4_5814543488582157752.mp3
2.05M
🔸ترتیل صفحه 55 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام بیات - رست
🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه
#تلاوتروزانهیکصفحهقرآن🕊👇
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
055-aleemran-ta-1.mp3
7.29M
055-aleemran-ta-2.mp3
6.4M
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
💟دعا برای شروع روز💟
ا🍃💕🍃
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
ا🍃💕🍃
💠امين يا رب العالمین💠
التماس دعا 🙏🙏🙏🙏
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
@hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️
🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻
💕💕💕💕💕💕💕💕
🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸
🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻
💕💕💕💕💕💕💕
🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸
@hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃
🍃
🌹
🍃
❤️ توسل امروز ❤️
به امام حسن مجتبی علیه السلام
و امام حسین علیه السلام
يَا أَبا مُحَمَّدٍ، يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْمُجْتَبىٰ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🦋🦋
يَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ، يَا حُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الشَّهِيدُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ، اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🍃
🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@hedye110
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110
#کتابدا🪴
#قسمتدویستنوددوم 🪴
🌿﷽🌿
ولي لافاتی باعث شد علی رغم میلم آن را از سرم بردارم
یک بار که توی جنت آباد بودم، وانتی آمد. اولین باری که راننده
این وانت شهید آورد، ما دیگر دست از سرش بر نداشتیم. هر بار
که او را می دیدیم از او خواهش می کردیم به ما کمک کند. می
گفتیم وجود شما خیلی لازمه، ما بدون وسیله نمی توانم کاری کنیم.
او هم می گفت: به خدا من حرفی ندارم. منتهی بنزین پیدا نمی کنم.
بنزین باشه من در خدمتم
این بار هم جنازه ایی آورده بود. موقع برداشتن جنازه از داخل
وأنت اش، گفت: بهم گفتند، به جنازه سه روزه که توی پلیس راه
افتاده موقعش طوریه که نمیشه جنازه رو آورد. شما میگید چی کار
کنیم؟
پرسیدم: شما می دونید، محدوده ایی که جنازه افتاده، کجاست؟
گفت: آره. بهم نشون دادند. گفتم: پس بریم، شاید بتونیم برش
داریم.
موقعی که می خواستم سوار وانت بشوم، پیرزن مسنی که چند
روزی بود به جنت آباد آمده بود، چادر سفیدش را سر کرد و
دمپایی پلاستيکی آبی رنگش را پوشید و کنار وانت آمد. می
خواست همراهم بیاید. با اینکه می دانستم پلیس راه چه وضعیتی
دارد، نتوانستم به پیرزن چیزی بگویم. آخر او دنبال پسرش
میگشت. توی جنت آباد مانده بود تا شاید در بین شهدایی که به
اینجا می آوردند، او را پیدا کند. دستش را گرفتم تا بالا بیاید.
خودش را به زحمت بالا کشید و یک گوشه نشست. به صورتش
نگاه کردم. به نظرم سن زیادی داشت. با اینکه پوست صورتش
چروکیده بود، قیافه دوست داشتنی و دلنشینی داشت.
ماشین راه افتاد. همانطور که فکر می کردم پلیس راه بدجور زیر
آتش بود. راننده توی جاده کمربندی نگه داشت
من و یکی، دو نفر که از جنت آباد با ما بودند، پیاده شدیم. برای
رسیدن به نقطه ایی که راننده نشان می داد، باید مسیری را زیر
آتش طی می کردیم، از شیب جاده کمربندی پایین رفتیم، این جاده
از سطح زمین مقداری بلندتر بود. یک قسمت هایی از این بلندی
به دو متر می رسید، چون زمین منطقه شوره قرار بود و در
نزدیکی دریا قرار داشت، عمق زمین از آب اشباع بود و هر وقت
باران می آمد دو طرف جاده را آب فرا می گرفت، به خاطر همینه
لوله های بتونی بزرگی در زیر جاده کار گذاشته بودند تا آب از
این طرق جاده به آن طرف در جریان باشد و آن را تخریب نکند.
تا نقطه ایی که می توانستیم، در حاشیه جاده جلو رفتیم بعد برای
رسیدن به جنازه باید به آن دست جاده که زیر آتش بود می رفتیم.
