حساب، تلویزیون خیلی کم میدید. بیشتر، اخبار و تحلیلهای سیاسی را دنبال میکرد و بعضی سریالهایی مثل امام علی (ع) و مردان آنجلس. حسرت به دلم مانده بود یک بار بیاید و همپای ما بنشیند فیلم و سریالی نگاه کند. یک بار خیلی اصرارش کردم و قربانصدقهاش رفتم که بیاید همراه ما تلویزیون ببیند. بالاخره آمد و نشست. اما چه نشستنی؟! مثل اینکه روی میخ نشسته باشد. بعد از یک ربع گفت: «ببخشید! نمیخوام ناراحتتون کنم. اما وقتی پای تلویزیون مینشینم انگار وقتم داره تلف میشه. باید اون دنیا جواب بدم که وقتم را برای چی مصرف کردم. نمیتونم بنشینم و این برنامه را نگاه کنم. میشه من برم؟». معذرتخواهی کرد و رفت به اتاقش.
🎙راوی: مریم صیاد شیرازی؛ دختر #شهید_علی_صیاد_شیرازی
📚 از کتاب «خدا میخواست زنده بمانی»
✍ فاطمه غفاری
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
هدایت شده از حرف حساب (بانوانه)
🔆 تکخوری ممنوع!
🔻 عادت آقا مرتضی این بود که اگر در یک جمع یا مهمانی قرار میگرفت و خوردنی و یا شیرینی میآوردند، یکی که برمیداشت، نمیخورد! و به صاحبخانه میگفت: «میتونم یکی هم اضافه با خودم ببرم؟!» و برمیداشت. میگفت: «میبرم تا با خانواده بخورم.»
💠 میگفت: «آدم نباید اهل تکخـوری باشد! باید سعی کند که شیرینیهای زندگیاش را با خانوادهاش سهیم باشد. این امر در ایجاد اُلفت بین زن و شوهر خیلی مؤثر است.»
🔺 از جمله چیزهای دیگری که در ایجاد اُلفت بین زن و شوهر مؤثر میدانست، برگزاری نماز جماعت خانوادگی بـود.
📕 از کتاب «همسفر خورشید» | مجموعه خاطرات و زندگينامه #شهید_سید_مرتضی_آوینی
✍ علی تاجدینی
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
❤ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهای مربوط به حوزه خانواده و تربیت فرزند)
https://eitaa.com/joinchat/1740308544Cd389dd4353
✳️ با اینکه فرمانده بود...
1⃣ با اینکه فرمانده بود، اما همیشه با بچهها محشور و با آنها سر یک سفره مینشست. بارها دیدم که به پاسبخش میگفت برای من هم پست بگذار. نوبتش که میشد، یک اسلحه برمیداشت و میرفت پست میداد. این که من فرمانده هستم و باید فرماندهیام را بکنم، از این خبرها نبود.
2⃣ پابهپای بچهها کار میکرد. زمانی که در قسمت غربی خرمشهر در کوی آریا مستقر بودیم، یک کامیون سیمان برای سنگرسازی آمد. آن روز اکثر بچهها روزه بودند. محمد بچهها را برای کمک صدا زد. هفت، هشت نفر از بچهها جمع شدند. خودش هم با بچهها تمام گونیهای سیمان پنجاه کیلویی را از کامیون خالی کرد.
📚 از کتاب #جهان_آرا | جستارهایی از زندگی و خاطرات #شهید_سیدمحمدعلی_جهانآرا
📖 ص ۱۳۳
🎙 راوی: یکی از همرزمان شهید
✍ نویسنده: علی اکبری مزدآبادی
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ او شاهکلید فتح خرمشهر بود...
🔻 در میان فرماندهان بالادستی، او [حاج قاسم] شیفتۀ حسن باقری بود. قریحۀ سرشار و توان فوق العادۀ فرماندهی باقری او را مقهور خود کرده بود. وقتی از عملیات بیت المقدس یاد میکرد و تردیدی که فرماندهان در ادامۀ مرحلۀ سوم و فتح خرمشهر داشتند، فریاد زنهار حسن باقری را میستود:
- آنجا یک فریاد، یک فریاد بهموقع، مسأله را حل کرد. در تاریخ، حرفهای کلیدی سینهبهسینه چرخیده و به ما منتقل شده است. خیلی حرف زده میشود، اما حرفهای اثرگذار میماند؛ چه در بعد منفی و چه در بعد مثبتش. و خیلی مهم است که انسان بهموقع یک حرف را بزند. اگر از موقع خودش عبور کرد، دیگر عرض اندام است.
🔸 در آنجا جوانی بلند شد؛ او یک جوان عادی نبود؛ یک جوان استثنایی بود. او شاهکلید فتح خرمشهر بود؛ حسن باقری، رضوان الله تعالی علیه؛ به تعبیر صحیحش بهشتی جنگ. یعنی همان نقشی را که شهید بهشتی در انقلاب داشت، همان نقش را حسن در جنگ داشت.
🔺 در آن جلسه، وقتی همه حرف زدند، حسن بلند شد. وقتی سطوح میدانی جنگ حرف میزدند، آنها میبایست جنگ را جلو میبردند. لغو آن تصمیم کار سختی بود. او بلند شد گفت: «کجا... -انگار آن فضا مثل یک فیلم از جلوی چشمم دارد عبور میکند- کجا برویم؟ ما به مردم قول دادهایم. در شهرها همه فکر میکنند خرمشهر محاصره است. - ما با محاصره خیلی فاصله داشتیم. شب آخر فقط خرمشهر محاصره شد- الان برگردیم برویم در شهرها چه بگوییم؟» صحبت کرد و متوقف کرد تصمیم را؛ به دلیل این که همۀ بچههای میدان به او علاقهمند بودند. و اعتقاد به او داشتند؛ مثل یک مرجع تقلید. حقیقتاً اینطوری بود. چند شب بعد عملیات صورت گرفت؛ با همان چشمان خستهای که بهسختی باز میشد.
📚 از کتاب «سرباز قاسم سلیمانی»
📖 صفحات ۱۳۳ و ۱۳۴
✍ #مصطفی_رحیمی
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
هدایت شده از حرف حساب
✳ همت بر جانها حکومت میکند
🔻 هر وقت #شهید_همت به ذهن من میآید، دلم مملو از غصه میشود. او فرمانده لشکر پایتخت بود. اما در خیبر آنقدر رزمندگان لشکرش شهید و مجروح شدند که به گردان رسید. گردان را از طلائیه به جزیره مجنون جنوبی منتقل کرد و تبدیل به دسته شد. والله تبدیل به دسته شد یعنی قریب به ۴۰ نفر. همت با دسته ماند. او درباره نحوه شهادت شهید همت میگوید: در ترک موتور -نه در بنز ضدگلوله و در فضای ویژه- همت در ترک موتور ناشناس در ضلع وسطی جزیره مجنون شهید شد و بیش از دو ساعت کسی نمیدانست آنکه افتاده همت است. برادرها طاقت این است…امتحان این است… و اینگونه است که او امروز بر جانها حکومت میکند.
📌 بخشی از سخنرانی سردار #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
❤ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
پ.ن: ۱۷ اسفند سالروز شهادت سردار محمد ابراهیم همت است.
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f