eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ يَا أَبا مُحَمَّدٍ، يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ أَيُّهَا الزَّكِىُّ الْعَسْكَرِىُّ ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
:_نه باید برم ماشینمو از جلو در خونه ی آرش اینا بردارم.. :+مانی،من دیشب...اصلا حواسم نبود.. اصلا نمیدونستم دارم چی کار میکنم.. مانی لبخند میزند :_فدای سرت.. در را باز میکند و میگوید :_به به،خودشون تشریف آوردن.. الان ذکر خیرشون بود.. نیکی با یک کاسه و بشقاب وارد میشود. با تعجب میپرسد:من؟ مانی میگوید:آره زنداداش،ذکر خیر خود شما.. مانی خم میشود و در گوشم میگوید :_الهی تب کنم،شاید پرستارم تو باشی!خوش بگذره... با چشم و ابرو،اشاره میکنم که بعدا به حسابت میرسم. مانی شانه بالا میاندازد و با خنده میگوید:من رفتم،خداحافظ.. نیکی آرام میگوید:خداحافظ و برای بدرقه ی مانی میرود. بوی خوبی تمام اتاق را برداشته و اشتهایم را تحریک کرده. نگاهی به اطراف میکنم.چشمم به کاسه و بشقاب روی پاتختی میافتد که نیکی آنجا گذاشت. صدای مانی را میشنوم که میگوید :من خودم راه و بلدم،تو برو پیش مسیح تنها نباشه.. حرفهای مانی،در گوشم میپیچد و نوازشگرانه،روی قلبم مینشیند. بوی سوپ،کل قوه ی ادراکم را از کار،مختل کرده. چند لحظه بعد،صدای بسته شدن در میآید و چند دقیقه بعدش،نیکی وارد اتاق میشود. :_برات سوپ پختم...لطفا کامل بخور،چون از دیروز هیچی نخوردی! حس میکنم همزمان با گفتن این جمله، صورتک شادی پشت لبخندش پنهان میشود. حرفهای مانی در سرم بازتاب میشود. کاسه را روی پایم میگذارد ِ نیکی،بشقاب زیر . :+تو باید قاشق رو بذاری تو دهنم. :_نه نمیشه! گونه هایش رنگ میگیرند. لبخندم را پنهان میکنم. :+نمیخورم.. نیکی اخم میکند :_چرا؟ با مظلومیت دست راست ام را بالا میآورم. باندپیچیشده :+آخه من با این دست چطوری بخورم؟ نیکی سرش را پایین میاندازد. مظلومیتم راکمی،پیاز داغ زیاد میکنم. چرا که نه ! اگر برای نیکی ناز نکنم،چه کنم! :+حیف شد خیلی گرسنه بودم... نیکی روی تخت مینشیند و کاسه را از روی پایم برمیدارد. با دقت به حرکاتش خیره میشوم. ِپ اضافی را با لبه آرام،قاشق را پر میکند،سو ی کاسه میگیرد و درحالی که سعی میکند نگاهش به چشمانم نیفتد،به طرف دهانم میآورد. لبهایم از هم فاصله میگیرند و قاشق وارد دهانم میشود. لبخندی از سر رضایت میزنم. 💜💜💜💜💜💜 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
★ :+بازم میخوام... نیکی،کاسه ی خالی را نشانم میدهد :_برم بازم بریزم؟ :+نه،بعدا میخورم. نیکی،بلند میشود. :_پس من برم،شمام استراحت کن. هول میشوم،نمیخواهم برود. :+آخ آخ سرم درد میکنه... نیکی با نگرانی کنارم مینشیند :_چی شد؟ :+دستم درد میکنه،سرم درد میکنه..اصلا قلبم هم درد میکنه.. :_میخوای بریم دکتر؟ :+نه تو بشین اینجا..اگه خواستم بمیرم،نذار! نیکی،لبخندِ یکوری میزند. :_من نمیدونم والا..حرفاتون همش ضد و نقیضه. نه به دیشب که همش میگفتین.. )صدایش را کلفت میکند( "نیکی،بیمارستان لازم نیست" نه به الان که میگین "آخ دستم،وای سرم" نگاهش میکنم. :+به نظرت دلیلش چیه؟ نیکی با خجالت سرش را پایین میاندازد. با سماجت نگاهش میکنم :_نیـــــکــــی! نیکی آرام سرش را بلند میکند. :_دلیلش اینه که... اینه که... اینکه شما.. بیتاب میگویم :+من چی؟ :_شما خیلی پسر بدی هستین! لب و لوچه ام آویزان میشود. اما خودم را از تک و تا نمیاندازم. :+حالا یه کم پیش این پسر بد بشین دیگه..از دیشب اینجا زندانی شدم.. تک و تنها،دلم پوسید تو این چاردیواری! :+آخه من.. سرش را بلند میکند و لبخند قشنگی میزند. :_چی کار کنم حوصله تون سرجاش برگرده ؟ غرورم تا همینجا هم خیلی زیر دست و پا مانده،هرچند به خاطر نیکی حاضرم از غرورم دست بردارم.. حاضرم؟ نمیدانم. :+برام شعر بخون.مثل اونشب که من واست خوندم. با ذوق بلند میشود. :_الان برمیگردم. و از اتاق بیرون میرود. لبخند میزنم و به بالشت های پشت سرم تکیه میدهم. سرم واقعا درد میکند. نمیدانم آینده ام رو به کدام سو دارد و این عصبی ام میکند. نیکی "حافظ" در دست وارد میشود. دوباره روی تخت مینشیند و میگوید :_شما واسم غزل معاصر خوندین. منم براتون غزل حافظ میخونم. لبخند میزنم. :+پس اهل حافظی! :_حافظ،سعدی،صائب،بافقی،البته معاصر هم خیلی میخونم. :+خوبه! :–نیت کنین،تفأل بزنیم. چشمانم را میبندم. نیازی به نیت نیست،کدام فکر و آرزویی بهتر از نیکی؟ کدام آینده،بدون نیکی؟ آرام چشمانم را باز میکنم. نیکی انگشتان کشیدهاش را دو طرف کتاب میگذارد و آرام باز میکند. با دیدن مطلع غزل،چشمانش برق میزند. آرام میخواند،با لحن شیرین و محکم: مه نــو مزرع سبز فلــک دیدم و داس یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو گر روی پاک و مجرد، چو مسیحا به فلک از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتـــــو دین خواهد سوخت زآتشِ زهد و ریا ، حافظ ، این خرقه ی پشمیـــنه بینداز و برو چند ثانیه به کتاب نگاه میکند. بعد به سوی من برمیگردد. :_جوابتون رو از حافظ گرفتین؟ :+تو چی فکر میکنی؟ :_به نظر من داره امیدواری میده.. لبخند میزنم. حافظ هم حرف دل من را میفهمد.میگوید،تا شبیه نیکی نباشی،نمیتوانی او را از آن ِ خود کنی! زیر لب مصرعی از شعر را میخوانم "گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به".. سر تکان میدهم. مهم نیست،مهم حال است که نیکی کنارم نشسته و مهربان،نگاهم میکند!🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
✅نقش نماز در سلامت جسم ✍نقش نماز در سلامتی جسم انکار ناپذیر می باشد. خم شدن مکرر سر به پایین در هنگام رکوع و سجود، سپس بالا آمدن سر هنگام ایستادن و نشستن کمک می کند که خون بیشتری به مغز برسد. سجده باعث آسودگی و آرامش در فرد می شود و عصبانیت را کاهش می دهد. مدت زمان ذکر سجده باعث تقویت عضلات صورت و گردن و ساق پا و ران ها می شود و به این ترتیب به جریان خون در قسمت های مختلف بدن کمک می کند. 📚توصیه های پزشکی عارفان ص ۳۷ @hedye110
✍پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله فرمودند: دو نعمت است كه شكر آنها گزارده نمى شود: امنيّت و سلامتى. 📗 الخصال، صفحه‌ی ۳۴ @hedye110