چادرم را جمع و چور کردم و چهار دست و پا از داخل یکی از
لوله ها عبور کردم. همان طور به طرف جنازه پیش رفتم. حالا
آتش تیربار عراقی ها روی سرمان بود و هر آن امکان داشت
مورد اصابت گلوله هایشان قرار بگیرم. پیش خودم می گفتم: من هم
مثل این جنازه اینجا می افتم
به هر بدبختی بود به جنازه رسیدم. دمر افتاده بود. از خاک سرخی
که دور و برش را گرفته بود، معلوم بود که چقدر خون از بدنش
رفته است. جنازه با خیسی همین خون که دال دیگر خشک شده
بود، به زمین چسبیده بود، سعی کردم او را به صورت برگردانم،
نتوانستم به عقب نگاه کردم، پسرها پشت سرم زمین خیز آمده بودند.
گفتم: میاید جلوتر. باید کمک کنید
پسرها گفتند: نه ما دست نمی زنیم
بهشان حق میدادم. سه روزی زیر آفتاب داغ، خاک و آتش ماندن،
حالت جنازه را تغییر داده بود. حس بدی به آدم دست می داد. دو دستم را از پهلو به بدن جنازه گذاشتم و هل دادم. این کنده شدن از
زمین با صدای خشک فیز فیز همراه بود، بالاخره جنازه از
زمین جدا شد و برگشت ولی اوضاع بدتر شد دل و رودهائی که
بیرون ریخته بود، معلوم شدند. حنجره اش را هم ترکش پاره کرده
بود. معلوم بود همان لحظه در حال خوردن نان و
بوده، چون ظواهر امر نشان می داد بعد از اصابت ترکش لقمه نان
و پنیرش را گردانده است....
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#کتابدا🪴
#قسمتدویستنودسوم 🪴
🌿﷽🌿
پسرها که چشمشان به این صحنه افتاد، گفتند: بیخیال بشید. ما نمی
تونیم این گفتم: بابا ما الان زیر توپ و گلوله ایم. چرا اینجوری می
کنید؟ تا کی می خواید دست دست کنید؟
گفتند: امکان نداره، ما نمی تونیم این جنازه رو اینجوری برداریم
این حرفها را در حالی می زدند که صورتشان به طرف دیگری
بود. عصبانی شدم و
گفتم: حالا تکلیف چیه؟ این همه راه رو با بدبختی اومدیم، چه کار
کنیم؟ یکی از آنها گفت: خب یه جوری روی چنازه رو بپوشونید.
گفتم: آخه با چی؟ چه حرفی میزنید گفتند: نمی دونیم، ولی
اینجوری هم نمی تونیم بهش دست بزنیم. مستأصل مانده بودم چه
کندم. دلم نمی آمد اپن بیچاره را همین طور رها کنم و برگردیم.
در بیابان هم که چیزی پیدا نمی شد. یک دفعه به ذهنم رسید با
چادرم روی جنازه را بپوشانم
ولی سختم بود. من این روزها حتی توی بدترین شرایط هم چادرم
را حفظ کرده بودم. بدون چادر اصلا راحت نبودم. دخترها خیلی
بهم میگفند: چادرت را دربیاور
ولی من زیر بار نمی رفتم. میگفتم: من هم چادر را دوست دارم،
هم با چادر احساس راحتی و رضایت می کنم
این بار چاره نداشتم. باید به هر شکلی بود این شهید را از اینجا
می بردیم تنم پیراهن آستین بلند حوله ایی لاجوردی رنگ با
راههای نقره ایی بود که عید همان سال بابا برایم خریده بود.
روسری مشکی و شلوار سرمه ایی رنگی هم به تن داشتم. روی
همین حساب چادرم را در آوردم و روی جنازه کشیدم. بعد به
پسرها گفتم: خب حالا بفرماید این رو بردارید
با کمک هم جنازه را روی برانکارد گذاشتیم و کشان کشان دنبال
خودمان آوردیم. به وأنت که رسیدیم، نفس راحتی کشیدم و سوار شدم. ماشین که راه افتاد، به پیرزن که بالا سر جنازه گریه می
کرد، گفتم: مادر میشه چادرت رو بدی به من؟
سر بلند کرد و گفت: تو که حجابت کامله، چادر میخوای چه کار؟
گفتم: من همیشه با چادر چرخیدم. حالا نمی تونم یه دفعه این
جوری پرم بین مردم گفت: ول کن مادر، دلت خوشه، کی تو این
اوضاع به فکر چادر سر کردن توئه
خیلی اصرار کردم تا بالأخره پیرزن چادرش را داد. برداشتن
چادر برای او هم مشکل بود. پیرزن و جنازه را تا جنت آباد
رساندیم و من با همان چادر سفید گلدار به مطب رفتم. به خاطر
این چادر بچه ها خیلی سر به سرم گذاشتند و اذیتم کردند. گفتم: تو
رو خدا کی چادر مشکی داره به من بده؟
دست آخر به پوشیدن مانتوی گشاد رضایت دادم، چون آنقدر لباس
هایم کثیف و خون آلود بود و به تنم خشک شده بود که انگار آنها
را آهار زده بودند. از قضا الهه حجاب که هفته اول خانواده اش او
را برده بودند، برای سرکشی به خانه شان به خرمشهر آمده بودند
الهه که برای دیدن ما آن موقع به مطب آمده بود، گفت: من برات
ماتو میبارم
چون همان موقع خانواده اش به خانه شان رفته بودند، الهه هم از
مطب خارج شد و خیلی زود پرایم مانتویی از جنس کرپ آورد.
مانتو را که پوشیده به بچه ها گفتم: تو رو خدا به فکری بکنید بریم
آبادان به حمامی بکنیم. من که دیگه طاقت ندارم
تقریبا همه مان کثیف شده بودیم. تا وقتی دستمان به کار بود به این
مساله توجه نمی کردیم، ولی وقتی فرصتی پیش می آمد و دور هم
می نشستیم، به خودمان نگاه می کردیم می دیدیم چقدر سر و وضع
مان افتضاح است. پوست مان کره بسته، بدن مان بو گرفته، کم
مانده بود با این وضع بیماری پوستی بگیریم. وضعیت من از بقیه
بدتر بود، از بس توی خاک و خون و کشته ها بودم، خودم هم بوی
خون می دادم و لباس هایم شبیه کاغذ خشک شده بود موهایم آن قدر
چرک شده بودند که تحملش برای خودم هم سخت بود. روزهای
اول خارش سرم داشت دیوانه ام می کرد. آنقدر پوست سرم را
خارانده بودم که زخم شده بود. ولی انگار یواش یواش به چرک
عادت کرد. دیگر کمتر میخارید و اذیت می کرد. من هم به موهایم
که توی هم لوئیده بودند و از هم باز نمی شدنده دست نمی زدم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#احادیث_حسینی
✨امام صادق (ع) فرمودند:
كسى كه مىخواهد در همسايگى پيامبر (ص) و در كنارعلى (ع) و فاطمه (س) باشد زيارت امام حسين (ع) را ترك نكند.✨
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
مداحی آنلاین - بچههای هیئت - استاد عالی.mp3
3.04M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 اینجا کالیفرنیا آمریکا؛
تک تک خانه ها سیاه پوش آقا امام حسین است
آدم باورش نمیشود
گویا اشکی که در طول تاریخ برایش ریخته شد ، سیلی شده و حالا در دنیا به راه افتاده است
صحنه ی زیبایی ست.
شاید 10 سال قبل چنین چیزی را باور نمیکردم.
اما حالا صدای او آنجه که تصورش را نمیکردیم در حال شنیده شدن است.....
رفقای خارج از کشور
دوستان خود را با آقا امام حسین آشنا کنید
که این هم برای دنیای ما
و هم برای اخرتمان ضروری است
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انيميشن فوق العاده تأمل برانگيز و زیبا:
«دستت رو از جيبت دربيار»
حتما ببینید👌
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا افسردهای؟ چرا مضطربی؟ چرا نگرانی؟ به چی فکر میکنی؟ این کلیپ رو ببین، داروی ضد افسردگی...
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی ...
هر بامدادت؛
رودخانه حیات جاری می شود ...
زلال و پاک ...
چون خورشید
مهربان و گرم وخالصمان ساز ...
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🇮🇷🇮🇷🏴🏴
#سلام_امام_زمانم
غم عالم نشسته بر دل ما
ز هجر روی تو ای صاحب عصر
جهان زیبا شود وقتی بیایی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110
4_5816863836073886875.mp3
1.92M
🔸ترتیل صفحه 56 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام بیات
🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه
☘️☘️☘️☘️
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
056-aleemran-ta-1.mp3
4.62M