🌴 🌴 🌴 حدود هفت ماه قبل، هنگامى كه معاويه زنده بود، از نارضايتى مردم كوفه خبردار شد و فهميد كه كوفه در آستانه يك انفجار بزرگ است. براى همين بود كه او نُعمان بن بَشير را به عنوان امير كوفه انتخاب كرد و همين نُعمان بود كه با سياست آرام خود توانست، اوضاع كوفه را تا اندازه زيادى به سوى آرامش ببرد. امّا بعد از مرگ معاويه و با روى كار آمدن يزيد، بار ديگر خشم مردم كوفه شعلهور شد براى همين، وقتى كه آنها از قيام امام حسين(ع) باخبر شدند، آن حضرت را به كوفه دعوت كردند تا به ظلم و ستم بنى اُميّه خاتمه دهند. اكنون با هجرت امام حسين(ع) به مكّه، تمام فكر يزيد متوجّه شهر مكّه است، او مى خواهد هر طور كه شده، امام حسين(ع) را از سر راه خود بردارد. نُعمان هنوز در شهر كوفه حكومت مى كند و طبق دستور قبلى، از هر گونه حركت خشونت آميزى خوددارى مى كند. درست در اين شرايط، مسلم به كوفه آمده و در خانه مختار (داماد امير كوفه) منزل نموده است. به هر حال، حكومت نُعمان، شرايط بسيار مناسبى را براى مسلم فراهم كرده است و ياران مسلم به راحتى مى توانند به فعاليّت خود بپردازند. رفت و آمد مردم براى ديدار مسلم بسيار زياد شده و خبر بيعت مردم با مسلم در تمام شهر پيچيده است. آخر اين چه حكومتى است كه مخالفانش با آرامش و راحتى براى ريشه كن كردن آن (به صورت علنى) تلاش مى كنند؟! امروز، نُعمان تصميم مهمّى مى گيرد. اين خبر در همه جاى شهر مى پيچد كه امير كوفه تمام مردم را به مسجد فرا خوانده است. من كمى نگران مى شوم، نكند از طرف يزيد دستورى رسيده باشد؟! آيا موافقى با هم به مسجد كوفه برويم؟ 🦋🦋🦋🦋🦋 <========●●●●●========> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef <==≈=====●●●●●========>
💎 ࢪعایت حجاب یکۍ ازعوامل مهم بهداشت ࢪوانۍ است، زیࢪاهمانگونہ کہ حࢪص وآز بࢪاے تحصیل ثࢪوت نوعۍ بیماࢪے است کہ بیماࢪےهاے دیگࢪ ࢪاایجادمی‌کند، بۍحجابۍ نیزباعث حࢪص وولع دࢪبہࢪه‌بࢪداࢪی‌هاے جنسۍ می‌شود کہ خودنوعۍ بیماࢪي محسوب می‌شود وبہ یقین بیماࢪےهاے دیگࢪࢪانیزبہ دنبال داࢪد.♨️ 📒چهل‌چراغ حکمت،دفتر۳۷،ص۴۶             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
اشتیاق خدا(2).mp3
7.14M
•| |• •بعدازشنیدنِ این پادکست قلبتان با‌عشقِ بیشتری برای خدا‌میتَپَد! -میشنویم از: استاد علی‌صفائی‌حائری             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🌹❤️💐🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💖 برگردو به نوکر نفسی ناب بده باآمدنٺ جلوه به محـراب بده نزدیکِ محرّم شده آقای غریب تو دستِ مرابه دست ارباب بده             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ 🌹 یا وَصِىَّ الْحَسَنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّةَ اَیُّهَا الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
★ لیوان آبمیوه ام را نصفه روی میز میگذارم. نیکی با اخم نگاهم میکند. ناچار،شانه هایم را بالا میاندازم و دوباره لیوان را برمیدارم. تا آخرین قطره،آبپرتقالش را سر میکشم و میگویم:خوب شد؟؟ نیکی لبخند میزند:آره کتم را از پشتی صندلی برمیدارم. نیکی،نگران،نگاهی به ساعت مچی اش میاندازد و با پایش روی زمین ضرب ميگیرد. دلم میخواهد کمی اذیتش بکنم. :_کاش امروزم نمیرفتم بیرون،میموندم تو خونه،نه؟ بلند میگوید :+نه! ابروهایم را بالا میدهم. سریع میگوید. :+منظورم این بود که حالتون خوب شده دیگه..دیروز رو استراحت کردین.. بعد هم به قول عمووحید،مرد باید صبح به صبح از خونه بزنه بیرون دنبال نون حلال! :_مثل این حاجآقاها؟؟ شانه بالا میاندازد :+شاید! :_باشه پس حاج آقاتون باید بره سرکار؟ نیک خجول میخندد و روسری اش را مرتب میکند. ِ ای کاش روزی این روسری را هم از سرت برداری مسیح جان ! اما من راضیم به رضایت تو،عزیزدلم! لبخند میزنم. :_راستی،تو از کجا فهمیدی تب دارم؟ نیکی سرش را پایین میاندازد. با شیطنت میگویم :_خودت گفتی،مدام تبم رو چک میکردی... با چی،چک میکردی؟ سرش را پایین میاندازد،دستهایش را درهم قفل میکند و حس میکنم،آنها را زیر میز پنهان میکند! نمیتوانم باور کنم،نیکی دست روی پیشانی ام گذاشته! لبخند میزنم و دوباره پشت میز مینشینم. نیکی با تعجب میگوید:پس نمیرین؟ اخم ساختگی میکنم:جدی جدی داری بیرونم میکنیا.. نیکی دستپاچه میشود:نه این چه حرفیه...اینجا خونه ی شماست.. لبخند میزنم:نه به دیروز که نمیذاشتی،برم بیرون.. نه به امروز که.. بلند میشوم:باشه حاج خانم،ما رفع زحمت میکنیم. صدای آیفون میآید. میگویم:مانی اومد! به سمت آیفون میروم،اما به جای مانی،دختری چادری را میبینم. دوست نیکی است. در را باز میکنم و با لبخند میگویم:پس بگو چرا منتظری من برم!🌹🌹🌹 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
و چنین فرمود مهربان پروردگار ای فرزند آدم خود را برای بندگی من مهیّا نما در این صورت قلب تو را بی‌نیاز خواهم کرد و تو را بسوی خواسته‌هایت واگذار نخواهم کرد و بر من واجب خواهد بود که حاجت تو را بجا آورم و قلب تو را مملو از خوف و ترس از خود می‌کنم و اگر برای بندگی من خود را مهیّا نسازی، قلب تو را مشغول به دنیا خواهم کرد سپس حاجت تو را بجا نخواهم آورد و تو را به خواسته‌هایت واگذار خواهم کرد.             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام حسین علیه‌السلام فرمودند: «اگر سه چيز نبود، آدمى سرش را در برابر هيچ چيز فرود نمى‏ آورد؛ تنگ‏دستى، بيمارى و مرگ».✨             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
انسان شناسی ۱٠۱.mp3
11.4M
📌اینکه فکر می‌کنیم جایی به نام جهنم وجود دارد که؛ زبانه‌های آتش از آن بالا می‌رود، و ما بعد از وفات به آن داخل می‌شویم، توهمی بیش نیست!!! - آیا اساساً مقوله‌ای به نام جهنم و یا آتش جهنم، آنگونه که سالهاست در ذهن ما نقش بسته، حقیقت دارد یا حقیقتِ دوزخ چیز دیگریست؟             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
*🌸ذکر. روز جمعه: اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم*. صدمرتبه 🦋🦋🦋
آقا مگر داریم ما ، ما یادمان نیست یادآوری کردید، اما یادمان نیست این روزها ... وقت زیادی که نداریم گیرم که آقا  بود حالا یادمان نیست! عیبی ندارد  او  بیابانگرد  باشد... ما قصه ی مجنون و لیلا یادمان نیست این جمعه هم حالا نیامد که مهم نیست ما پهلوی خونین زهرا یادمان نیست!! تکرار تاریخ از همین بی غیرتی هاست وقتی طناب و دست مولا یادمان نیست دستان ما  افتاد  از کار قنوتش افتادن دستان سقا  یادمان نیست!! او  پیر شد  از این جوانی کردن ما... ما که  جوان  اربا اربا یادمان نیست!!! یک روضه خوان ما را کمی یاری رساند  هل من معین شاه تنها ،یادمان نیست  او مژه هایش ریخت یاد زینب و ما... شام و اسارت رفتنش را یادمان نیست تازه طلبکاریم  آقا  دیر  کرده... تازه طلبکاریم *آقا یادمان نیست*             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